فرشته مولوی: خشت اول برای بررسی ادبیات قدغن ایران

ملیحه‌ خانم تیره‌گل را ندیده‌ام و کتاب‌هایش هم در دسترسم نبوده که خوانده باشم. این از نابختیاری من بوده بی‌تردید و نیز از نابسامانی دنیای کتاب فارسی و پراکندگی ناخواسته و ناگزیر اهل قلم سرزمینی که کابوس گذشته‌اش تاخت‌وتاز بیگانگان بود و کابوس حالش نادانی و ندانم‌کاری زورگویان خودی. بااین‌همه بیست‌سالی می‌شود که با نام ملیحه‌ی تیره‌گل و کار سترگش آشنا شده‌ام، یکی‌دوباری پیام و سلامی به هم رسانده‌ایم، چند جستار و چند گفت‌وگو از او خوانده‌ام، و دورادور نگاهم پیگیر خبری از کارها و کتاب‌هایش بوده. جهان ادبیات جهان بی‌مرزی و بی‌کرانی است و تکه‌ای از این جهان که از آن ادبیات ایرانی  فارسی‌زبان است، برای من آن کنج مانوسی است که اهلش را آشناترین می‌بینم و می‌دانم. این تکه اگر سرزمینی است که باید بپاید یا خاکی که باید بارور شود یا باغی که باید سبز شود، نیازمند عشق بی‌دریغ و بی‌چشمداشت عاشقانی است که «خاک میکده‌ی عشق را زیارت» می‌کنند و بی‌هیاهو و بی‌مزد و منت قلم می‌زنند. ملیحه تیره‌گل یکی از این آشناترین‌ عاشق‌هاست که به پشتوانه‌ی کار و قلمش سرشناس هم هست. می‌دانم که در کارنامه‌‌ی این هم‌قلم نادید‌ه‌ی من چند دفتر شعر و بسیار جستار و مقاله است، اما من هم — شاید مثل برخی یا بسیاری — او را پیش و بیش از هر کار با «مقدمه‌ای بر ادبیات فارسی در تبعید» به‌خاطر می‌آورم و بی‌صبرانه چشم‌به‌راه درآمدن مجموعه‌ی کار بزرگش «سی‌سال ادبیات فارسی در تبعید» هستم. کار او در نقد و بررسی ادبیات فارسی در تبعید مثل هر کار پیشگام دیگری به‌خودی‌خود ارزشمند است چرا که خشت اول و کتاب پایه و مرجع به‌شمار می‌آید. از پس سپری‌شدن چنددهه رسیده‌ایم به جایی که ببینیم پیکره‌ی ادبیات فارسی نه یک‌‌دست و یک‌نواخت که چندپاره و گونه‌گون است و پاره‌ی برونمرزی یا «در تبعید» آن – به تعریف خود نویسنده – کمتر از پاره‌ی درونمرزی آن درخور توجه نیست. به بیان روشن‌تر، در جایی که سانسور مزمن و فراگیر راه را بر انتشار بسیاری از کتاب‌های داستانی و شعر می‌بندد،  رشد پاره‌ی «قدغن» ادبیات ایران در بیرون از مرزهای جغرافیایی را نه می‌شود و نه می‌بایست نادیده گرفت. سوای اهمیت ادبیات در تبعید، کاستی‌ چشمگیر در نقد و بررسی و پژوهش ادبی کتاب‌های فارسی هم سبب دیگری می‌شود برای این که قدردان کار ملیحه‌ تیره‌گل باشیم و بگوییم «خداش خیر دهاد آن که این عمارت کرد.»

صفحه بعد:

فریبا صدیقیم: ذهن جستجوگر