بیژن بیجاری: در ستایشِ غنیمتِ حضورِ پُر رنگِ ملیحه تیره‌گُل

«اخیراً خانم ملیحه تیره‌گُل، شاعر، نویسنده و منتقد ادبی هنری، چهاردهمین و آخرین جلدِ اثر سترگ پژوهشی نقد و بررسی ادبیات در تبیعد (با عنوانِ «روایتی از ادبیّات فارسی در تبعید») را به پایان برده و آماده چاپ کرده است [… ] متأسفانه سال‌های متمادی کار برای آفرینش و اتمام این بنای رفیعِ ادبی، بخش مهمی از سلامتی ملیحه تیره گُل را در گرو خود گرفت [… ] بازگشت او را پس از بیماری سخت و طولانی خوش آمد گفته، آرزوی سلامت کامل و ادامه راه پُر بارش را دارد.» *

بناست که در این «مرور/ یادداشتِ کوتاه و مختصر»، چند سطری بنویسم درباره‌ی ملیحه تیرگُل و نقشِ برجسته‌اش در بسترِ «تاریخ ادبیّاتِ معاصر فارسی» ــ و نه مثلن شخصیّتِ شریف، دوست‌داشتنی، مهربان امّا صریحِ او درباره‌ی ادبیّاتی که به گوش جان و هوشیاریِ چشم می‌شنوَد و می‌خواند و نقدش می‌کند.

سال‌هاست، بسیاری از دوستانِ مقیم کالیفرنیایش محرومند از حضور او. امّا تصوّر می‌کنم همه‌ی اهلِ درد نوشتنِ حاضر در جمعِ «دفترهای شنبه» در این‌طرف‌ها، و بسیاران دوستداران دیگرش، هنوز هم از یاد نبرده‌اند نقشِ سازنده‌ی او در نقدهای کتبی / شفاهیِ خانمِ ملیحه تیره‌گُلِ شاعر و دوستِ بسیار صادق و فرهیخته. و یکی از آن جمع من. و اینجا قرار و فرصتش نیست که من به سهم خویش بپردازم بر نقشِ بسیار سازنده‌ی نقدهای دقیق، هوشیارانه، و پیشنهادهای عملیِ ملیحه تیره‌گُلِ همواره با وقار و بسیار دوست‌داشتنی در اجرای مثلن چند قصّه از یکی از قصّه‌های مجموعه قصّه‌ام و یا نقدهایی که او با بزرگواری و بی‌تعارف نوشت بر آن قلم‌اندازها. و…

باری، اینجا فقط برآنم ــ آن‌هم به ایجازِ تمام ــ بپردازم فقط به نقشِ ملیحه تیره‌گُل، به¬عنوانِ یک پژوهشگرِ جدّی تاریخِ ادبیِاتِ فارسیِ معاصر و نتایج کارش، به عنوانِ یکی از اصلی و اصیل‌ترین کُتبِ “مرجع” در این زمینه:

” آن‌گاه/ سال‌خورده و مطرود/می‌میریم، تا کاشفانِ غبار/ در کتیبه‌ها و دفینه‌ها / نبش قبرمان کنند. “

عباس صفاری. تاریک‌روشنای حضور [ تصویر: لس آنجلس: ۱۳۷۵ (۱۹۹۶)، ص. ۴۸ ]

این مصراع‌ها را خانم تیره‌گُل بر پیشانیِ صفحه ۱۹۰ کتاب ارزشمند و مرجع‌اش، “مقدمه‌ای بر: ادبیّات فارسی در تبعید ۱۳۵۷ــ ۱۳۷۵ ” نگاشته ست.

ملیحه تیره‌گُل حتمن، پیشاپیشِ رفتن سراغِ چنین ایده‌ی بلندپروازانه‌ای ــ کار بر روی همین اثر ۱۴ جلدی ــ خود وقوف داشته به عظمت وِ… این‌کار ــ حتّا پرداختن به کمیّتِ آثاری که می‌بایست می‌خواند و حتّا بی‌که نظری هم می‌نوشته بود بر کیفیّتِ آن آثار.  او شاید برای این، این‌کار ــ آگاهانه با فرسودنِ جسم و جانِ خویش ــ به انجام رسانده که، پیش از آن‌که  «تا کاشفانِ غبار» آره، «نبشِ قبرمان کنند» رفته‌ست خانم تیره گُلِ عزیز ــ که عمرش دراز باد ــ سراغ این  «ایده» که «کتیبه» حَک کند با «قلم» و نه با مغاره و چکش، «در کتیبه‌ها» تا روزی روزگاری از  «دفینه‌ها» ــ به‌قولِ عباس صفاریِ شاعرِ نام آشنای با صفایمان ــ نبشِ قبر…

نه! انگار خانم تیره گُل قصد داشته ست تا این ادبیّاتِ تبعیدی ــ که البتّه به‌نظرِ منِ کمترین، اصلن مرزِ جغرافیایی ندارد ــ با شناختی که از ژرف‌اندشه‌گی‌اش، دقّت و پشت‌کارِ خالقِ این چهارده جلد (شنیده‌ام که این اثرِ خانم تیره گُل حدودِ ۷۰۰۰ صفحه ست) سراغ داریم، با هزینه کردنِ بخش عمده‌ای از زمانِ طولانی‌ای از عمرش و زنده‌گی‌اش که دزدیده از بهره‌مندیِ لذّت‌های روزمرّه‌ی شخصی و… وقت‌ش بگذارد بر سرِ خلقِ این اثر به‌عنوان یک اثرِ «مرجع». یادم هست که حدود ۳۴/۳۵ سالِ پیشتر، در دوره‌ی آموزشیِ ” خدمات کتابداری” از استادِ فاضل‌مان، کامرانِ فانی ــ که «آشنایی با کتُب مرجع» درسمان می‌داد ــ ضمن بیان خاطره‌ای و در ستایش کتاب‌های «مرجع» شنیدم [ نَقلِ به¬مضمون]: ” اگر یک‌بار نه برای برطرف کردنِ یک نیاز آنی و یافتن پاسخ، آره! اگر فقط یک‌بار بروید سراغ یک کتابِ مرجع ــ همان‌طوری که انگار می‌خواهیدِ یک رُمان بخوانید، تازّه می‌فهمید که چه لذّتی دارد که یک کتاب مرجع را باز کنید و از هر جایش شروع کنید… آن‌وقت می‌بینید که لذّتِ خواندنِ یک کتاب ِ «مرجع» اگر لذّتش بیشتر از خواندن یک رُمان درخشان نباشد، دستِ‌کمی هم ندارد… “

حالا سال‌هاست هر وقت دلم تنگ می‌شود برای دوستانِ جمعِ «مشورتیِ کانون نویسندگان» یا مثلن اطمینانِ از برداشتم از تاریخِ دقیقِ یک واقعه‌ی مربوط به جریاناتِ مربوط به «روشنفکریِ ایران، و یا خارج از ایران»، پیش از جستجو در گوگل، ترجیح می‌دهم که اوّل بروم سراغِ یکی از آن پنج جلد کتابِ «بخشی از تاریخ جنبش روشنفکری ایران» که دکتر مسعود نقره کار زحمتِ تألیفش کشیده ست و به همّت انتشارات باران در سوئد (سال ۲۰۰۲) منتشر شده و یا همان کتابِ ” مقدمه‌ای بر: ادبیّاتِ… » ملیحه تیره گُل. آخر برای ما قدیمی‌ها، هنوز مشامیدنِ عطرِ کاغذ ــ حتّا همان عطر گوگردیِ کاغذ ــ دل‌انگیز ست.

و سرانجام بله: انتشار همان «مقدمه‌ای بر: ادبیّات فارسی در تبعید…» را که نه فقط کتابی خواندنی‌ست؛ بل بی‌گمان اثری “ماندنی” نیز هست، می‌شود به‌عنوان مسطوره‌ی کارِ سترگِ اخیرِ تیره گُل و نهایتن انتشار، به ناشران عرضه / پیشنهاد کرد. بدیهی‌ست نوعِ انتشار ِ چنین اثری و با چنین حجمی و… نیاز به‌کارِ گروهیِ ناشر/ ناشران/ و… احتمالن همکاریِ خواننده‌گانِ احتمالی و مثلن پیش‌خریدِ آن دارد… و پس، بیایید امیدوار باشیم، این اثرِ ۱۴ جلدیِ ملیحه‌ی تیره گُل، نیز چنان که شایسته‌ی نتیجه‌ی چنان تلاشی ست، زودتر منتشر شود.

صفحه بعد:

بهروز شیدا: تقسیم دانش‌ها و بینش‌ها با خواننده