خبرگزاری رویترز در گزارش اختصاصی امروز خود چهارشنبه ۳۰  آبان/ ۲۰ نوامبر از توافق آتش‌بس میان پوتین و ترامپ بر سر اوکراین خبر داده است. اما آیا اساساً آتش‌بس در شرایط حاضر ممکن است؟

همین دیروز بود که اوکراین در هزارمین روز جنگ با موشک‌های دوربردی که آمریکا در اختیارش گذاشته بود به یک هدف نظامی در ۱۱۰ کیلومتری عمق خاک روسیه حمله کرد و بدین‌ترتیب سودایی که زلنسکی مدت‌ها بود در سر می‌پروراند محقق شد. همزمان روسیه ۱۱ هزار سرباز کره شمالی را در نقاط مرزی با اوکراین مستقر کرده است. در وضعیتی که رقابت میان دولت‌ها و سرمایه تشدید شده است و نزاع‌های نظامی و تهدید به جنگ شدت گرفته است، صحبت‌کردن از خاتمه جنگ‌ها از سوی ترامپ چه معنایی دارد؟

دونالد ترامپ، رئیس‌جمهوری منتخب و راست افراطیِ ایالات متحده، میلیاردر املاک و نویسنده کتاب «هنر معامله»، پیشتر وعده داده بود که به سرعت به جنگ‌های موجود جهان یعنی تجاوز روسیه به اوکراین و نسل‌کشی اسرائیل در  غزه پایان می‌دهد.

سرنوشت جنگ اوکراین برای جمهوری اسلامی حیاتی است و برای مردمان ساکن جغرافیای ایران نیز پیامد‌های مهمی دارد. سپاه پاسداران از ابتدای جنگ در تجاوز امپریالیستی روسیه به اوکراین شریک جرم بوده است؛ در اختیار گذاشتن پهپادهای ارزان قیمت شاهد (ساخت سپاه پاسداران) در ابتدای جنگ که توسط علی خامنه‌ای نیز تأیید شد و اخیراً ارسال موشک‌های بالستیک نمونه‌هایی از درگیرشدن جمهوری اسلامی در این جنگ است.

در این یادداشت نگاهی می‌کنیم به گزارش رویترز درباره اعلام آمادگی پوتین برای آتش بس و شرایط امکان صلح در زمانه جنگ.

پیش‌شرط‌های پوتین برای آتش‌بس: عدم پیوستن اوکراین به ناتو و عدم عقب‌نشینی از قلمرو‌های اشغال شده

بنا به گزارش اختصاصی رویترز، پوتین برای مذاکره درباره توافق آتش‌بس اوکراین با ترامپ اعلام آمادگی کرده اما پیش‌شرط چنین آتش‌بسی را چشم‌پوشی اوکراین از پیوستن به ناتو و عدم واگذاری قلمرو‌های اشغال‌شده عنوان کرده است. در سوی مقابل، ولودیمیر زلنسکی، رئیس‌ جمهوری اوکراین، بارها اعلام کرده که کشورش تا زمانی که آخرین سرباز روسی از سرزمینش بیرون رانده نشود، آرام نخواهد نشست.

نباید فراموش کنیم که منطق امپریالیسم مسکو مبتنی بر تصرف قلمرو است و از این جهت نوعی امپریالیسم کلاسیک محسوب می‌شود. این شکل از عظمت‌طلبی که با الحاق قلمرو گره خورده است با اشکال دیگری از امپریالیسم نظیر اعمال قدرت چین از خلال اقتصاد (استخراج منابع، کاربست نیروی کار ارزان، مقروض‌سازی) تفاوت دارد. روسیه اکنون حدوداً ۱۸ درصد از قلمرو به رسمیت شناخته‌شده بین‌المللی اوکراین را اشغال کرده است، چیزی نزدیک به یک پنجم کل اوکراین. این قلمرو شامل مناطقی در شرق اوکراین (دونتسک و لوهانسک)، جنوب (خِرسون و زاپوریژیا) و همچنین شبه‌جزیره کریمه است که در ۲۰۱۴ به روسیه الحاق شد. بنا به گزارش امروز رویترز، به لحاظ وسعت، قلمرو‌های اشغال شده معادل ۱۱۰ هزار کیلومتر مربع است و روسیه با سرعت هرچه بیشتری در حال پیشروی است. در مقابل، اوکراین فقط ۶۵۰ کیلومتر مربع از منطقه کُرسک روسیه را تحت کنترل دارد، همان جایی که سربازهای کره شمالی از سوی روسیه مستقر شده‌اند.

از این جهت، دشوار است تصور کنیم که روسیه، که دست بالا را در جنگ دارد، در مذاکرات احتمالی آتش‌بس با ترامپ از مناطق اشغال‌شده عقب‌نشینی کند. در همین راستا، یکی از مقامات ارشد به رویترز گفته است که غرب باید «حقیقت تلخ» را بپذیرد که به رغم همه حمایتی که از اوکراین کرده نتواسته است مانع از پیروزی روسیه در جنگ شود.

پنج منبع مطلع به رویترز گفته‌اند که پوتین ممکن است بر سر بخش‌هایی از قلمرو‌های اشغال‌شده در شرق اوکراین که نزدیک‌ترین قرابت جغرافیایی با روسیه دارند – شامل دونتسک، لوهانسک، زاپوریژیا و خرسون – وارد مذاکره شود. مسکو ادعا می‌کند این چهار منطقه تحت کنترل کامل مسکو است اما اوکراین می‌گوید همچنان ۲۶ هزار کیلومتر مربع اشغال نشده است. پیشتر پوتین گفته بود که هرگونه توافق آتش‌بس باید «واقعیت‌های» میدان را بازتاب دهد و همزمان ابراز نگرانی کرده بود که آتش‌بس کوتاه‌مدت فقط به غرب این امکان را می‌دهد که اوکراین را بیش از پیش مسلح کند. سخنگوی کرملین، دمیتری پسکوف، ساعاتی پیش از آنکه روس‌ها حملات موشکی ATACMS را گزارش کنند، به رویترز گفته بود: «مجوز دادن به این موشک‌ها، یک تشدید بسیار خطرناک از سوی ایالات متحده است».

از سوی دیگر، روسیه ممکن است حاضر باشد تا در مورد تضمین‌های امنیتی با کی‌یف گفت‌وگو کند اما به هیچ وجه به پیوستن اوکراین به ناتو یا حضور نیروهای ناتو در خاک اوکراین رضایت نخواهد داد. اساساً دلیل حمله روسیه به اوکراین در وهله اول، که با یک عظمت‌طلبی روسی و احیای ناسیونالیستی مرز‌های جغرافیایی دوران شوروی از سوی پوتین توجیه می‌شود، گسترش ناتو به اروپای شرقی بود. پوتین بارها تکرار کرده تا زمانی که اوکراین به عنوان ابزاری در دست‌های ناتو باشد و بنابراین «بی‌طرف» باقی نماند، «تصور روابط خوب همسایگی بین روسیه و اوکراین دشوار است».

طنز تلخ تاریخ؟ فاشیست‌ها درمقام حاملان صلح

استیون چونگ، مدیر ارتباطات ترامپ، به رویترز گفت که رئیس‌جمهور آینده ایالات متحده «تنها کسی است که می‌تواند دو طرف را برای مذاکره بر سر صلح گرد هم آورد و برای پایان دادن به جنگ و متوقف کردن کشتار تلاش کند».

ترامپ پیش‌تر گفته بود که برای توافق صلح مستقیماً با پوتین صحبت خواهد کرد، اما جزئیات مشخصی در مورد چگونگی آشتی طرفین درگیر ارائه نکرد.

اینکه ترامپ خودش را در مقام حامل صلح هم در اوکراین و هم در غزه جا می‌زند بخشاً شاید به این برگردد که فاشیست‌های روزگار به لحاظ ژئوپلتیک رابطه خوبی با هم دارند و این به ترامپ به لحاظ دیپلماسی قابلیتی یکتا اعطا می‌کند. کمک‌های مالی و سیاسی به حزب مارین لوپن در فرانسه از سوی پوتین، و روابط حسنه پوتین و ترامپ، فقط دو نمونه روشن از این وضعیت‌اند. این وضعیت، راست افراطی ایران شهری را در مخمصه بدی قرار داده که از یک سو حامی ترامپ و مارین لوپن‌اند، و از سوی دیگر همین نیروهای فاشیست با روسیه، متحد جمهوری اسلامی، اتحاد سیاسی دارند. اما ورای این اتحاد سیاسی، آیا ترامپ قادر به برقراری صلح است؟

ترامپ پیشتر وعده داده بود که به سرعت به جنگ‌های موجود جهان یعنی تجاوز روسیه به اوکراین و نسل‌کشی اسرائیل در  غزه پایان می‌دهد. اگر این حرف در دهه ۹۰ میلادی، در زمانه «پایان تاریخ» و ترک‌تازی ایالات متحده به عنوان یگانه هژمون جهانی زده می‌شد، همه دولت‌ها و جهان آن را جدی می‌گرفتند. اما طی ۳۰ سال اخیر مناسبات جهانی و ژئوپولتیک از وضعیت «تک قطبی» غرب به جهان «چند‌قطبی» (به معنای توصیفی و انتقادی کلمه) گذار کرده است که در آن ایالات متحده فقط یک نیرو درمیان دیگر بلوک‌های قدرت جهانی است، موضوعی که تفکر اردوگاهی، محور مقاومتی، و دیکتاتور‌هایی چون خامنه‌ای و پوتین و شی جین پینگ از آن به عنوان یک «ارزش» و با افتخار یاد می‌کنند.

تفکر اردوگاهی که از چین و روسیه و جمهوری اسلامی در مقابل ایالات متحده و ناتو دفاع می‌کند قادر نیست متوجه شود که همان جوامعی که پیشتر در حاشیه نظام جهانی بودند (همچون چین و روسیه) و به شکل فرودستی در نظام سرمایه ادغام شده بودند، همان‌ها هستند که اکنون به یکی از قدرت‎‌های اصلی جهان بدل شدند. بدین ترتیب، اردوگاه چین و روسیه و جمهوری اسلامی، در کنار غرب، خود بخشی از مسئله هستند و نه راه‌ حل.

ایالات متحده همچنان قدرتمندترین نیروی اقتصادی و نظامی در سرتاسر جهان است و با ارزش‌ترین ارز ملی را در اختیار دارد که در صندوق ذخیره بانک مرکزی همه کشور‌ها برای روز مبادا احتکار می‌شود. آمریکا به لحاظ نظامی بیشترین پایگاه را در طول تاریخ بشر در سرتاسر کره خاکی گسترانده است. اما قدرت یکتای آمریکا به معنای «هژمونی» این دولت‌-ملت نیست. آمریکا دیگر قادر نیست بازار جهانی سرمایه و مناسبات بین‌الملل را بر مبنای منافع و ملزومات خود سازمان دهد و آن را شکل بخشد. این وضعیت فضا را برای جهان چندقطبی فراهم ساخته است که در تنش، نزاع و درگیری مدام با یکدیگرند. تحت چنین شرایطی، آیا ترامپ قادر به برقراری صلح است؟ یحتمل خیر.