۲
به روایت کتابِ اتاق روشن: اندیشههایی در بارۀ عکاسی در هر عکسی دو عنصر هست که به دو واژهی لاتین نامیده میشوند: استادیوم، پونکتوم.
استادیوم یعنی تحت تأثیر چیزی قرار گرفتن. استادیوم در فرهنگِ اخلاقی – سیاسیی تماشاچی ریشه دارد؛ در نوعی آموزش؛ نوعی توافق همهگانی. بر مبنای استادیوم است که تماشاچی جذب بسیاری عکسها میشود؛ چه اسنادی سیاسی باشند چه صحنههایی تاریخی. دلالت فرهنگیای که در استادیوم هست به تماشاچی کمک میکند از حالتها، چهرهها، اشارهها، صحنهآراییها، کنشها سهم ببرد.
پونکتوم یعنی نیش، خال، شکاف، سوراخ ریز. پونکتوم یک عکس رخدادی است که تماشاچی را را نیش میزند. پونکتوم استادیوم را قطع میکند. راه تأویلی دیگر را هموار میکند. مفهومی جمعی را به دریافتی فردی تبدیل میکند. پونکتوم انگار تیری است که از کمان میجهد و در تماشاچی رخنه میکند. پونکتوم وجود تماشاچی را میگدازد. ذهن او را کبود میکند.
استادیوم تمنایی بیدرد را تحریک میکند. از جنس دوست داشتن است. از جنس دلبستهگیهای مبهم است. فهمِ نیت عکاس است.
پونکتوم اما از جنس عشق است. بیاعتنایی به نیت عکاس است. آفرینش دوبارهی عکس است. کشف است. شنیدنِ حرفهایی است که پشتِ دوربینها است. فهم چیزی است که در نگاه اول دیده نمیشود. صید پنهانها است. آفرینش عکسی دیگر است.[۲۰]
یک بار دیگر به یاد عکسِ گل اول دیهگو مارادونا به انگلستان در جام جهانی ۱۹۸۶می افتیم. پونکتومِ این عکس چه میگوید؟
۳
نگاه مبتنی بر استادیوم در عکس گل اول دیهگو مارادونا به انگلستان، پرش بلند دیهگو مارادونا را میبیند، مشتِ پیتر شیلتون را میبیند، تقلبِ دیهگو مارادونا را میبیند. گاهی از این تقلب چهره درهم میکشد، گاهی چیزی هم زیر لب میگوید.
پونکتوم این عکس اما چیز دیگری میگوید. تقلب دیهگو مارادونا را فراموش میکند. در دست او تصادفی میبیند که شاید رنگِ دادخواهی دارد. شاید فوتبال را رها میکند، شاید به دل تاریخ سفر می کند، شاید به جنگ انگلستان و آرژانتین بر سر جزایر لاس مالویناس در سال ۱۹۸۲میاندیشد؛ به شکست آرژانتین؛ به مردمی که انگار در چنگال قدرتی استعماری اسیر بودهاند؛ به مردمی که چشم به پاهای دیهگو مارادونا داشتهاند، اما از جادوی دست او نصیب بردهاند.
پونکتوم این عکس انگار ناگهان در کنار داور این مسابقه میایستد؛ در کنار مردم آرژانتین میایستد.عدالت جهانِ فوتبال را به هیچ میگیرد تا به دیهگو مارادونا لباس فرزند گمشدهی مردم بپوشاند؛ شاید.
کتابِ اتاق روشن: اندیشههایی در بارۀ عکاسی ما را یاد عکسی دیگر میاندازد؛ عکسی از روزگاران دور؛ عکس تیم کیان تهران در دههی ۱۳۴۰هجریی شمسی. پونکتومِ این عکس چه میگوید؟
۴
نگاه مبتنی بر استادیوم در این عکس تکهای از تاریخ فوتبال ایران را میبیند. تیمهای آماتور، پاکدست، کم حاشیهای را میبینند که خوراک تیمهای بزرگ بودند. جوانیهای دور را میبیند. روزهای آغاز بازیکنانی را میبیند که سالها بعد به بخشی از حافظهی جمعیی یک سرزمین تبدیل میشوند.
پونکتوم این عکس اما شاید به این میاندیشد که حتا کسانی که فوتبال را به عنوان بخشی از هستیی خویش دنبال میکنند، حتا کسانی که با تاریخ فوتبال ایران زیستهاند، در اولین نگاه شاید تنها چهار نفر از ساکنان این عکس را بشناسند: ایستاده از سمت راست، نفر اول: منصور امیرآصفی، نفر پنجم: پرویز قلیچخانی؛ نشسته از سمت راست، نفر سوم: عزت جانملکی، نفر پنجم: علی پروین.
انگارهمهی کسانی که نامشان را به یاد نمیآوریم تنها در مقابل دوربین ایستادهاند تا «سردار» پرویز قلیچخانی و «سلطان» علی پروین را به آغوش تاریخِ فوتبال پرتاب کنند؛ آن گاه دست منصور امیرآصفی و عزت جانملکی را هم بگیرند و بر صندلیی همان تاریخ بنشانند. انگار خود را در غبار فراموشی پیچیدهاند تا آنها ردای نور بر شانه بیندازند. و ما نیز انگار نام آنها را نمیدانیم تا هم دست آنها باشیم؛ نام آنها را نمیدانیم تا ما نیز همدست تاریخی شویم که چه بسیاران را از یاد برده است. آنها شانهگاه از یادرفتهی دریادماندهگان اند. پونکتوم این عکس از فراموششدهگان میگوید.
و نام آنها را به روایت پرویز قلیچخانی مینویسیم. در یادماندهای از یادرفتهگان را به یاد میآورد؛ شانهگاه کسانی میشود که شانهگاه او بودند. ایستاده از سمت راست: منصور امیرآصفی، اکبر خشکباری، محمود عرب، محمود قمری، پرویز قلیچخانی، اسماعیل رجبعلی تهرانی، محمد کینژاد، نشسته از سمت راست: حسن آخشیجان، حسین فارسی، عزت جانملکی، رضا پارسانژاد، علی پروین، ایرج مسعودی.
عکس تیم کیان ما را یاد تاریخ فوتبال ایران میاندازد؛ یاد کتابِ روزی روزگاری فوتبال: فوتبال و جامعهشناسی، نوشتهی حمیدرضا صدر.
۵
کتابِ روزی روزگاری فوتبال: فوتبال و جامعهشناسی در یک مقدمه و پانزده فصل سخن میگوید: فصل اول: روزی روزگاری امجدیه؛ فصل دوم: ایران: تیغ و ابریشم؛ فصل سوم: بریتانیا: انگلستان، اسکاتلند، ایران، ولز؛ فصل چهارم: اسپانیا: توفان ادامه دارد؛ فصل پنجم: ایتالیا: عاشقیها، افراطیها و تیفوسیها؛ فصل ششم: آلمان: ژرمنها باز میگردند، همیشه باز میگردند؛ فصل هفتم: فرانسه: آبی، سپید، قرمز؛ فصل هشتم: سوئد: آماتورهای حرفهای یا حرفهایهای آماتور؟؛ فصل نهم: ترکیه: ما اروپایی هستیم، شما کجایی هستید؟؛ فصل دهم: اروپای شرقی: ستارههای سرخ؛ فصل یازدهم: یوگسلاوی: از سکوها تا سنگرها؛ فصل دوازدهم: دنیای سیاه، پودر سپید؛ فصل سیزدهم: آرژانتین: بر لبهی شمشیر؛ فصل چهاردهم: کلمبیا: گلولههای سربی؛ فصل پانزدهم: زنان و فوتبال: یک بازی مردانهی مردانه.
در این میان ما تنها فصل دوم را کمی میخوانیم؛ کمی بازمینویسم: ایران تیغ و ابریشم.
فوتبال در ایران از کجا آغاز شد؟ تهرانیها در سالهای ۱۳۰۰ – ۱۲۸۰ خورشیدی به بازیی چلتوپ هم وقت میگذراندند. تکههایی پارچه دور تکه لاستیکی معروف به قنبل لاستیک میپیچیدند، چیزی شبیه توپ میساختند و آن را با چوبی به این سو و آن سو میراندند؛ در یخچالهای اطراف خندق تهران. در همان سالها اعضای سفارت انگلستان و وابستهگان آنها در دروازه دولت فوتبال بازی میکردند. مردان جوان ایرانی پشت دروازهها میایستادند و هر گاه تعداد انگلیسیها کافی نبود، به بازی گرفته میشدند.
نخستین مسابقات فوتبال در تهران در سال ۱۲۸۶برپا شد؛ با شرکت سه تیم سفارت انگلستان، بانک سلطنتیی پارس، کمپانیی تلگراف هند اروپایی. سه سال بعد، ساموئل مارتین جوردن، مؤسس مدرسهی آمریکایی، که بعدها نام مدرسهاش به البرز تغییر پیدا کرد، فوتبال را به عنوان بخشی از درس ورزش به رسمیت شناخت.
اولین تشکیلات فوتبال ایران در سال ۱۳۰۰ برپا شد؛ به نام انجمن ترقی و ترویج فوتبال. اولین مسابقهی مهم فوتبال ایران شاید دیدار دو تیم تهران و انگلیسیهای مقیم ایران باشد.
اولین سفر خارجیی تیمی از ایران به مقصد باکو در سال ۱۳۰۴ انجام شد. در باکو ایران سه مسابقه برگزار کرد. در دیدار نخست در برابر تیم نفت باکو با نتیجهی۲ – ۰ شکست خورد. در دیدار دوم در برابر دانشگاه باکو با نتیجهی ۰ – ۰ مساوی کرد. در دیدار سوم در مقابل باشگاه کلنیی باکو با نتیجهی ۲ – ۱ شکست خورد.
اولین مسابقهی تیم ملیی ایران در سال ۱۳۲۰ در کابل انجام شد؛ در برابر تیم ملیی افغانستان. دو تیم مساوی کردند؛ با نتیجهی ۰ – ۰.
اولین فدراسیون فوتبال ایران در سال ۱۳۲۵ تشکیل شد؛ به مسئولیت محمد رکنی.
اولین حضور پررنگ بینالمللیی ایران در بازیهای آسیایی، در هندوستان در سال ۱۹۵۱ میلادی رخ داد. تیم ملیی ایران مدال نقره را کسب کرد؛ پس از شکست در مقابل هندوستان.
تیم ملیی ایران اولین المپیک را در سال ۱۹۶۴تجربه کرد؛ در توکیو. ایران در توکیو با سه تیم آلمان شرقی، رومانی، مکزیک همگروه شد. حاصل دو شکست و یک مساوی بود؛ ۰ – ۳ در برابر آلمان شرقی،۰ – ۱ در برابر رومانی، ۱ – ۱ در برابر مکزیک.
دو سال بعد در بازیهای آسیاییی سال ۱۹۶۶، تیم ملیی ایران یک بار دیگر مدال نقره برد؛ پس از شکست در برابر برمه در مسابقهی فینال با نتیجهی ۰ – ۱.
یکی از مهمترین حوادث تاریخ فوتبال ایران اما شاید در سال ۱۹۶۸ رخ داد؛ در فینال جام ملتهای آسیا؛ در تهران در برابر تیم ملیی اسراییل. تیم ملیی ایران در این مسابقات درخشان ظاهر شد؛ چهار مسابقه، چهار پیروزی، جام قهرمانی. در برابر هنگ کنک ۰ – ۲، در برابر تایوان ۰ – ۴، در برابر برمه ۱ – ۳، در برابر اسراییل ۱ -۲. مسابقه با اسراییل ماجرایی بود.
تیم ملیی ایران دو بار دیگر هم به بازیهای المپیک راه پیدا کرد؛ سال ۱۹۷۲، مونیخ؛ سال ۱۹۷۶، مونترال.
نتایج تیم ملیی ایران در مونیخ شگفتانگیز بود؛ دو شکست سنگین، یک پیروزیی غیرمنتظره. شکست در برابر مجارستان بانتیجهی ۰ – ۵، شکست در برابر دانمارک با نتیجهی ۰ – ۴، پیروزی در برابر برزیل با نتیجهی ۰ – ۱.
در مونترال اما حادثهی بزرگی رخ داد. تیم ملیی ایران از گروه خود صعود کرد؛ هر چند تنها با دو مسابقه. در مسابقهی نخست کوبا را با نتیجهی ۰ – ۱ شکست داد. در مسابقهی دوم با نتیجهی ۲ – ۳ در مقابل لهستان مغلوب شد. غنا تیم چهارم گروه پیش از این از شرکت در بازیهای المپیک انصراف داده بود. در مرحله یک چهارم نهایی ایران در برابر اتحاد جماهیر شوروی با نتیجهی ۱ – ۲ شکست خورد.
تیم ملیی ایران سه بار نیز در جام جهانی حضور پیدا کرده است؛ درسالهای ۱۹۷۸، ۱۹۹۸، ۲۰۰۶. در جام جهانیی ۱۹۷۸ دو شکست و یک تساوی نصیب برد. در برابر هلند با نتیجهی ۰ – ۳ مغلوب شد؛ در برابر پرو با نتیجهی ۱ – ۴. در برابر اسکاتلند با نتیجهی ۱ – ۱ مساوی کرد. در جام جهانیی ۱۹۹۸ دو شکست و یک پیروزی نصیب برد. در برابر یوگسلاوی با نتیجهی ۰ – ۱ شکست خورد؛ در برابر آلمان با نتیجهی ۰ – ۲. آمریکا را با نتیجهی ۲ – ۱ شکست داد. در جام جهانیی ۲۰۰۶ یک بار دیگر دو شکست و یک تساوی نصیب برد. در برابر مکزیک با نتیجهی ۱ – ۳ شکست خورد؛ در برابر پرتقال با نتیجهی ۰ – ۲. در برابر اوگاندا با نتیجهی ۱- ۱ مساوی کرد.[۲۱]
فصلِ ایران تیغ و ابریشم، در کتابِ روزی روزگاری فوتبال: فوتبال و جامعهشناسی، روزهای از دسترفته را احضار میکند؛ کوچههای قدیمی، استادیوم امجدیه، استادیوم آزادی، تماشاچیان کف بر دهان، دشنامها، هلهلهها، ،«قهرمانان» در آب میوهفروشیها، حمامهایی که بهخاطر «قهرمانان» قُرُق میشدند، تصویرِ روی جلد مجلههای جوانی، تصویرِ پشتِ جلد کتابهای دبیرستانی، دشنامها، سکتههای شکستها، کرکریها، شعارها: «شیش تاییا»، «لُنگِ حموم»، المپیکها، جامها، آسیاییها، جهانیها، شیرینیهای فتح در همهی چهارراهها، بوقهمهی ماشینها، آن روزها.
فصلِ ایران تیغ و ابریشم، در کتابِ روزی روزگاری فوتبال: فوتبال و جامعهشناسی ما را به یاد یک واژه میاندارد: نوستالژی. نگاه ژاک لاکان به نوستالژی را به یاد میآوریم.
باسلام .آ .بهروز باور میکنی که بیچارگانی مثل من وخانواده به یغما گربته شده ام را در تبعید اجباریم زورگویان برای بهره برداریهای مادی هر روز مانند توپ فوتبال به همدیگر پاس می دهنند. در 19 .ژویی 2013 درست در 11 دهمین سال تبعید اجباریم به “مقر باشکوه سازمان ملل زورگویان ” به ژنو . رفتم براای فریاد از ظلم وستمی که در این بیدادگاه بر ما اسیران وارد مشود.ولی غرشندگان انسان ها حتی حاضر نبودن که وکیلی در دسترس من قرار دهند. بمن گفتند برو و از “وطن” خود از طریق وکیل اقدام تماس با ما نما. 600 کیلو متر راه پیمودم در 16 یولی آمدم وبه کپنهاگ شاه آمدم پیش یک وکیل”با وجدان” دانمارکی.با وجود قرار وسند آن “با وجدان ” حتی حاضر نشد بمن گوش فرا دهد. این است که من خود را نایب قهرمان فوتبال جام ملت های زورگو میدانم . دوست گرامی فوتبال هم یکی از استعداد های انسان ها میباشد وجز هنر ها می باشد . که متخصصین در باره آن نظر می دهندوروشنفکران می باید به درد ورنج انسان های بی گناهی که بنام آرادی دارند آن هارا شکنجه های روحی وغیر انسانی می کنند بپردازد. موفق باشید.
Averan / 17 August 2013