عباس میلانی، مترجم «مرشد و مارگرینا» یکی از ماندگارترین آثار ادبیات روسیه به زبان فارسی در مقالهای نوشته است: «کار ترجمه هم هنر است، هم فن؛ هم معرفت و دانش میطلبد و هم خلاقیت و ذوق. به یک روایت، همه ما مترجم هستیم. هر بیان ساده هم بالمآل نوعی ترجمه است: ترجمه حال و فکر و عاطفه و خاطره به کلام و جمله و تصویر.»
میلانی در ادامه این مقاله روشنگر به سادگی حیطه کار مترجم و به یک معنا ملاک و معیار صلاحیت او را مشخص میکند: اگر نویسنده میبایست بر هنر و فن و معرفت و دانش مسلط باشد، وظیفه مترجم دشوارتر است. او هم در حوزه زبان مبدا و هم در حوزه زبان مقصد میبایست از این تسلط چهارگانه برخوردار باشد. در عمل اما در ایران ترجمه به راه شتابزدگی افتاده است. مثل این است که مسابقهای بین مترجمان و ناشران درگرفته و در همان حال نه تنها از کیفیت ترجمه هر دم کاسته میشود، کتاب منتشر شده هم خوانده نمیشود. بیجهت نیست که اصفر نوری، مترجم آثار ادبی در مصاحبه با خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) وضع مترجمان ایرانی را به دوندگان در مسابقه دو صد متر تشبیه میکند. کار به آنجا رسیده که به گفته او «مترجمان برای اینکه زمان را از دست ندهند کتاب را همزمان با خواندن ترجمه میکنند و مترجمانی هم هستند که حتی ترجمه خود را یکبار هم نمیخوانند.»
درهمتنیدگی نظام فرهنگی با نظام اقتصادی
بر اساس نظریه ذخایر فرهنگی ایتمار ایون زوهر فرهنگ مجموعهای از ابزارهای ادراکی است که زندگی اجتماعی را ممکن میکند: نظامی یکپارچه متشکل از مجموعهای ناهمگون از پارامترها که انسانها به کمک آنها زندگیشان را شکل میدهند. بر اساس این نظریه نظام سیاسی، نظام حقوقی، نظام ادبی، نظام هنری، نظام اجتماعی، نظام دینی، و سایر نظامندیهای سیاسی و اجتماعی همگی در یکدیگر تاثیر دارند. پس میتوان گفت آشفتهبازار ترجمه، بخشی از آشفتگی در سایر نظامها است. برای مثال اگر در نظام اقتصادی تورم مهار میشد، ممکن بود بازار کتاب و از جمله بازار ترجمه چنین متورم نمیبود. اجازه بدهید ابتدا نگاهی به ارقام بیندازیم، چه بسا این ادعا مشخصتر شود:
تعداد عناوین کتابهای منتشر شده در ایران بر اساس گزارش مرکز آمار از سال ۱۳۷۵ تا ۱۳۹۵روند تصاعدی داشته است. در همان حال از سرانه کتابخوانی به میزان قابل توجهی کاسته شده.
بر اساس گزارش مرکز آمار از سال ۱۳۷۵ تاکنون شمار عناوین منتشر شده در ایران از ۱۴۶۶۰ عنوان به ۸۸۶۱۹ عنوان در سال ۱۳۹۵ افزایش یافته. در سال ۱۳۷۵ فقط ۲۴۷۰ عنوان کتاب ترجمه در ایران منتشر شده بود. در حالی که در سال ۱۳۹۵ این تعداد با حدود ۹ برابر افرایش به ۱۸۷۱۸ عنوان کتاب رسیده است. بالاترین تعداد عناوین ترجمه شده به سال ۱۳۹۱ در پایان دولت احمدینژاد برمیگردد و در همان سال هم کمترین عناوین کتابهای تالیفی با تعداد ۱۲۶۶۹ عنوان به ثبت رسیده. منبع گزارشِ مرکز آمار ایران، وزارت ارشاد اسلامی است. آخرین گزارش از کتابهای منتشر شده اعم از تالیف و ترجمه هم در سال ۱۳۹۵ اعلام شده. از آن به بعد با یک سکوت معنادار مواجهیم. این سکوت را میتوان به زبان «ریال» ترجمه کرد: در سال ۱۳۹۵ برای خرید کالایی که هزار تومان ارزش دارد میبایست ۲۱۰۳۹ تومان بپردازید. اگر در سال ۱۳۷۵ فقط ۲۴۷۰ عنوان کتاب ترجمه نیازهای فرهنگی شما را برآورده میکرد در سال ۱۳۹۵، ۱۸ هزار عنوان کتاب هم پاسخگوی نیازهای شما نبود. از امروز بیخبریم.
کتابهای ۵۰۰ جلدی – رانت کاغذ در قم و تهران
بر اساس نظریه ذخایر فرهنگی ایتمار ایون زوهر میتوان گفت اگر در یکی از عرصههای فرهنگی از نفس بیفتیم، در سایر عرصهها هم همان اتفاق تکرار میشود. پیمان خاکسار در مصاحبه با ایسنا میگوید: «تعداد ناشران و مترجمان زیاد است و همه جور کتابی در ایران چاپ میشود؛ ترجمه خوب، ترجمه بد، ترجمه کتابهای پرفروش و ترجمه کتابهای کمفروش. این موضوع انتخاب را برای خواننده سخت کرده که بتواند کتاب خوب پیدا کند زیرا تنوع عناوین زیاد است، خواننده باید بگردد تا کتاب خوبی پیدا کند.»
خاکسار در ادامه این مصاحبه یادآوری میکند: «گاه از اطرافیانم میشنوم فلان کتاب را خریدم اما آنقدر ترجمهاش بد بود که یک صفحه هم نتوانستم بخوانم.»
یک تفاوت دیگر هم این است که اگر تا پیش از این مترجم کتابی را به ناشر پیشنهاد میداد این روند اکنون برعکس شده است. ظاهراً ناشران در قم و تهران در زمینه ترجمه فعالاند. همانها هم بیشترین سهمیه کاغذ را دریافت میکنند. بخشی سر از بازار سیاه درمی آورد، بخشی از این سهمیه هم ناگزیر میبایست رنگ چاپ به خود ببیند. اگر خواننده ندارد، از نظر اقتصادی چندان مهم نیست، زیرا ناشری که از رانت برخودار شده، هزینههایش را قبل از انتشار هر کتابی اعم از تألیف یا ترجمه، پرفروش یا کمفروش از معامله کاغذ تحصیل کرده است.
بر اساس گزارش مرکز آمار ایران سرانه مطالعه در خانوادههای ایرانی حدودا هفت ساعت یعنی بیش و کم برابر با یک روز کاری! است. در این آمار تاکید بر مطالعه قرآن و کتابهای دینی است. در ایران یک راه دیگر هم برای محاسبه سرانه مطالعه از طریق آمار کتابخانههای عمومی وجود دارد. یکی از تحقیقات آماری انجام شده در زمینه سرانه مطالعه با عنوان «کتابخانههای عمومی و سرانه مطالعه» سعی کرده است، بر اساس آمار امانت، عضویت و دیگر شاخصهای کتابخانهای تخمینی از میزان سرانه مطالعه در ایران انجام دهد. این پژوهش براساس یک فرمول ثابت و با درنظر گرفتن مولفه میزان امانت از کتابخانههای عمومی بهدست میآید. سال ۱۳۸۹ از طریق این جنس پیمایش، سرانه مطالعه را بررسی کردهاند و بر اساس «آمار امانت کتاب» از کتابخانههای عمومی کشور، سرانه مطالعه در ایران را چیزی نزدیک به ۱۵ دقیقه در روز اعلام کردند که شامل انواع مطالعه (کتاب، روزنامه، ادعیه و…) میشود. نکته مهم در بررسی آمار کتابخانهای این است که با توجه به شاخصهای موجود آمار کتابهای الکترونیک و صوتی و سایتها و شبکههای اجتماعی لحاظ نشده و این خود نشان میدهد که این نظرسنجی به هیچ وجه معتبر نیست. در یک کلام آمار معتبری از سرانه مطالعه در دسترس نیست و با اینحال میتوان گفت در خوشبینانهترین حالتها هر ایرانی کتابخوان، در روز یکربع صرف مطالعه میکند. پس دلیل مسابقهای که در ترجمه به راه افتاده چیست؟ کتابسازی برای دریافت رانت کاغذ؟ اصغر نوری، مترجم میگوید: «واقعیت بازار کتاب ما همان تیراژ ۵۰۰ تایی است، چند سال پیش ۱۰۰۰ تایی بود و دو سال است که ۵۰۰ نسخه جا افتاده. این واقعیت بازار کتاب ماست.»
اصغر نوری درباره اینکه این رقابت و شتابزدگی چه تأثیری بر کیفیت ترجمه دارد میگوید: «مسلما کیفیت را پایین میآورد؛ ترجمه درست زمانی اتفاق میافتد که مترجم کتاب را سر حوصله بخواند و با دنیای کتاب انس بگیرد و به آن نزدیک شود، کتاب را خوب بفهمد و سعی کند آن را در زبان فارسی بازآفرینی کند اما وقتی ما زمانی برای آن کار نداریم و میخواهیم در رقابت با ناشر دیگر زودتر کتابمان را بیرون بیاوریم، همه اینها به فراموشی سپرده میشود. گاه مترجمان کتاب را نمیخوانند و همراه با خواندن ترجمه میکنند، حتی کتاب را یکبار نمیخوانند تا حسی از کتاب بگیرند و درباره چیزهایی که بلد نیستند، تحقیق کنند و کتاب را بفهمند. ناشران تلاش میکنند یک هفته زودتر از ناشر دیگر کتاب را منتشر کنند و فکر میکنند در این یک هفته میتوانیم کاری کنیم.»
آن دوران طلایی – نوستالژی طبقه متوسط رو به تحلیل
سودای نه چندان پنهانی وجود دارد که کیفیت ترجمه آثار ادبی در ایران به دوران شکوفایی در سالهای منتهی به انقلاب ۵۷ برسد. حسین بنیآدم در «کتابشناسی موضوعی ایران» با ارجاع به آمار کتابشناسی ملی ایران مینویسد در طی سالهای ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۷ در حدود ۱۷۰۰ عنوان داستان خارجی در ایران از نویسندگان آمریکایی، فرانسوی، روس، انگلیسی، ایتالیایی، آلمانی و آمریکای لاتین منتشر شد. کلبه عمو تم بیچر استو، مادر نوشته پرل باک به ترجمه محمد قاضی، آثاری از هوارد فاوست، ویلیام فاکنر، ریچارد رایت و هنری میلر از آثار پرفروش در این دوره طلاییاند. طلا و خاکستر نوشته اسکار فیتز جرالد به ترجمه کریم امامی (۱۳۴۴)، موبی دیک هرمان ملویل به ترجمه پرویز داریوش (۱۳۴۴)، ناطور دشت سالینجر به ترجمه احمد کریمی (۱۳۴۵) از ترجمههای به یاد ماندنیای هستند که در این دوره منتشر شدند.
آثار چخوف، داستایوسکی و گورکی، تورگنیف، پوشکین و گوگول، تولستوی، سولژنیتسن و لرمانتوف از ادبیات روسیه همچنان پرخوانندهاند. ابلوموف نوشته ایوان گنچارف به ترجمه سروش حبیبی در سال ۱۳۵۵ از مهمترین آثار ادبیات روسیه در ایران است.
محمد قاضی، ابوالحسن نجفی، بهآذین از مهمترین مترجمان ایران در این دورهاند. از بهترین داستانهای انگلیسی در این دوره میتوان از دوبلینیهای جیمیز جویس به ترجمه پرویز داریوش در سال ۱۳۴۶، دل تاریکی و جوانی جوزف کنراد به ترجمه محمد علی صفریان در سال ۱۳۵۴ و خیزابهای ویرجینیا وولف به ترجمه پرویز داریوش در سال ۱۳۵۶ نام برد. بهمن محصص با معرفی کورتوزیو مالاپارته و ایتالو کالوینو و ترجمه آثار چزاره پاوهزه سهم مهمی در شناساندن ادبیات ایتالیا به خوانندگان ایرانی ایفا کرد. با آقای رئیس جمهور میگل آنخل آستوریاس به ترجمه زهرا خانلری در سال ۱۳۴۷ ادبیات آمریکای لاتین در ایران با مضمونهای تازه مطرح شد. بورخس با اربابها و ویرانههای مدور به ترجمه احمد میرعلایی به یک نام مطرح در ایران تبدیل شد. بهمن فرزانه با ترجمه صد سال تنهایی مارکز غوغایی درانداخت و سببساز تحولی در ادبیات معاصر ایران شد. اینچه ممد یاشار کمال به ترجمه ثمین باغچهبان و داستانهای عزیز نسین به ترجمه رضا همراه از ادبیات ترکیه نیز به یاد ماندنیاند.
در سالهای ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۷جامعه در سمت گسترش روابط سرمایهداری متحول شد و طبقه متوسط در ایران رشد کرد. با گسترش دستگاه اداری بر شمار دانشآموختگان و متخصصان تحصیلکرده نیز افزوده شد. حسین ادیبی در «طبقه متوسط جدید در ایران» (انتشارات جامعه ۱۳۵۸) مینویسد: «در سالهای دهۀ چهل در اثر توسعه سریع اقتصادی و نیازمندیهای جدید، به شمار مدارس، محصلین و دانشجویان و کارمندان اداری در سطوح مختلف افزوده شد به طوری که دستگاه اداری دولتی پایگاه اصلی اعضای طبقه متوسط بود.»
آیا میتوان گفت یکی از دلایل بحران ترجمه در چند سال اخیر، تحلیل رفتن طبقه متوسط در اثر بحرانهای مکرر معیشتی است؟ مهدی رضایی، مترجم در مصاحبه با ایسنا میگوید:«امروز همه چیز دارد جنبه بازاری پیدا میکند؛ ما مترجمان خوبی داریم که دنبال آثار خوب هستند اما در این اوضاع اقتصادی هیچ مترجمی بر روی کتاب سختخوان دست نمیگذارد و چون میبیند کتاب عامهپسند پرفروش است و در عرض یک ماه به چاپ بعدی میرسد، بدون شک آن را انتخاب میکند. الان در دورهای نیستیم که مترجمان شکمسیری باشند که بخواهند کارهای فاخری را انجام دهند، الان نگاه نگاه بازاری است چون اوضاع از نظر اقتصادی بد است و هر کس به دنبال چیزی است که بتواند سود بیشتری ببرد.»
طی نیم قرن گذشته بهای کتاب، دارایی ناشران، شمار بنگاههای نشر و تعداد عنوانها افزایش یافته و به همان میزان هم «کتابسازی» و «انبارداری فرهنگی» [نگهداری کتابهای چاپ شده با رانت کاغذ در انبارها برای عرضه در روز مبادا] هم با نرخ تورم بالا رفته است. محمد قائد مینویسد: «وقتی تنها یک کتاب درباره اگزیستانسیالیسم و ژانـپل سارتر تألیف و ترجمهٔ مصطفی رحیمی در بازار بود، یک نمونه نهچندان معتبر هم با امضای عنایتالله شکیباپور فروخته میشد. امروز از هزارها کتاب درباره جانشینان سارتر که به فارسی منتشر شده نمیتوان گفت پنجاه درصد کماعتبار و بیاعتبار است. حتی اگر چنین باشد، شماری بزرگ کتاب قابل اعتنا دربارهٔ نظریهپردازان فرانسوی در دسترس خواننده است. به نسبت زمان و همپای کشورهای شبیه خودمان شاید پیشرفت نکرده باشیم اما به طور مطلق بدبختتر از گذشته نیستیم.» (منبع)
مشکل این است آن یک عنوان کتاب درباره اگزیستانسالیسم به خوبی دیده میشد، اکنون اما دهها کتاب خوب و چه بسا بهتر از آن زیر انبوه کتابهای بیمایه دفن میشود و پنهان میماند. در این میان ضریب نفوذ نشریههای کاغذی و تخصصی هم کاهش یافته و چشم امیدی به «نقد» و به ویژه نقد ترجمه که از دشوارترین نقدهاست نمیتوان داشت. محمد همتی، مترجم زبان آلمانی میگوید: «نشریات کاغذی دارند حذف میشوند. اگر سایتی ترجمهای را نقد کند واقعا دیده نمیشود. منتقدانی هم که سراغ نقد ترجمه میروند، ترجیح میدهند برای کتابی وقت بگذارند که مترجم اسمی داشته باشد، مترجمان مورد نظر شما را کسی نقد نمیکند و اگر نقدی باشد برای مترجم صاحب نام است که این مترجم با وجود نامی که داد، چهارتا غلط هم در کتابش هست و کسی سراغ کسانی که از پایه ویران هستند، نمیرود. اصلا خوانده هم نمیشوند و به دست مردم میرسند و آنها هم سرخورده میشوند.»
ناکارآمدی نظام حقوقی: کپی رایت
علاوه بر بحرانهای سیاسی و اقتصادی که به افزایش تورم، رانتخواری و لاغر شدن طبقه متوسط و لاجرم کتابسازی و کاهش سرانه مطالعه انجامیده، ناکارآمدی نظام حقوقی هم به بحران ترجمه و ترجمههای موازی دامن زده است. محمد همتی، مترجم آثار آلمانی میگوید: «الان چند سالی است که گرفتن کپیرایت بین معدودی از ناشرها که سعی در برقراری ارتباط با جامعه جهانی نشر دارند، باب شده. اگر قانون کپیرایت داشتیم و هر ناشر موظف به کسب اجازه از ناشر خارجی میشد وضع این نبود. مترجمی که بداند کتابی که انتخاب کرده تنها با ترجمه او منتشر میشود، با دست و دل لرزان کار نمیکند و نمیترسد که تا طی شدن روند نشر، ترجمه دیگری به بازار بیاید و خب همین روی کیفیت کارش اثر میگذارد. تا آن زمان خواننده این فرصت را دارد که بین چند ترجمه یکی را انتخاب کند و با انتخابش بازار نشر را به سمت ترجمههای بهتر و رعایت کیفیت ترجمه هدایت کند.»
حق نشر، حقِ تکثیر یا کپیرایت به مجموعهای از حقوق انحصاری گفته میشود که به ناشر یا پدیدآورنده یک اثر تعلق میگیرد و حقوقی از قبیل نشر، تکثیر و الگوبرداری از اثر را شامل میشود. کنوانسیون برن که بر اجرای قانون کپیرایت نظارت دارد، کشورهای امضاکننده معاهده را ملزم میکند که آثار پدیدآورندگان سایر کشورهای امضاکننده را همچون آثار پدیدآورندگان تبعه خود مورد حمایت کپیرایت قرار دهند.
در ایران در سال ۱۳۴۸ قانون حمایت حقوق مؤلفان و مصنفان و هنرمندان به عنوان بدنه اصلی حق تکثیر در ایران تصویب شد. تصویب این قانون اما همزمان بود با شکلگیری کانون نویسندگان و صفآرایی نویسندگان ایرانی در برابر دولت هویدا و به این جهت هرگز اجرایی نشد. در همان سالها مجید روشنگر، ناشر و نویسنده و مترجم باسابقه از نخستین کسانی بود که از ضرورت پیوستن ایران به معاهده برن سخن گفتند. روشنگر در گفتوگویی که پیش از این رادیو زمانه با او انجام داده است، در اینباره میگوید:
«بدون هیچگونه گزافهگویی میتوانم ادعا کنم که نخستین کسی هستم که لزوم پیوستن ایران به کنوانسیون بینالمللی کپیرایت را در ایران مطرح کردم. ترجمه فارسی این قرارداد بینالمللی را در شماره دوم “بررسی کتاب” در دوره قدیم (یعنی در سال ۱۳۴۴) چاپ کردم و نوشتم که ایران باید به این قانون بینالمللی بپیوندد و خود را از تهمت دزدی آثار نویسندگان برهاند. دوستان روشنفکر من همان زمان میگفتند آنها نفت ما را میدزدند، ما هم اینجور تلافی میکنیم.»
و در ادامه به تسهیلاتی که معاهده برن برای کشورهایی مانند ایران پیشبینی کرده، اشاره میکند و میگوید: «قرارداد بینالمللی کپیرایت برای کشورهایی مثل ایران تسهیلات زیادی را پیشبینی کرده است که مترجمان به راحتی میتوانند با پرداخت مبلغ کمی اجازه ترجمه یک اثر ادبی را دریافت کنند. اگر روزی ایران بخواهد به سازمان تجارت بینالمللی بپیوندد، نخستین شرط آن پیوستن به قانون کپی رایت است تا ایران بتواند به این سازمان بازرگانی جهانی راه یابد؛ راهی که چین مجبور شد آن را بپذیرد. یکی از دلایلی که ادبیات داستانی ما جهانی نشده است همین است. ناشران خارجی رغبتی به ترجمه آثار ایرانی نشان نمیدهند، زیرا میگویند ایران قواعد بازی را رعایت نمیکند. نه رژیم سابق به این امر حیاتی توجه داشت و نه رژیم کنونی. جای افسوس آن همچنان باقی است.»
یکی از مشکلاتی که نپیوستن ایران به معاهده برن در عرصه کتابگزاری به وجود آورده، این است که مترجمان بدون آنکه از صاحب اثر یا ناشر او اجازه بگیرند، آثار نویسندگان غربی را به فارسی ترجمه میکنند. این امر به موازیکاریهایی در قلمرو ترجمه آثار ادبی و علمی دامن زده بود که حالا به یک مسابقه تبدیل شده است.
علاوه بر این ممکن است کتابی را مترجمی در یک نشر معتبر به انتشار برساند، همان کتاب با همان متن با یک نام جعلی به عنوان مترجم توسط ناشر دیگری به چاپ برسد.
در مقاله دیگری میتوان به سادگی نشان داد که ترجمههایی که احتمال میرود پرفروش باشند، یا آثار برخی مترجمان مخالف جناحهای اقتدارگرا قربانی این نوع از بیقانونی و سوءاستفاده میشوند. مبنای این نوع سوءاستفادهها از خلاهای قانونی علاوه بر سودجویی این اصل است که هیچکس در ایران به عنوان یک فرد یا نهاد نسبتاً مستقل نباید جان بگیرد. همه یا باید زیر سایه و یا در سایه باشند.
از کتابهایی که بسیار خوب و مفید هستند ولی ترجمهی فارسیشون بسیار بده میشه از کتابهای “دانیل سیگل” در زمینهی فرزندپروری براساس یافتههای علوم اعصاب با ترجمهی “دکتر مهرناز شهرآرای” نام برد. ترجمهی فارسی این کتابها چنان نامفهوم و بده که بعد از خوندن چند صفحه آدم عطای کتاب رو به لقاش میبخشه.
****
یک مترجم / 26 February 2022