«نگاهی به شاه»، تازهترین اثر پژوهشی دکتر عباس میلانی، مورخ و پژوهشگر ایرانی مقیم آمریکا است. هنوز مدت کوتاهی از انتشار این کتاب نگذشته و با اینحال با استقبال مخاطبان روبرو شده است. آقای میلانی در استکهلم و در برلین در مراسم رونمایی از کتابش شرکت کرد و به معرفی کتاب تازهاش پرداخت. حضور دکتر میلانی در استکهلم فرصتی ایجاد کرد تا با او درباره «نگاهی به شاه» گفتوگویی داشته باشم:
شما تازهترین کتابتان را درباره شاه نوشتهاید. چرا شاه؟
شاه یکی از شخصیتهای محوری نیمه دوم قرن بیستم است. نه فقط در ایران بلکه در همه خاورمیانه. سقوط شاه آغازگر تغییراتی است در خاورمیانه و سرآغاز فاجعهایست به نام انقلاب اسلامی. از سوی دیگر تغییراتی که در زمان شاه ایجاد شد و خود شاه متوجه آنها نبود تغییراتی هستند که جمهوری اسلامی هم با آنها مواجه شده، از جمله جنبش زنان و جنبش دانشجویی. افزون بر این، آنچه درباره شاه تا به حال نوشته شده یا تلاشی است در جهت قدیسسازی از شاه یا شیطان سازی از او؛ و بالاخره اینکه خیلی از اسنادی که برای شناختن شاه و دلایل سقوطش لازم بود در سالهای اخیر شناسایی شدهاند.
انگیزهتان در این کار پژوهشی چه بود؟
وقتی شروع کردم به نوشتن «معمای هویدا» دیدم هر آنچه که درباره او تلقی داشتم نادرست بوده. بنابراین فکر کردم شاید اگر با دقت بیشتری به شاه نگاه کنم خیلی از تلقیهای سابقم نادرست بوده باشند. البته به این معنی که در «نگاهی به شاه» دریافتم که هم نقاط ضعف شاه خیلی بیشتر از آنچه بود که من فکر میکردم و هم نقاط قوت او.
شما را به عنوان پژوهشگری نقاد و نیز روشنفکری با پیشینه چپ میشناسند. شاه را بر اساس چه نگاهی روایت کردهاید؟
عباس میلانی: در بیان گفتههایم اغراق نکردم. وقتی فعال سیاسی بودم هدفم زدن شاه بود. الان هدفم بازگویی حقایق است.
تلاش من این بوده که نگاه من نگاه یک محقق نقاد باشد. وظیفه یک چنین نگاهی این است که آنچه را که پیدا میکند در حداکثر بیطرفی در اختیار خواننده بگذارد تا او قضاوت کند. البته این توهم را ندارم که میشود کاملاً بیطرف بود. من ۶۰ هزار صفحه سند طبقهبندی شده از امریکا، انگلیس، فرانسه و آلمان، ۱۴ جلد سخنرانیهای شاه و هزاران صفحه تاریخ شفاهی را جمعآوری کردم در ۷۰۰ صفحه. خب این محصول یک انتخاب بوده و این انتخابها هستند که در مجموع میشوند نگاهی به شاه. اما من تلاش میکنم فقط خودم را در این انتخاب ملاک قرار ندهم و شاه را تأیید یا تکذیب نکنم. کتابهای زیادی هستند که اینکار را کردهاند و به نظر من این نگاه درستی برای شناخت شاه نیست، بلکه نگاهی ایدئولوژیک است. نسل عظیم جوان ایران در داخل و خارج کشور که نسل اصلی خوانندگان کتاب من هستند دنبال این نوع نگاه نیستند. بنابراین وظیفه یک محقق این نیست که خودش را ولی فقیه خواننده بداند بلکه نویسنده، خادم خواننده است.
با این حال ممکن است این نقد به کار شما وارد باشد که تلاش بسیار شما برای نگاه بیطرفانه به نوعی همدلی با شاه منجر شده است و نه نقد قدرت حاکم بر کشور در دوران پهلوی.
من به همه منتقدانی که این مسأله را مطرح میکنند میگویم بیایید این کتاب را بخوانید. اگر این کتاب ایرادی دارد به من بگویید، اما بر اساس سند و نه بر اساس خاطرات و احساسات. مثلاً آیا من مسأله شکنجه را کتمان کردم در این کتاب؟ هیچ کتابی نمیشناسم که شکنجه را بر اساس اسناد رسمی دولت انگلیس و گفتههای بختیار مطرح کرده باشد. ولی من در در بیان گفتههایم اغراق نکردم. خیلی از دوستانم به خصوص دوستان چپی انتظار دارند چون من یک زمانی چپ بودم نگاهم باید از همان منظر باشد. اما من دارم به عنوان یک فرد دانشگاهی این کتاب را مینویسم. وقتی من فعال سیاسی بودم هدفم زدن شاه بود. الان هدفم بازگویی حقایق است. اگر انتظار این است که به عنوان یک فرد دانشگاهی یک کار ایدئولوژیک انجام بدهم این به نفهمیدن فرق بین یک کتاب دانشگاهی و یک کتاب ایدئولوژیک برمیگردد.
عباس میلانی: من سعی کردم بیطرف باشم اما این تلاش کاملاً میسر نیست. خود مخاطب باید قضاوت کند.
منتقدان من حق دارند کتاب ایدئولوژیک بنویسند ولی حق ندارند از من هم انتظار داشته باشند عین آن کتاب را بنویسم. رسالت این دو نوع کتاب خیلی فرق دارد با هم. سلطنتطلبان هم به همین شکل، کار من را نقد میکنند. سه سال قبل از اینکه این کتاب منتشر شود آن را تحریم کردند. یکی از دوستان و روشنفکران صاحبنام چپ هم چهار سال پیش ۳۰ صفحه نقد درباره این کتاب نوشت با این ادعا که من از سلطنتطلبان پول گرفتهام تا برای شاه تبلیغ کنم؛ کتابی که یک سطر آن را نه او خوانده بود و نه هیچ فرد دیگری. به نظر من نسل جوان به این برخوردها میخندد. اگر کسی خوشش نمیآید که من از دکتر مصدق انتقاداتی داشتهام نباید بگوید «نخیر اینطور نیست این موضع سلطنتطلبان است». سوال من است که چرا اینطور نیست؟ تو آیا سند بهتری داری؟
وقتی «معمای هویدا» منتشر شد، آیا چنین رویکردهایی به کتاب شما وجود داشت؟
وقتی «معمای هویدا» منتشر شد سلطنتطلبان و چپیها نقدهای جدی نوشتند. مصطفی رحیمی هم نقد جدی نوشت. حرف او این بود که هویدا معمایی ندارد، اصلاً ارزش ندارد زندگینامهاش را بنویسیم. من متعجب شدم؛ چطور روشنفکری که یکی از برجستهترین روشنفکران آزادیخواه است چنین تصوری دارد؟ او گفته بود معمای هویدای میلانی مثل شعر پل الوار است در وصف کا. گ. ب. برای من سؤال این بود که مگر میشود کسی که آلبر کامو را را ترجمه کرده، اگزیستانسیالیسم را ترجمه کرده بگوید هویدا معما ندارد! اما وقتی مردم دیدند که این کتاب پذیرفته که هویدا هم معما دارد از آن استقبال کردند به طوری که معمای هویدا با چاپ مجاز و غیر مجاز، ۳۰ بار بازنشر شد. همین کتاب «نگاهی به شاه» در سه هفته اخیر با سه چاپ غیرمجاز در ایران روانه بازار کتاب شده است. برای اینکه مردم میخواهند بدانند. نسل جوان دیگر حاضر نیست چه جلال آلاحمد، چه من، چه مصطفی رحیمی برایش تعیین تکلیف کنیم. انتظار این نسل از ما این است که مصالح اولیه را تهیه کنیم و در طبق اخلاص بگذاریم و این فروتنی را هم داشته باشیم که بگوییم من سعی کردم بیطرف باشم اما این تلاش کاملاً میسر نیست. خود مخاطب باید قضاوت کند.
برداشت دانشمند محقق جناب دکتر میلانی در باب خانم بازیهای شاه بشدت مذهبی است. متجدد تر از پادشاه سوئد که نداریم، داریم؟ ایشان همین 2011 یک افتضاح خانم بازی داشت که در یک مصاحبۀ مطبوعاتی خودش گندش را درآورد. راستی از همان فرانسه خود میتران سوسیایست هم خانم می آورده و هزینۀ آپارتمانش را هم زحمتکشان فرانسه میدادند. بتهای سابق یعنی مائو و استالین هم ید طولایی در خانم بازی داشته اند. رهبر کبیر انقلابی خاورمیانه، سرهنگ قذافی که دیگر خانم خور بود. این سه تن بتهای کنفدراسیون دانشجویان عزیز بودند.
در مورد مسجدساختن شاه، دانشمند محترم جناب دکتر میلانی چندان درست نمیگوید. بالا رفتن قیمت نفت و رونق اقتصاد ایران بازاریها را فربه کرد. به گونه ای که خورده بازاریها هم اگر میخواستند اسم درکنند یا مالی را حلال، مسجدی تکیه ای حسینیه ای میساختند. نمونه اش در شهر ما یک شاگردنجاری بود ناراضی. ول کرد رفت دنبال قاچاق و بارش را بست تا یک بار لنجشان به چنگ ماموران افتاد اما او موفق به فرار شد. کنارکشید و حج رفت و بازاری شد و نمایندگی لوازم یدکی ماشینها امریکایی را گرفت. بعدا مسجد بزرگی هم ساخت. دزد حاضر و بز حاضر. همۀ مساجد نوساز شهر ما توسط بازاریان ساخته شد نه دولت یا دربار. دانشمند محترم دکتر میلانی بخوبی آگاهند که همین بازاریان فربه خرج روحانیت شیعه را میدادند.
راستی بد نبود اگر استاد محقق اشاره ای هم میفرمودند به مرجع یا لااقل منبع الهام خود در این تحلیل ” فقط یک نیرو در ایران اجازه فعالیت داشت، مذهبیها. یک نیرو حق داشت در هر محلهای یک دفتر بزند و پول بگیرد. یک نیرو حق داشت در ایران کادر تربیت بکند و مدرسه داشته باشد.” حالا که اغلب اینجا وآنجا این سخنرانی و آن مصاحبه از این تحلیل استفاده می نمایند که در منظومه ای بلند بنام “طلسم” از شاعری بنام ا- ماهان آمده بود به این صورت:
و حزب/ قدیمترین و بزرگترین حزبِ منطقه/ اپوزیسیون/ اما نامرعی/ مثلِ خدا مرعی/ با حضورِ فعال و همهجانبه/ در همه عرصهها/ تشكیلات دفتر حوزه پلونوم/ شعبههای محلات/ سه اعلانِ روزانه رادیویِ دولتی/ كلاسهای ایدئولوژی/ حقِ عضویتِ درصدی/ در دو یورشِ تبلیغاتی سالانه/ شهرها را اشغالمیكرد و تیره/ تنها حزبِ سیاسی جهان با مالیاتِ ویژة پیشوا/ و حتا قدرتِ ممنوع كردنِ مالیاتِ دولت/ فسخ تصمیماتِ دولت بدونِ حتا حضور در پارلمان …
سه غلط 17 زنده باشی جوان
مسعود درخشان / 20 August 2013
اضافه کنید به این لیست جان اف کندی، برادر پوتین سارکوزی و….. برخی از این عده برای کشورشان و دنیا خوب بودند مانند کندی و برخی شاید نه چندان ملاک چیز دیگریست رفاه عموم دوست داشتن همدیگر ایجاد امید
green / 23 August 2013