یورگن هابرماس در هفتهی گذشته به همراه سه نویسندهی دیگر (راینر فورست، نظریهپرداز علوم سیاسی؛ نیکول دایتلهوف، استاد روابط بینالملل؛ و کلاوس گونتر، استاد حقوق) بیانیهی کوتاهی که انگار از سر انجام وظیفه بر قلم رفته باشد، منتشر کرد که در آن مشخصا اعلام میکرد در کنار اسرائیل میایستد. نوشتهی زیر کوششی است در تحلیل موضعگیری این فیلسوف نامدار آلمانی.
فیلسوفِ جهان-شهروندی اروپایی
ایدهی جهان-شهروندی بودن (کسموپولیتیسم)، به موازات نیازهای عصر، از دههی ۱۹۸۰ به اینسو، بهطور سیستماتیک و با اصرار نظری مطمئنانه در نوشتههای هابرماس توسعه یافته است. او با گامهایی موقن جهاناندیشی خود را ساخته است؛ منظورم از «موقن» این است که مثلا در مقایسه با هانا آرنت، بهجای رفت و آمدهای مخاطرهآمیز و متناقض بین قطبهای فکری گوناگون، و برای گریز از احتمال خطاکاری (چنانکه در آرنت)، ترجیح داده است راههای رفته را دوباره بپیماید تا گودالها را پر کند، دستاندازها را هموار کند و کنارههای جاده را مشخص کند.
در هابرماس، «جهان-شهروندی» ایدهی هنجارینی است که بدون رو در رو نهادن آن ایده با ایدههای مخالف، و بدون میانجیگری آنتیتز و بنابراین بدون در بوتهی آزمون نهادنش سعی در مفهومسازی از آن شده است. آرنت با این شیوهی کار بیگانه بود. او میکوشید از میان شکها، دلنگرانیها و ترسهای خودش، راهی از دل تاریکی به بیرون باز کند. همیشه البته موفق نبود، اما در صداقتش هم کسی تردیدی نداشت.
در واقع، در عصر جدید، و با ظهور اتحادیهی اروپا، ما هابرماس را در موقعیتی مییابیم که عنوان فیلسوف نیمهرسمی را پذیرفته است: در یک دنیای آشفته، به نظر میرسد که او حداقل تلاش میکند تا از آنچه به آن دست یافته است، محافظت کند و اصل کسموپولیتیسم را در چارچوب اتحادیهی اروپا ارج نهد.
برخی تناقضهای فکری
با این همه، تضادهای اندیشه او از همان دهه ۱۹۹۰ به چشم میآمد: در حالی که با رسالتی مسئولانه ابتدا به جنگ آمریکا در خلیج فارس و سپس به حملهی آمریکا به افغانستان اعتراض کرد، اما از مداخلهی نظامی در بحران کوزوو حمایت کرد و در کنار فیلسوف آمریکایی، نوآم چامسکی، قرار گرفت که آن حمله را “اومانیسم نظامی” خوانده بود.
از همین روی، بیانیهای که او در هفتهی گذشته همراه با سه نویسندهی دیگر پایش را امضا کرد، چندان غیرمترقبه نبود. پیگیریکنندگان او کمابیش نظر او در بارهی سیاست دولت اسرائیل را میدانستند. در سال ۲۰۱۲ در گفتوگویی با روزنامهی هاآرتص که نظرش را دربارهی فشارهایی که دولت اسرائیل به فلسطینیان وارد میکند جویا شده بود، گفت:
اگرچه وضعیت کنونی و سیاستهای دولت اسرائیل نیاز به ارزیابی سیاسی دارد، اما این، وظیفهی یک شهروند آلمانی از نسل من نیست.
و به این ترتیب فیلسوف مذاکره، گفتوگو و رسانش از پاسخ طفره رفت.
در سال ۲۰۱۵ سردبیر نشریهی «دِکانهرالد»، در نوشتهای با نام «سکوت اندیشمندان آلمانی در برابر اسرائیل» با اشاره به گفتگوی سه سال پیشترِ هاآرتص با هابرماس نوشت:
این موضعی است که اکثر روشنفکران آلمانی احتمالاً مایلاند از آن اجتناب کنند. و این اشتباه است اگر گمان کنیم انتقاد یک آلمانی از یک یهودی را میتوان استثنایی منطقی در فلسفهی کانت در نظر گرفت. دقیقاً به این دلیل که اندیشهی روشنگری از همان ابتدا تحت تأثیر رابطهاش با یهودستیزی قرار داشت – به ویژه به این دلیل که اغلب وسوسه میشد که یهودیان و سنت آنها را به عنوان یک “غیرِ” اسطورهای در اندیشهی روشنگری به دست گیرد – خاموش کردن صداهای انتقادی به دولت اسرائیل به طرز خطرناکی پا به دامی آشنا مینهد. حال آنکه وظیفهی روشنفکران آلمانی این است که اسرائیل را وادار به ورود در حوزهی بحث عقلانی و گشوده به انظار عمومی کنند، و آن هالهی متافیزیکی اطراف اسرائیل را بزدایند.
نویسنده در ادامه مستقیما اظهار میکند که انجام این مهم در درجهی اول از هابرماس انتظار میرود:
چنین چیزی در هیچ کجا واضح تر از اندیشهی هابرماس به چشم نمیخورد. اخلاق گفتمانی به عنوان یک تلاش فکری قهرمانانه برای نجات اندیشهی روشنگری از ویرانههای رایش سوم – برای ارائهی ایدهآل کانت از استدلال عمومی در پاسخ به ایدهی هایدگر در مورد اصالت حوزهی خصوصی، توسعه یافت. رجوع به کانت قبل از اینکه روشنفکران آلمانی جرات فکر کردن و صحبت دربارهی اسرائیل را پیدا کنند، محقق نخواهد شد.
قضیهی گونتر گراس
در همان سال ۲۰۱۲ اتفاق حیرتآور دیگری هم در فضای فرهنگی آلمان افتاد که هابرماس با آنکه در مرکز رویداد نبود، خود را ملزم به پاسخگویی حس کرد. گونتر گراس، شاعر و نویسندهی آلمانی و برنده جایزهی نوبل، در ۸۴ سالگی شعر بلندی منتشر کرد و در آن به سیاست آپارتاید اسرائیل تاخت. او در شعر بارها خود را سرزنش میکند که چرا تا آن لحظه سکوت کرده بوده است، و تاکنون از خطر جدیای که از جانب اسرائیل متوجه صلح جهانی است، سخن نگفته است.
گراس درضمن، در شعر پیشبینی میکند که به خاطر این چکامه او را به دادگاه خواهند کشید. و تقریبا همین هم میشود. بنیامین نتانیاهو، به تندی به شاعر حمله میکند و ورود او را به خاک اسرائیل ممنوع اعلام میکند. در مطبوعات رسمی آلمان به گراس برچسپ یهودستیز میزنند، و در همین حیص و بیص هابرماس هم وارد مرافعه میشود. هدفش البته جلوگیری از لینچ شاعر است. هابرماس میگوید که: «البته من از این شعر دفاع نمیکنم، اما این را هم درست نمیدانم که گونتر گراس ضدیهود خوانده شود.»
با این همه، فیلسوف دوباره یک «اما»ی دیگر هم میآورد:
اما چیزهایی هست که آلمانیهای همنسل من نباید دربارهشان حرف بزنند.
بیانیهای که هابرماس هفتهی گذشته همراه سه اندیشهورز آلمانی دیگر امضا کرد، نشان داد که مشهورترین فیلسوف زندهی جهان، که در سن ۹۴ سالگی چیزی برای از دست دادن ندارد، همچنان اسیر این ترس است.
به نظر میرسد که خاطرهی شرم تاریخیِ گذشتهی خشونتبار آلمان علیه یهودیان بر ذهن هابرماس زخمی التیامناپذیر وارد کرده است، اما این پرسش هم مطرح میشود که آیا راه برونرفت از این بنبست و جبران به حاشیه راندهشدن یهودیان، به همان طریق سالهای حکمرانی حزب ناسیونالسوسیالیست، از مسیر غیرسازیِ یک قوم جدید میگذرد؟
فیلسوف آلمانی با یهودیان به صورت کاتگوریک برخورد میکند، و قربانیان آشویتس و حاکمان امروز اسرائیل را یک کاسه میکند.
جرأت کانتی
نظریهپردازِ عقلانیتِ رسانشی در حوزهی عمومی، تقریباً از صحبت و تفکر علنی دربارهی اسرائیل امتناع میورزد و به مثابهی یک فیلسوف نئوکانتی، به فراخوان کانت برای «جرأت فکر کردن»، یعنی شعار روشنگری، پشت میکند. این همان هابرماس است که زمانی گفته بود: «اگر ما همراه دیگرانی که با آنها ارتباط برقرار میکنیم، فکر نکنیم، چندان زیاد یا چندان درست قادر به فکر کردن نیستیم.»
در این نوشته، بالاتر، از هانا آرنت و جرأت اندیشیدنش سخن رفت. موضعگیری تاریخی او در برابر دادگاه آیشمن را امروز کسی نیست که نداند. و همه درضمن میدانیم که او به واسطهی این موضعگیریاش چگونه مورد لعن و نفرین جامعهی یهودی در اسرائیل واقع شد. همان ایام استاد ارجمندش کارل یاسپرس در نامهای کوشید او را تسلّی دهد: «روزی میرسد که شاید تو دیگر زنده نباشی، اما یهودیان در آن روز بنای یادبودی برایت در اسرائیل برمیافرازند.» آن روز هنوز نیامده است، اما کتاب «ابتذال شر» بالاخره در سال ۲۰۰۰ به زبان عبری ترجمه شد، و «ریشههای توتالیتاریسم» در ۲۰۱۰ در اسرائیل منتشر شد.
آرنت از همان سال تأسیس دولت اسرائیل در خاک فلسطین در ۱۹۴۸، مخالف جدایی منطقهی اعراب فلسطینی از اسرائیل بود و از طرح یک کشور− یک دولت در سرزمینی چندفرهنگی دفاع میکرد. ناگفته نباید گذاشت که او البته همیشه به همین روشنی به مسئلهی فلسطین نمیاندیشید، و در جنگهای ۱۹۶۷ و ۱۹۷۳ از اسرائیل دفاع کرد، اما برای ما آنچه در موضوع این نوشته حائز اهمیت است، خطر کردن این فیلسوف سیاسی در «جرأت» کانتیای بود که در قلمرو اندیشه از خود نشان میداد. او در نامهای سرگشاده به تاریخ ۲ دسامبر ۱۹۴۸ در نیویورکتایمز به همراه آلبرت آینشتین و سیدنی هوک در بارهی خشونت دولت آپارتاید اسرائیل چنین نوشت:
نمونهی تکان دهندهی رفتار سربازان اسرائیل در روستای عربنشین دیر یاسین بود. این روستا که خارج از جادههای اصلی و در محاصرهی زمینهای یهودی بود، در جنگ شرکت نکرده بود و حتی با گروههای عرب که میخواستند از روستا به عنوان پایگاه خود استفاده کنند، مبارزه کرده بود. در ۹ آوریل (نیویورک تایمز)، گروههای تروریستی یهودی به این روستای آرام حمله کردند، حالآنکه هیچ پایگاه نظامیای در آن نبود، و اکثر ساکنان آن – ۲۴۰ مرد، زن و کودک – را کشتند و تعدادی از آنها را زنده نگه داشتند تا به عنوان اسیر در خیابانهای اورشلیم بگردانند.
سیلا بنحبیب در تاریخ ۴ نوامبر امسال در نوشتهای با عنوان «نامهای به دوستانم که پای بیانیهی “فلسفه برای فلسطین” را امضا کردند» با اشاره به بیانیهی تاریخیٍ فوق نوشتهاش را اینگونه به پایان میبرد:
امروز نمایندگان حزب لیکود – که توسط مناخیم بگین تأسیس شد – در اسرائیل در قدرت هستند و بدترین فاجعه از زمان هولوکاست را برای اسرائیل رقم زدهاند. جامعهی یهودی در دیاسپورا باید شهامت بیان این حقایق و مداخله در این چرخهی خشونت را داشته باشد، قبل از اینکه منطقه در انقباضات خشونت مسیانیک هر دو طرف منفجر شود. من مطمئن نیستم که هیچ کدام از آنچه که فکر میکنم باید اتفاق بیفتد، در آیندهی نزدیک به وقوع بپیوندد. اما ما به عنوان فیلسوف باید عقایدمان را روشن بیان کنیم. همانطور که کانت در سال ۱۷۹۵ گفت، اگرچه ایدهی “صلح پایدار” در میان ملتها ممکن است شبیه نقاشی قبرستانی باشد که یک مسافرخانهدار هلندی روی پنجرهاش گذاشته بود، و با کلمه آلمانی “Ewig” بازی میکرد که میتواند هم به معنای پایدار و هم به معنای ابدی [۱] باشد، اما ما چارهای نداریم جز اینکه امیدوار باشیم از طریق اصول خود بتوانیم جهان را نیز تغییر دهیم.
–––––––––––––––––––––––
پانویس
۱- منظور کانت این است که یا ما به صلح پایدار دست مییابیم و یا جنگ برای همه جا آرامش ابدیِ قبرستان به همراه میآورد.
سن بالا ، معروفیت آکادمیک و شهرت فرهنگی – سیاسی همراه با تندرویهای تاریخی زمان جنگ هیتلر در زادگاه هابرماس، عذاب وجدانی برای او بوجود میآورد که نتیجه آن ، بی مسولیتی و گیج سری او در این معظل تاریخی است. مسلما مافیای هزار ساله ایی که پدید آورنده سه دین ابراهیمی است، خیلی بزرگتر، هار ترو مخوف تر از امثال هابرماس و اروپای مزور او است.
ایراندوست / 23 November 2023
این شاهدی گواه بر این است که یا کهولت ویا زیستن در رفاه نسبی جهان سرمایهداری و نیو لیبرالیسم
انسان را با درد و رنج ستمدیدگان جهان بیگانه میکند و اگر هر اندیشمندی ذهن خلاق نداشته باشد ،، هجمه هدفمند رسانههای تحت تسلط نظام جهانی موجود آرام آرام ،، سلطه خود را بر سلولهای قشر خاکستری
هر اندیشمندی حتی هابرماس ها به جایگاهی میرساندشان که همراستا با چنین رسانه های دروغ پرداز غرب حرکت کنند ،، آدمی باید جوهرا نوع دوست و مدافع ستمدیدگان باشد ،، ایمان به دفاع و ستمدیدگان ،، گاها ،، میتواند آنچنان درونی نباشد که شرایط زیستن و رفاه زیستی او را به دنیای دیگری سوق دهد
ج.وحیدی / 24 November 2023