روح‌الله خمینی، هم پیش از شورش ۱۵ خرداد و هم پس از این واقعه، در چندین سخنرانی و همچنین در نامه‌هایش، به تندی از وضعیت فرهنگی، سیاسی و اقتصادی کشور انتقاد کرد. گزیده‌ای از سخنان او را که از جلد اول «صحیفه نور» برگرفته‌ایم، به مناسبت پنجاهمین سالگرد ۱۵ خرداد در اینجا گرد آورده‌ایم:

شورش ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و ارزیابی امروزین از خمینی و خمینیسم از دیدگاه روشنفکری دینی
شورش ۱۵ خرداد ۱۳۴۲

یک تبریزی بی‌سر و پا

هان اى روحانیون اسلامى! اى علمای ربانى! اى دانشمندان دیندار! اى گویندگان آیین‌دوست! اى دینداران خداخواه! اى خداخواهان حق‌پرست! اى حق‌پرستان شرافتمند! اى شرافتمندان وطن‌خواه! اى وطن‌خواهان باناموس! موعظت خداى جهان را بخوانید و یگانه راه اصلاحى را که پیشنهاد فرموده بپذیرید و ترک نفع‌هاى شخصى کرده تا به همه سعادت‌هاى دو جهان نائل شوید و با زندگانى شرافتمندانه دو عالم دست در آغوش شوید. ان لله فى ایام دهرکم نفحاث الافتعر ضوال‌ها امروز روزى است که نسیم روحانى الهى وزیدن گرفته و براى قیام اصلاحى بهترین روز است، اگر مجال را از دست بدهید و قیام براى خدا نکنید و مراسم دینى را عودت ندهید، فرداست که مشتى هرزه‏گرد شهوتران بر شما چیره شوند و تمام آیین و شرف شما را دستخوش اغراض باطله خود کنند. امروز شما‌ها در پیشگاه خداى عالم

«صحیفه»؛ مجموعه‌ای از گفته‌های خمینی
«صحیفه»؛ مجموعه‌ای از گفته‌های خمینی

چه عذرى دارید؟ همه دیدید کتاب‌هاى یک نفر تبریزى بى‏سر و پا را که تمام آیین شما‌ها را دستخوش ناسزا کرد و در مرکز تشیع به امام صادق و امام غایب روحى له الفدا آن همه جسارت‌ها کرد و هیچ کلمه از شما‌ها صادر نشد. امروز چه عذرى در محکمه خدا دارید؟ این چه ضعف و بیچارگى است که شما‌ها را فراگرفته؟ اى آقاى محترم که این صفحات را جمع‌آورى نمودید و به نظر علماى بلاد و گویندگان رساندید، خوب است یک کتابى هم فراهم آورید که جمع تفرقه آنان را کند و همه آنان را در مقاصد اسلامى همراه کرده، از همه امضاء مى‌گرفتید که اگر در یک گوشه مملکت به دین جسارتى مى‏شد، همه یک دل و یک جهت از تمام کشور قیام مى‌کردند. خوب است دیندارى را دست‌کم از بهائیان یاد بگیرید که اگر یک نفر آنها در یک ده زندگى کند، از مراکز حساس آن‌ها با او رابطه دارند و اگر جزئى تعدى به او شود، براى او قیام کنند. شما‌ها که به حق مشروع خود قیام نکردید، خیره‌سران بیدین از جاى برخاستند و در گوشه زمزمه بی‌دینى را آغاز کردند، به همین زودى بر شما تفرقه‌زده‌‌ها چنان چیره شوند که از زمان رضاخان روزگارتان سخت‌تر شود: و من یخرج من بیته مهاجرا الى الله و رسوله ثم یدرکه الموت فقد وقع اجره على الله.

سال بد

خمینی: «دوباره تساوى حقوق من جمیع‌الجهات تساوى حقوق من جمیع‌الجهات پایمال کردن چند تا حکم ضرورى اسلام است، نفى کردن چند تا حکم صریح قرآن است.»

و این سال براى روحانیت، از جهتى بسیار بد سالى بود و از جهتى بسیار خوب سالى بود. بد بود براى اینکه یک مملکتى که باید به دنیا معرفى بشود به اینکه مملکت صحیحى است، هیأت حاکمه درستى دارد، دستگاه عدالت دارد، دادگسترى دارد، محاکم قضائى دارد، اقتصادش خوب است، زراعتش خوب است، یک مملکتى که باید به صلاح و به صحت معرفى بشود، در جامعه بشر معرفى شد به مرکز فساد و مرکز هر چیزى که شما بخواهید اسمش را بگذارید، از آن بر‌تر بخواهیم بگوییم مثل زمان مغول است، نمى‌توانیم همچنین بى‌احترامى‌اى رابه مغول بکنیم. آنها یک جمعیتى بودند کفار و شاید مهدور مى‌دانستند دم ما را و وارد شدند در مملکت براى گرفتن مملکت اجنبى، آن هم مملکتى که بر خلاف مسلک آنها و دیانت آنها بود و کردند آن کارهایى را که کردند. اینجا در این قضایا، اینها مدعى اسلام هستند، مدعى ایمان هستند، مدعى تشیع هستند، در عین حال که با این ادعا‌ها امرار روز مى‌کنند و امرار حیات مى‌کنند کار‌هایشان‌‌ همان کارهایى است که مغول باید انجام بدهد، چنگیز باید انجام بدهد. در مراکز علمى مى‌ریزند، خون بچه‌هاى شانزده ساله و هفده ساله مى‌ریزند، خراب مى‌کنند مکتب‌هاى علمى را، به علما اهانت مى‌کنند، فحش‌هاى ناموسى مى‌دهند، در حبس مى‌برند، زجر مى‌کنند، مى‌کشند، مى‌زنند، خونخوارى مى‌کنند، در عین حال نطق مى‌کنند، اظهار اسلامیت مى‌کنند، اظهار تشیع مى‌کنند، اظهار کسب کرامت مى‌کنند. آنها دیگر نمى‌گفتند که ما شیعه هستیم، دشمن بودند با ما، در حال تهاجم وارد شدند در مملکت ما، اینها با حال دوستى و ادعاى دوستى ادعاى تشیع، بالا‌تر از تشیع، با این ادعا‌ها این اعمال را انجام داده‌اند و مى‌دهند.

تساوی حقوق، سربازی بانوان

دیدیم که از اولى که این دولت بی‌سواد و بى‌حیثیت روى کار آمد، از اول، هدف را اسلام قرار داد، در روزنامه‏‌ها با قلم درشت نوشتند که بانوان را حق دخالت در انتخابات داده‏اند لکن شیطنت بود، براى انعکاس نظر عامه مردم به آن موضوع بود که نظرشان به الغاى اسلام و الغاى قرآن، درست نیفتد و لهذا در اولى که اینجا ما متوجه شدیم و اجتماع شد و آقایان مجتمع شدند با هم براى علاج کار، توجه ما در دفعه اول منعطف شد به‌‌ همان قضیه، بعد که مطالعه کردیم، دیدیم آقا قضیه، قضیه بانوان نیست، این یک امر کوچکى است، قضیه معارضه با اسلام است. منتخب و منتخب، مسلمان لازم نیست باشد، حلف به قرآن لازم نیست باشد، قرآن را می‌خواهیم چه کنیم؟! بعد که مصادف شدند با تودهنى از ملت مسلم، تعبیر کردند حرفشان را به اینکه خیر مراد ما از کتاب آسمانى قرآن است. ما هم از آنها پذیرفتیم به حسب ظواهر شرع لکن به مجرد اینکه اینها یک چند نفر عمله را دور خودشان دیدند و یک زنده باد و مرده باد را دیدند، باز‌‌ همان مسائل خبیثشان را از سر گرفتند،‌‌ همان مطلبى را که ابطال کرده بودند دوباره از سر گرفتند، دوباره تساوى حقوق من جمیع‌الجهات تساوى حقوق من جمیع‌الجهات پایمال کردن چند تا حکم ضرورى اسلام است، نفى کردن چند تا حکم صریح قرآن است. بعدش باز دیدند که مصادف شد با یک ناراحتى‌ها و یک حرف‌ها و یک چیزهایى، حاشا کردند، وزیرشان یک جا حاشا کرد، امیرشان یک جا حاشا کرد. در روزنامه‌ها به صراحت لهجه نوشتند که بردن بانوان به سربازى، تصویبش در دست تنظیم است لکن بعد از آنکه دیدند که خیلى فضاحت بار آمد، مردم ناراحت شدند،‌‌ همان نوکرهاى ارباب به حسب واقع هم ناراحت شدند، وقتى دیدند ناراحت شدند، گفتند اکاذیب است. پرونده‌سازى خواستند بکنند، پرونده‌سازى‌هاى بچگانه، مضحک بکنند.

صفحه بعد: دشمنان اعلیحضرت