در اواخر سال گذشته (۱۴۰۰) زمانه مجموعهای از مقالهها درباره لایههای میانی فقیر شده و فقیر شونده طبقه متوسط در ایران منتشر کرد. این مقالهها، از زاویههای مختلفی به موضوع پرداختهاند و کوشش کردهاند نمایی از وضعیت یک قشر پرشمار بدهند که در بحثها بر سر ساختار جامعه ایران و جنبشهای اجتماعی در کشور مدام به آن اشاره میشود.
کنفرانس «ایران و گردش قرن؛ آزمودهها، آموزهها و چشماندازها» که توسط دانشگاه ایرانآکادمیا در لاهه (۲۶ و ۲۷ اوت ۲۰۲۲) برگزار گردید، فرصتی شد برای برگزاری نشستی در مورد این کتاب و موضوع محوری آن. در این نشست سه تن از نویسندگان کتاب – نازلی کاموری، ایمان گنجی، محمدرضا نیکفر − و جامعهشناس متخصص موضوع، آصف بیات شرکت داشتند. جلسه با توضیح ایمان گنجی درباره کتاب آغاز شد، سپس نازلی کاموری، ویراستار کتاب و نویسنده یکی از مقالههای آن، توضیحهای بیشتری درباره مضمون کتاب داد. سپس بحث در اصل مفهوم «طبقه متوسط فقیر» که آصف بیات، استاد جامعهشناسی دانشگاه ایلینوی، از پیشبرندگان پژوهش و تأمل درباره آن است، آغاز شد.
کتاب «در میانه، در حاشیه»، به ویراستاری نازلی کاموری، حاوی یک مقدمه و ۱۱ مقاله است، و به دو زبان فارسی و انگلیسی منتشر شده است. در مقدمه آن آمده است:
«در جریان گزارشگری روزانه در مورد لایههای محروم جامعه و مناطق حاشیهای و مورد تبعیض، مدام این موضوع جلب نظر میکند که حکایت فقر در ایران محدود به موقعیت فقیر بودن نیست، بلکه جنبهی مهمی از موضوع را فقیر شدن تشکیل میدهد. پدیدهی رانده شدن به زیر خط فقر به ویژه در ده سالهی اخیر موضوع ثابت گزارشگری و بحث رسانهای است، از جمله در رسانههای حکومتی. مسئلهی فقیر شدن، مسئلهی همهی لایههای زیرین جامعهی ایران است. اما اگر تفکیکی تحلیلی کنیم میان فقیر شدن و فقیرتر شدن، موجه میشود توجه خاص به نفس فقیر شدن، بدانسان که دامنگیر لایههایی میشود که فقیر به حساب نمیآمدهاند و تصور در درون و بیرون این لایهها این بوده است که فقیر نمیشوند. این توجه، لایههای فقیرطبقهی میانی را در کانون فکر اجتماعی پرسشگر قرار میدهد: چرا چنین شدند؟ چه بخشی از جامعه را تشکیل میدهند؟ زیستجهانشان چگونه است؟ چه چشماندازی برای خود تصور میکنند؟ چگونه مطالبهگری میکنند و به مقاومت و اعتراض رو میآورند؟ جوانانشان چه نگاهی به زندگی و سرنوشت خود دارند؟ … طرح این گونه پرسشها انگیزه تهیهی این مقالهها و جمعآوری آنها در قالب این کتاب شده است.»
ویدئوی این نشست را در ادامه مشاهده میکنید:
در سخنرانیهای روز جمعه ۲۶ اوت، سه سخنران کتاب «در میانه، در حاشیه، محمدرضا نیکفر، ایمان گنجی و نازلی کاموری به ارائه بخشی از مقاله خود پرداختند که در گفتوگو با نظریههای آصف بیات در مورد مفهوم «طبقه میانی فقیر» یا فقیر شده، «تهیدستان شهری» و «ناجننبشها» بود.
از جمله پرسشهای کلیدی بیات این است که در طول سه دهه گذشته چه اتفاقی افتاده که مفهوم انقلاب برای نیروهای اجتماعی که سیاست رادیکال را پیش میبردند و انقلابها را رقم میزدند، تغییر کرده است؟ چه شده که اکنون با تشدید شرایط سرکوب ما با جنبشهایی طرفیم که «ناجنبشاند» و تغییرات را به گونهای دیگر مطالبه میکنند.
بیات به این میپردازد که اگرچه ما با نیروهای اجتماعیای روبهرو هستیم که بدون رهبر و افقی حرکت میکنند، اما این نیروها قواعد بازی را تغییر دادند و اگرچه ما با جنبشهای اجتماعی و انقلابهای کلاسیک طرف نیستیم اما کماکان تغییر و مطالبه برای تغییر هست.
در بخشی از گفتوگوها ایمان گنجی از آصف بیات خواست که به بخشی از نقدها در رابطه با مفهوم طبقه متوسط فقیر در رابطه با جامعهشناسی مارکسیستی پاسخ دهد. نقدهایی که میگویند طبقه متوسط فقیر بهخودیخود در طبقهبندیهای مارکسیستی، طبقه نیست. اینکه طبقه متوسط فقیر میتواند یک مفهوم مرزی باشد اما آنقدر جایگاه طبقاتیاش مشخص نیست.
آصف بیات توضیح داد که موضوع طبقه متوسط فقیر زمانی به او رسید که در زاغهها و محلههای فقیرنشین قاهره، در مصر کار میدانی میکرده است:
«من در زاغههای مصر کار میکردم و میدیدم که تابلو زدهاند که فلان وکیل در این زاغه کار میکند. و خودم هم دوستی دارم که وکیل است که در درالسلام کار میکند. که منطقه فقیرنشینی است. و در این منطقه فقیرنشین من آدمهایی میدیدم که با کیف و کراوات میآمدند و برای من این پرسش پیش آمد که اینها کیاند؟ اینجا چه میکنند؟»
او در ادامه توضیح داد که طبقه میانی فقیر محصول تنها تحرک طبقاتی رو به پایین نیست، تحرک رو به بالا هم در آن دخیل است:
«آنچه من به آن طبقه میانی فقیر میگویم تنها ناشی از سقوط طبقاتی نیست. ناشی از سعود طبقاتی هم هست. این سعود و سقوط را ما در دو وجه میتوانیم ببینیم. یک سری بودند که طبقه متوسط بودند و سقوط کردند. یک عدهای هم هستند که فقیرتر بودند اما سعود طبقاتی کردند. مثلاً دولت به آنها کمک کرده و آنها آمدهاند بالا. به عنوان نمونه حمایتهای دولت جمال عبدالناصر در مصر برای آموزش عمومی به کسانی که در روستا بودند کرد که بروند دانشگاه برای اینکه پیشرفت طبقاتی کنند.»
بیات توضیح میدهد که آنچه او برای مفصلبندی نظریه طبقه میانی فقیر استفاده کرده است لزوماً از مارکس نیامده:
«آنچه من در نگاه طبقاتی به آن نگاه میکنم مارکسیستی نیست. بیشتر مربوط به پیر بوردو است. که در آن سیالیت طبقاتی بنا به شاخصهای مختلف ازجمله سرمایه اجتماعی مانند تحصیلات ممکن میشود.»
او میگوید این سرمایه اجتماعی مانند تحصیلات برای آنکس که بهدستش میآورد «رویای طبقه میانی» را ممکن میکند:
«اینها بهواسطه این تحصیلات «رویای طبقه میانی» دارند و آگاه هستند از جهان. و آگاه هستند به آنچه دارند و آنچه ندارند.»
این آگاهی از آنچه ندارند برای طبقه میانی فقیر مهم است و به نظر بیات آگاهی به نداشتهها در دنیای جهانی مصرف مشخص میشود.
محمدرضا نیکفر هم در مقالهاش به نظریات پیر بوردو استناد کرد. در این جلسه او به توضیح بخشی از مقاله خود با عنوان «طبقه متوسط ایران و لایه فقیر آن» پرداخت که به جایابی طبقه میانی فقیر در رابطه با نظریههای یپیر بوردیو با تغییراتی که نیکفر به اقتضای شرایط ایران در آن ایجاد کرده میپردازد.
او در سخنرانی خود گفت:
«این مقاله تلاشی است برای تعریف طبقه متوسط فقیر – در چارچوب رابطه ها/ریلیشنها. هیچ چیزی ذات خاصی ندارد بلکه در رابطه با پدیدهای دیگر و ساختاری دیگر مفهوم پیدا میکند. اگر چنین باشد ما باید محور مختصات بکشیم. این مقاله متاثر است از مفهوم فضای اجتماعی که پیر پوردو آن را مفصلبندی کرده است.»
ایمان گنجی هم در بخشی از مقاله خود از ماتریس محمدرضا نیکفر برای جایابی زاغه استفاده کرد. او گفت نیکفر در ماتریسش به «تعلق داشتن، تعلق نداشتن» فکر میکند و این برای او یک اختلاف بین مکانمندی طبقاتی اما همچنین جایابی در شأن است. به زبان خود نیکفر: «محور عمودی ماتریس اجتماعی با مفهوم طبقه و محور افقی با مفهوم پایگاه بیان میشود که در سادهترین تعریف بیان شأن و ارج در نظام نابرابری است. هر چه به سمت چپ برویم کمارجتر میشویم.»
نیکفر در ماتریس بوردو این مداخله را میکند که موضوع دولت و حاکمیت را هم دخالت دهد. چرا که به نظر او:
«در نهایت، فقر به یک محرومیت دوگانه برمیگردد: محرومیت سیاسی، محرومیت اقتصادی.»
نیکفر در این بخش از بحث خود تصویر ماتریسی که مد نظرش بود را به شرکتکنندگان نشان داد و گفت محورهای عمودی و افقی چنین ماتریسی را اینجا میتوانید ببینید:
در توضیح ماتریس بالا نیکفر میگوید که محور عمودی مراتب طبقاتی را نشان میدهد و از بالا به پایین به جایی میرسد که محرومیت شروع میشود، و از جایی به بعد محرومیت مطلق میشود و جایی برای رشد طبقاتی نیست.
محور عمودی به سوی کانون قدرت دارای شیب است. که جای آن را در بخش سمت راست بالایی ماتریس مشخص کردیم. مدام عده محدودتری میتوانند خواست خود را از طریق سازوکار قدرت پبش برند. تأثیرگذاری مردم بر روندهای سیاسی کمتر و کمتر میشود. پیآمد تأثیرگذاری کمتر فقر بیشتر است.
نیکفر در پایان سخنرانیاش به این اشاره میکند که شاخصهای مختلفی در این ماتریس جایابی در کار هستند. به این مفهوم که محرومیت، دارای جنسیت است. محرومیت توزیع جغرافیایی و قومی دارد و به دوری و نزدیکی عقیدتی و فرهنگی و منشی به نظام قدرت هم وابسته است:
«هر چه فاصله با ارزشهای نظام بیشتر میشود، احتمال محرومیت هم بیشتر میشود.»
او به عنوان نمونه میگوید:
«اگر زنی در تهران باشد یا کرد زبان و یا ترک زبان باشد، بهایی باشد گسستها بیشتر است. توصیف این ماتریس اجتماعی در تعلق داشتن و تعلق نداشتن مفهوم پیدا میکند و انتگراسیون مشکل را اساسی میکند.»
ایمان گنجی همچنین در سخنرانیاش ضمن بیان خلاصهای از اهمیت کتاب و اینکه نظریههای آصف بیات چگونه در آن استفاده و نقد شده است به جایابی زاغه در رابطه با طبقه میانی فقیر در مقالهاش با عنوان «زاغهها و جمعیتهای نامرئی نئولیبرالیسم» پرداخت.
زاغهها محل سکونت کسانی هستند که «فقیران شهری» خوانده میشوند و این هم مفهومی است که آصف بیات درباره آن بسیار نوشته است.
ایمان گنجی سپس از زاغه به عنوان یک شاخص حد طبقاتی در رابطه طبقه میانی فقیر نام برد، با اینکه خود زاغه و ساکنان آن ممکن است در رده بندی طبقه میانی فقیر قرار نگیرند. به گفته او «زاغه به یک معنا حدی مکانی بین طبقات میانی با طبقات فرودست (بسیار فقیر) است.»
مفهوم حاشیه که بخشی از محتوای این کتاب و تیتر آن نیز هم هست در رابطه با زاغه توضیح مییابد. زاغهها معمولا در حاشیههای جغرافیایی مکانی هستند – چه در حاشیه کلانشهرها و چه در حاشیه خود جغرافیای ایران – در منطقههای مرزی و استانهای مرزی.
در اینجا زاغه و در حاشیه هم به مکان یابی به مفهوم «موقعیت اجتماعی طبقاتی است» و هم به مفهوم مکان جغرافیایی که برخی گروهها، هویتها یا فردها در «آن جاها» قرار میگیرند.
ایمان گنجی با اشاره به اینکه زاغه از معلولهای اقتصاد سرمایهداری جهانی و پدیدهای مربوط به جهانی شدن است به این اشاره کرد که در حال فعلی اقتصاد جهانی، زاغهها در حاشیۀ نظام اقتصاد جهانی و در کشورهای «جنوب جهان» پررنگتر هستند:
«بنا به آخرین آمار سازمان ملل، بیش از یک میلیارد نفر در جهان در زاغهها زندگی میکنند. ” که هشتاد درصد آنها در آسیا و آسیای جنوب شرقی، آفریقای سیاه و مرکز و جنوب آسیا هستند.»
گنجی در مقالهاش برای جایابی زاغه به این اشاره میکنده که زاغه میتواند محل زندگی طبقه کارگر، طبقه میانی فقیر و خرده بورژوازی هم باشد اما بیش از اینکه زاغه محل بیرونراندهشدگان است. زاغه در واقع محل «جمعیت مازاد است.» به توضیح اسکیا ساسن، جامعهشناس انتقادی هلندی و به بیان گنجی:
«…. اقلیتشدهها و تحتتعقیبقرارگرفتهها در کشورهای ثروتمند که زندانها را انباشتهاند، کارگرانی که بدنهایشان در کار تخریب میشود و در سنی که هنوز خیلی جوان هستند، ازکار میافتند، و جمعیتهای مازاد با بدنهای توانایی که گتوها و زاغهها را انباشتهاند.»
نازلی کاموری که اولین سخنران این نشست بود هم در مقالهاش نشان میدهد که چگونه نظریههای آصف بیات در مورد ناجنبشها و موضوع فقیرشدن طبقه میانی راه به مقالهها در مورد زنان ایران و به ویژه مربوط به (نا)جنبشهای مبارزه با حجاب اجباری در ایران یافته است.
کاموری که کتاب «در میانه، در حاشیه» به کوشش او گردآوری و منتشر شده است، در این نشست به بخشی از مقالهاش در کتاب پرداخت که به کمپینهای بیان خشم فعالان حقوق زنان و تلاش آنها برای همهکسفهم کردن مطالباتشان به عنوان چشماندازی برای ایجاد فعالیتهای افقی زنان روی زمین میپردازد و میگوید:
«فعالان حقوق زنان ایرانی با سرکوب بیشتری برای فعالیت روی زمین خود مواجه شدند و شروع به هدایت و تقویت کارزارهای کمخطرتر در فضای مجازی کردند. از جمله بهکارگیری کمپینهای بیان خشم در شبکههای اجتماعی که در آنها پیامهای مطالبه محور بهصورت ساده (و گاهی سادهسازی شده) و با هدف ایجاد تاثر عاطفی بیان میشد.»
او در ادامه گفت:
«در این کمپینها، درگیر شدن در استدلال عمیق پیرامون موضوع دشوار است. محتواهای کوتاه و قابل درک برای همه است: اغلب برای برانگیختن یک اشتراک عاطفی – برای مثال بیان خشم و انزجار نسبت به گشت ارشاد و عاملان آن.»
از جمله این کمپینهای بیان خشم را “کمپین آزادیهای یواشکی” ممکن کرد. اما برخی از فعالان داخلی این انتقاد را بیان کردهاند که جنبشهای افقی نمیتوانند با رهبری رسانهای بیرون از ایران اداره شوند و داشتن نمایندهای که پوستر و چهرهی کمپین در سطح رسانه باشد، میتواند به قیمت کمتر بازنمایی شدن بخش شبکههای افقی/مردمی کمپین در روی زمین بیانجامد یا و بر گسترش آن نیز تاثیر بگذارد.
این نقدها زمانی که حرکت «دختران خیابان انقلاب» به عنوان حرکتی روی زمین آغاز شد، بیشتر از نظریههای آصف بیات در مورد «اقدامات جمعی بازیگران غیرجمعی» در رابطه با فعالیتها و کنشگریهای علیه حجاب اجباری استفاده کرند.
کاموری در این مقاله سعی کرد نشان دهد که زنان و دختران خیابان انقلاب حامل یک عاملیت فمینیستی مقاومتی هستند که در فضای مجازی شکل گرفته و راه به سکوهای خیابانها یافته است – به دور از تشکل یابی کلاسیک و یا ساختار سازمانی.
او در کنار حرکت دختران خیابان انقلاب به حرکتهای علیه حجاب اجباری در دانشگاهها ایران اشاره کرد، که اعتراضها به حجاب اجباری از سطح این روابط افقی ناجنبشهای آنلاین و آفلاین به تشکل یابی کلاسیک تر برد:
«بین سالهای ۱۳۹۶-۱۳۹۹ حرکتهای علیه حجاب اجباری در دانشگاهها شکل گرفت که شبیه تر به مدلهای کلاسیک جنبشی و برنامه ریزی شده توسط تشکلهای دانشجویی با شعار و خط سیاسی مشخص بود. در این تجمع و شعارها علیه حجاب طبقاتی شد و موضوع کار زنان هم مطرح شد. در همین تجمع شعارهایی هم در انتقاد از مسیح علی نژاد داده شد.»
کاموری در رابطه با این تشکلهای ضد حجاب اجباری در دانشگاهها به مقاله لیلا حسین زاده – فعال صنفی دانشجویی با عنوان «ستم علیه زنان و تکلیف ما» اشاره کرد و نشان داد که حسین زاده موضوع مبارزه علیه حجاب اجباری را در جایگاه ساختاری با سرمایه داری موجود و و کلیت نظام حاکم میبیند و از این رو برای مبارزه با آن سازماندهی کلاسیک را پیشنهاد میکند.
انتقاد حسین زاده به عملکردهایی است که نگاه فراطبقاتی به موضوع حجاب دارند و به چنین تجمعهای نمیانجامند.
آصف بیات در رابطه با نقدهای حسینزاده و در توضیح آنچه خودش در مورد ناجنبشها نوشته است میگوید:
«ناجنشها میتوانند جنبش شوند و یا برگردند به جنبش شدن – بستگی به شرایط ساختاری دارد.»
او در ادامه میگوید:
«ممکن است که در حال حاضر ناجنبشها پاسخگوی مشکل حجاب نشود و باید [رفت] سراغ جنبشها. من میگویم بسیار عالی. اگر بشود چرا نه اما باید دید چقدر فرصت هست. و بعد من به عنوان یک مشاهدهگر نگاه میکنم که ببینم که چگونه این شد. اینگونه نیست که من میگویم ناجنبشها بهتراند. یا تبلیغ آن را میکنم.»
او در همین رابطه در مورد تجربیات زنان مصر پس از بهار عربی میگوید:
«در مصر هم این شد. بعد از رفتن مبارک زنها سعی کردند بازبگردند به تشکل یابی. اما اکنون دوباره سرکوب بیشتر شده و بسیاری از زنان رو آوردن به ناجنبشها. استراتژی این است که ما چگونه «هنر حضور» داشته باشیم. این یکی از دلایل این ناجنبشها ایجاد امکان حضور در جامعه در شرایط شرکوب است.»
در پایان این نشست حاضرین پرسشهایی طرح کردند و به بحث و تبادل نظر با سخنرانان پرداختند.
با سپاس فراوان از رادیو زمانه که امکان این کنفرانس را فراهم کرد و با تشکر بسیار از شرکت کننده گان در این پنل آموزشی. شخصا بسیار آموختم.
فریده / 30 August 2022