شهزاده سمرقندی – حکومت ایران می‌کوشد تنور انتخابات مجلس نهم را داغ کند. اما از نظر منتقدان، این انتخابات نمایشی بیش نیست. اپوزیسیون آن را تحریم کرده است. در این مورد، اتفاق نظر بی‌سابقه‌ای در میان گروه‌های منتقد و مخالف وجود دارد. 

برپایه چه معیاری انتخابات پیش رو نمایشی و دروغین خوانده می‌شود؟ فرق میان انتخابات واقعی و غیرواقعی در چیست؟ این پرسش را با محمدرضا نیکفر در میان گذاشته‌ایم.
 
شهزاده سمرقندی: گفته می‌شود که در جامعه باید شرایطی فراهم بیاید تا شهروندان بتوانند رای واقعی خود را بدهند. آیا تقسیم رأی به دو نوع واقعی و غیر واقعی درست است؟
 
محمدرضا نیکفر: تقسیم‌بندی به حقیقی و دروغین، واقعی و غیر واقعی یکی از معیارهای ما برای ارزش‌گذاری بر روی پدیده‌هاست. حقیقی یا واقعی آنی است که با تعریف و منظور پدیده بخواند و دروغین و غیر واقعی آن است که خصلتی تقلبی داشته باشد، با نام آن نخواند.
 
رأی واقعی رأیی است برای انتخاب، رأیی است بر اساس حق انتخاب، بر اساس آزادی در انتخاب. و رأی غیر واقعی رأیی است که مبتنی بر انتخاب آزاد نیست، شئیی است یا عملی است در دکوراسیون نمایشی که خود را به جای واقعیت جا می‌زند و انگیزه آن فریبکاری است.
 
آن شرایطی که در آن رأیی واقعی می‌شود، چگونه است؟ شرایطی است که مردم خود برای خود فراهم می کنند و یا این دولت است که باید این گونه شرایط را برای مردم فراهم کند؟
 
شرایطی را که در آن رأی واقعی می‌شود، در نهایت توسط خود مردم پدید می‌آید. طبعاً یک دولت دموکراتیک در این زمینه یاری‌رسان است. اما وجود و دوام دولت دموکراتیک خود به اراده مردم برمی‌گردد.
 
نقش ترس در بازداری رشد جامعه کم نیست و ترس در کشور های استبدادی به عنوان یک اسلحه در دست دولت ها بوده. چه کار باید کرد که ترس از بین برود. و چه کسانی می توانند این ترس را از دل مردم دور کنند؟
 
استبداد حکومت ترس است. ترساندن شیوه اصلی حکومت کردن مستبدان است. ترس در وجود کسی که می‌ترسد، یک مکانیسم دفاعی است، مکانیسمی است برای بقا. به این اعتبار تا حدی خوب و لازم است، اما ممکن است فرد را فلج کند و فرد از پس دفاع از خود برنیاید. جلوی ترس فلج کننده را با شجاعت جمعی می‌توان گرفت. همان گونه که ترس مسری است، شجاعت هم مسری است. همواره به وجود انسان‌هایی نیاز داریم که پیشقدم شوند و در همان حال با جمع همراه باشند تا بتوانند مقاومت را در همگان برانگیزند.
 
بارها می شنویم که جامعه ایران فهمیده‌تر از دیگر مردم خاور میانه اند. اما چرا با توجه به اعتراض های دوام دار مردم عرب، مردم ایران اعتراض خود را ادامه ندادند؟ چه چیزی باعث عقب‌نشینی اعتراض مردم ایران شد که با نام جنبش سبز شناخته شده است؟
 
نمی‌توانیم بگوییم ایرانیان از همسایگان خود فهمیده تر هستند. همه کمابیش شبیه به هم هستند. به هر حال ایرانیان هم این مشکل بزرگ را دارند که استبداد را برای زمانی طولی تحمل می‌کنند. در میان ایرانیان همبستگی صعیف است، شجاعت مدنی مطلوب نیست، علی رغم شهامت‌هایی که اینجا و آنجا از خود نشان می‌دهند.
 
همبستگی ضعیف، فقدان چشم‌انداز روشن و امیدبخش و نبود یک ساختار رهبری مصمم و توانا از جمله علل عدم تداوم  مطلوب جنبش سبز بوده است.
 
تحلیلگران بارها به این اشاره می کنند که دموکراسی باید در هر کشوری با توجه به فرهنگ و رسم و آداب خاص مردم آن شکل بگیرد. آیا این به ان معناست که دموکراسی می تواند نسبی باشد و در برقراری آن حتما باید تطبیق های هم با فرهنگ و رسوم محلی صورت بگیرد؟
 
طبعا باید انتظام امور متناسب با فرهنگ و رسوم باشد. استبداد هم شکل محلی دارد. اما همان گونه که جنایت در همه جا عنصرهای ثابت مشترکی دارد، نمودهای آزادی و عدالت در جاهای مختلف با هم تفاوت ماهوی ندارند. شکنجه، شکنجه است، تبعیض، تبعیض است و در همه جا باید ممنوع باشد.
 
در جامعه ای که در آن ترس و فقر حاکم است چه گونه می شود اولین قدم های دموکراسی را برداشت؟ از چه چیز باید شروع کرد که دموکراسی و برابری رشد طبیعی داشته باشد؟
 
طبعا باید ابتدا ساختار قدرت عوض شود، بر روی مکانیسمی برای مشارکت توافق شود و این مکانیسم مدام تقویت شود. مردم لازم است با تشکل‌یابی از آزادی دفاع کنند. طبعا در اینجا کار تربیتی و فرهنگی گسترده‌ای باید صورت گیرد. دموکراسی بدون فرهنگ، استوار نمی‌شود.