«جهان بینی علم طبیعی مدرن ناشی از کاربرد تخصصی دستور زبانهای هندواروپایی است»[1]
جمله آغازین به طور خلاصه نشان دهنده نگاه بنجامین لی ورف به رابطه میان زبان و تفکر است. اما از نظر او این نسبت دقیقاً چگونه است؟ ورف در مقالهای با عنوان علم و زبان شناسی در سال ۱۹۴۰ که در Technology Review منتشر شد، در ابتدا رویکردی را معرفی میکند که در تضاد با رویکرد خودش به زبان و تفکر است: رویکرد «منطق طبیعی»:
«منطق طبیعی میگوید که سخن گفتن صرفاً یک فرایند تصادفی است که فقط به ارتباطات مربوط میشود و نه شکل گیری ایدهها. سخن گفتن، یا استفاده از زبان تنها چیزی را «به بیان در میآورد» که اساساً پیشاپیش به نحو غیرزبانی شکل گرفته است. شکل گیری، فرایند مستقلی است که تفکر یا اندیشیدن نامیده میشود و عمدتاً باید نسبت به طبیعت زبانهای خاص بی طرف باشد.»[2]
تمایز میان «ارتباطات» و «شکل گیری» در اینجا تعیین کننده است. به نظر ورف منطق طبیعی از این فرض آغاز میکند که زبان چیزی جز بیان ایدههای بیان ناشده نیست. ورف شکل گیری و صورتبندی را در اینجا با «تفکر» یا «اندیشیدن» یکسان میانگارد. از این رو، این رویکرد بدین معنا است که او تفکر را ناشی از فرایند زبانی میداند و مفهوم مورد نظر او از تفکر، تفکر زبانی است. او در این باره میگوید:
«من بر آنم که نظام زبانی هر زبان (به بیان دیگر، دستور هر زبان) صرفاً ابزار بازتولید بیان ایدهها نیست بلکه خودش ایدهها را شکل میبخشد، یعنی برنامه و راهنمای فعالیت ذهنی فرد است، برنامه و راهنما برای تحلیل تاثرات خودش و ترکیب آنچه او در تصوراتش در اختیار دارد.» (همان ص ۲۱۸)
بنابراین، بر طبق دیدگاه ورف زبان ابزاری برای بازتاب دادن تفکری نیست که مستقل از زبان نیست بلکه زبان ایدهها را شکل میدهد و مسیر تفکر فرد را هموار میکند. از این لحاظ، تفکر در اینجا تفکر زبانی است و نه هر فعالیت ذهنی به صورت مطلق. ورف تاکید میکند که تفکر زبانی وابسته به دستور هر یک از زبانها است، همچنین در هر زبان و در هر دستور زبان با پدیده پیش زمینهای سروکار داریم که با پدیدههای پیش زمینهای دیگر مثل گرانش قابل مقایسه است:
«پدیده گرانش نوعی قاعدهی بدون استثنا را شکل میدهد؛ نیازی به گفتن نیست که شخص تحصیل نکرده و عادی کاملاً از قانون گرانش ناآگاه است زیرا هرگز نمیتواند جهانی را تصور کند که در آن، اجسام به نحو دیگری رفتار کنند که در سطح کره زمین رفتار میکنند…. قانون گرانش، بخشی از پیش زمینهی این فرد است، نه چیزی که او آن را از پیش زمینه جدا میکند.» (همان ص ۲۱۹)
اگر برای توصیف سخنان ورف بخواهیم از واژگان پدیدارشناختی استفاده کنیم میتوانیم بگوییم که به نظر ورف، انسان عادی دارای رویکرد طبیعی به قانون گرانش است یعنی برای او این پدیده بدیهی است و در فعالیتهای روزمره خودش تابع این قانون است بدون آنکه از این قانون آگاه باشد. انسان عادی در اینجا به معنای فردی است که هیچ گونه تخصصی در حوزه علومی ندارد که به نحوی با پدیده گرانش ارتباط مستقیم دارند. این فرد در هنگام حرکت خود یا حرکت دادن اشیا، بلند کردن آنها یا بر زمین گذاردن آنها قانون گرانش را از پیش فرض میکند. او تردیدی نمیکند که این یا آن شی سنگین است و به همین دلیل آنها را زمین میگذارد. میداند که بر روی پشت بام برود ممکن است بلغزد و به پایین بیافتد. به همین شکل، هنگامی که ما میاندیشیم یا با یکدیگر به تفاهم میرسیم، زبان یا دستور زبان را به مثابه پیش زمینه از پیش فرض میکنیم و آن را بدیهی میانگاریم. به نظر ورف دو شخص الف و ب تنها به این دلیل میتوانند همدیگر را درک کنند که «زبان مشابهی را صحبت میکنند». اما این بدیهی نیست بلکه فرایند پیچیده تری دارد:
«این فرایند، نظام پیچیدهای از طبقه بندیها و الگوهای زبانی است که الف و ب باید در آن مشترک باشند پیش از آنکه بتوانند هم دیگر را درک کنند. این نظام برای هر دوی آنها پیش زمینه و ناآگاهانه است.» (همان ص ۲۲۰)
کار زبان شناس، آشکارسازی این پیش زمینه است. زبان شناس از طریق تحلیل، طبقه بندیها و الگوهای زبان شناختی زبان را صورتبندی میکند. ورف منظور خود را از پیش زمینه در عبارات زیر بیان میکند:
«در کشورهای انگلیسی زبان، هر کودک دو تا پنج سال درگیر یادگیری الگوهایی میشود که بواسطه این زمینه و فرمول بیان شده است. به هنگام شش سالگی، فرمولها ریشه دار میشوند. حتی کلمات نسبتاً بی معنایی که کودک میسازد مطابق با آن هستند. کودک امکانهای آن را کندوکاو میکند اما جرات فراتر رفتن از آنها را ندارد. در سنین اولیه، این فرمولها برای کودک تبدیل به چیزهایی میشوند که از آنِ بزرگسالان است.» (همان ص ۲۲۱)
استدلال ورف دوسویه است یعنی از یک سو میخواهد نشان دهد که سخنگوی بومی تابع قانون تک زبانی است که آن را نمیشناسد و نمیتواند صورتبندی کند. از سوی دیگر استدلال میکند زبان شناس که با زبانهای گوناگون سروکار دارد میتواند خودش را از این قوانین رهایی بخشد. به بیان دقیق تر، ورف در پی نشان دادن این است که الگو، سرمشق و ساختار به مثابه پدیدهی زمینه، زبان تک تک افراد را هدایت میکند. بنابراین او از سطح واج ـ آواشناسی آغاز میکند تا فرهنگ بیگانه را تحلیل کند. به بیان دیگر، قوانین واج ـ آواشناسی و ساخت شناسی تنها نقطه آغاز روشن پژوهشی هستند که از نحو تا ذهنیت فرهنگی به پیش میرود.
زبان و علم
اما در نقل قول آغازین به نسبت میان زبان و علم اشاره شده است. در آنجا ورف تاکید میکند که علم طبیعی مدرن ناشی از کاربرد تخصصی دستور زبانهای هندواروپایی است. چگونه میتوان این را توضیح داد؟ ورف در آثار خود به پیشرفتهای عظیم علم فیزیک و شیمی در قرن بیستم اشاره میکند و بر این باور است که این پیشرفتها چندان ناشی از کشف امور واقع جدید نیستند بلکه ناشی از شیوههای جدید نگاه به امور واقع قبلاً شناخته شده هستند: «به بیان درست تر: [این پیشرفتها ناشی از] شیوههای جدید سخن گفتن درباره امور واقع [هستند]» (همان، ص ۲۲۳).
به نظر ورف، ریاضیات، منطق نمادین و فلسفه چیزی جز زبانهای تخصصی نیستند که در چارچوب زبانهای هندواروپایی پدیدار گشتهاند. زبانهای تخصصی علم تنها «منطق طبیعی» این زبانها را صورتبندی میکنند و همین نشان میدهد چرا اجتماع دانشمندان مدرن توصیف یکپارچه و منسجمی از جهان ارائه میدهند. چیزی که در این زبانهای تخصصی برای ورف تعیین کننده است این است که این زبانها میتوانند کماکان تحول یابند و به جهان بینی جدیدی منتهی شوند. صورتبندی زیر این موضوع را روشن میکند:
«همان طور که ممکن است هندسههای متعددی غیر از هندسه اقلیدسی وجود داشته باشند که تبیین به یکسان کاملی از اَشکال فضا ارائه دهند، به همان گونه نیز ممکن است توصیفهایی از جهان وجود داشته باشند که همگی به یک اندازه معتبر باشند و دربردارندهی تمایزهای شناخته شده برای ما از زمان و مکان نباشند. نظریه نسبیت در فیزیک مدرن، به همین نوع دیدگاه تعلق دارد که برحسب ریاضیات درک میشود و جهان بینی هوپی شیوه دیگر و کاملاً متفاوتی است که غیرریاضیاتی و زبان شناختی است.» (همان ص ۲۲۳)
بنابراین ورف میگوید هندسههای غیراقلیدسی (که مثلاً بیش از سه بُعد را در بر میگیرند) و نظریه نسبیت انیشتین که به درک متفاوتی از فضا، زمان و جرم منتهی میشوند، درکهای متفاوت اما به یکسان هم ارزی را از اَشکال فضا ارائه میدهند و دقیقاً به همین شکل زبانی مثل زبان هوپیهای سرخ پوست در آریزونا میتواند متافیزیک ضمنی خاص خودش از فضا را داشته باشد که ریاضیاتی نیست و به طور محض زبانی است. به بیان دیگر، ورف به منظور اینکه تز خودش را درباره رابطه علی میان ساختار دستور زبان و جهان بینی مستدل کند، ساختارهای زبان و ساختارهای تفکر هوپیهای سرخ پوست در آریزونا را با انگلیسی مقایسه میکند که نمونه اصلی و زبان معیار اروپا محسوب میکند. ورف بر این باور بود که زبان هوپیها دارای تمایزهای بنیادینی به ویژه در خصوص ادراک مکان و زمان هستند. از این جهت، اگر نظریه نسبیت انیشتین را نتیجهی تحول ابزار ریاضیاتی جدید بدانیم، میتوانیم به نظر وررف بگوییم که یک زبان با مقولاتی که از مقولات زبانهای هندواروپایی متفاوت هستند، به جهان بینی متفاوت از جهان بینی اروپایی منتهی شود.
اصل نسبیت زبانی
تا آن جا به اصل نسبیت زبانی مربوط میشود، ورف تحت تأثیر ساپیر، استادش در دانشگاه ییل بود. از این رو برای مفهوم اصل نسبیت زبانی، نام «فرضیه ساپیر/ورف» نیز به کار میرود. بر مبنای این اصل، هیچ دو زبان و دو فرهنگی به قدر کافی مشابه نیستند تا واقعیت مشابهی را به تصویر بکشند. در واقع، تنوع زبانها به مثابه زمینه بر درک ما از واقعیت تأثیر میگذارند. زبان شناسی میتواند این زمینه را روشن سازد و با این کار میتواند به شیوه مشابه علوم طبیعی، در دستیابی به شناخت نقش داشته باشد. به همین دلیل است که ورف به اصل زبانی نسبیت متوسل میشود:
«از این رو ما به اصل جدید نسبیت دست مییابیم که نشان میدهد تمام ناظران از طریق گواه فیزیکی یکسانی، به تصویر یکسانی از جهان منتهی نشدهاند مگر اینکه زمینههای زبانی آنها مشابه باشند یا بتوانند به شیوهای وجه مشترک پیدا کنند.» (همان، ۲۲۵)
ورف واژه «ناظر» را به معانی مختلفی به کار میبرد. از یک سو این «ناظر» را میتوان در صورتبندیهای انیشتین از نظریه نسبیت مشاهده کرد و از سوی دیگر برای ورف، ناظر همیشه انسانی تلقی میشود که ادراکات بصری را ایجاد میکند و دقیقاً همین ادراکات بصری به عنوان تجربههای پیشازبانی برای همه یکسان هستند. این معنای دوگانه «ناظر» برای ما آشکار میسازد که اصل نسبیت زبانی چیست. اصل نسبیت زبانی نشان میدهد که «یک گواه فیزیکی یکسان» برای تمام ناظران وجود دارد اما این گواه، اگر زمینههای زبانی مشترکی وجود نداشته باشد، به تصویر یکسانی از جهان منتهی نمیشود. از این رو، زبانهای متمایز به تصاویر متمایزی از جهان منتهی میشوند. به نظر ورف، نظریه نسبیت انیشتین متفاوت از فیزیک نیوتن است. دلیل این تفاوت کشفیات جدید نیست بلکه این تفاوت ناشی از نوع متفاوتی از زبان هندسه و ریاضیات است. به همین شکل، زبانهای غیرهندواروپایی نمیتوانند مقولاتی را فراهم کنند که به فهم متفاوت و دیگری نظیر مفاهیم بنیادی فیزیک نظیر زمان، فضا، جرم و ماده منتهی شوند. به همین خاطر است که ورف میگوید:
«از واقعیت تنوع ساختار زبانها چیزی نتیجه میشود که «اصل نسبیت زبانی» نامیدهام. این اصل به بیان کلی به قرار زیر است: انسانهایی که از زبانهایی با دستورهای بسیار متفاوت استفاده میکنند، از طریق این دستور زبانها به مشاهدات نوعاً متفاوت و ارزیابیهای متفاوتی از مشاهدات ظاهراً مشابه منتهی میشوند. از این رو آنها به عنوان ناظر، همتراز با یکدیگر نیستند بلکه به دیدگاههای متفاوتی از جهان دست مییابند. (…) پس به عنوان مثال، جهان بینی علم طبیعی مدرن از کاربرد تخصصی دستور زبانهای هندواروپایی پدید آمده است.»[3]
اما رابطه اصل نسبیت زبانی با ترجمه چیست؟ با توجه به اصل نسبیت زبانی، این قاعده کلی نتیجه میشود که زبانها بر طبق ماهیت خودشان ترجمه ناپذیر هستند. ترجمه از هر نوع، محتواهای زبانی یک زبان مادری را به محتواهای زبانی یک زبان مادری دیگر انتقال میدهد که هر دو بیناجهانهای روحی متفاوتی را نشان میدهند. همان طور که در مقاله «ترجمه در اندیشه هومبولت» اشاره شد، هومبولت نیز براساس دلایل فلسفه زبانی هر نوع ترجمه کردن را غیرممکن تلقی میکند. اما اگر زبانها بیان مستقیم یک فرهنگ، یعنی ویژگی خاص ملی تلقی شوند، آنگاه متون بیگانه همواره تنها میتوانند به نحو تقریبی برگردانده شوند. «ترجمه ناپذیری» یک جهان بینی بیگانه مانع فراگرفتن متونِ زبان بیگانه میشود.
پانویسها
[1] نگاه کنید به:
Stolze, Radegundis. (2008). Übersetzungstheorien, Eine Einführung. Tübingen, Narr. S. 30.
[2] این گفتاورد و گفتاوردهای بعدی از کتاب زیر است:
Werlen, Iwar. (2002). Sprachliche Relativität: Eine problemorientierte Einführung. Tübingen. S. 212-222
[3] Stolze, Radegundis. (2008). Übersetzungstheorien, Eine Einführung. Tübingen, Narr. S. 30.
در باره ترجمه
- سیاوش مسلمی: ترجمه نزد والتر بنیامین
- سیاوش مسلمی: ترجمه از نظر شلایرماخر
- سیاوش مسلمی: «بازخوانی شلایرماخر: ترجمه، شناخت و فرهنگ» − معرفی کتاب
- سیاوش مسلمی: رویکرد لوتر به ترجمه
- سیاوش مسلمی: زبان و ترجمه نزد لئو وایسگربر
- جویا آروین: میرشمسالدین ادیبسلطانی و مسئله زبان
- سیاوش مسلمی: ترجمه در اندیشه هومبولت
- محمدرضا نیکفر: آموختن و آمیختن
- مراد فرهادپور: ترجمه؛ استعارهای برای تفکر، دردنشانی از بحرانهای تفکر
- ر.رمضانی: ده فرمان ترجمه
- مهدی جامی: در جستوجوی واژه و معنا- گفتوگو با داریوش آشوری
- مهدی جامی: تکنیکهای گسترش واژگان – گفتوگو با داریوش آشوری
- هویت، بحث ملتِ دپرسیو است؛ گفتوگو با محمدرضا نیکفر