نظر بیشتر تحلیلگران بر این است که سرکوب مخالفان، عامل فروکش جنبش سبز است. پس از انتخابات مناقشه برانگیز، معترضان خیابان‌های تهران را اشغال کردند اما جنبش “عاری از خشونت” آرام شد و اصلاح‌طلب‌ها در این شکست مقصر اصلی بودند.
 
موجی از انقلاب‌ها خاورمیانه را در بر گرفته است. به جز در ایران که معترضان دو سال قبل جنبش اعتراضی را آغاز کردند و نتوانستند آن را به سرانجام برسانند. نظر غالب تحلیلگران بر این است که سرکوب مخالفان و مسدود کردن کانال‌های ارتباط (همچون اس‌ام‌اس و اینترنت) عامل فروکش جنبش عاری از خشونت سبز بوده است. زمانی که از اصلاح‌طلب‌ها صحبت می‌کنم منظورم اکثریت معترضانی نیست که خواستار بازشماری رای‌شان پس از انتخابات ریاست جمهوری بودند. بلکه منظورم نیروهایی است که در براندازی حکومت شاه شرکت کردند و بخشی از حکومت مذهبی بوده‌اند. انقلاب توسط نیروهای دمکرات (خواستار آزادی و استقلال) پیشرفت کرد ولی پس از کودتای خشونت‌آمیز تغییر مسیر داد. به تدریج گروهی از نخبگان سیاسی متوجه شدند که حکومت دینی در میان ایرانیان مشروعیت ندارد و حکومت از حمایت عمومی برخوردار نیست. در این مسیر، راه حل اصلاح‌طلبان حمایت از تغییرات دمکراتیک بود. شخصیت‌هایی چون محمد خاتمی، رئیس‌جمهور پیشین و موسوی و کروبی، نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری اخیر این جریان را نمایندگی می‌کنند.
 
همچنین از نظر من نیروهای ملی- مذهبی (که سال‌هاست از ساختار حاکمیت اخراج شده‌اند ولی در ایران حضور دارند) و برخی نیروهای چپ و سکولار که در خارج از کشور فعالیت می‌کنند را می‌توان اصلاح‌طلب نامید. نقطه اشتراک این گروه‌ها مخالفت آنها با انقلاب اجتماعی است. اصلاح‌طلب‌ها معتقدند که انقلاب‌ها خشونت‌بار هستند و محصول آنها به قدرت رسیدن نیروهای تندرو است؛ پس باید از وقوع انقلاب اجتناب کرد. در بیست سال گذشته این گروه استدلال می‌کردند بهترین راه ایجاد تغییر، فعالیت درون نظم سیاسی است. این گروه بر این اعتقاد پافشاری کردند؛ هرچند که شواهد موجود نشان می‌دهد نظام اسلامی اصلاح‌پذیر نیست. چراکه ولی فقیه بر اساس قانون اساسی موجود می‌تواند رای و نظر اکثریت را رد کند و نظر خود را به کرسی بنشاند. متاسفانه نسل جوان ایران با امید واهی اصلاحات درون حکومتی بزرگ شده‌اند؛ همینطور این نظر تحریف شده جا افتاده که انقلاب به طور کلی منجر به خشونت و روی کار آمدن دیکتاتوری می‌شود. این گروه انقلاب اسلامی را که خود در شکل‌گیری آن نقش داشته‌اند به عنوان مثال ادعای خود ذکر می‌کنند.
 
سرکوب نیروهای امنیتی در ناکامی معترضان نقش داشت، اما محافظه‌کاری در حمایت از معترضان در زمانی که شعار “رای من کجاست؟” به شعارهای رادیکال‌تر چون “مرگ بر خامنه‌ای” و “استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی” تغییر یافت عامل دلسردی معترضان شد. زمانی که آیت‌الله خامنه‌ای از معترضان خواست تا به خانه‌ها بازگردند و آنها را تهدید کرد که در صورت تداوم اعتراض‌ها سرکوب خواهند شد، معترضان شعارهای تندی علیه او سر دادند. اصلاح‌طلب‌ها با شدت گرفتن اعتراض‌ها و تغییر گفتمان اعتراض و خواست عمومی تغییر نظام، معترضان را بابت طرح شعارهای ساختارشکن ملامت کردند. در همین حال آقایان موسوی و کروبی شعارها و خواسته‌های جدید را رهبری نکردند و خواست خود را محدود به بازشماری آرا و اصلاحات کردند. موسوی بر اجرای بدون تنازل قانون اساسی تاکید کرد. اصرار او برنقش آیت‌الله‌ها بر رهبری نظام و لزوم اصلاحات درون حکومتی و اشاره او به دوران طلایی امام خمینی بسیاری از هواداران جنبش اعتراضی را دلسرد کرد.
 
اصلاح‌طلب‌ها مخالف ایده انقلاب هستند، چون بسیاری از آنها در سرکوب جناح دمکراتیک انقلاب در طول سال‌های ۵۷ تا ۱۳۶۰ نقش داشته‌اند. در کودتایی که علیه اولین رئیس‌جمهور منتخب، ابوالحسن بنی‌صدر صورت گرفت بسیاری از معترضان در زندان‌ها شکنجه و اعدام شدند. حال بیست سال پس از وقوع جنایات گسترده علیه زندانیان سیاسی، اصلاح‌طلب‌ها احتمالاً خود نگران هستند با وقوع انقلاب نقش تاریخی آنها در سرکوب و شکنجه در سال‌های پس از انقلاب روشن شود. از سوی دیگر مشارکت بسیاری از نیروهای اصلاح‌طلب در تاریخ ننگین رژیم احتمالاً مانع مشارکت آنها در ساختار سیاسی آتی خواهد شد.
 
 
برخلاف تصور عمومی، انقلاب بهمن علیه رژیم شاه خود پیروزی گل بر گلوله بود و انقلابی خشونت‌آمیز نبود.
 
اصلاحات پس از سال‌ها راه به جایی نبرده و حرکت نظام اسلامی به سوی دمکراسی معکوس بوده است. در سال ۱۳۷۶ رای‌دهندگان از محمد خاتمی، نامزد اصلاح‌طلب حمایت کردند، اما پروژه اصلاحات به روی کار آمدن محمود احمدی‌نژاد منجر شد. ایرانی‌ها بهای سنگینی را برا‌ی اجازه دادن به اصلاح‌طلب‌ها که با آینده آنها بازی سیاسی بکنند پرداخت می‌کنند. ناممکن بودن اصلاحات در گفته‌های اخیر آیت‌الله خامنه‌ای تجلی یافته است. او تغییر ساختار ریاستی را محتمل دانسته و چراغ سبز نشان داده تا پست ریاست جمهوری از قانون اساسی حذف شود. برای ایجاد یک جنبش اجتماعی غیر قابل توقف برای ایجاد تغییرات ساختاری، نسل جوان باید با ترس خود از انقلاب مبارزه کند.
 
اعتراض‌ها نباید خشونت‌آمیز باشد. برخلاف تصور عمومی، انقلاب بهمن علیه رژیم شاه خود پیروزی گل بر گلوله بود و انقلابی خشونت‌آمیز نبود. پس از وقوع انقلاب به مدت بیست و هشت ماه “بهار آزادی” برقرار بود. تا زمانی که کودتای خشونت‌بار این بهار کوتاه را به خزان تبدیل کرد. این تجربه تاریخی به نسل جوان منتقل نشده و اصلاح‌طلب‌ها به این علت که خود در سرکوب جناح دمکرات انقلاب شرکت داشته‌اند آن را تایید نمی‌کنند، اما در این شرایط باید با تعریف اهداف جدید پویایی جمعی را به جنبش بازگرداند و رهبرانی انتخاب کرد که به اصلاح‌طلب‌ها وابستگی نداشته باشند. در این جریان، زن‌ها، مخصوصاً باید فعال شوند. آنان با گشودن در دانشگاه‌ها به روی خود، رفرم در دانشگاه‌ها را ممکن کردند. تنها زمانی که ایرانی‌ها به جنبش اصلاحات و اصلاح‌طلب‌های بی‌اعتبار شده پشت کنند، می‌توانند صدای خواسته‌های حقیقی و قدرت خود را کشف کنند و به سوی تغییرات واقعی گام بردارند.
 
منبع: