طی تاریخ تفکر، جهان بینیهای متفاوت و گوناگونی پدیدار شدهاند. زبانهای مختلف، جهان بینیها و حتی واقعیتهای متفاوت و متمایزی را به وجود آوردهاند. هومبولت، شلایرماخر، لئو وایسگربر و بنجامین لی ورف از جمله افرادی هستند که در تاریخ نظریههای ترجمه، از این نگرش به زبان حمایت کردهاند. به عنوان مثال، وایسگربر این پرسش را مطرح میکند و به آن پاسخ میدهد که زبان چگونه میتواند واقعیت را خلق کند یعنی زبان چگونه میتواند دادههای مشاهده پذیر و واقعی را نظم دهد.
لئو وایسگربر، زبانشناسی آلمانی، در پی مطالعه محتوای زبان یا دستور محتوامحور بود. همچنین زبان را نوعی جهان روحی بینابینی در نظر میگرفت که به طور خاص وابسته به زبان مادری است. در اینجا منظور از «بینابین»، بین انسان و جهان بیرونی است. از آن جا که زبان مادری یک ملت از زبان مادری ملتهای دیگر متمایز است، پس زبان به عنوان یک نظام، از زبانهای دیگر متمایز میشود. در این رویکرد تاکید میشود که برای هر کلمه در یک زبان نمیتوان معادل دقیقی در زبان دیگر یافت و از این رو تمایزهای قطعی همواره هویدا میشوند. بنابراین اندیشه و گفتار هم تراز هستند. هر «بیناجهان» روحی[1] میان انسان و جهان بیرونی دارای ویژگی زبانی است و «تصویر جهانی زبان مادری» را به اعضای اجتماع زبانی انتقال میدهد.
نحوه برداشت انسانها از واقعیت، به ویژه نحوه نگرش فرهنگی و اجتماعی به واقعیتها، به نظر وایسگربر، کاملاً با نحوه کاربرد زبان ارتباط دارد و این را میتوان به وضوح در زندگی روزمره مشاهد کرد.[2] به عنوان مثال وایسگربر به آسمان پرستاره اشاره میکند که در ابتدا برای انسانها نشانگر یک کلاف بی انتها است. این آسمان پرستاره تنها زمانی برای ما قابل درک میشود که میان ستارهها تمایز میگذاریم یعنی هنگامی که ستارهها و صور فلکی را همانند یکایک ستارهها نامگذاری و بدین ترتیب آنها را معین میکنیم. اما همین ستارهها در سرزمینهای مختلف، نامهای متفاوتی دارند و در شکلهای متفاوتی نظم مییابند. پس از طریق زبان است که بی نظمی کیهان تبدیل به نظم میشود.
به نظر وایسگربر، نحوه نگرش انسانها بر جهان و چیزها برای نظم بخشیدن به آنها تعیین کننده است. این نگرش تحت تأثیر فرهنگ و زبان قرار دارد. از این جهت زبان است که جهان و اشیا را مقوله بندی میکند و نظم میبخشد. مثلاً کلمه «علفِ هرز» نشان دهنده این مقوله بندیها است. جهان گیاهان بر اساس علایق اقتصادی و شاید حتی زیباشناختی به دو طبقه یعنی گیاهان فرهنگی و گیاهان فاقد ارزش اقتصادی تقسیم شدهاند. چرا یک گیاه را «هرز» مینامیم و دیگری را نه؟[3]
وایسگربر، زبان را نیرویی در نظر میگیرد که میتواند ذهن و روح انسان را بسازد و از سوی دیگر میتواند جهان را از آنِ روح و ذهن انسان کند. در واقع از آن جا که هیچ شناخت بی واسطه ای از جهان نمیتواند وجود داشته باشد بلکه این شناخت تنها از طریق زبان منتقل میشود و از آن جا که زبان به مثابه نیروی ذهنی و روحی دقیقاً نقش این میانجی را برعهده دارد، وایسگربر به مفهوم جدیدی دست مییابد یعنی مفهوم بیناجهانِ روحی و مفهوم زبان مادری. او مثالی را بیان میکند تا منظور خودش را روشن تر سازد. مثال مورد نظر او صورت فلکی «اوریون» است. صورت فلکی اوریون تقریباً از بیست ستاره تشکیل شده است که میتوان آنها را با چشم غیرمسلح و بدون ابزارهای تخصصی مشاهده کرد. این بیست ستاره صورت فلکی را شکل میدهند که ظاهراً تصویر یک شکارچی را بازنمایی میکند. اما می دانیم که در جهان واقعی فاصله این ستارهها بسیار زیاد است و یکی از این نورها که ستاره به نظر میرسد، اصلاً ستاره نیست بلکه منظومه است. بنابراین، اوریون «در واقعیت» وجود ندارد. اوریون تنها برای انسان ناظر وجود دارد یعنی انسانی که از زمین به آسمان و این صورت فلکی نگاه میکند. تفسیر این صورت فلکی به عنوان صورت فلکی شکارچی مبتنی بر پیش فرضهای فرهنگی ـ اجتماعی است. چنین نیست که همه فرهنگها در این صورت فلکی، یک شکارچی را ببینند. بنابراین، نوعی بیناجهان میان وجود جهان ستارگان و وجود ادراکی آن نزد انسان برقرار است. از این رو، صورت فلکی اوریون در یک بیناجهانِ ذهنی و روحی وجود دارد. اما برای اینکه این بیناجهان وجود داشته باشد، نیازمند شروط و عواملی است. وایسگربر به عوامل زیر اشاره میکند[4]:
الف) جایگاه انسان در زمین
ب) دیدگاه انسان به مثابه ۱) بشریت، ۲) اجتماع، ۳) فرد
ج) شیوههای عمل روح و ذهن انسان یعنی ۱) ضبط و ثبت محرکهای عینی، ۲) گردآوری و پردازش مشترک تجربهها از طریق تفسیری که وابسته به تداعی و تخیل است و از طریق قرار دادن در سایر تجارب و تکمیل آنها. ۳) تلاش علمی برای انطباق کامل میان وجود و وجودِ ادراکی تا آن جا که ممکن است.
در نگاه اول به نظر میرسد زبان در اینجا هیچ نقشی را ایفا نمیکند، اما چنین نیست. مثلاً نام صورت فلکی اوریون را در نظر بگیرید. این نام دارای «معنا» در معنای دقیق کلمه نیست بلکه یک اسم خاص است که بُعد اسطوره شناختیاش برای بیشتر کاربران احتمالاً ناشناخته است. از این جهت میتوان گفت بیناجهانِ روحی همواره بیناجهانِ زبانی است زیرا بیناجهان نشان دهنده فعالیت اجتماع است و نه فعالیت فرد و این فعالیت در زبان به مثابه زبان مادر وجود دارد. اشیایی نظیر علفهای هرز، سبزیجات، میوه و غیره در وجود موجود نیستند بلکه نشان دهندهی فعالیتهای محتوایی هر یک از زبانها هستند و بیناجهانِ زبانی را میسازند.
تفسیر این مفهوم بیناجهان زبانی تا حدی دشوار است زیرا این مفهوم غالباً ایستا تلقی میشود، گرچه منظور وایسگربر از آن چنین نبود. اما حتی اگر این مفهوم را ایستا در نظر نگیریم، تردیدی نیست که برای وایسگربر هر شناختی از جهان، زبانی است و از طریق زبان منتقل میشود. زبان در اینجا برای وایسگربر به معنای زبان مادری و تک زبانی است. اما این نقش زبان به مثابه میانجی در همان ابتدا آشکار و هویدا نیست بلکه تنها در ارتباط با زبانهای دیگر و در فرایند مقایسه میان آنها است که میتوان این نقش را دریافت.
مفهوم بیناجهانِ زبانی در نهایت وایسگربر را به این نتیجه میرساند که مفهوم «نشانه زبانی» را تغییر دهد. نشانه زبانی به معنای پیوند شکل آوا و محتوا است. این محتوا نشان دهنده امور ذهنی است که به نوبه خود در بیناجهانِ زبانی ایجاد شدهاند. بنابراین، امور ذهنی به مثابه محتواهای زبانی در بیناجهان و زبان مادری تقویم میشوند و از این رو برای سخنگو به مثابه نظم جهان وجود دارند. وایسگربر برای رساندن منظور خود بارها از مثالهایی استفاده میکند که به واژگان و اصطلاحات خویشاوندی مربوط هستند. به عنوان مثال، نشانه Onkel در زبان مادری وایسگربر برای این به کار میرود که برادر پدر یا برادر مادر فرد را مشخص کند. از این رو، این نشانه زبانی یک امر ذهنی را تقویم میکند که برای سخنگوی زبان آلمانی، مقولهی روشن و واحدی را مشخص میکند. اما زبان لاتین یا زبان فارسی چنین نشانهی زبانی دربرندارد بلکه دارای دو نشانهی patruus و avunculus در لاتین و عمو و دایی در فارسی است که برادر پدر و برادر مادر فرد را مشخص میکنند. از این رو در اینجا دو امر ذهنی وجود دارد که زبانی آلمانی تنها دارای یکی از آنها است. وایسگربر ادعا نمیکند که سخنگوی زبان آلمانی ناتوان از تمایزگذاری است که مثلاً ایرانیها یا رومیها در نظر دارند یا برعکس، ایرانیها یا رومیها نمیتوانند کلی سازی زبان آلمانی را دریابند. استدلال او این است که هر دو زبان در اینجا دارای امور ذهنی متمایزی هستند که برای افراد عادی پیچیده و احتمالاً تحلیل ناپذیر هستند. وایسگربر بار دیگر این موضوع را در پیوند با رنگها مطرح و چنین صورتبندی میکند:
«آنچه کودک به آن توانا است، قوه پذیرش بی نهایت زیبا برای تک تک تاثیرات رنگها است. برعکس، تسلط مفهومی بر جهان رنگها یا تقسیم طیف رنگها به ۷ـ۶ طبقه «قرمز»، «زرد» و غیره نتیجهی رشد روحی و ذهنی است که نیازمند سالها است. آنچه تعیین کننده است این است که این رشد باید بخشی از یادگیری زبان تلقی شود. در اینجا این مثال، ما را به دستاورد واقعی زبان برای انسانها رهنمون میکند.»[5]
وایسگربر در کارهای متأخر خودش، مفهوم مورد نظر خود از نشانه را تغییر داد. به بیان دقیق تر، مفهوم جهان در بیناجهان زبانی دیگر مبتنی بر یک واقعیت ساده و بیرونی نیست بلکه در ساختِ جهان زبانی، چهار مورد اساسی زیر را باید متمایز کرد:
۱. نیروی زبان تأثیر متقابل و بی واسطه با واقعیت دارد.
۲. نیروی زبان پیشاپیش با واقعیتی مواجه میشود که از طریق نیروهای ادراکی دیگر به جهان انسان انتقال یافته است.
۳. نیروی زبان با اشکالی از تواناییها مواجه میشود که متعلق به جهان درونی انسان هستند.
۴. نیروی زبان برحسب قانون خاص خودش، جهان زبانی ذهنی و روحی را خلق میکند.
در رابطه با موارد فوق، نظر وایسگربر متفاوت است. او در این باره تردید دارد که زبان بر واقعیت تأثیر متقابل و بی واسطه دارد و برعکس. به نظر او مورد دوم با «کلماتی» مطابق است که به احساسات تعلق دارند. مورد سوم نیز با توانایی تصور یا تخیل انسان سروکار دارد یعنی تصور امر زیبا و امر زشت، امر مطلوب یا نامطلوب و غیره. مورد چهارم نیز به اموری مربوط میشوند که زبان خلق میکند.
پانویسها
[1] Geistige Zwischenwelt
[2] در این رابطه نگاه کنید به:
Stolze, Radegundis. (2008). Übersetzungstheorien, Eine Einführung. Tübingen, Narr. S. 28-30.
[3] همان
[4] در این رابطه نگاه کنید به:
Werlen, Iwar. (2002). Sprachliche Relativität: Eine problemorientierte Einführung. Tübingen. S. 281-290.
[5] همان ص 286
در باره ترجمه
- سیاوش مسلمی: «بازخوانی شلایرماخر: ترجمه، شناخت و فرهنگ» − معرفی کتاب
- سیاوش مسلمی: رویکرد لوتر به ترجمه
- جویا آروین: میرشمسالدین ادیبسلطانی و مسئله زبان
- سیاوش مسلمی: ترجمه در اندیشه هومبولت
- محمدرضا نیکفر: آموختن و آمیختن
- مراد فرهادپور: ترجمه؛ استعارهای برای تفکر، دردنشانی از بحرانهای تفکر
- ر.رمضانی: ده فرمان ترجمه
- مهدی جامی: در جستوجوی واژه و معنا- گفتوگو با داریوش آشوری
- مهدی جامی: تکنیکهای گسترش واژگان – گفتوگو با داریوش آشوری
- هویت، بحث ملتِ دپرسیو است؛ گفتوگو با محمدرضا نیکفر