شیوا، یک داستان علمی – تخیلی یا به تعبیر نویسندهاش: «داستاندانش» است که در فضایی بین واقعیت و خیال و با بهرهگیری از بنمایههای اساطیری اتفاق میافتد.
ساعت هشت و ربع صبح است که شخصی به نام «منوچهر» از تهران با نویسنده داستان در شهر برکلی در ایالات متحده آمریکا تلفنی تماس میگیرد. او میگوید:
«من در تهران هستم. کافیست تا “دستگاج” را به خود ببندم و عرض و طول جغرافیائی را میزان کنم. درنتیجه اگر شما نشانی خود را به من بدهید من در عرض چند دقیقه ازطریق نقشه دقیقی که دارم محل سکونت شما را پیدا خواهم کرد.»
نویسنده داستان نشانیاش را با تردید در اختیار منوچهر میگذارد و دقیقهای بعد نور درخشانی در اتاقش پدیدار میشود. منوچهر در میان اتاق او ظاهر میشود و به این ترتیب سیر و سیاحتی در طول تاریخ، در گستره هزارهها اتفاق میافتد. در این داستان با انواع ابداعات و با شخصیتهای تاریخی از مارکس تا امیر حسین دهلوی آشنا میشویم و در تاریخ ایران و جهان نظر میکنیم.
شهرنوش پارسیپور در یک گفتوگوی ویدیویی به این موضوع اشاره میکند که در نوشتن داستاندانش «شیوا» از رویدادهای زندگی خودش هم استفاده کرده و به یک معنا این اثر ار یک سویه «اتوبیوگرافیک» هم برخوردار است.
داستاندانش «شیوا»، از اندک نمونههای رمان علمی – تخیلی و شاید نخستین نمونه آن در ادبیات معاصر ایران، به تدریج، به شکل کتاب گویا در رادیو زمانه عرضه میشود.
شماره پانزدهم از مجموعه داستاندانش «شیوا» را با صدا و اجرای شهرنوش پارسیپور میتوانید بشنوید. خلاصه این بخش چنین است:
شخصی که این بار حرف میزند به این نکته اشاره میکند که غرب خیانت بزرگی به مردم دنیا کرده است و این خیانت به دلیل رشد دانش پزشکی است. غرب به ما صنعت نداده است، اما پزشکی غرب در کشور عمل کرده و جلوی مرگ و میر کودکان و مادران و همه را گرفته است. در نتیجه در حالی که جمعیت اخلاقیات صنعتی پیا نکرده و به سبک قدیم تولید مثل میکند زیاد هم میشود. از زنی تعریف میشود که هفده بار بچه زائیده. بچه اول تا دهم همه مردهاند، اما از بچه یازدهم به بیمارستان مادران رفته و بچههایش زنده ماندهاند. اکنون شش بچه دارد و هفدمی در شکم اوست …
بشنوید:
همه شمارههای داستاندانش شیوا، کتاب گویا