رمان «کمی بهار» در سال ۱۳۱۲ آغاز میشود؛ دو سال پیش از کشف حجاب. اردکان در این رمان صحنهای است که در آن و در قالب یک «ساگای خانوادگی» تاریخ ایران رقم میخورد.
خانم پارسیپور در این رمان میخواهد نشان بدهد که چگونه تحولات زن ایرانی در طول تاریخ، منجر به تحول مردان نیز میشود. «کمی بهار» همانطور که بهتدریج نوشته میشود، در «رادیو زمانه» هم به شکل کتاب گویا در اختیار خوانندگان و شنوندگان قرار میگیرد.
شماره ۱۶۱ از این مجموعه را میتوانید بشنوید. خلاصه این بخش چنین است:
زندگى شوکت پستى و بلندى زیادى داشت. او با دو شوهر خود زندگى مىکرد. هنگامى که سهراب به سن هجده سالگى رسید براى ادامه تحصیل به انگلستان رفت و براى همیشه مقیم آنجا شد. بهروز نیز در اثر یک سکته قلبى زندگى را بدرود گفت. ماند پروانه و شوکت و پدر پیر پروانه که آهسته و آرام از کنار حیاط حرکت مىکرد و به کندى به اتاقش مىرسید. پروانه در توهمات بیمارى روحى فرو رفته بود. هرکس که مىخندید داشت به پروانه مىخندید. او براى سه سال ازدواج ناموفقى را تجربه کرد و بعد از شوهرش جدا شد. کمکم دچار بیمارى آنورکسى شد و زمانى که از دنیا رفت مدت یک هفته بود که چیزى نخورده بود. شوکت اما در تنهایى خود زندگى مىکرد. گاهى به محفل پیرش مىرفت و میهمانىهاى کوچک خانوادگى را برگزار مىکرد. چنین بود که او نیز به انتهاى راه رسید و خانهاش را خویشاوندى تقریباً به به زور تصاحب کرد و…