به تازگی کتابی دیگر بر مجموعه ادبیات زندان افزوده شده است. «یه جنگل ستاره»، روایتی دیگر از زندانهای جمهوری اسلامی ایران در دهه شصت است. امیر حسین بهبودی، نویسنده این کتاب در سال ۱۳۶۲ و در رابطه با سازمان فدائیان خلق (اکثریت) دستگیر میشود و تا اسفند ۱۳۶۷ در زندان میماند. این دستگیری دومین تجربهی زندانی جوان چپگرایی است که نخستین بار در حکومت شاه و به خاطر هواداری از سازمان چریکهای فدائی خلق دستگیر میشود.
تصاویری زنده درباره روزهای نخست دستگیری، مقایسه زندانهای مختلف ایران و جدال با بازجو، توانسته گوشه و کنارهای تازهای از زندانها و خشونتهای دولتی آن دوران را بیان کند.
یک نکته دیگر درباره کتاب، روایت گیرا و پراطلاع نویسنده از قتل عام مخالفان جمهوری اسلامی در تابستان سال ۱۳۶۷ است.
او که در آن زمان دوران حبسش را در زندان گوهردشت میگذراند، بخشی از روایت خود را به وقایعنگاری آن کشتار اختصاص داده است.
کتاب نثری خوشخوان دارد.
پیشتر بخش اول این کتاب، در مجموعه یک خاطره از اوین زمانه منتشر شده بود.
گفتوگو با امیرحسین بهبودی
به مناسبت انتشار “یه جنگل ستاره” با نویسنده آن، امیرحسین بهبودی، گفتوگو کردهایم:
■ آقای بهبودی ممکن است کمی درباره فعالیت سیاسی و زندگی خود پیش از دستگیریتان توضیح دهید؟
امیرحسین بهبودی: همانطور که در پیشگفتار کتاب خاطرات زندانم توضیح دادهام، ازاوایل دوران دانشجویی (یعنی سالهای۵۲-۵۱) به سازمان چریکهای فدای خلق ایران علاقمند بودم، در رابطه با فعالیتهای دانشجویی و سیاسی درسال ۵۵دستگیر شدم بعد از شکنجههای مرسوم آنموقع، که آثارش هنوز در کف پایم باقی مانده، به جرم فعالیت به نفع سازمان چریکهای فدایی خلق ایران، به شش سال حبس محکوم شدم. ولی پس از دو سال و دو ماه درآبان ۱۳۵۷همراه با حدود هزارزندانی سیاسی دیگردر میان شادی و استقبال پرشور مردم ایران آزاد شدم.
پس از آزادی اگرچه تردیدهای جدی در مورد مشی مسلحانه پیدا کردهبودم، ولی قلبم با سازمان بود و در رابطه با سازمان فعالیت میکردم. در انشعابهای متعددی که در سازمان رخ داد، من با جناح اکثریت ماندم.
در آبان ۱۳۶۲زمانی که یکی از کادرهای اکثریت بودم، دستگیر شدم. من اگرچه با برخی از مواضع اکثریت- به ویژه درمورد برخورد باسازمانهای سیاسی دیگر-، مخالف بودم ولی چه قبل از دستگیری و چه در دورهی زندان خود را اکثریتی میدانستم. اینکه امروز پس از ۳۰سال چه تغییراتی کرده وچگونه میاندیشم، در درون کتاب منعکس است.
■ وضعیت زندان در آن سالها چگونه بود؟
وقتی مرا به اوین بردند (آبان۱۳۶۲)، در همان نگاه اول (بماند که از زیر چشم بند نمیشد نگاهی به آن انداخت) همان داستان کابل و زیر زمین و بی خوابیِ زمان شاه، از درو دیوارش میبارید. این روشن بود که در آنجا شکنجه کاملاً سیستماتیک و بسیار وحشیانه است. تقریبا یک سال بعد که از حالت انفرادی و بازجویی وارد سلولهای ۳۰ نفره شدم و توانستم برای اولینبار با رفقای زندانی دیگر،هم صحبت شوم، آنها میگفتند: یکی دوسال پیش یعنی سال ۶۰ و ۶۱ وسعت فشار و شکنجه و اعدام بهمراتب از این هم بدتر بوده است.
■ چرا فکر میکنید نوشتن خاطرات زندان مهم است؟
از همان روزهایی که ساعتها و گاه تا یک ماه چشم بسته، در راهروهای ۲۰۹ اوین به سر میبردم فکر میکردم ایکاش این صحنههای عجیب و دردناک را مردم میهنم ببینند و یا به گونهای برایشان در فیلم یا رمان تصویر شود، تا از هرچه شکنجه و اعدام از ته دل متنفر شوند، تا بدانند رژیم چه بر سر مخالفان میآورد.
بعدها این موضوع از یادم رفت تا اینکه تابستان ۱۳۶۷فرا رسید. درست در همان روزهای سیاه با آنکه هیچ امیدی به زنده ماندن تا چه رسد به آزادی، در هیچکداممان نبود، به طرز عجیبی فکر مکتوب کردن و انتشار جنایات رژیم در من قوت گرفت. جنایت آنچنان عمیق و وحشیانه بود که انگیزهی اصلیام برای نوشتن کتاب، تنها و تنها افشاء آن به صورتی گزارش گونه و بی اغراق و صادقانه بود. همین و بس. از آنجایی که اعدامها بسیار مخفیانه و کوتاه مدت و در سطح وسیع ۵. ۳ تا ۴ هزار نفر بود، فکر میکردم آگاه شدن مردم ایران و جهان از این اتفاق عجیب بسیار مهم و تأثیرگذار است و خلاصه آنکه اگر مردم بدانند چه بر سر فرزندان و بستگانشان آوردهاند، دیگر چنین جنایاتی رخ نخواهد داد. غافل از اینکه عوامل پیشگیری کننده در وقوع چنین فجایعی بسیار بیشتر و متتنوعتر از آگاه بودن و یا خبر داشتن مردم از این جنایات است. البته شکی نیست که یکی از اصلیترین شروط لازم و نه کافی برای ممانعت از رخ دادن چنین فجایعی، همان آگاه بودن مردم است.
وقتی دیدم «منیره برادران » و «نیما پرورش» (اولین کسانی که موضوع کشتار جمعی تابستان ۶۷را بصورت کتاب منتشر کردند) همین مسایل را مطرح کردهاند، دربه فرجام رساندن و انتشار کتاب خودم به تردید افتادم. مدتی گذشت ولی فکر انتشار تنظیم و چاپ خاطراتم رهایم نمیکرد. بعدها کتابهای کامل تر و حتی تخصصیتری هم نوشته شد که نشانگر تلاش فراوان نویسندگان آنها بود. ولی هر قدر کتابهای بیشتری در این مورد منتشر میشد، سه نکته بیشتر فکر و احساسم را به خود مشغول میکردند.
نکته اول: اینکه نگاه نویسندهها متفاوت است و اتفاقاً همین امر به درک همهجانبهتر موضوع کمک میکند و معنایش برای من این است که نگاه من هم باید مطرح شود.
نکتهی دوم: زندانهای سیاسی متفاوت، در یک دورهی زمانی حد اقل ده ساله(۱۳۶۸-۱۳۵۹) را نمیتوان با دو سه تا کتاب شناخت و همهی جوانبش را دید.
و اما نکتهی سوم، از جنس دیگری بود. و آن اعلام جرم علیه جنایتهای رژیم. احساس میکردم نمیتوانم تنها به افشا و اعلام جرم هم زنجیران دیگرم علیه رژیم اکتفا کنم. من یکی از شاهدان و قربانیان جنایت بودم، دلم میخواست شخصاً علیه جانیان اعلام جرم کنم.
■ تاکنون تعداد زیادی از کتابهای خاطرات زندان منتشر شده است. ویژگی کتاب شما به نسبت دیگر کتابها چیست؟
در مورد ویژگی کتاب، فکر میکنم اساساً خواننده بهتر میتواند نظر دهد. ولی تا جایی که به خودم مربوط میشود من هم آگاهانه و هم در مواردی از روی عادت عمدتاً روی افکار و احساسات آدمها متمرکز بودهام.
بهعنوان مثال: اینکه فلانی ۳۸ماه در انفرادی مطلق بوده کمترروی کمیت ۳۸ماه تکیه کردهام و بیشتر تأکیدم روی این بوده که او در تنهایی به چه چیزهایی فکر میکرد و چه کارهایی انجام میداد.
از همین نویسنده: تجربه دوباره “اوین” پس از پنج سال
این بخش مہمی از تاریخ سیاسی معاصر ایران و می بایستحتما مکتوب بشہ
Roozbeh / 10 March 2016