رمان «کمی بهار» در سال ۱۳۱۲ آغاز می‌شود؛ دو سال پیش از کشف حجاب. اردکان در این رمان صحنه‌ای‌ است که در آن و در قالب یک «ساگای خانوادگی» تاریخ ایران رقم می‌خورد.

KAMIB02

خانم پارسی‌پور در این رمان می‌خواهد نشان بدهد که چگونه تحولات زن ایرانی در طول تاریخ، منجر به تحول مردان نیز می‌شود. «کمی بهار» همانطور که به‌تدریج نوشته می‌شود، در «رادیو زمانه» هم به شکل کتاب گویا در اختیار خوانندگان و شنوندگان قرار می‌گیرد.

شماره ۶۲ از این مجموعه را می‌توانید بشنوید. خلاصه این بخش چنین است:

نیر که اکنون باردار بود نزد یکى از رفیقان کمونیست دیالکتیک مى‌آموخت. معلم که سواد زیادى در این زمینه نداشت به غلط و درست چیزهایى به او مى‌آموخت. دکتر اعتماد و بزرگ علوى و احسان طبرى به اتفاق مثنوى مى‌خواندند. نیر در جمع آن‌ها گاهى شرکت مى‌کرد. به تفسیر طبرى، مولوى یک پدرسالار نزدیک به اندیشه هگل بود. نیر اما داستان‌هاى مولانا را مى‌فهمید. مى‌فهمید چرا اعرابى جان است و زنش تن که جاى پلیدى است. همچنین مى‌فهمید که چرا شیر گرگ را مى‌درد و روباه را عزیز مى‌دارد، چرا که روباه هر سه شکار را به او بخشیده است. نیر در زندگى نوینش هرگز جرئت نمى‌کرد دکتر را به نام کوچکش بنامد. در برابر او حالت یک کنیز را حس مى‌کرد. پس طبیعى بود که شیر، گرگ را به دلیل جسارت از هم بدرد.

تولد پیمان، پسر نیر و دکتر اعتماد دریچه نوینى به روى نیر گشود. او که یک سال مرخصى گرفته بود به کار بچه پرداخت. دکتر به او یک گردنبند مروارید هدیه داده بود که چون مورد انتقاد رفیقان کمونیست قرار گرفت هرگز مور استفاده نیر قرار نگرفت، اما از آن به خوبى محافظت مى‌کرد…