سبزها و اصلاح طلبان، حصر رهبران جنبش سبز را- با استناد به قانون اساسی و قوانین عادی جمهوری اسلامی- “غیر قانونی” به شمار میآورند. آیا این مدعا صادق است؟
غلامعلی حداد عادل گفته بود که حصر رهبران جنبش سبز به دستور رهبری صورت گرفته و این نشانه لطف ایشان است، چرا که اگر آنان محاکمه میشدند، مجازاتی بسیار شدیدتر به آنان تعلق میگرفت. آیتالله خامنهای در دیدار آیتالله موسوی اردبیلی با او در همین زمینه، گفته بود: شما رئیس قوه قضائیه و من رئیس جمهور دوران امام بودیم. شما به خاطر دارید که امام چگونه با مخالفان برخورد میکرد. نحوه برخورد دوران زمامداری من با مخالفان بسیار نرمتر از دوران امام و برخوردهای ایشان است.
از سوی دیگر، همه به یاد داریم که علی مطهری درباره دیدار خصوصی نمایندگان مجلس با آیتالله خامنهای گفته است: در آن دیدار «من هم درخواست وقت کردم و دو مطلب را گفتم، یک مطلب فرهنگی و دیگر درباره مسئله حصر خانگی. گفتم از نظر من و بسیاری از افراد، ادامه حصر خانگی آقایان موسوی و کروبی به نفع کشور و انقلاب نیست و ضرورتی ندارد. اگر یکی از این دو در این حال از دنیا برود، مسئله به صورت یک غده چرکین برای جمهوری اسلامی باقی میماند. از جنابعالی درخواست میکنم که به قوه قضائیه دستور بدهید که این موضوع را تمام کنند. اگر لازم است محاکمه شوند، همراه سایر اطراف ماجرا محاکمه شوند و به قضیه خاتمه داده شود. ایشان فرمودند: “من قبلا درباره بصیرت صحبت کردهام و این که نباید راه شهدا و راه انقلاب را گم کنیم. جرم اینها بزرگ است و اگر امام بودند شدیدتر برخورد میکردند. اگر اینها محاکمه شوند حکمشان خیلی سنگین خواهد بود و قطعا شما راضی نخواهید بود. ما اکنون به اینها ملاطفت کردهایم.” البته آن جلسه برای گفت و گوی بیشتر مناسب نبود.»
ولایت مطلقه
سبزها و اصلاحطلبان برای اثبات غیرقانونی بودن حصر، عمدتاً به فصل سوم قانون اساسی جمهوری اسلامی- بخش حقوق ملت- استناد میکنند. مدعیات آنان با استناد به اصول این فصل قطعاً درست است. اما قانون اساسی یک کل یک پارچه است.
مطابق همین قانون اساسی، حصر رهبران جنبش سبز با حکم آیتالله خامنهای، کاملاً قانونی است. براساس اصل پنجاه و هفتم قانون اساسی، تمامی قوا و نهادهای جمهوری اسلامی “زير نظر ولايت مطلقه امر و امامت امت” اداره میشوند.
سبزها و اصلاحطلبان برای اثبات غیرقانونی بودن حصر، عمدتاً به فصل سوم قانون اساسی جمهوری اسلامی استناد میکنند اما مطابق همین قانون اساسی، حصر رهبران جنبش سبز با حکم آیتالله خامنهای، کاملاً قانونی است. براساس اصل پنجاه و هفتم قانون اساسی، تمامی قوا و نهادهای جمهوری اسلامی “زير نظر ولايت مطلقه امر و امامت امت” اداره میشوند.
آیتالله خمینی نظریهپرداز ولایت مطلقه فقیه بود. نامه مشهور او به آیتالله خامنهای، ولیفقیه را به مقام خدایی رساند که نه تنها حق دارد کلیه تعهدات دو طرفهای را که با ملت امضا کرده، یکطرفه ملغی سازد، بلکه حق دارد کلیه احکام اولیه اسلام- اعم از عبادی و غیر عبادی- را تعطیل کند. او پس از تصویب قانون اساسی اعلام کرد که اختیاراتی که در قانون اساسی برای ولی فقیه در نظر گرفته شده، بسیار کمتر از آن است که اسلام در نظر گرفته است.
سبزها و اصلاحطلبان حق دارند که تفسیر آیتالله خمینی از ولایت مطلقه فقیه را رد کنند. آنان با این که به ولایت فقیه باور ندارند، نه میتوانند در برابر آیتالله خمینی بایستند- چرا که با علم کردن او در برابر آیتالله خامنهای ایستادهاند- و نه قرائتی که از اصلاحطلبی دارند به آنها اجازه میدهد تا به انکار علنی ولایت فقیه بپردازند.
راه سادهتر این است که بگویند تفسیر اختیارات مطلقه از اختیارات رهبری را قبول نداشته و وظایف و اختیارات ولی فقیه را محدود به آن اموری میدانند که در اصل یکصد و دهم قانون اساسی آمده است. اما قانون اساسی این راه را بر آنان بسته است. برای این که براساس اصل نود و هشتم قانون اساسی، “تفسير قانون اساسی به عهده شورای نگهبان است كه با تصويب سه چهارم آنان انجام میشود”.
تفسیر شورای نگهبان نیز این است که اصل یکصد و دهم قانون اساسی “کف” اختیارات رهبری را بیان کرده است، نه “سقف” آن را. به گفته شورای نگهبان، مطابق اصل پنجاه و هفتم قانون اساسی، ولی فقیه دارای اختیارات مطلقه بوده و همه قوا و نهادها مشروعیت خود را از مشروعیت او میگیرند.
بدین ترتیب، حکم آیتالله خامنهای به حصر رهبران جنبش سبز، کاملاً قانونی و از اختیارات او بوده است. شورای نگهبان فصل سوم قانون اساسی- حقوق ملت- را به گونهای تفسیر میکند که با اختیارات مطلقه ولیفقیه و احکام فقهی در تعارض نیفتد. حداکثر ادعایی که اصلاحطلبان میتوانند بیان کنند این است: قانون اساسی جمهوری اسلامی گرفتار تعارض و ناسازگاری درونی است.
التزام عملی به ولایت مطلقه فقیه و تفسیر شورای نگهبان، پیامد منطقی التزام عملی به قانون اساسی است. مگر آن که گفته شود که ما فقط به فصل سوم قانون اساسی التزام عملی داریم، که این ادعا نه با روایت آنان از اصلاحطلبی سازگار است و نه نظام این گزینش را پذیرفته و راه ورود دوباره آنان را هموار خواهد کرد.
برداشت ۱۰ میلیارد دلاری دولت روحانی با مجوز رهبری
اسحاق جهانگیری- معاون اول رییس جمهور- گفته است:«حدود ۱۰ میلیارد دلار با مجوز مقام معظم رهبری از صندوق توسعه ملی برای بخش آب برداشت کردهایم» (حاشیه مراسم بزرگداشت روز روستا، نقل از پایگاه اطلاعرسانی دولت و خبرگزاریهای رسمی).
شعار اجرای بی تنازل قانون اساسی مقبول محافظهکاران نیز هست. برای این که تفسیر قانون اساسی با شورای نگهبان منصوب رهبری است.
جهانگیری به مصوبه هیات وزیران در جلسه ۱ /۵ /۱۳۹۳ اشاره میکند که به امضای خودش رسیده است. در آغاز مصوبه هیات دولت جمهوری اسلامی ایران در آن تاریخ آمده است: «هیئت وزیران در جلسه ۱ /۵ /۱۳۹۳ به پیشنهاد معاونت برنامه ریزی و نظارت راهبردی رییس جمهور و با توجه به نامه شماره ۲۵۹۰۱ /۱ مورخ ۱۵ /۴ /۱۳۹۳ دفتر مقام معظم رهبری مبنی بر موافقت معظمله … ۱- مبلغ هشت میلیارد (۰۰۰,۰۰۰,۰۰۰,۸) دلار از محل منابع صندوق توسعه ملی به صورت تسهیلات با نرخ سود متعارف نظام نامه آن صندوق در چارچوب برنامه عملیاتی …. پس از تأیید معاونت برنامه ریزی و نظارت راهبردی رییس جمهور، طی چهار سال در اختیار بانک عامل که توسط معاونت برنامه ریزی و نظارت راهبردی رییس جمهور تعیین میشود، قرار میگیرد…» (سامانه ملی مقررات کشور (مقرره ۱۰۴۵۷۸).
مطابق سند یاد شده، نامه شماره ۲۵۹۰۱ /۱ مورخ ۱۵ /۴ /۱۳۹۳ دفتر رهبری تنها مجوز قانونی برداشت ۸ میلیارد دلار (یا به گفته اسحاق جهانگیری حدود ۱۰ میلیارد دلار) بوده است. اصلاحطلبان با استناد به اصول ۵۲ و ۵۳ قانون اساسی این برداشت را غیر قانونی به شمار آورده و گفتهاند که با “فرمان شخصی” آیتالله خامنهای نمیتوان از صندوق توسعه ملی (صندوق ذخیره ارزی) برداشت مالی کرد. این یعنی بازگشت به عصر قاجار.
مشکل ناسازگاری درونی قانون اساسی در اینجا دوباره خود را برملا میسازد. اقدام دولت و آیتالله خامنهای کاملاً قانونی بوده، چون ولی فقیه دارای اختیارات مطلقه است. حسن روحانی حقوقدان بهتر از دیگران با این قانون اساسی آشنا است.
آیتالله خامنهای و تعارض اصلاحطلبان
آیتالله خامنهای در جلسهای که با نمایندگان ۴ کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸ داشت، به تعارض اصلاحطلبان به طور مستقیم اشاره کرد. او گفت همیشه در دوران انتخابات شعار قانونگرایی سر داده میشود، اما اینک از من میخواهید تا با دخالت در فرایند قانونی، از طریق حکم حکومتی، انتخابات مورد تأیید وزارت کشور و شورای نگهبان را ابطال کنم. درخواستهای خود را از راههای قانونی- یعنی شورای نگهبان- پیگیری کنید. تاریخ جمهوری اسلامی هم به سود خامنهای و به زیان اصلاحطلبان است.
حصر افراد راهی بود که آیتالله خمینی گشود. او به پشتوانه شخصیت کاریزماتیکاش نه تنها دست به حصر مراجع تقلید زد، بلکه برای اختیارات مطلقه ولی فقیه فلسفهبافیهای نادرست کرد.
همه میدانند که علی خامنهای به عنوان رئیس جمهور به هیچ وجه حاضر نبود تا مهندس موسوی را در دوران دوم ریاست جمهوری اش به عنوان نخست وزیر معرفی کند و تنها با نظر و فشار آیتالله خمینی بود که او دوباره نخست وزیر شد. علی خامنهای چارهای جز پذیرش نظر آیتالله خمینی- یعنی نخست وزیری مهندس موسوی- نداشت.
شورای نگهبان نتایج انتخابات مجلس ششم در حوزه تهران را تأیید نمیکرد و تنها با حکم حکومتی آیتالله خامنهای و جا به جایی حداد عادل با علیرضا رجایی انتخابات تهران تأیید شد. طرح اصلاح قانون مطبوعات در آغاز مجلس ششم در سال ۱۳۷۹، با حکومت حکومتی آیتالله خامنهای و ایستادگی مهدی کروبی از دستور خارج شد.
مجلس هفتم قصد برکناری وزیر آموزش و پرورش دولت خاتمی را داشت. آیت الله خامنهای طی نامهای به مجلس نوشت:”در شرایط کنونی که ماههای آخر ماموریت خطیر دولت در حال سپری شدن است، استیضاح وزیران هیچ سودی برای کشور و دستگاههای مسئول ندارد و متقابلا زیانهای محتمل آن بسیار و خطرات آن هشدار دهنده است”. بدین ترتیب، با این حکم حکومتی وزیر به کار خود ادامه داد.
در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۴، شورای نگهبان صلاحیت بسیاری از کاندیداها را رد کرد. آیتالله خامنهای نوشت: «از آنجا که مطلوب آن است که همه افراد کشور، از صاحبان سلایق گوناگون سیاسی فرصت و مجال حضور در آزمایش بزرگ انتخابات را بیابند، لذا به نظر میرسد نسبت به اعلام صلاحیت آقایان دکتر معین و مهندس مهرعلیزاده تجدیدنظر صورت گیرد.» با این حکم صلاحیت این دو تن توسط شورای نگهبان تأیید شد و دکتر معین کاندیدای گروههای اصلی اصلاحطلب- جبهه مشارکت اسلامی، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و…- بود.
آیتالله خامنهای و مریدانش در مورد قدرت ایران به شدت گرفتار توهماند. خیال میکنند که “عقبه استراتژیک ایران در منطقه” آن چنان قوی است که مانع تبدیل ایران به عراق، لیبی و سوریه دیگری میشود. اما عربستان سعودی و پاکستان مدتهاست که فعالیت خود را در سیستان و بلوچستان ایران آغاز کردهاند.
اگر حکم حکومتی ولی فقیه غیر قانونی است، اصلاحطلبان هیچ گاه نباید آن را میپذیرفتند.
سخن پایانی
نه تنها حصرهای دوران آیتالله خمینی ظالمانه و نقض حقوق بشر بود، بلکه حصرهای دوران آیتالله خامنهای- یعنی حصرهای آیتالله منتظری، مهندس موسوی، مهدی کروبی، زهرا رهنورد- نیز ستمگرانه و نقض حقوق بشر است. این راهی بود که آیتالله خمینی گشود. او به پشتوانه شخصیت کاریزماتیکاش نه تنها دست به حصر مراجع تقلید زد، بلکه برای اختیارات مطلقه ولی فقیه فلسفهبافیهای نادرست کرد.
قطع رابطه با مصر و آمریکا محصول اقدام مستقیم آیتالله خمینی بود. بدین ترتیب، جانشینش یاد گرفت که تصمیم گیریهای اساسی سیاست خارجی را در اختیار خود بگیرد. آیتالله خمینی در بیرحمی قاطع تر از آیتالله خامنهای بود. در صدور حکم ارتداد- به عنوان مثال برای سلمان رشدی و زنی که گفته بود اوشین الگوی زنان امروز است، نه حضرت فاطمه- تردید نمیکرد.
شعار اجرای بی تنازل قانون اساسی مقبول محافظهکاران نیز هست. برای این که تفسیر قانون اساسی با شورای نگهبان منصوب رهبری است. اعضای مهم این شورا- آیتالله جنتی و آیتالله محمد یزدی- نه تنها رقبای انتخاباتی را حذف کرده و میکنند، همچون ادوار گذشته، از حالا فعالیتهای خود را برای اتحاد اصولگرایان و ارائه لیست واحد توسط آنان برای انتخابات مجلس شورای اسلامی و خبرگان رهبری در سال آینده آغاز کردهاند.
آیتالله خامنهای که هزینه سنگینی بابت حذف اصلاحطلبان از نظام پرداخته، دلیل و بهانهای برای بازگشت دوباره آنان ندارد. اگر شرایط کنونی دوام داشته باشد، تا مرگ آیت الله خامنهای امیدی به بازگشت اصلاح طلبان نخواهد بود. هیچ کس نمیتواند تضمین دهد که ولیفقیه بعدی بهتر از ولیفقیه کنونی باشد و از اختیارات مطلقه ولی فقیه به شکل بدتری استفاده نکند.
مشکل ناسازگاری درونی قانون اساسی پیوسته خود را برملا میسازد. اقدامهای آیتالله خامنهای کاملاً قانونی مینماید، چون ولی فقیه دارای اختیارات مطلقه است. حسن روحانی حقوقدان بهتر از دیگران با این قانون اساسی آشنا است.
آیتالله خامنهای با بالا کشیدن یکی از مهمترین سرکوبگران جمهوری اسلامی- محسنی اژه ای- به معاون قوه قضائیه و بخشیدن بخشی از اختیارات رئیس به معاون، راه را برای رئیس قوه قضائیه شدن محسنی اژهای گشود. فقه و اصول ناخواندگی محسنی اژهای هیچ معضلی نیست، چون سرکوبهای پیشرفته امروزین مطلقا نیازمند احکام فقهی برساخته مردم جزیرة العرب قبل از اسلام نیست.
اساساً تکبر آخوندی با افزایش سن افزایش مییابد: حجتالاسلام، حجتالاسلام و المسلمین، آیتالله، آیتالله العظمی، آیتالله العظمی فیالارضین. خامنهای همین مدارج را به سرعت طی کرد. محسنی اژهای هم چنین خواهد کرد.
در عین حال منطقه گرفتار آشوبهای جدی برنامهریزی شده است. دولتهای غربی، عربی، ترکیه، پاکستان، روسیه، چین، و… هر یک اهداف خود را تحت عنوان “منافع ملی” دنبال میکنند. توطئه بخش مهمی از “منافع ملی” هر یک از کشورها علیه دیگران است. این اهداف متعارض، در بستر و زمینهای پیگیری میشوند که استبدادی، فاسد، تبعیض آمیز و توسعه نایافته است.
آیتالله خامنهای و مریدانش در مورد قدرت ایران به شدت گرفتار توهماند. خیال میکنند که “عقبه استراتژیک ایران در منطقه” آن چنان قوی است که مانع تبدیل ایران به عراق، لیبی و سوریه دیگری میشود. اما عربستان سعودی و پاکستان مدتهاست که فعالیت خود را در سیستان و بلوچستان ایران آغاز کردهاند. تبعیضهای نهادینه شده، سرکوب و فقر این امکان را فراهم آورده تا عنصر خارجی بتواند مقاصد خود را پیش برد.
ولایت فقیه و جمهوری اسلامی بیش از هر زمان دیگری ایران و ایرانیان را در خطر قرار دادهاند. یک نظام سکولار دموکراتیک که به همه ایرانیان به چشم “شهروندان آزاد و برابر” بنگرد و مروج صلح در منطقه و دموکراسی در داخل باشد، بیش از هر نظام دیگری میتواند از ایران و ایرانیان دفاع کند و آنان را قدرتمند سازد.
لطفا رعايت ادب و انعكاس واقعيات را بعنوان خط قرمز انتشار مطالب در نظر بگيريد.
نام بردن از اشخاص و كشورهاي مختلف و اتهام زدن به انها ناپسند است حتي اگر رقبا و بلكه دشمنان ملت باشند.
اين مقاله ضمن ناديده گرفتن ادب بنقل داده هايي پرداخته كه غير قابل اثبات مي باشند.
اگر خامنه اي بهتر از خميني باشد و يا برعكس بايد معيارها را ذكر كرد و دقيق بررسي كرد.
اگر كسي بيسواد است بايد دليلي عنوان شود براي اين ادعا
اگر كشوري در ايران دخالت مي كند بايد اين اتهام منابعي داشته باشد.
متاسفم اگر تنها نام نويسنده اين سياهه جواز انتشارش باشد.
تذكر / 13 October 2014
سلام
شما یا از اسلام هیچی نمیدونید، یا اینکه با بازی با حرف هاتون کسانی که مطالعه ندارن رو می خواین گم راه کنید
ولایت فقیه جانشین جانشین خدا بر روی زمینه. یعنی جانشین پیامبر، اما شما می گید یک طرفه توافق ملت و… رو لغو کنن. به جای گم راه کردن مردم برید دموکراسی خودتون رو درست کنید
محمد / 13 October 2014
راجع به کدام بی ادبی صحبت میکنید؟ حتی یک کلمه بی ادبی در مقاله آقای گنجی نیست. در ضمن به مقاله زیر نگاه کنید که مملو از مراجع در باره ارتباط گروه جیش العدل با کشورهای عرب و غرب است
http://news.gooya.com/politics/pdf/Sahimi10312013.pdf
اصغر / 14 October 2014
ولایت فقیه از امور اعتباری عقلایی است و واقعیتی جز جعل ندارد . جعل یعنی قراردادن قیم برای مردم . قیم مردم با قیم صغیر از لحاظ و ظیفه و موقعیت هیچ تفاوتی ندارد . والسلام .
کتاب حکومت اسلامی اثر ایت الله خمینی سال انتشار 1344
شاهد / 14 October 2014
مردم ایران مجنون نیستند که نیاز به ولی داشته باشند انهم ازنوع فقیه !؟
faryad / 17 October 2014
کمپین بینالمللی حقوق بشر در ایران گزارش داده که محمدعلی خویی، سرهنگ بازنشسته و از مجروحان جنگ ایران و عراق، شنبه پنجم مهر، در حمله ماموران نیروی انتظامی به ساختمان محل زندگیاش برای جمعآوری دیشهای ماهواره، دچار ایست قلبی شده و درگذشته است.
کمپین بینالمللی حقوق بشر در اطلاعیهای به نقل از یک «منبع مطلع» اعلام کرده که نیروی انتظامی، خانواده آقای خویی را تهدید کرده که درباره این مسئله سکوت کرده و با رسانهها مصاحبه نکنند.
بر اساس این گزارش، محمدعلی خویی، مدیر یک مجتمع مسکونی در خیابان میرداماد تهران بوده که همراه با خانوادهاش در یکی از طبقات مجتمعی ۳۲ واحدی زندگی میکرد.
منبع مطلع کمپین بینالمللی حقوق بشر در ایران درباره نحوه وقوع این حادثه گفته است: «ساعت ۱۱ صبح پنجم مهرماه چند نفر از ماموران نیروی انتظامی بدون لباس فرم برای جمعآوری دیشهای ماهواره به زور وارد آپارتمان شدند. آقای خویی که مدیر ساختمان بوده از آنها خواسته تا کارت شناسایی و برگه جمعآوری دیشها را به او نشان دهند، اما ماموران با توهین و ناسزا به او به بالای پشت بام رفته و تمام آنتنهای ماهواره را جمع کردهاند. آقای خویی حتی کارت شناسایی خودش را نشان آنها داده و گفته که خودش زمانی سرهنگ بوده و جبهه رفته است.»
این منبع مطلع با تکذیب «برخورد فیزیکی» ماموران نیروی انتظامی با محمدعلی خویی گفته که او «بر اثر بیاحترامی و توهین ماموران دچار فشار عصبی و ایست قلبی شده و همان جا جلوی در ورودی روی زمین میافتد و میمیمرد» و گواهی پزشک هم تایید کرده که مرگ آقای خویی بر اثر «فشار عصبی» بوده است!!
hasani / 17 October 2014
با تشکر فراوان از جناب استاد گنجی به خاطر درج مقاله روشنگرانه و آگاهی بخششان .
متاسفانه حفیفتی است تلخ که باید عنوان میشد ، ولی خوشبختانه قشر وسیعی از ملت ایران دیگر فریب نیرنگ و ریای این ملایان جنایتکار مذهبی را نخورده و روند سکولاریزه شدن ایران آغاز شده است .
بهنام / 17 October 2014
آقای گنجی درباره قانونی بودن حصر از زاویه اختیارات ولی فقیه قلم فرسایی کرده اند.اما نکته ای که متاسفانه به حاشیه رفته است جرم و جنایت سران فتنه و اقدامات خلاف قانون این آقایان است. اگر لشکر کشی خیابانی سران فتنه باعث درگیری بین مردم میشد و نظیر کشور لیبی و عراق روزانه صدها نفر کشته می شدند و کشور دچار تجزیه می شد، این فتنه گران چه پاسخی به ملت ایران داشتند.ایا صرف ادعای تقلب و نه اثبات آن دلیل بر لشکر کشی خیابانی می شود.اگر در انتخابات آمریکا اقای الگور مانند میر حسین موسوی خلاف قانون عمل می کرد دولت آمریکا با ایشان چه برخوردی مینمود؟چرا این آقایان فتنه گر اقدامات قانونی را کنار گذاشته و اصرار به بی قانونی نمودند؟چرا یک برگ کاغذ مدرک جهت ادعای خود ارائه ندادند؟چرا کشور ما را تا سطح کشورهای آسیای میانه و برخی کشورهای شرق اروپا که انقلاب مخملی در آنها انجام شد پائین آوردند ؟
داوری / 19 October 2014
هانا ارنت شرط قضاوت سیاسی را دیدن واقعه رخ داده در دورنمایی می داند که پرسنده خود در ان درگیر نباشد از اینرو مقایسه وضعیت دورنمای انتقاد مدافعان سرکوبگری توتالیتری از روشنفکران کشورهای ازاد معیاری برای قضاوت بدست می دهد .
تو تالیتر ها اعم از هواداران استالین و هواداران هیتلر به محض اینکه روشنفکران از رفتار حکومت های توتالیتر انتقاد می کردند سرکوب در امریکا و بریتانیا و سایر ممالک آزاد را مدعی می شدند و انرا به رخ می کشیدند . اما تفاوت حکومت های امریکا و بریتانیا با المان هیتلری و روسیه استالیتی و روشنفکران با هواداران حاکمیت توتالیتر در اینها بود .
ا:در این دو کشور کسی را به جرم نقد حکومت و رهبران سیاسی بازداشت نمی کردند و بدون محاکمه علنی با حضور وکیل محکوم به زندان یا اعدام نمی کردند . و وزنامه ای را به این جرم به مسلخ توقیف نمی بردند .
2:زندگی شخصی مردمان در هردو کشورامریکا و بریتانیا از سرکوب حکومت ازاد بود و گروه عظیمی را به جرم تفاوت لباس پوشیدن یا شرب و خوراک مورد پیگرد قرار نمی دادند
3:بسیاری از روشنفکران در هردو کشور امریکا و انگلیس وسایر ممالک ازاد بر جنبه های سرکوبگری و فساد در هر حکومت از جمله بریتانیا و امریکا تاکید می کردند
اما در پایان هوادار نطام توتالیتر فراموش می کردند که با سخن گفتن ازاینکه حکومت ما سرکوب می کند چون حکومت های دیگر نیز چنین می کند سرکوب کردن را طبیعی فرض کرده و با سرکوبگران هم پیمان شده بود ند از اینرو حق پرسش از مدافعان ازادی از خود سلب کرده بودند
شاهد / 20 October 2014