Opinion-small2

وبسایت‌های اصول‌گرایان بخش هایی از سخنان سال گذشته سید محمد خاتمی را با عنوان “من نمی‌گویم [در انتخابات ریاست جمهوری۸۸] تقلب شده است“، منتشر کردند. در همین سخنرانی او گفته که نسبت به شعارهای سر داده شده در تظاهرات ۸۸ واکنش نشان داده است.

محمد خاتمی علی خامنه‌ای

خاتمی می‌گوید: «من نسبت به شعار‌ها موضع گرفتم، راجع به جمهوری اسلامی، راجع به اهانت به حضرت اباعبدالله‌ موضع گرفتم. من موضع گرفته‌ام و همیشه هم گرفته‌ام. البته شاید توقع این بوده که بیشتر موضع بگیرم.»

خاتمی به دوران اصلاحات نیز اشاره کرده و می‌گوید مسئولیت سخنان و مدعیات دیگران در آن دوران با او نیست که حسین شریعتمداری در این خصوص وی را مورد بازخواست قرار می‌دهد.

هر کس قدرت سیاسی را در دست می‌گیرد، باید پاسخگو باشد. خاتمی ۸ سال ریاست قوه مجریه را بر عهده داشت. چرا حتی یک بار از نقش خود و دولت‌اش در شکست اصلاح‌طلبان سخن نگفته و نمی‌گوید؟

او می‌گوید: «ببینید وقتی فضا یک خرده باز شد هرکسی یک ادعایی می‌کند، بنده بدبخت بیچاره هم آمده‌ام سر کار و حرف‌هایی که نتایج آن ممکن است مشترک باشد و مبانی آن کاملاً مختلف است، صحبت کرده هرکسی می‌آید یک حرف‌هایی می‌زند و من باید تاوان به حسین شریعتمداری بدهم که بله شما گفتید که علیه خدا هم می‌توان تظاهرات کرد، این را اصغرزاده گفته به من چه؟ یا شما گفتید امام خمینی به موزه تاریخ سپرده شود، آن را گنجی گفت، من با گنجی اختلاف نظر داشتم. یا این‌که در عاشورا علیه امام حسین شعار دادند، خوب غلط کردند، این را چرا به حساب من می‌گذارید؟ شاید ما نقص‌مان این بود که روشن‌تر مطالب خود را نگفتیم.» (کیهان ، ۹۲/۱۰/۱۶، ص ۲)

انتشار این سخنان در این زمان چه معنایی دارد؟ درباره محتوای آن چه می‌توان گفت؟ آیا طرفین نزاع با این سخنان به هدف خود دست می‌یابند؟

یکم- محتوای مدعیات خاتمی: این مدعای خاتمی که مسئولیت افکار و گفتار و رفتار افرادی که در سطح جامعه مدنی- نه دولت- فعالیت می‌کردند، با او نبود و نیست، درست است.

 خاتمی نباید پاسخگوی آرای طرح شده توسط روزنامه‌نگاران و دیگر فعالان قلمرو عمومی باشد. آنان خود پاسخگوی عملکردشان بوده‌اند. به عنوان نمونه، من به خاطر نوشته‌هایم، دو بار و  به مدت ۶ سال و سه ماه، از ۸ سال دوران ریاست جمهوری خاتمی را در اوین زندانی شدم.

اگر به توجیهات خاتمی در ۱۶ سال گذشته بنگرید، نکته جالب توجهی مکشوف‌تان خواهد شد. او هیچ گاه هیچ مسئولیتی در خصوص شکست اصلاح‌طلبان نپذیرفته و همیشه گناه شکست را به گردن دیگران- آن هم چند فعال رادیکال جامعه مدنی- می‌اندازد. اما:

اگر ۱۰-۲۰ تن دیگر از فعالان حوزه مدنی را مسئول شکست اصلاح‌طلبان قلمداد کنیم، همچنان در حال ترویج مدعیات کاذب ایدئولوژیک و خودفریبی بوده و هستیم.

الف- هر کس قدرت سیاسی را در دست می‌گیرد، باید پاسخگو باشد. میزان پاسخگویی متناسب با قدرتی است که در اختیار دارد. خاتمی ۸ سال ریاست قوه مجریه را بر عهده داشت. چرا حتی یک بار از نقش خود و دولت‌اش در شکست اصلاح‌طلبان سخن نگفته و نمی‌گوید؟ آن هم در شرایطی که اکثریت جامعه و خصوصاً نخبگان پشتیبان او بودند.

ب- فروکاستن یک پدیده بزرگ اجتماعی- یعنی حرکاتی که به دوم خرداد ۱۳۷۶ ، مجلس ششم و شورای شهر اول منتهی شد و سپس به شکست اصلاح‌طلبان و اخراج آنان از نظام انجامید (یعنی حداقل یک دوران ۸ ساله)- به علتی واحد، نهایت ساده‌نگری، نگاه غیرعلمی و ایدئولوژیک است.

من خود بارها این سخن را شنیده‌ام که “اکبر گنجی باعث شکست اصلاحات شد”. آیا مدعایی از این مضحک‌تر می توان بیان کرد؟ مگر یک فرد چقدر قدرت دارد که به تنهایی شورای شهر، قوه مقننه و قوه مجریه را از دست اصلاح‌طلبان در آورد؟ آن هم فردی که ۶ سال و سه ماه آن دوران هشت ساله را در زندان بوده است.

 اگر ۱۰-۲۰ تن دیگر از فعالان حوزه مدنی را هم به این فرد بیفزائیم، و آنان را مسئول شکست اصلاح‌طلبان قلمداد کنیم، همچنان در حال ترویج مدعیات کاذب ایدئولوژیک و خودفریبی بوده و هستیم.

پ- بیان حقیقت، نقد قدرت و افشای جنایات حکومت و فسادهای آن، وظیفه روزنامه‌نگاران و روشنفکران است. آنان در آن دوران صادقانه به وظیفه خود عمل کرده و هزینه‌های سنگینی بابت آن پرداختند. افشای قتل‌های زنجیره‌ای، افشای وضعیت زندان‌ها در گذشته، افشای فسادهای حکومت، نقد قدرت سیاسی و اقتصادی، نه تنها بخش مهمی از وظیفه اخلاقی و قانونی آنان بود، بلکه لازمه تقرب به حقیقت بود.

خاتمی خطاها را به گردن روزنامه نگاران و روشنفکران تندرو انداخته است. اما روزنامه‌نگارانی که در دوران ریاست جمهوری او زندانی شدند، حتی یک بار به این دلیل او را هم مسئول به شمار نیاوردند.

اگر قرار باشد میان فعالان جامعه مدنی که منتقد نظامند و گروهی که قوه مجریه، قوه مقننه و شورای شهر را در دست داشتند- و به تبع آنها در ده‌ها نهاد قدرتمند دیگر حکومتی (از جمله شورای‌عالی امنیت ملی، مجمع تشخیص مصلحت نظام، شورای‌عالی انقلاب فرهنگی، و…) حضور داشتند- کسی پاسخگو باشد، روشن است که آنان که در قدرت بودند باید پاسخگو باشند.

فرض کنید جرج بوش شکست جمهوری‌خواهان را به گردن روزنامه‌نگارانی بیندازد که دروغ‌ها و جنایات افغانستان و عراق را افشا کردند. آیا مردم و روشنفکران به ریش او نخواهند خندید؟ فرانسیس فوکویاما از طرفداران حمله به افغانستان بود. اما بعدها به شدت مخالف جرج بوش و همکارانش شد و آنان را گروهی لنینیست خواند که واقعیت‌های معارض را به سود خود تغییر می‌دهند.

او گفت که آمریکا در افغانستان و عراق به جای دولت‌سازی، به نابودی دولت پرداخت. وقتی از ریچارد رورتی درباره دولت بوش سئوال کردم، آنان را ابلهانی نامید که با کتاب بیگانه‌اند. با این همه، جرج بوش در کتاب خاطرات دوران ریاست جمهوری‌اش، مسئولیت همه تصمیم‌ها را پذیرفته و گناه شکست را به گردن روزنامه‌نگاران افشاگر دروغ ها و شکنجه‌ها و جنایات نینداخته است.

البته بوش در دیدار با پادشاه عربستان سعودی از ۱۷ نهاد اطلاعاتی و امنیتی دولتش انتقاد می‌کند که با گزارش خود- مبنی بر غیرنظامی بودن برنامه هسته‌ای جمهوری اسلامی- دست وی را برای حمله نظامی به ایران بستند (جرج بوش، لحظه‌های تصمیم‌گیری، ترجمه حسن وزیری سابقی، نشر همزبانان، صص۵۳۵-۵۳۴).

اما در ایران، خاتمی نه تنها هیچ خطایی را نپذیرفته، بلکه خطاها را هم به گردن دیگران- یعنی روزنامه نگاران و روشنفکران تندرو- انداخته است. اما روزنامه‌نگارانی که در دوران ریاست جمهوری او زندانی شدند، حتی یک بار به این دلیل او را هم مسئول به شمار نیاوردند.

مطالبات خامنه‌ای روشن است. اما اصلاح‌طلبی به معنای تن دادن به خواست های زمامدار خودکامه‌ای که مطابق میل خودسرانه حکومت می‌کند، نیست.

آیت‌الله منتظری با تصویب شورای‌عالی امنیت ملی- که ریاست آن را خاتمی بر عهده داشت- به مدت ۵ سال در منزل خود زندانی شد. آیا مسئول همین اقدام ظالمانه هم روزنامه‌نگاران رادیکال بودند؟

دوم- حقیقت‌گویی در خصوص اتهامات حسین شریعتمداری: حسین شریعتمداری به نمایندگی از آیت‌الله خامنه‌ای به همه تهمت می‌زند و دشنام می‌دهد (رجوع شود به مقاله “خامنه‌ای و “جواهر تک تیرانداز”، حسین شریعتمداری“). اما سید محمد خاتمی حتی در نقل تهمت‌ها و دروغ های شریعتمداری حقیقت را نمی‌گوید. حسین شریعتمداری بارها و بارها وی را به جاسوسی و پول گرفتن از عربستان سعودی متهم کرده است.

وقتی آیت‌الله جنتی گفت، سند دارد که دولت آمریکا از طریق عربستان سعودی یک میلیارد دلار به سران فتنه پرداخت کرده و وعده داده که اگر آنان جمهوری اسلامی را سرنگون سازند، تا ۵۰ میلیارد دلار دیگر نیز دریافت خواهند کرد، حیدر مصلحی و حسین شریعتمداری تهمت و دروغ او را تأیید کردند.

 حمید رسایی هم گفت: “کمک یک میلیاردی آمریکا را فقط خاتمی دریافت کرده است“. البته شریعتمداری دو سال بعد  در یزد گفت:”ملک عبدالله برای سران فتنه پول فرستاد ولی بخاطر مسائل بانکی پول به ایران نرسید“.

تهمت‌ها و دروغ های تنها نماینده ۲۰ ساله آیت‌الله خامنه‌ای به سید محمد خاتمی از این قبیل است. حسین شریعتمداری نوشت که خاتمی “در حمايت از فتنه آمريكايی- اسرائيلی ۸۸ همه حيثيت خود را يكجا به قمار آورده و باخته است“.

برای آیت‌الله خامنه‌ای و حسین شریعتمداری، انتقاد خاتمی از ابراهیم اصغرزاده و اکبر گنجی هیچ سودی ندارد. انتقاد از دیگر نیروهای به اصطلاح تندرو اصلاح‌طلبان نیز مفید فایده نخواهد بود. برای آنان، محکوم کردن علنی موسوی و کروبی مهم است

سپس از او می‌پرسد: “آيا می‌توانید فقط يك نمونه – تأكيد می‌شود فقط يك نمونه- از اقدامات و مواضع خود از آغاز فتنه ۸۸ تاكنون را آدرس بدهيد كه با دستورالعمل از پيش ابلاغ شده سرويس‌های اطلاعاتی آمريكا و انگليس و اسرائيل منطبق نبوده باشد؟! اگر فقط يك نمونه سراغ داريد، بفرمائيد”.

این کجا و آنچه خاتمی نقل می‌کند، کجا؟ خاتمی می‌بایست تاوان اتهامات سنگین‌تری را به حسین شریعتمداری- به نمایندگی از خامنه‌ای- بپردازد. او همیشه محمد خاتمی را یکی از “سران فتنه” نامیده و در مناظره با ابراهیم اصغرزاده در سیمای جمهوری اسلامی گفت: “در فتنه ۸۸ سردمداران آن فتنه به دنبال اين بودند كه ايران را بفروشند…شما می‌گوييد كه چرا خاتمی با كلينتون دست نداد من می‌گويم كه دو بار با جرج سوروس صهيونيست ملاقات داشت… ‌چرا وقتی نتانياهو می‌گويد اصلاح‌طلبان سرمايه‌های ما هستند يا وقتی اوباما می‌گويد از جنبش سبز حمايت می‌كنيم اصلاح طلبان موضع نمی‌گيرند؟ “

کار بسیار ساده است. کافی است نگاهی به سرمقاله‌های حسین شریعتمداری در کیهان در دوره ۹۲- ۸۸ بیندازید تا ببینید که تاوان چه تهمت ها و دروغ هایی را باید پس دهید.

سوم- مطالبات خامنه‌ای: در ۱۱ مرداد ۹۲ در مقاله “تقلب ۸۸: معضل خامنه‌ای یا الزام عذرخواهی خاتمی؟ ” سخنان آیت‌الله خامنه‌ای را نقل کردیم که می‌گفت “در جلسات خصوصی می‌گویند تقلب اتفاق نیفتاده بود”. در آنجا توضیح دادیم که این سخنان معطوف به سید محمد خاتمی است، نه میر حسین موسوی و مهدی کروبی. برای این که خاتمی در جلسات خصوصی چنان سخنانی بر زبان رانده است.

 سپس افزودیم که خامنه‌ای از خاتمی می‌خواهد که به طور علنی عذرخواهی کند. اگر خاتمی به این خواست تن دهد، سپس او را به دلیل “اردوکشی خیابانی” ، متهم خواهند کرد. دیگر پیامدهای این اعتراف را هم در همان مقاله بازگو کرده و راه حلی در برابر او نشاندیم.

سپاه پاسداران پس از گذشت ۵ ماه از سخنان آیت‌الله خامنه‌ای، شنود سخنان جلسه خصوصی خاتمی را منتشر می سازد تا نشان دهد که خامنه‌ای در مدعای خود صادق است. در آن زمان آیت‌الله خامنه‌ای از این سخنان، و شنودهای دیگر جلسات آگاه بود.

اصلاح طلبان باید به طور جدی به این بیندیشند که دموکراسی و حقوق بشر با چه نوع ساختاری قابل جمع نیست. از نفی خشونت و جنگ داخلی به راه انداختن نمی توان تن دادن به خواست های دیکتاتور را نتیجه گرفت.

محمد خاتمی در ۹۲/۹/۲۶ در دیدار با استانداران دوران اصلاحات خطاب به دستگاه های امنیتی گفت: “جوی را درست کرده‌اند که همه افراد احساس می کنند تحت شنود شدید هستند. بنده خودم را می‌گویم ای کاش شنود می‌شد و یا آنچه بود همان طور منتقل می شد به جاهای دیگر.بنده از بولتن‌ها و مطالبی که علیه من گفته می‌شود با خبرم چیزهایی گفته می‌شود که اصلا از سر تا پا دروغ محض است لااقل صداقت در انتقال آن چه شنود می‌شود داشته باشند و بخصوص آنچه را به بزرگان [آیت‌الله خامنه‌ای] منتقل می‌كنند. دائما سعی می‌کنند کسانی را که نمی‌پسندند بدبینی نسبت به آنها را در سطوح بالای مملکت ایجاد بکنند و حتی دو به هم زنی کنند”.

اما برای آیت‌الله خامنه‌ای و حسین شریعتمداری به نمایندگی از سوی او، انتقاد خاتمی از ابراهیم اصغرزاده و اکبر گنجی هیچ سودی ندارد. انتقاد از دیگر نیروهای به اصطلاح تندرو اصلاح‌طلبان نیز مفید فایده نخواهد بود.

برای آنان، محکوم کردن علنی مهندس موسوی و مهدی کروبی مهم است. خاتمی باید به طور رسمی وقوع تقلب در انتخابات ۸۸ را انکار کند، به دلیل همراهی و همدلی با موسوی و کروبی، و حمایت علنی چند ساله از آن دو، باید عذرخواهی کند. هدف آنان تخریب موسوی و کروبی توسط خاتمی است. به همان شکل که در مجلس از وزرای پیشنهادی حسن روحانی اعتراف گرفتند که در سال ۸۸ هیچ تقلبی صورت نگرفته است. ولی جالب‌تر این بود که پس از این اعتراف هم به آنها رأی اعتماد ندادند.

آیت‌الله خامنه‌ای نمی‌تواند رفتارهای دوگانه خاتمی را بپذیرد. خاتمی نه تنها بارها با خانواده کروبی و موسوی دیدار کرده و خواهان رفع حصر شده، بلکه به دیدار نسرین ستوده و دیگر زندانیان آنچه خامنه‌ای “فتنه” می نامد، رفته و خواستار آزادی کلیه زندانیان شده است.

چهارم- مسأله اصلی خامنه‌ای: افشای فاسدهای کلان و رانت‌خواری های ۸ سال گذشته که توسط دولت جدید “چپاول” بیت‌المال نامیده شد، برای خامنه‌ای که همیشه علیه فساد سخن گفته و از عدالت دفاع کرده، بسیار گران تمام شد.

فضاسازی یک ماه اخیر علیه سران فتنه، اسطوره سازی از ۹ دی و افشای نوار سخنان خاتمی، همه و همه، برای انحراف افکار عمومی از غارت اموال ملی طی ۸ سال گذشته است.

فضاسازی یک ماه اخیر علیه سران فتنه، اسطوره سازی از ۹ دی و افشای نوار سخنان خاتمی، همه و همه، برای انحراف افکار عمومی از غارت اموال ملی طی ۸ سال گذشته است. برای این که بیشترین حمایت های خامنه‌ای نثار دولت احمدی‌نژاد شد و دولت او را بهترین دولت پس از مشروطه نامید و گفت که نظرات احمدی‌نژاد از همه به نظرات او نزدیکتر است.

مطالبات خامنه‌ای روشن است. اما اصلاح‌طلبی به معنای تن دادن به خواست های زمامدار خودکامه‌ای که مطابق میل خودسرانه حکومت می‌کند، نیست. اصلاح‌طلبی به معنای نفی خشونت (خصوصاً خشونت ناشی از مداخله خارجی برای تغییر رژیم تحت عنوان دخالت بشردوستانه)، دفاع از تمامیت ارضی ایران، ترجیح منافع ملی بر منافع گروهی و فردی، و مبارزه مسالمت‌آمیز برای گذار به نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر است.

اصلاح طلبان باید به طور جدی به این بیندیشند که دموکراسی و حقوق بشر با چه نوع ساختاری قابل جمع نیست. از نفی خشونت و جنگ داخلی به راه انداختن نمی توان تن دادن به خواست های دیکتاتور را نتیجه گرفت. ایستادگی رهنورد، موسوی، کروبی، عبدالله نوری، قدیانی، تاج زاده، زیدآبادی، عبدالله مومنی و بقیه زندانیان قابل تقدیر و در راستای اصلاح‌طلبی است.

نباید هر اقدامی را معارض با اصلاح‌طلبی قلمداد کرد. این که جامعه در شرایط فعلی “توان” و “خواست” نافرمانی مدنی دارد یا نه، یک بحث است؛ و این که نافرمانی مدنی عملی اصلاح‌طلبانه بوده و خواهد بود، بحثی دیگر است.

ممکن است مردم در شرایط فعلی نخواهند دست به نافرمانی مدنی بزنند، ممکن است آن گروهی که می خواهند دست به نافرمانی مدنی بزنند، فاقد توانایی چنین اقدامی باشند، اما در هر حال، نافرمانی مدنی به معنای نقض عملی قوانین ناعادلانه، ناحق و برخلاف وجدان، عملی اصلاح‌طلبانه است. اما برخی از دوستان، توسل به این گونه روش ها را، خروج از اصلاح طلبی قلمداد می کنند. گاندی و ماندلا بهترین شاهد این مدعایند.