احتمالاً بعید است، که بتوان از آراء کامو نظری خاص راجع به سرشت ادبیات و داستان به‌دست آورد. برای کامو محور اصلی زمان امروز می‌بایست بیهودگی باشد. یعنی بین آنچه تاکنون گفته شد و تصور او از زمان قرابتی وجود دارد، در اینجا نیز «طغیان» و «بیهودگی» نقش بااهمیتی دارند. توضیح بیشتر این مطالب این است که ادبیات و هنر، به‌طور اعم باید آن جلوه‌ها را از روزگار آدمی نمایش دهند که مؤید «فلسفه‌ی فاجعه» باشد

یکی از مشهورترین تصاویر آلبر کامو، اثر هانری کارتیه برسون، عکاس سرشناس فرانسوی
یکی از مشهورترین تصاویر آلبر کامو، اثر هانری کارتیه برسون، عکاس سرشناس فرانسوی

اما در عین حال هنر و ادبیات تنها وسیله‌ی نقاشی بیهودگی نیستند. هنر و ادبیات بیان‌کننده‌ی طغیان و اعتراض نیز می‌باشند. این طغیان از آنجا است که یک اثر ادبی، جائی که کار هنری نیز به‌شمار آید به تجربه‌هائی که در حال عادی پراکنده و بی‌شکل است و حدت و شکل می‌بخشد و در این معنا اثر هنری کاملاً با خروش و طغیان غریزی شخص که مواجه با چهره بیهوده‌ی جهان است، مشخص می‌شود.

این مختصر از مباحثه‌ی کامو، البته بی‌مناقشه نیست. گذشته از آنکه ادبیات به این ترتیب بر واقعیات اثر نمی‌گذارد (مثلاً یک کار هنری بر تجربه‌های ما اصلاً مؤثر نیست بلکه بر مفاهیمی که از این تجربه در ذهن داریم مؤثر است و در این زمینه با مذهب مشترک است) مطلب این است که آثار مؤثر و با ارج این زمان چه از نظر محتوی و چه از نظر شکل گرایشی به پریشانی و پراکندگی دارند. با این همه آنچه از گفتار کامو برمی‌آید این است که او نماینده ادبیات کلاسیک است.

او ادبیات را تا آن درجه قابل نیاز می‌داند که فاتحه زندگی باشد «و بر آن چنان مؤثر افتد که نظمی را که فاقد است به آن ببخشد و نابسامانی آن را سامان دهد» (صفحه‌ی ۳۱۹ انسان طاغی متن فرانسوی). این دلیل آن شیوه مشخص و مستقیم کامو است که در بسیاری از نوشته‌های داستانی او به‌چشم می‌خورد. هنرمند به نظر او جویای انتظام رومانتیسم فیلسوف اخلاقی است. با همین تأثیر، او کلاسیسم را تعریف کرده است که عبارت است از بازبینی و مهارکردن رمانتیسم.

طاعون، آلبر کامو، رضا سید حسینی
طاعون، آلبر کامو، رضا سید حسینی

سایر جلوه‌های نوشته‌های هنری کامو از همین کلاسیسم هنری مایه می‌گیرد. او ادبیات را وسیله‌ی اثبات آزادی و شأن شخص در همراهی با خروش و طغیان مهارشده، علی‌رغم تقدیم انسان می‌داند. بنابراین هر اندازه اثر ادبی صادقانه‌تر و خودقانع‌کننده‌تر باشد، به‌همان اندازه بر ابهام وجود انسان [به عنوان یک] «موضوع» و بر اعتراض علیه این ابهام و سرگشتگی تأکید بیشتری می‌شود. اهمیت این موضوع بسیار است، چه کامو را قادر ساخت رمان‌هائی با محتوای مقتدرانه‌ی اخلاق و فلسفه بیافریند که نه جنبه‌ وعظ دارد و نه حکم، در حقیقت انتزاع از موضوع از آرمان‌های اصلی کامو است.

در داستان‌هایش نیز از گواهان این عصر به‌شمار می‌رود اما نحوه‌ی برخورد کامو در این مورد با مقالاتش متفاوت است. در مقالات، کامو دست به تحقیق علت‌ها و تحلیل نظرات زده است. اما هم دوای او و هم مرضی که کشف می‌کند هر دو رنگ و جوهر بنیادهای زندگی فردی و خفقان حیات معاصر را یافته است. در داستان‌های کوتاه و بلندش، کامو وسائل بی‌شمار ادبی را به‌کار گرفته تنها به‌خاطر آنکه با موضوع فاصله عاقلانه‌تری داشته باشد. آن نظرات شخصی و آن شناخت درد و تجویز درمان که گفتیم در مقالات او یافت می‌شود، گاه چه نامربوط و گاه چه بسیار مربوط، تا حد نیاز یک اثر هنری، در این حکایت وجود دارد. آن محور اصلی، آن معمای ابدی، همچنان در داستان‌ها باقی مانده اما توضیحات پراکنده‌ی فرعی، دیگر دلیلی برای وجودشان نیست، سخن کوتاه آنکه در داستان‌ها، کامو یک قضاوت صریح و روشن اخلاقی نکرده است و بر این فاصله عامل ابهام نیز مسلط است. شاید به ضدیت با قضاوت مثبت اخلاقی بیش از همه جا در سقوط است که عامل ابهام این فاصله را گسترش می‌دهد. پس از این نیز خواهیم دید که در «بیگانه» و «طاعون» نیز تا حدودی چنین است. در واقع کامو معتقد است که هنر بیش از یک وسیله‌ی قضاوت اخلاقی وسیله‌ی توجیه و تفهیم است.

«هدف هنر… نه وضع قانون و نه قدرت‌طلبی است، اولی‌تر و مهم‌تر وظیفه‌ی هنر، درک کردن است. تنها گاهی به‌ علت ادراک پراهمیتی که از مسائل حاصل می‌کند، مقتدر به‌نظر می‌رسد اما هیچ اثر نبوغ‌آمیزی بر کینه و تحقیر استوار نیست. هنرمند یک سرباز بشریت است و نه فرمانده. او قاضی نیست بلکه از قید قضاوت آزاد است. او نماینده‌ی دائمی نفوس زندگان است.» آزادی، قدرت، شأن هنر«که آزادی و شأن و قدرت طغیان و هدف آن نیز هست» از عدم قضاوت جانبدار مایه می‌گیرد.

و تنها چنین وضعی می‌تواند سرشت واقعی و آزادی حقیقی هنر را نشان دهد. در اینجا کامو باز اعتقاد کلاسیک خویش را موجه جلوه می‌دهد و می‌گوید: «این آزادی مشکل (…) بیشتر به یک انتظام پیشه‌ی ریاضت شبیه است». در آثار اولیه‌اش کامو بهترین داستان را نوشته‌ای می‌داند که «فلسفه در صور گوناگون» بیان شده باشد. سپس در «افسانه‌ی سیزیف» مدعی می‌شود که «بهترین داستان‌نویسان، داستان‌نویسان حکیم‌اند»، زیرا «با تصورات خویش می‌نویسند و به پای چوبین استدلال تمکین نمی‌کنند» به‌خاطر آنکه «به بی‌حاصلی طبقه‌بندی هرگونه توجیه معتقدند» (ص ۱۳۸ افسانه‌ی سیزیف متن فرانسوی) و عموماً: «آنچه مسئولیت معاصران را از قدما جدا می‌سازد این است که معاصران ذهنیات خویش را از اخلاق می‌گیرند و حال آنکه گذشتگان از فیض ماوراءالطبیعه». تفسیری از این قبیل می‌رساند که چرا داستان‌های کامو راجع به بیهودگی است اما نه در مفهوم عقلانی این اصطلاح، البته پیچیدگی‌های مابعدالطبیعه در آثار کامو وجود دارد اما از رنگ تجارب اخلاقی برخوردار است. تمام نوشته‌های داستانی کامو از تعریف کامو درباره هنر که می‌گوید: «هنر زمانی پا به‌عرصه می‌گذارد که خرد، دست عقل خرده‌بین را از سرنوشت انسان کوتاه سازد»، مایه می‌گیرد. توضیح، جایگزین تحلیل عقلی می‌شود و توضیح بیهودگی، محور اصلی واقع‌بینی برای کامو است.

همزمان با ادراک پوچی و بیهودگی، کامو قصد دارد این مطلب را در چنان شکلی نشان دهد که نیاز او را به طغیان و اعتراض نیز برآورده سازد. شکل هنرمندانه‌ای که به محتوی بخشیده می‌شود، وسیله‌ی اصلی این کار است. این شکل یا شیوه قبل از هر چیز یک «تصحیح» هنری از نابسامانی‌های دنیا است و این کار با توزیع مجدد تجربیات آدمی در یک کل واحد هنری انجام می‌پذیرد. در چنین مفهومی، داستانی که او منظور نظر دارد این است:

«داستان از طغیان زاده می‌شود و همزمان با تولد خویش بر یک طرح هنری، همان هدف طغیان را تعقیب می‌کند» (ص ۳۲۰ انسان طاغی). به این ترتیب داستان و به‌طور اعم ادبیات، نه رد و نه قبول کامل واقعیت خارجی است.

صفحه بعد:

آلبر کامو و شیوه‌سازی و سبک در داستان‌نویسی