KAMIBAHP01a

داگمار و شوكت مشغول جمع كردن پول هستند تا به آلمان فرار كنند، اما داگمار سل مى‌گيرد و شوكت باردار مى‌شود و پروانه را به دنيا مى‌آورد. داگمار به شوهرش مى‌گويد آرزو دارد در آلمان بميرد. او پيش از رفتن خمره پول ها را به شوكت مى‌دهد. هنگامى كه عزت به مشهد مى‌آيد به اتفاق شوكت به بانك ملى مى‌روند و هشتاد تومان پول را به حساب پس اندازى كه براى شوكت باز شده است مى‌ريزند.

احسان سپهدار يك مالك ورشكسته است كه هفت خواهر و برادر خود را بزرگ كرده است. هرگز ازدواج نكرده. يكى از خواهران او روسپى شده است كه هرگز درباره او با كسى حرف نمى زند. اينك در وزارت عدليه كار مى‌كند.