فروغ تمیمی- نمایش «فرح دیبا، زیبا‌ترین زن دنیا» کاری از کارگردان هلندی کیس روردا (Kees Roorda) هفته گذشته در آمستردام روی صحنه رفت و با استقبال مردم هم روبرو شد. قرار است این نمایش  در ۲۰ شهر دیگر هم روی صحنه برود.

کیس روردا این نمایش را با الهام از فیلم مستند «ملکه و من»، ساخته ناهید پرسون (سروستانی)، کارگردان ایرانی – سوئدی نوشته است. در «ملکه و من» ناهید به عنوان یک فعال سیاسی چپ که از مخالفان سلطنت پهلوی بوده است، با فرح گفت‌وگو می‌کند. در نمایش «فرح دیبا، زیباترین زن دنیا» اما درونمایه اصلی نقشه‌های انتقام‌جویانه یک زن انقلابی از فرح به عنوان ملکه سابق ایران است. انگیزه او برای انتقام‌جویی هم این است که حکومت شاه نامزد مبارز او را اعدام کرده است.

در فیلم ناهید پرسون، فرح پهلوی دیدگاه‌هایش و حوادثی را که در دوران انقلاب بر او گذشته و همچنین گوشه‌هایی از زندگی زناشویی‌اش با شاه را بازگو می‌کند. ناهید هم به عنوان زنی که انقلاب را از زوایای کاملاً متفاوتی تجربه کرده، از کودکی و جوانی پررنجش سخن می‌گوید. زندگی این دو زن اما با همه تفاوت‌ها، جنبه‌های مشترکی هم دارد. در فیلم «ملکه و من» که در سال ۲۰۰۸ ساخته شده، می‌بینیم که هر کدام از این دو زن در انقلاب ایران روزهای سختی را از سر گذرانده‌اند. پس از انقلاب برادر ناهید را اعدام کرده‌اند و خودش هم به‌خاطر فعالیت‌های سیاسی مجبور به ترک ایران شده است. فرح در تبعید با حوادث بسیاری از جمله تراژدی مرگ دختر جوانش، لیلا مواجه بوده است.

نمایش «فرح دیبا، زیباترین زن دنیا» به کارگردانی کیس روردا

ناهید پرسون با توجه به همه محدودیت‌های موجود و همچنین ملاحظات و تردید‌های فرح پهلوی در گفت‌و‌گو با زنی چپ‌گرا موفق می‌شود در بسیاری از لحظات فیلم در فضایی غیر رسمی و دوستانه با ملکه سابق ایران گفت‌و‌گو کند. این دو زن از دو نسل متفاوت موفق می‌شوند با وجود همه تفاوت‌های فکری، به اعتبار این تجربه مشترک که انقلاب زندگی‌شان را دگرگون کرده با هم یک رابطه انسانی و عاطفی برقرار کنند. 

کیس روردا در پایان نمایش «فرح دیبا، زیباترین زن دنیا» در گفت‌و‌گو با تماشاگران از انگیزه‌اش از ساخت چنین نمایشی سخن گفت. او گفت در دوران کودکی مجلات هلندی، عکس فرح دیبا، این ملکه زیبارو را مدام منتشر می‌کردند و در آن زمان فرح یکی از زنان محبوب او بوده است. برای همین وقتی مستند «ملکه و من» را دید، داستان‌هایی که درباره فرح دیبا خوانده بود، دوباره در ذهنش زنده شد و این بود که سرانجام با الهام از فیلم پرسون نمایش «فرح دیبا، زیباترین زن جهان» را نوشت و روی صحنه برد. 

در نمایش «فرح دیبا، زیباترین زن دنیا» بعضی از دیالوگ‌ها و صحنه‌های فیلم «ملکه و من» تداعی می‌شوند، اما کیس رودرا در داستانی پرتنش و دراماتیک احساسات ضد و نقیض دو زن را به چالش می‌کشد. ناگفته نماند که هلندی‌ها همیشه از ملکه سابق ایران به نام «فرح دیبا» و نه فرح پهلوی یاد می‌کنند.

در این نمایش، پریسا زنی‌ست که نامزد انقلابی‌اش را ساواک اعدام کرده است. او از آن پس همیشه به فکر انتقام بوده، اما پس از انقلاب مانند بسیاری دیگر از ایرانیان مجبور به ترک کشور شده است. حال پریسا پس ازسال‌ها تحت پوشش خبرنگار و به بهانه مصاحبه با فرح دیبا می‌خواهد با کشتن او انتقامش را از رژیم شاه بگیرد. او با فرح تماس می‌گیرد، خودش را به عنوان خبرنگار «پاری ماچ» جا می‌زند و سرانجام موافقت ملکه برای یک مصاحبه را جلب می‌کند. گفت‌وگوی آن‌ها چندین جلسه طول می‌کشد و درجریان این گفت‌و گوهاست که این دو زن در رابطه‌ای احساسی و پرتنش به هم نزدیک می‌شوند و سعی می‌کنند یکدیگر را درک کنند.

پریسا در این ملاقات‌ها با حس انتقام‌جویی‌اش درگیر می‌شود و همچنین با حس ترحم نسبت به زنی که به نظرش صمیمی و دوست‌داشتنی‌ست و مثل خودش تنها و داغدار است. او اگرچه موفق شده که هفت‌تیر کوچکی را در کیفش جاسازی کند، اما در صحنه‌ای که فرح پشت به او ایستاده و غرق در خیالاتش است نمی‌تواند به او شلیک کند.

در پایان نمایش، فرح که هنوز امید بازگشت به وطنش را از دست نداده، پریسا را با خود به مصر، سر مزار شاه می‌برد. وقتی ملکه واقعیت تلخ زندگی پریسا را درمی‌یابد و از سرنوشت او آگاه می‌شود، در یک دیالوگ عاطفی همچنان از سیاست‌های شاه دفاع می‌کند و ادعا می‌کند که از اعدام‌ها و شکنجه‌ها در زمان شاه بی‌اطلاع بوده. او به این زن خشمگین که به دادخواهی آمده می‌گوید از اول هم می‌دانسته که او خبرنگار پاری ماچ نیست و در واقع به بهانه این مصاحبه می‌خواسته با یکی از مخالفانش از نزدیک آشنا شود.

پریسا که از علاقه فرح برای ارتباط گرفتن با او شگفت‌زده شده، با حس دلسوزی‌اش برای ملکه درگیر می‌شود. این زن دیگر آن فردی نیست که در آغاز نمایش مانند یک چریک و با روایت قصه «ماهی سیاه کوچولو» (از صمد بهرنگی) روی صحنه آمده بود. رویارویی با دشمن سابق، او را با جنبه‌های تراژیک و دردناک زندگی یک زن آشنا می‌کند و به این واقعیت پی می‌برد که ملکه هم با وجود برخورداری از تجملات و شهرت، قلبی پردرد ورنج دارد.

کارگردان با برخورداری از بازی ماهرانه «لیزا سنویکن» در نقش فرح، «هاریته استوروت» در نقش پریسا و «علی ویشکا» در نقش محافظ ملکه موفق می‌شود در صحنه‌ای کوچک و با دکوری مختصر، یک  فضای حسی قوی و باورکردنی ایجاد کند. استفاده به‌جا از صدای تظاهرات مردم و فریاد مرگ بر شاه، آواز زیبای هایده و موسیقی ایرانی، و همچنین لباس‌هایی که طراح معروف لباس، «عزیز بکاوی» مناسب با شخصیت‌ها طراحی کرده، همه به خوبی در نمایش به کار گرفته شده‌اند. استفاده از کلمات و جملات فارسی در لابلای جملات هلندی، رگه‌های طنزآلود در دیالوگ فرح و پریسا و یا توضیحات روانکاوانه محافظ فرح درباره خلق و خوی ملکه به پریسا، نمایش را جذاب‌تر می‌کند.

نظرات تماشاگران هلندی‌ و چند تماشاگر ایرانی در پایان نمایش، از موفقیت کارگردان در انتقال حسی نشان داشت که می‌خواسته به تماشاگر منتقل کند و در ابتدا به انگیزه او برای نوشتن و به صحنه بردن چنین نمایشی شکل داده است. یکی از تماشاگران ایرانی که از همان ادبیات چریکی پریسای نمایش استفاده می‌کرد، گفت سه دهه پس از انقلاب و با در نظر داشتن حوادث دهشتناکی که در سال‌های پس از انقلاب اتفاق افتاده، می‌تواند مسئولان رژیم سابق را ببخشد، اما نمی‌خواهد هیچ چیز را فراموش کند.

در بین تماشاگران یک زن ایرانی هم بود که تجربه انقلاب را از سر گذرانده بود. او هم که تحت تأثیر نمایش قرار گرفته بود، گفت از ایجاد دیالوگ و همدلی میان این دو زن که زمانی با هم دشمن بوده‌اند استقبال می‌کند و آن را قدمی برای ایجاد آشتی ملی می‌داند. یک جوان ایرانی هم از انتهای سالن گفت در ایران ما باید بتوانیم با مخالفان سیاسی‌مان وارد گفت‌وگو شویم. شاه سابق اما اهل گفت‌و‌گو با مخالفانش نبود و حاصلش را هم دید.

بازی ماهرانه «لیزا سنویکن» در نقش فرح، «هاریته استوروت» در نقش پریسا و «علی ویشکا» در نقش محافظ ملکه

اغلبِ تماشاگران هلندی بازی خوب هنرپیشه‌ها را پسندیده بودند. در نظر بیشتر آن‌ها که به قول خودشان فرهنگ گفت‌وگو و مدارا را از بدو تولد، قاشق قاشق به حلقشان ریخته‌اند، تلاش برای ایجاد ارتباط فکری با یکدیگر و اعتراف به اشتباهات و همچنین عذرخواهی از واجبات زندگی است. اغلب شنیده‌ام که خدا را شکر می‌کنند که در هلند و نه در خاورمیانه به دنیا آمده‌اند.

بعد از شنیدن حرف‌های تماشاگران اما مسائل دیگری به ذهن من آمد: در اینکه دیکتاتور‌ها، رهبران کاریزماتیک و یا ملکه‌های با قدرت و زیبارو می‌توانند منبعی جذاب وبی‌پایان برای تخیلات و فانتزی هنری باشند حرفی نیست و خیلی هم خوب است. اما نکته اول این است که آیا به‌راستی یک کارگردان هلندی که در کودکی مسحور جذابیت ملکه‌ای ایرانی شده، در میانسالی با علم و اطلاع از داستان واقعی زندگی شاه و شهبانوی سابق باز هم می‌تواند جلوی ذوب شدنش درکاریزمای فرح دیبا را بگیرد؟ او دراین نمایش سعی دارد با برجسته کردن زیبایی و وقار و صمیمیت فرح او را به شکل یک ملکه و نایب‌السلطنه معصوم نشان دهد که از جنایات انجام‌شده در دوره پهلوی بی‌اطلاع بوده است. 

افزون بر این باید در نظر داشت که کارگردان این نمایش در هلند به عنوان کشوری دموکراتیک با نظام پادشاهی زندگی می‌کند، و مانند بقیه مردم شاهد است که سالانه ده‌ها کتاب درباره خانواده سلطنتی هلند از زوایای گوناگون منتشرمی‌شوند و مجموعه‌های تلویزیونی متعددی درباره زندگی ملکه بئاتریس و خانواده‌اش ساخته و پخش می‌شوند. بسیاری از جزئیات زندگی ملکه و همچنین ماجراهای مهیج دربار هلند هم دراین سریال‌ها مطرح می‌شوند. برای نمونه ده سال پیش وقتی که آلکساندر، ولیعهد هلند می‌خواست با ماگزیما دختر یک وزیر آرژانتینی ازدواج کند، دولت هلند به علت آنکه پدر او خورخه زورگیتا در دولت فیدلا، دیکتاتور آرژانتین وزیر کشاورزی بود و بدون شک نمی‌توانست از اعدام و کشتن هزاران مخالف سیاسی درآن دوره بی‌خبر باشد، با این ازدواج مخالفت کرد. این ازدواج سرانجام سرگرفت، اما درمراسم معرفی رسمی ماگزیما به مردم، او با ابراز انزجار از دیکتاتوری فیدلا رسماً آن را محکوم کرد. با این‌همه دولت هلند به پدر عروس که ملکه آینده هلند بود، اجازه نداد در مراسم عروسی شرکت کند.  

با این تفاصیل باید پرسید کیس روردای، کارگردان این نمایش که با فرهنگ افشاگری، عذرخواهی و طلب بخشش در دموکراسی‌های غربی به‌خوبی آشناست، چگونه این فرهنگ را در نمایشی که روی صحنه آورده در رابطه بین شخصیت‌ها نشان می‌دهد؟

قبل از آن‌که به این پرسش پاسخ بدهیم، باید بگوییم که فرهنگ بازنگری در گذشته در مواردی حتی سبب بقای سیاستمداران خطاکار شده است. برای مثال در آفریقای جنوبی پس از فروپاشی آپارتاید و در جریان دادگاه و کمیسیون کشف حقیقت و آشتی ملی به رهبری اسقف توتو در فروکاستن احساسات انتقام‌جویانه و بخشش کارگزاران آپارتاید بسیار کارساز و مفید بود.

اما در فرهنگ استبدادزده ایرانی، بازنگری در گذشته و پوزش از خطاها مرسوم نیست و کمتر کسی هم از اهمیت آن آگاه است. اتفاقاً به همین دلیل امید داشتم که  کارگردان هلندی نمایش با الهام از فرهنگ حقوق بشری در غرب دست‌کم روی صحنه نمایش فرح پهلوی را وادار به عذرخواهی از پریسا به نمایندگی از سوی همه قربانیان رژیم گذشته کند. اما فرح این نمایش هم مانند فرح واقعی فقط اظهار بی‌اطلاعی می‌کند.

او به عنوان مطرح‌ترین زن خاندان پهلوی اغلب از سیاست‌های شاه سابق دفاع کرده و تا آنجا که توانسته سعی کرده همسرش را به شکل یک پادشاه مهربان و مدافع پیشرفت و تجدد جلوه دهد. حال که سه دهه از انقلاب ایران گذشته، ملکه سابق هم به ناچار در مصاحبه با ناهید پرسون از نبود دموکراسی، از زندانیان سیاسی و از اعدام‌ها سخن می‌گوید، اما در همان حال با توجیه شرایط آن زمان و ضرورت حفظ مملکت از خطر کمونیسم بر اعمال غیر قانونی صحه می‌گذارد.

شاه درآخرین پیام تاریخی‌اش به ملت ایران به خطاهای خود اشاره کرد و اعتراف کرد که قانون اساسی را زیر پا گذاشته بوده و  اکنون صدای انقلاب مردم را شنیده است. فرح پهلوی هم حداقل می‌تواند در مقام ملکه سابق با عذرخواهی رسمی از افرادی که قربانی سیاست‌های رژیم شاه شده‌اند، به بخشی ازمسئولیت‌اش در این زمینه عمل کند.

اما کیس روردا هم درنمایش‌ «فرح دیبا، زیبا‌ترین زن دنیا» از این نکات غافل مانده. شکوه افسانه‌وار ملکه‌های دنیا و زندگی پر رمز و راز آن‌ها جذابیت هنری‌شان را دو چندان می‌کند و این زنان زیبا را از خطر قضاوت در امان نگه می‌دارد و گاهی هم آن‌ها را در پیشگاه تاریخ تبرئه می‌کند. کافی‌ست تنها به محتوای فیلم‌ها و نمایش‌هایی که درباره ماری آنتوانت ساخته‌اند، نگاهی بیندازیم. می‌گویند این ملکه هم از بینوایی مردم فرانسه بی‌خبر بود وگاهی برای فرار از زندگی اشرافی به آغل بره‌ها و رمه‌ها در گوشه کاخ ورسای پناه می‌برد. از او نقل می‌کنند که در جریان شورش مردم علیه قحطی گفت: خُب، اگر نان ندارند، کیک بخورند!

اکثر ملکه‌های دنیا با فعالیت‌های خیرخواهانه خواهان تخفیف فقر و بدبختی مردم‌اند و دوست دارند نقش مادر ترزا را بازی می‌کنند. شاید یکی ازدلایل آن هم احساس گناهی باشد که از زندگی غرق در تجمل دچارش می‌شوند. فرح پهلوی در فیلم «ملکه و من» به ناهید پرسون که از مادر قالیبافش سخن می‌گوید و پدر مسلولش و شب‌هایی که او، خواهر و برادرانش گرسنه می‌خوابیدند، می‌گوید: «کاش نامه‌ای به دفتر من می‌نوشتید.»

در همین زمینه:
فروغ تمیمی در زمانه

ویدئو: پیش‌پرده نمایش «فرح دیبا، زیبا‌ترین زن دنیا» ساخته کیس روردا