فروغ تمیمی- نمایش «فرح دیبا، زیباترین زن دنیا» کاری از کارگردان هلندی کیس روردا (Kees Roorda) هفته گذشته در آمستردام روی صحنه رفت و با استقبال مردم هم روبرو شد. قرار است این نمایش در ۲۰ شهر دیگر هم روی صحنه برود.
کیس روردا این نمایش را با الهام از فیلم مستند «ملکه و من»، ساخته ناهید پرسون (سروستانی)، کارگردان ایرانی – سوئدی نوشته است. در «ملکه و من» ناهید به عنوان یک فعال سیاسی چپ که از مخالفان سلطنت پهلوی بوده است، با فرح گفتوگو میکند. در نمایش «فرح دیبا، زیباترین زن دنیا» اما درونمایه اصلی نقشههای انتقامجویانه یک زن انقلابی از فرح به عنوان ملکه سابق ایران است. انگیزه او برای انتقامجویی هم این است که حکومت شاه نامزد مبارز او را اعدام کرده است.
در فیلم ناهید پرسون، فرح پهلوی دیدگاههایش و حوادثی را که در دوران انقلاب بر او گذشته و همچنین گوشههایی از زندگی زناشوییاش با شاه را بازگو میکند. ناهید هم به عنوان زنی که انقلاب را از زوایای کاملاً متفاوتی تجربه کرده، از کودکی و جوانی پررنجش سخن میگوید. زندگی این دو زن اما با همه تفاوتها، جنبههای مشترکی هم دارد. در فیلم «ملکه و من» که در سال ۲۰۰۸ ساخته شده، میبینیم که هر کدام از این دو زن در انقلاب ایران روزهای سختی را از سر گذراندهاند. پس از انقلاب برادر ناهید را اعدام کردهاند و خودش هم بهخاطر فعالیتهای سیاسی مجبور به ترک ایران شده است. فرح در تبعید با حوادث بسیاری از جمله تراژدی مرگ دختر جوانش، لیلا مواجه بوده است.
نمایش «فرح دیبا، زیباترین زن دنیا» به کارگردانی کیس روردا
ناهید پرسون با توجه به همه محدودیتهای موجود و همچنین ملاحظات و تردیدهای فرح پهلوی در گفتوگو با زنی چپگرا موفق میشود در بسیاری از لحظات فیلم در فضایی غیر رسمی و دوستانه با ملکه سابق ایران گفتوگو کند. این دو زن از دو نسل متفاوت موفق میشوند با وجود همه تفاوتهای فکری، به اعتبار این تجربه مشترک که انقلاب زندگیشان را دگرگون کرده با هم یک رابطه انسانی و عاطفی برقرار کنند.
کیس روردا در پایان نمایش «فرح دیبا، زیباترین زن دنیا» در گفتوگو با تماشاگران از انگیزهاش از ساخت چنین نمایشی سخن گفت. او گفت در دوران کودکی مجلات هلندی، عکس فرح دیبا، این ملکه زیبارو را مدام منتشر میکردند و در آن زمان فرح یکی از زنان محبوب او بوده است. برای همین وقتی مستند «ملکه و من» را دید، داستانهایی که درباره فرح دیبا خوانده بود، دوباره در ذهنش زنده شد و این بود که سرانجام با الهام از فیلم پرسون نمایش «فرح دیبا، زیباترین زن جهان» را نوشت و روی صحنه برد.
در نمایش «فرح دیبا، زیباترین زن دنیا» بعضی از دیالوگها و صحنههای فیلم «ملکه و من» تداعی میشوند، اما کیس رودرا در داستانی پرتنش و دراماتیک احساسات ضد و نقیض دو زن را به چالش میکشد. ناگفته نماند که هلندیها همیشه از ملکه سابق ایران به نام «فرح دیبا» و نه فرح پهلوی یاد میکنند.
در این نمایش، پریسا زنیست که نامزد انقلابیاش را ساواک اعدام کرده است. او از آن پس همیشه به فکر انتقام بوده، اما پس از انقلاب مانند بسیاری دیگر از ایرانیان مجبور به ترک کشور شده است. حال پریسا پس ازسالها تحت پوشش خبرنگار و به بهانه مصاحبه با فرح دیبا میخواهد با کشتن او انتقامش را از رژیم شاه بگیرد. او با فرح تماس میگیرد، خودش را به عنوان خبرنگار «پاری ماچ» جا میزند و سرانجام موافقت ملکه برای یک مصاحبه را جلب میکند. گفتوگوی آنها چندین جلسه طول میکشد و درجریان این گفتو گوهاست که این دو زن در رابطهای احساسی و پرتنش به هم نزدیک میشوند و سعی میکنند یکدیگر را درک کنند.
پریسا در این ملاقاتها با حس انتقامجوییاش درگیر میشود و همچنین با حس ترحم نسبت به زنی که به نظرش صمیمی و دوستداشتنیست و مثل خودش تنها و داغدار است. او اگرچه موفق شده که هفتتیر کوچکی را در کیفش جاسازی کند، اما در صحنهای که فرح پشت به او ایستاده و غرق در خیالاتش است نمیتواند به او شلیک کند.
در پایان نمایش، فرح که هنوز امید بازگشت به وطنش را از دست نداده، پریسا را با خود به مصر، سر مزار شاه میبرد. وقتی ملکه واقعیت تلخ زندگی پریسا را درمییابد و از سرنوشت او آگاه میشود، در یک دیالوگ عاطفی همچنان از سیاستهای شاه دفاع میکند و ادعا میکند که از اعدامها و شکنجهها در زمان شاه بیاطلاع بوده. او به این زن خشمگین که به دادخواهی آمده میگوید از اول هم میدانسته که او خبرنگار پاری ماچ نیست و در واقع به بهانه این مصاحبه میخواسته با یکی از مخالفانش از نزدیک آشنا شود.
پریسا که از علاقه فرح برای ارتباط گرفتن با او شگفتزده شده، با حس دلسوزیاش برای ملکه درگیر میشود. این زن دیگر آن فردی نیست که در آغاز نمایش مانند یک چریک و با روایت قصه «ماهی سیاه کوچولو» (از صمد بهرنگی) روی صحنه آمده بود. رویارویی با دشمن سابق، او را با جنبههای تراژیک و دردناک زندگی یک زن آشنا میکند و به این واقعیت پی میبرد که ملکه هم با وجود برخورداری از تجملات و شهرت، قلبی پردرد ورنج دارد.
کارگردان با برخورداری از بازی ماهرانه «لیزا سنویکن» در نقش فرح، «هاریته استوروت» در نقش پریسا و «علی ویشکا» در نقش محافظ ملکه موفق میشود در صحنهای کوچک و با دکوری مختصر، یک فضای حسی قوی و باورکردنی ایجاد کند. استفاده بهجا از صدای تظاهرات مردم و فریاد مرگ بر شاه، آواز زیبای هایده و موسیقی ایرانی، و همچنین لباسهایی که طراح معروف لباس، «عزیز بکاوی» مناسب با شخصیتها طراحی کرده، همه به خوبی در نمایش به کار گرفته شدهاند. استفاده از کلمات و جملات فارسی در لابلای جملات هلندی، رگههای طنزآلود در دیالوگ فرح و پریسا و یا توضیحات روانکاوانه محافظ فرح درباره خلق و خوی ملکه به پریسا، نمایش را جذابتر میکند.
نظرات تماشاگران هلندی و چند تماشاگر ایرانی در پایان نمایش، از موفقیت کارگردان در انتقال حسی نشان داشت که میخواسته به تماشاگر منتقل کند و در ابتدا به انگیزه او برای نوشتن و به صحنه بردن چنین نمایشی شکل داده است. یکی از تماشاگران ایرانی که از همان ادبیات چریکی پریسای نمایش استفاده میکرد، گفت سه دهه پس از انقلاب و با در نظر داشتن حوادث دهشتناکی که در سالهای پس از انقلاب اتفاق افتاده، میتواند مسئولان رژیم سابق را ببخشد، اما نمیخواهد هیچ چیز را فراموش کند.
در بین تماشاگران یک زن ایرانی هم بود که تجربه انقلاب را از سر گذرانده بود. او هم که تحت تأثیر نمایش قرار گرفته بود، گفت از ایجاد دیالوگ و همدلی میان این دو زن که زمانی با هم دشمن بودهاند استقبال میکند و آن را قدمی برای ایجاد آشتی ملی میداند. یک جوان ایرانی هم از انتهای سالن گفت در ایران ما باید بتوانیم با مخالفان سیاسیمان وارد گفتوگو شویم. شاه سابق اما اهل گفتوگو با مخالفانش نبود و حاصلش را هم دید.
بازی ماهرانه «لیزا سنویکن» در نقش فرح، «هاریته استوروت» در نقش پریسا و «علی ویشکا» در نقش محافظ ملکه
اغلبِ تماشاگران هلندی بازی خوب هنرپیشهها را پسندیده بودند. در نظر بیشتر آنها که به قول خودشان فرهنگ گفتوگو و مدارا را از بدو تولد، قاشق قاشق به حلقشان ریختهاند، تلاش برای ایجاد ارتباط فکری با یکدیگر و اعتراف به اشتباهات و همچنین عذرخواهی از واجبات زندگی است. اغلب شنیدهام که خدا را شکر میکنند که در هلند و نه در خاورمیانه به دنیا آمدهاند.
بعد از شنیدن حرفهای تماشاگران اما مسائل دیگری به ذهن من آمد: در اینکه دیکتاتورها، رهبران کاریزماتیک و یا ملکههای با قدرت و زیبارو میتوانند منبعی جذاب وبیپایان برای تخیلات و فانتزی هنری باشند حرفی نیست و خیلی هم خوب است. اما نکته اول این است که آیا بهراستی یک کارگردان هلندی که در کودکی مسحور جذابیت ملکهای ایرانی شده، در میانسالی با علم و اطلاع از داستان واقعی زندگی شاه و شهبانوی سابق باز هم میتواند جلوی ذوب شدنش درکاریزمای فرح دیبا را بگیرد؟ او دراین نمایش سعی دارد با برجسته کردن زیبایی و وقار و صمیمیت فرح او را به شکل یک ملکه و نایبالسلطنه معصوم نشان دهد که از جنایات انجامشده در دوره پهلوی بیاطلاع بوده است.
افزون بر این باید در نظر داشت که کارگردان این نمایش در هلند به عنوان کشوری دموکراتیک با نظام پادشاهی زندگی میکند، و مانند بقیه مردم شاهد است که سالانه دهها کتاب درباره خانواده سلطنتی هلند از زوایای گوناگون منتشرمیشوند و مجموعههای تلویزیونی متعددی درباره زندگی ملکه بئاتریس و خانوادهاش ساخته و پخش میشوند. بسیاری از جزئیات زندگی ملکه و همچنین ماجراهای مهیج دربار هلند هم دراین سریالها مطرح میشوند. برای نمونه ده سال پیش وقتی که آلکساندر، ولیعهد هلند میخواست با ماگزیما دختر یک وزیر آرژانتینی ازدواج کند، دولت هلند به علت آنکه پدر او خورخه زورگیتا در دولت فیدلا، دیکتاتور آرژانتین وزیر کشاورزی بود و بدون شک نمیتوانست از اعدام و کشتن هزاران مخالف سیاسی درآن دوره بیخبر باشد، با این ازدواج مخالفت کرد. این ازدواج سرانجام سرگرفت، اما درمراسم معرفی رسمی ماگزیما به مردم، او با ابراز انزجار از دیکتاتوری فیدلا رسماً آن را محکوم کرد. با اینهمه دولت هلند به پدر عروس که ملکه آینده هلند بود، اجازه نداد در مراسم عروسی شرکت کند.
با این تفاصیل باید پرسید کیس روردای، کارگردان این نمایش که با فرهنگ افشاگری، عذرخواهی و طلب بخشش در دموکراسیهای غربی بهخوبی آشناست، چگونه این فرهنگ را در نمایشی که روی صحنه آورده در رابطه بین شخصیتها نشان میدهد؟
قبل از آنکه به این پرسش پاسخ بدهیم، باید بگوییم که فرهنگ بازنگری در گذشته در مواردی حتی سبب بقای سیاستمداران خطاکار شده است. برای مثال در آفریقای جنوبی پس از فروپاشی آپارتاید و در جریان دادگاه و کمیسیون کشف حقیقت و آشتی ملی به رهبری اسقف توتو در فروکاستن احساسات انتقامجویانه و بخشش کارگزاران آپارتاید بسیار کارساز و مفید بود.
اما در فرهنگ استبدادزده ایرانی، بازنگری در گذشته و پوزش از خطاها مرسوم نیست و کمتر کسی هم از اهمیت آن آگاه است. اتفاقاً به همین دلیل امید داشتم که کارگردان هلندی نمایش با الهام از فرهنگ حقوق بشری در غرب دستکم روی صحنه نمایش فرح پهلوی را وادار به عذرخواهی از پریسا به نمایندگی از سوی همه قربانیان رژیم گذشته کند. اما فرح این نمایش هم مانند فرح واقعی فقط اظهار بیاطلاعی میکند.
او به عنوان مطرحترین زن خاندان پهلوی اغلب از سیاستهای شاه سابق دفاع کرده و تا آنجا که توانسته سعی کرده همسرش را به شکل یک پادشاه مهربان و مدافع پیشرفت و تجدد جلوه دهد. حال که سه دهه از انقلاب ایران گذشته، ملکه سابق هم به ناچار در مصاحبه با ناهید پرسون از نبود دموکراسی، از زندانیان سیاسی و از اعدامها سخن میگوید، اما در همان حال با توجیه شرایط آن زمان و ضرورت حفظ مملکت از خطر کمونیسم بر اعمال غیر قانونی صحه میگذارد.
شاه درآخرین پیام تاریخیاش به ملت ایران به خطاهای خود اشاره کرد و اعتراف کرد که قانون اساسی را زیر پا گذاشته بوده و اکنون صدای انقلاب مردم را شنیده است. فرح پهلوی هم حداقل میتواند در مقام ملکه سابق با عذرخواهی رسمی از افرادی که قربانی سیاستهای رژیم شاه شدهاند، به بخشی ازمسئولیتاش در این زمینه عمل کند.
اما کیس روردا هم درنمایش «فرح دیبا، زیباترین زن دنیا» از این نکات غافل مانده. شکوه افسانهوار ملکههای دنیا و زندگی پر رمز و راز آنها جذابیت هنریشان را دو چندان میکند و این زنان زیبا را از خطر قضاوت در امان نگه میدارد و گاهی هم آنها را در پیشگاه تاریخ تبرئه میکند. کافیست تنها به محتوای فیلمها و نمایشهایی که درباره ماری آنتوانت ساختهاند، نگاهی بیندازیم. میگویند این ملکه هم از بینوایی مردم فرانسه بیخبر بود وگاهی برای فرار از زندگی اشرافی به آغل برهها و رمهها در گوشه کاخ ورسای پناه میبرد. از او نقل میکنند که در جریان شورش مردم علیه قحطی گفت: خُب، اگر نان ندارند، کیک بخورند!
اکثر ملکههای دنیا با فعالیتهای خیرخواهانه خواهان تخفیف فقر و بدبختی مردماند و دوست دارند نقش مادر ترزا را بازی میکنند. شاید یکی ازدلایل آن هم احساس گناهی باشد که از زندگی غرق در تجمل دچارش میشوند. فرح پهلوی در فیلم «ملکه و من» به ناهید پرسون که از مادر قالیبافش سخن میگوید و پدر مسلولش و شبهایی که او، خواهر و برادرانش گرسنه میخوابیدند، میگوید: «کاش نامهای به دفتر من مینوشتید.»
در همین زمینه:
فروغ تمیمی در زمانه
ویدئو: پیشپرده نمایش «فرح دیبا، زیباترین زن دنیا» ساخته کیس روردا
چه رویای شیرینی هست، آن گذشته ای که خیلی هم خوب نبود، صبح که بلند شدم دیدم احمدی نژاد رئیس جمهوره ایران است. خندیدم به حقیقت تلخی که چشمانم از دیدنش میسوخت. هنوز دلم خوش است، به آن روزهایی که خودش عامل پیدایش جمهوری اسلامی شده است. دلارهای هفت تومنی را که زحمتش را مصدق کشیده بود. پاداشش چی بود؟ تبعید در احمد آباد. بعد به دلارهای هفت تومان و اسکناس سبز هزارتومنی شاه پز میدادیم، بی آنکه به آن بیاندیشیم، راستی اگر نفت ملی نمیشد؛ آیا دلار هنوز هفت تومن بود؟ اما هنوز دارم چشمانمم را می مالانم؛ چهره کریه علی چلاق و احمدی نژاد روی دگمه های جلیقه شاه میدرخشند.
آزادیخواه / 20 December 2012
واقعيت اين است که ما ايراني ها به افراد تاريخي يا کاملا سياه و يا کاملا سفيد نگاه مي کنيم، اميرکبير را چون دوست مي داريم اورا مبرا از هر جنايت مي دانيم، درحاليکه تعداد زيادي بهايي در آن دوران کشته شدند. مصدق را کاملا بي عيب مي دانيم. گاندي و نهرو را مي ستاييم در حاليکه به سوئ مديريت کشور هندوستان را به فلاکت کشاندند که رشد جمعيت بي رويه و گرسنگي آن براي هر توريستي قابل مشاهده است. جداي از آن شرايط تاريخي و جايگاه خود را فراموش مي کنيم، ايران قبل از دوران پهلوي از تمامي کشورهاي همسايه وضعيت بدتري داشت، هم از نظر اقتصادي و هم فرهنگي، هندوستان، ترکيه، مصر سال هاي قبل از ايران روزنامه و دانشگاه داشتند. در پايان دوران قاجار وضعيت ايران از افغانستان هم بدتر بود، تنها 10 ميلون يعني بيش از نيمي از جمعيت ايران در اثر قحطي مردند.
از نظر فرهنگي و اجتماعي ايران چنان دستخوش تحولي شد که ايراني ها بصورت بسيار نژادپرستانه اي هنوز هم خود را برتر از کشورهاي همسايه مي دانند. ظاهر و نحوه لباس پوشيدن و ريش گذاشتن و برقع گذاشتن در کشورهاي همسايه مورد تمسخر ما واقع مي گردد در حاليکه 90 سال پيش ما کاملا شبيه آنها بوديم، در واقع تنها تفاوت ما با افغاني ها، اين است که آن ها رضاشاه و محمدرضا شاه نداشته اند.
تمام کساني که انتقاد مي کنند که در زمان شاه فقير هم وجود داشت، در مورد هند و تايلند، چشم بر گرسنگي ها و بي ساماني ها بسته و از گاندي تمجيد مي کنند. هنوز هم در کشورهاي اروپايي نيز خانواده هاي فقير و نابسامان وجود دارد (مشابه ناهيد پرسون که مي گفت پدرم مريض بود و مادرم کار مي کرد و گرسنه بوديم) نکته جالب اينجاست که همچين خانواده اي تنها با کار مادر و تعداد بچه هاي زياد توانست از اين دوره گذر کند، فرزندان تحصيل کنند. آيا در ايران امروز همچين چيزي ميسر است. در زمان شاه اين امکان حتي براي فقيرترين خانواده ها وجود داشت که با تحصيلات رايگان رشد اجتماعي يابند. بسياري از کساني که بورسيه هاي تحصيلي گرفتند اگر در آمريکا متولد مي شدند نهايتا گاوچران مي شدند. (براي تحصيل در آمريکا هزينه ها بسيار بالاست و براي همه تحصيلات دانشگاهي امکانپذير نيست)
در مورد عملکرد ساواک، در تمامي کشورهاي دنيا براي مقابله با تروريسم، اعمال خشونت مي گردد ولي فقط در مورد تروريستها، تمامي کساني که از طرف ساواک مورد خشونت قرار گرفتند کساني بودند که مبارزه مسلحانه مي کردند، نه به جرم دانشجو بودن و يا روزنامه نگار بودن. البته که دروان قبل بي عيب نبود ولي رو به اصلاح بود و هيچ کجاي دنيا نيز بي عيب نيست.
کاربر مهمان / 20 December 2012
گزارشتان در مورد نمایش زیبا و خواندنی بود. ای کاش گزارش کار هنری را با نقد *** سیاسی خودتان خراب نمی کردید.
بهار / 20 December 2012
به عنوان کسی که هم زمان شاه را دیده ام، هم مخالف شاه بودهام و در تظاهرات ۵۷ نقش داشتهام و هم دوران خمینی و خامنه ای را لمس کردهام مینویسم.
نمیدانام چرا مخالفان پهلوی در همان توهمات خود مانده اند. شخصاً زندگی و فعالیتهای فرح دیبا(پهلوی) را دنبال کردهام و نتوانستهام ردی از خلاف، نامردمی یا جنایت در آن بیابم. دفتر فرح در آن زمان مامنی بود برای بی پناهانی که از اقصی نقاط تقاضای کمک میکردند و من این را به چشم خودم در شهر کوچک و دورافتاده خودمان دیده بودم و باز هم تحت تاثیر احساسات چپ گرایی مخالف بودم. خدماتی که فرح در ایران کرد کم نیستند و تنها گناه او ملکه بودن اوست که برای شما گران است. بر این اعتقاد نیستم که زمان شاه همه چیز عالی بود و شاه خود رای نبود ولی آنقدر جنبههای مثبت وجود داشت که اکنون افسوس بخوریم نه تنها از انقلابی که شد که از اینکه افراد وطنپرستی را از دست دادیم و به جای آنها کسانی آوردیم که یا سرسپرده روس بودند یا چین یا اروپا و مذهبیهایی که انحصار طلبی و زورگوی ریشه در اعتقادشان داشت.
در مورد مصدق این قهرمان ملی هم کارتان شده تمام جنبههای مثبتش را دیدن و از او بت ساختن، کاری که طرفداران دو آتشه شاه میکنند و شما شاکی هستید. مصدق آنقدر خدمات مهمی به ایران کرد که میتوان از بزرگترین اشتباهش در عدم پذیرش قانون و تمرد از فرمان شاه (کاری ندارم کار شاه خوب بود یا بد ولی هرچه بود با استناد به قانون بود) گذشت ولی باید پذیرفت همین اشتباه مصدق راه را برای مسائل بعد از آن باز کرد. چیزیکه شما دو آتشههای طرفدار مصدق حتا حاضر به دیدن آن نیستید. شاید اگر مصدق قانون را میپذیرفت و از طریق مجلس اقدام میکرد ایران هرگز به جایی نمیرسید که شاه خود رای و تصمیم گیرنده اصلی شود.
کاربر مهمان / 20 December 2012
فرح دیبا از جوانی دوست داشت هنر پیشه یا مانکن شود وقتی پسرش علی رضا خودش را کشت ظاهرا مادر در سالنی در ایتالیا مشغول نگاه کردن به صف مانکن ها ی جوان بوده. اما نکته نگفته ای که میتواند فرح دیبا را با خانواده ملکه هلند مرتبط کند زرق و برق های تاج و تخت نیست بلکه مرگ مشکوک یا خودکشی مرموز فرزند دوم این دو خانواده است. درست یک سال بعد از خودکشی علیرضا پهلوی،فرزند دوم پسر شاه. فرزند دوم پسر بئاتریس (ملکه هلند )در یک پیست اسکی زمستانه میگویند راهش را از بقیه جدا کرده و به داخل دره ای مجاور برای ایسکی می رود که دچار بهمن میشود و از آن هنگام تا کنون در یک کومای ابدی فرو رفته. از او هم عکس زیادی در دست نیست. انگارمثل یک سایه کم رنگ بوده،
میگویندکسی زیاد او را نمیشناخته. به عکس و تلویزیون و رسانه ها علاقه نداشته. گوشه گیر و منزوی بوده فقط عکس دوران کودکیش را کنار خانواده میبینید.اما برعکس ولیعهد آلکساندر شب و روز در رسانا ها ظاهر میشود و شرح مسافرت هایش را ساعت ها در تلوزیون با آب و تاب میبینید .عروسیش و بچه دار شدنش بطور زنده پخش میشود.
شاید بد بخت ترین آدم روی زمین شدن آن باشد که فرزند دوم پسر یک شاه باشید.در بلژیک هم پسر دوم خانواده بعلت های مختلف، از رفتن به قصر شاه بصورت دوره ای محروم میشود.و سالی چند بار اخبار خراب کاری از او بروز میکند. مثلا یک بار وسایل یک پادگان را فروخته بود .یک بار دیگر بخشی از تجهیزات یک قصر دور افتاده را معامله کرده بود یک بار عکس کودکانش را به فروش گذاشته بود. همیشه مشکل مالی دارد. و برای خانواده اش مایه آبروریزی است. یک بار پدرش ضامن پرداخت بدهی چند طلبکارش شد. یک بار لخت از قصر زد بیرون.رسانه ها بلژیکی علت رفتار های غیر متعارف او را عقده حقارت و کم توجهی خانواده در ایام کودکی به او و تبعیض رفتار با او در مقایسه با برادر بزرگترش پرنس فیلیپ ولیعهد بلژیک میدانند.( بلژیک بعلت اختلافات قومی اخبار خانواده شاه که زبان قوم اقلیت را حرف میزنند سریع بیرون میاید و شاه یک حقوق بگیر است و جدیدا قانونی تصویب شد که به غیر از شاه و همسرش و ولیعهد، دولت دیگر هزینه ای به سایر اعضا خانواده ندهد .)
کاربر مهمان / 20 December 2012
میخواهید فرح را بفهمید ،به همسر زیبا و نیمه انگلیسی بشار اسد امروزی نگاه کنید. در آینه او
جوانی های فرح دیبا را میبینید.
همسر بشار اسد نه تنها زیبا و اروپایی بزرگ شده ،فعال عرصه های خیر خواهانه در جامعه جهانی
هم بوده بسیار مدرن و آگاه به مد روز و خوش سلیقه هم هست. اما به جای حمایت از مردمش در
این روز های سخت کنارهمسر دیکتاتور ایستاده و زرق و برق زندگی انگلی شاهانه را باقبول آن
همه ظلم ترجیح داده.
چه بسا ۳۰ سال دیگر در یک کشور اروپایی یک کارگردان و چند هنر پیشه
استخدام کند که تاتر و یا فیلم تحت عنوان زیباترین زن جهان،یا چیز مشابهی در آخرهای عمرش
براش بازی کنند و خیلی ها هم این روزها و این جنایت را به کلی فراموش کنند و یا عده ای دیگر
از شیفتگان زیبایی او از این روزها(یا به زعم آنها دوران طلایی) باحسرت وغبطه یاد نمایند.عکس او
هم هراز چند گاهی بطور مرتب در مجلات روز انگلیسی با ضرب پول های غارت شده از مردم سوریه چاپ
گردد که ایشان ذوقی کند و از دپرسی در آید.
کاربر مهمان / 20 December 2012
بازرگان رهبر انقلاب را شاه میدانست، اما به باور عده ای رهبر انقلاب ۵۷ ندانم کاری های فرهنگی فرح بود.
شاه بیمار و خرافاتی،و در توهم ،در بی اعتماد به همه اختیار امور را به همسر جوانش سپرده بود و عملا
فرح بود که حکم میراند.تعویض تاریخ از هجری خورشیدی به شاهنشاهی و تغییر ساعت جدید و قدیم
شدن آن در پاییز و بهار مردم سنتی را در توهم و سرگشتگی فرو برد. سینما و تلویزیون با پخش فیلم فارسی
،رقاصه ها،آواز خانه ها ،قمارخانه ها و بدمستی هنرپیشه ها،موج دیگری را در هنر و جامعه خلق کرد .
ناموس،جوان مردی،غیرت از زیر خاکسترکاباره ها و کازینو ها و روسپی خانه ها شعله به بیرون کشید و همه
را سوزاند.
ظاهر زرق و برق سلطنت پهلویی خارجی ها را میخورد و باطنش وطنی ها را.
پول شرکت نفت بجای صرف ویرانه ها صرف وامهای بلاعوض به فرانسه و انگلیس و جشن ۲۵۰۰ ساله و تاج
وکلاه وجلیقه شاهی و طبقه الیت میشد که کعبه آمالشن لوسانجلس،لندن،پاریس و برلین بود.
درتاترخیابانی شیراز این فعالیت های هنری به اوج وقاحت خود رسید و افسانه آن پرنو تاتر قاب تصویر هنر
آن روزها شد.
کاربر مهمان / 20 December 2012
قادر عبدالله(نویسنده هلندی-ایرانی) دومین نویسنده بزرگ همه تاریخ زبان هلندی(هلندی زبان رسمی هلند و بلژیک و سورینام است و در افریقای جنوبی و اندونزی هم بنوعی وجود دارد.) در یکی از داستانهایش راجع به مردی شاه پرست(همکار ساواک) در یکی از شهرستان های اراک بنام ذبیح حرف میزند
که بچه ها را میگرفت و بعد از تجاوز وکشتن در رودخانه رها میکرد. ذبیح عکس تاج شاه را برسینه اش خال کوبی کرده بود و هنگام بازدید شاه از اراک با سینه برهنه با خالکوبی تاج، کنار شاه و شاه در حال لبخند که به او اشاره میکند در عکسی در روزنامه ها منتشر میشود. بعنوان نمونه ای از مردم شاه دوست.
کتابهای قادر عبدالله چاپ های بالا ٢٠٠٠٠٠ دویست هزار جلدی در هلند ١٦ میلیون جمعیتی داشته و اغلب مردم خوانده اند . کتاب های او تجدید چاپ و به زبانهای زنده دیگر ترجمه شده و در همه کتاب خانه ها موجود است شاید مردم هلند بیشتر از ایرانیان راجع به فجایع زمان شاه میدانند.
همه دیکتاتورها ذبیح ها و شعبان تاجبخش ها دارند که قدرت و ثروت خود را مدیون دیکتاتور میدانند. هویدا هم مثل فرح منکر اطلاع داشتن از وضعیت کشور و فعالیت های ساواک میکرد و شاه را مسئول همه آن اعمال میدانست. اما وقتی از موهبت فساد مالی و ثروت یک دیکتاتور برخوردارید نمیشه که همه ظلم را گردن یک فرد انداخت. چقدر زیبا بود بجای این فرهنگ انکار و دروغ ، مثل اروپائیان بخاطر احترام به قربانیان اعتراف و عذر خواهی میکردند و بخشوده میشدند.
کاربر مهمان / 20 December 2012
قادر عبدالله(نویسنده هلندی-ایرانی) دومین نویسنده بزرگ همه تاریخ زبان هلندی(هلندی زبان رسمی هلند و بلژیک و سورینام است و در افریقای جنوبی و اندونزی هم بنوعی وجود دارد.) در یکی از داستانهایش راجع به مردی شاه پرست(همکار ساواک) در یکی از شهرستان های اراک بنام ذبیح حرف میزند
که بچه ها را میگرفت و بعد از تجاوز وکشتن در رودخانه رها میکرد. ذبیح عکس تاج شاه را برسینه اش خال کوبی کرده بود و هنگام بازدید شاه از اراک با سینه برهنه با خالکوبی تاج، کنار شاه و شاه در حال لبخند که به او اشاره میکند در عکسی در روزنامه ها منتشر میشود. بعنوان نمونه ای از مردم شاه دوست.
کتابهای قادر عبدالله چاپ های بالا ٢٠٠٠٠٠ دویست هزار جلدی در هلند ١٦ میلیون جمعیتی داشته و اغلب مردم خوانده اند . کتاب های او تجدید چاپ و به زبانهای زنده دیگر ترجمه شده و در همه کتاب خانه ها موجود است شاید مردم هلند بیشتر از ایرانیان راجع به فجایع زمان شاه میدانند.
همه دیکتاتورها ذبیح ها و شعبان تاجبخش ها دارند که قدرت و ثروت خود را مدیون دیکتاتور میدانند. هویدا هم مثل فرح منکر اطلاع داشتن از وضعیت کشور و فعالیت های ساواک میکرد و شاه را مسئول همه آن اعمال میدانست. اما وقتی از موهبت فساد مالی و ثروت یک دیکتاتور برخوردارید نمیشه که همه ظلم را گردن یک فرد انداخت. چقدر زیبا بود بجای این فرهنگ انکار و دروغ ، مثل اروپائیان بخاطر احترام به قربانیان اعتراف و عذر خواهی میکردند و بخشوده میشدند.
کاربر مهمان / 20 December 2012
مقایسه فرح پهلوی با همسر بشار اسد بسیار اشتباه است. چرا که مقایسه آنچه امروز در سوریه می گذرد با آنچه در ایران گذشت اشتباه است. چنان که مقایسه شاه با اسد. ای کاش کمی روشن بین و کمی منصف بودید.
بهار / 21 December 2012
هر حکومت بشری کامل نیست و دارای اشتباهات و نقایص است و ارزش حکومت ها را باید بر اساس رفاه نسبی و اسایش و اعتبار مردم آن کشور در دنیا سنجید. متاسفانه در فرهنگ ما ابلیس سازی و قدیس سازی شایع است. تمامی کسانی که شاه را آدمکش و جلاد و می دانستند پس از پیروزی رفتارهایی به مراتب و حشیانه تر کردند. قبل از انقلاب شاید تنها مبارزین مسلح اعدام می شدند و لی در زمان انقلاب کسانی که گناهی نداشتند توسط جپ و مجاهد و اسلامی و … اعدام شدند
کاربر مهمان / 21 December 2012
کارگردان هلندی باید بداند که سلطنت پهلوی در ایران، سلطنت هلند نیست. از سانسور شعر و ادبیات تا اعترافات تلویزیونی، تا ورود به دانشگاه و دانشجو کشتن، همه ی این هنرها را جمهوری اسلامی از رژیم شاه به ارث برد و البته مار خورد و افعی شد. حالا دیگر ما خسته تر از آن هستیم که برای فرح پهلوی مرثیه بخوانیم.
مریم / 21 December 2012
مقایسه فرح پهلوی با همسر بشار اسد: ١- ٣٣ سال از صقوط شاه میگذرد اما هنوز که هنوز است فرح نه عذر خواسته و نه اعتراف کرده بلکه متاسفانه در هر مصاحبه اش به رد پاک کنی و شتشو جنایات آن دوره مشغول است***. اما زن بشار شاید هنوز وقت دارد و شاید شانس فرار مثل فرح را هم نداشته باشد ٢-در آن دوره اگر موبایل و اینترنت و امکان فیلم و عکس برداری حالا بود ابعاد و شرح جنایات در گوشه و کنار کشور و در پایتخت شاید بهتر ثبت و به روز میشد و خاندان پهلوی با ثروت غارت کرده به این راحتی جنایت شویی نمی توانستند بکنند. اما زن بشار داستانش تاره و هنوز گرم است. در هر صورت نفس کار مهم است .تا حالاش این دو زن پشت به پشت همسرانشان در مقابل مردمشان ایستاده اند تفاوت دیگر فرح با زن بشار اسد این است که فرح بعلت بیماری شاه اختیارات و قدرت و نفوذ بیشتری از همسر اسد داشت .قابل انکار نیست در مصاحبه هایش. بارها خودش شرح بعضی از اقداماتش را داده است. ٣-همسر دیکتاتور بودن اگر چه نام و آوازه و القاب دهن پرکن مثل "زیباترین زن دنیا" و قدرت و ثروت و کلفت و نوکر زیاد و عکس رنگی در مجلات همراه دارد. اما هرچی هست خوشبختی نمی آورد. امیدوارم همسر بشاراسد از فرح و گذشته او عبرت بگیرد و جلو همسرش و سیستم را صد کند و بجای مشغول بودن به مجلات زیبایی و مد و مانکن ها، به بچه هایش برسد و مادری کند .وقت و محبتش را صرف آنها کند تا آنها نیز سرنوشتی مثل فرزندان معصوم و مرحوم فرح پهلوی را نداشته باشند
کاربر مهمان / 21 December 2012