اسفندیار منفردزاده یکی از نامدار‌ترین آهنگسازان ایرانی در عرصه موسیقی فیلم و ترانه‌های معترض است. او هویت موسیقی ایران را به موسیقی متن سینمای ایران وارد کرد. نخستین موسیقی‌ موفق اسفندیار منفردزاده در بیست و پنج سالگیاش برای فیلم «قیصر» (به گفته‌ خودش) برای «سینمای سالم» ایران بود. بدون موسیقی او که با عشق و شور برای سینما و ترانه ساخته است، سینمایی که امروز می‌شناسیم، به این شکل وجود نداشت. آثار او در سینمای ایران و در ترانه‌ها در سال‌های دهه ۱۳۴۰ با صدای فرهاد، فریدون فروغی و گوگوش ماندگار شده است. ترانه «جمعه» یکی از آثار به‌یادماندنی منفردزاده است.

اسفندیار منفردزاده

با اسفندیار منفردزاده درباره اهمیت آزادی‌های سیاسی و چشم‌انداز این آزادی‌ها در دولت حسن روحانی گفت‌و‌گویی انجام دادم.

با توجه به اینکه این روزها از سوی وزیر اطلاعات در دولت روحانی موضوع بازگشت کسانی مطرح شده که مرتکب جرم سیاسی نشده‌اند، اما از بازگشت به ایران واهمه دارند، آیا شما نسبت به بازگشت هنرمندان تبعیدی خوش‌بین هستید؟

تا پادشاهی اسلامی یعنی ولایت فقیه حاکم است، امیدی به هیچ دولتی از جمله دولت آقای حسن روحانی نمی‌توان داشت. حکومت و قانون اساسی آن است که می‌تواند آزادی‌های سیاسی را تاب بیاورد یا نه! وظیفه دولت اجرای سلیقه حکومت است. نمی‌توان از هیچ دولتی انتظار داشت که بر خلاف قانون اساسی حکومت اسلامی عمل کند یعنی به همگان – دگراندیشان خود – آزادی سیاسی بدهد تا مردمان آگاه بشوند و به حاکمیت برسند. این خوش‌بینی ناشی از امیدپراکنی هوشمندانه وزارت اطلاعات است. شایعاتی مانند؛ «از این ستون به اون ستون فرجه» یا «آخه کاری نمی‌شه کرد، بابا می‌گیرند می‌برند»، «صبور باشید تا کم کم – گام به گام همه چی درست می شه!» که این‌ها همه تداوم خکومت اسلامی را به دنبال دارد.

خوش‌بینی بی‌اساس نباید داشت. حکومت اسلامی قادر نیست «جرم سیاسی» را تعریف کند. پس از آن جانبداران «اصلاحات» بگویند جرم سیاسی چیست. وگرنه تکرار کلمات یک وزیر بر سفره خون نشسته، دردی را دوا نمی‌کند.

همان‌طور که می‌دانید مدتی پیش حبیب محبیان، یکی از خوانندگان و نوازندگان ساکن خارج از ایران به کشور بازگشته و درصدد اجرای کنسرت در داخل ایران است.

اسفندیار منفردزاده: تا پادشاهی اسلامی یعنی ولایت فقیه حاکم است، امیدی به هیچ دولتی از جمله دولت آقای حسن روحانی نمی‌توان داشت.

هیچ حکومتی با این کارنامه بدون همراهی «کارورزان فرهنگ و هنر» نمی‌توانست سی و چهار – پنج سال بماند. خواننده‌ها بسیار کم درگیر مسائل سیاسی بودند و هستند، واضح است که هرکس که به کار خکومت اعتراضی نداشته باشد دولت هم با او کاری ندارد، آن‌ها می‌توانند سر سفره خونین حکومت اطعام شوند، امتیاز بگیرند و ساکت زندگی کنند. سخن من درباره اشخاصی است که باید پیش‌قراول آزادیخواهی برای همگان می‌بودند که نبودند. چه پیش و چه پس از انقلاب.

عده‌ای هنوز سمپاشی وزارت اطلاعات را تکرار می‌‌کنند که نسل ما آقای خمینی را به قدرت رساند، خیر، این طور نیست. حاکم شدن اندیشه آقای خمینی، نتیجه و برآیند نبود «آزادی‌های سیاسی» در جامعه بوده است. در زمان شاه فقط حزب‌الله آزاد بود و امروز هم بدون وجود آزادی سیاسی کسانی برای اشغال صندلی قدرت، به انتخابات دلخوش کرده‌اند. راه نجات مردم ایران استقرار «آزادی‌های سیاسی» است تا قانون‌گذاری مردم برآیند آن باشد و بتواند آزادی‌های فردی و اجتماعی را تضمین کند.

به آزادی‌های سیاسی اشاره کردید. تعریف شما از آزادی سیاسی چیست؟

چرا در رسانه‌های به اصطلاح مخالف استبداد و حکومت اسلامی درباره کلید اصلی برای پایان استبداد تاریخی یعنی استقرار «آزادی‌های سیاسی برای همگان» سخنی در میان نیست؟ من خیال می کنم چون «آزادی خودخواه» هستند نه «آزادی دگراندیش‌خواه»!
۱۱۰ سال است که در ایران، از آزادی سیاسی حرف می‌زنند. روشن است که همه کس در جهان، بدون استثناء آزادی خود را می‌خواهد یا می‌طلبد، «آزادی خودخواه» آزادی‌خواه نیست! تعریفی از «آزادیخواه» لازم است تا امثال آقایان خمینی و خامنه‌ای در آن تعریف ‌نگنجند. زیرا آنان هم خود را «آزادیخواه» مشروط می‌دانند و مبلغ آزادی اسلامی در جهان هستند. به گمان من تنها «آزادی دگراندیش‌خواه»، آزادی‌خواه است! مردم برای اینکه ویسکی نبود یا موزیک نبود مهاجرت نکردند! نبود آزادی سیاسی علت مهاجرت بیشتر ایرانیان است.

حذف حکومت ایدئولوژیک و آزادی دگراندیشان نیز از مسائلی است که شما بر آن تأکید دارید. درست است؟

دقیقاً. روزگاری من هوادار استقرار حکومت ایدئولوژیک بودم که به اشتباه خود پی بردم. طبیعی است که حکومت، هر ایدئولوژی، اعم از مذهب یا هر مقوله مدونی که به تنهایی به قدرت نشیند، هواداران خود را خودی و دگراندیشان را ناخودی می‌شناسد و تجربه می‌گوید که تبعیض از ویژگی‌های اجتناب‌ناپذیر حکومت‌های ایدئولوژیک است. دموکراسی فرایند و برآیند حضور همه مردمان آگاه است و این آگاهی، برآیند حضور آزادی‌های سیاسی برای همگان است نه فقط برای من و هواداران من.

برای تببین این آگاهی، آیا اقداماتی که تاکنون رسانه‌های خارج ایران انجام داده‌اند کافی نبوده است؟

نه. رسانه‌ها هرگز در موافقت با آزادی‌های سیاسی بی‌قید و شرط برای همگان به عنوان کلید اصلی و مبارزه برای رسیدن به آن و تداوم آن در این سی و چهار سال حرفی نزدند. درخت سیب. سیب می‌دهد! اتفاقاً حاکمان با صراحت و صداقت می‌گویند، حکومت، اسلامی است. یعنی قانون اساسی‌اش قانونی اسلامی – شیعه اثنی عشری – تحت نظارت ولایت فقیه است. در قانون‌اش اشاره شده که هر جا ابهام یا کوتاهی و کم و کاستی هم اگر باشد آن را ولایت فقیه و شورای نگهبان و نخبگان اسلامی شیعه تفسیر و اصلاح می‌کنند. اما باز هم برخی این موضوع را نادیده می‌گیرند، از جمله خانم شیرین عبادی که می‌گوید «حق برگزاری تظاهرات در قانون اساسی نوشته شده»، بله – اما قانون بلافاصله می‌گوید «به شرط آنکه مخل مبانی اسلام نباشد». باید پرسید، چرا خانم عبادی، حقوقدان آگاه این جمله تعیین‌کننده را حذف می‌کند؟

اسفندیار منفردزاده: رسانه‌ها هرگز در این سی و چهار در موافقت با آزادی‌های سیاسی بی‌قید و شرط برای همگان به عنوان کلید اصلی و مبارزه برای رسیدن به آن و تداوم آن سال حرفی نزدند.

حکومت اسلامی با صراحت و صداقت همه قانون اساسی را اجرا کرده است. هر کس ادعا می کند این قانون برای انجام یک عمل بنیادین روزنه کوچکی دارد ، باید این روزنه را نشان دهد.

متأسفانه از روزهای اول پس از انقلاب اهالی فرهنگ و هنر – جمعی از کانون نویسندگان همراه با دیگر مبارزان در برابر معیار اسلامی برای ارزیابی و ممیزی کارهای جامعه کرنش کردند و بسیاری هم کاسه داغ‌تر از آش شدند تا آنکه ممیزی ارشاد امری موجه شد.

در جهان باز و «آزاد»، حتی در کشوری چون آمریکای جهانخوار چرا ممیزی نیست؟

شما در آمریکا جایی را پیدا نمی‌کنید تا برای هر آنچه تولیدات فرهنگی-هنری-سیاسی است پیش از انتشار اجازه کسب کنید، مانند نشر روزنامه، کتاب داستان ، فیلم، شعر، ترانه و …؟

وظیفه رسانه‌های آگاهی‌رسان این بوده است که به هم‌میهنان خود در ایران بگویند در جهان باز برای آزادی بیان هر اندیشه با هر وسیله‌ای، ممیزی و سانسور نیست. هنوز حتی همه دست‌اندرکاران فرهنگ و هنر ایران این موضوع را نمی‌دانند و چون ممیزی را امری جهانی می‌پندارند، فقط از نوع سلیقه‌های ارشاد اسلامی راضی نیستند.

موقعی مطالبات مردمان انجام می‌پذیرد که کلید اصلی «آزادی‌های سیاسی» راهگشای قانون‌گذاری و همه مسائل دیگر باشد. یعنی جامعه آزاد باشد و برای کوپن غذا، ثبت نام بچه در مدرسه، مهر شناسنامه و شغل گرفتن در ادارت پای صندوق رأی نرود. نترسد و بداند آزادی و حق حکومت کردن دارد.

اگر چنین باشد که شما می‌گویید، دلیل آن به نظرتان چیست؟

چون «آزادی‌خواهان» ما «آزادی خودخواه» بودند و هستند، نه «آزادی دگراندیش‌خواه»! دلیل این موضوع برمی‌گردد به ایدئولوژی. این افراد که معمولاً آدم‌های خوبی هم هستند، فکر می‌کنند اگر ایدئولوژی ایشان (مثلاً سوسیالیسم یا حتی اسلام و برای نمونه ایدئولوژی آقای سروش) حاکم شود، همه چیز درست می‌شود. چون در غرب بیان و تبلیغ اندیشه‌های سیاسی آزاد است، نه اوین هست و نه دستگیری و نه اعدام و نه شکنجه، لذا خود تبعیدیان و مهاجران مبارزی که از مزایای «آزادی سیاسی بی‌قید و شرط» بهره‌مند هستند، فقدان این مقوله مهم و تعیین‌کننده در ایران را مانع اصلی مطالبات مردم نمی‌شناسند تا بتوانند بر محور همین یک اصل همراه مخالفان خود در جبهه‌ای قدرتمند به اتحاد عمل دست بزنند. در حالی که بیش از ۹۵ درصد از مسائلی که مخالفان حکومت اسلامی به آنها اشاره می‌کنند، اعتراض‌هایی مربوط به نبود آزادی‌های سیاسی است. برای مثال ستار بهشتی وبلاگ‌نویس را کشتند؛ یا خبرنگار‌ها در زندان هستند. چرا حتی آن‌هایی هم که زندان هستند نمی‌گویند این مسائل به خاطر نبود آزادی سیاسی است؟ حاکمیت با شفافیت تعیین کرده. «حکومت»، اسلامی است. تعیین کرده که چه بنویسی و چه ننویسی. حتی سروش‌اش را هم تحمل نمی‌کند. مخالفان این حکومت هم آزادی سیاسی را برای همه نمی‌خواهند. چون هر کس منتظر است تا روزی به قدرت برسد و خودش همین روش را بر دگراندیشان خود اعمال بکند. این دام و دایره بسته‌ای است که جوامعی مثل ایران در آن افتاده‌اند. اگر این شاه‌کلید توسط شما جوان‌ها شناخته، پذیرفته و تبلیغ نشود، اعتراض‌های رنگارنگ وقت‌کشی‌های بی‌نتیجه خواهند بود.

در دولت یازدهم به ریاست حسن روحانی آیا چشم‌انداز روشنی برای دموکراسی و آزادی افکار و اندیشه در ایران می‌بینید؟

دموکراسی را نمی‌توانی توی چمدان‌ات بگذاری و با خودت به ایران ببری. دموکراسی، رابطه‌ای است بین جامعه و مردم. معنای دموکراسی هم روشن است. نزدیک‌ترین معنایی که می‌شود از آن داشت، حاکمیت مردم است، دموکراسی برآیند حضور مردم آگاه است که به نتیجه مناسب می‌‌رسد. با آنکه تاریخ نشان داده است که اکثریت همیشه اشتباه می‌کند، در مقابل اما اقلیتی آزاد است که نظر نقادانه خود را عرضه کند و آن را پیش ببرد تا خود بتواند اکثریت شود و اقلیتی دوباره با او مبارزه می‌کند. این دور تسلسل عادت می‌شود و جامعه پویائی پدید می‌آید. امید داشتن به دولت‌های حکومت اسلامی سنگ بزرگی بر سر راه رسیدن مردم به حاکمیت است.

احتمال سرکوب حرکت‌های مردمی البته همیشه وجود دارد.

اول باید یک جمع پیش‌قراول ضرورت «آزادی سیاسی بی‌قید وشرط برای همگان»را بپذیرد و باور داشته باشد، بعد به تبلیغ آن توسط رسانه‌ها بپردازد. بعد از تبلیغ این مقوله، آنگاه که جامعه آگاه شد و پذیرفت، یعنی برای کسب این آزادی حاضر شد به خیابان بیاید. آن وقت است که جمعیتی بالا حضور پیدا می‌کند. میلیون‌ها نفر در همه شهرهای بزرگ و کوچک به خیابان می‌آیند. نه خون می‌خواهد و نه خونریزی. این زمان است که حاکمیت می‌فهمد باید برود. به احتمال ۹۹ درصد حاکمیت جرأت نمی‌کند، چنین حرکتی را سرکوب کند. مشارکت جمعیت بالائی در همه شهرها، بیمه‌ای برای حضور مردم و رسیدن ایران به آزادی‌های سیاسی است.