غلامرضا انصاری، رئیس پیشین سازمان بهزیستی کشور، اخیرا در گفتوگویی با خبرگزاری مهر گفته است ۲۰ درصد جمعیت تهران حاشیهنشین شدهاند.
او با اظهار تاسف از این پدیده میگوید تهران در محاصره حاشیهنشینی قرار گرفته است و دلیل آن را بیتدبیری و فقدان عدالت اجتماعی میداند. انصاری در ادامه این گفتوگو درباره رابطه حاشیهنشینی و بزهکاری میگوید: «البته بیانصافی است که بگوییم در این مناطق حاشیهنشین، همه شهروندان با جرم و بزهکاری در ارتباط هستند؛ اتفاقاً خیلی از افراد ساکن مناطق حاشیهای، ضمن رعایت قانون و حقوق دیگران، زندگی مسالمتآمیزی با سایر همشهریانشان دارند، اما واقعیت این است که ساختار این مناطق و کمبود مباحث آموزشی درکنار نفوذ گروههای مرتبط با پدیده شوم مواد مخدر شرایطی را به این گونه مناطق تحمیل کرده است که پتانسیل بروز آسیبهای اجتماعی و بدنبال آن گسترش جرایم در آنجا بسیار بالاست.»
کلمه حاشیهنشینی معمولاً احساس خطر در ما برمیانگیزاند: منطقهای در حاشیه و نامرئی که ممکن است به مکانی جرمخیز بدل شود. آیا لزوماً میان حاشیهنشینی و جرمخیزی رابطهای هست؟
حاشیهنشینی چیست؟
حاشیه مفهومی نسبی است چرا که همواره نسبت به مرکز تعریف میشود. بسته به این که تعریف ما از مرکز چه باشد، مفهوم حاشیه نیز تغییر خواهد کرد. مثلاً اگر منظورمان از مرکز، مرکزیت سیاسی باشد، حاشیهنشینان به گروهی از مردم گفته میشود که راهی به مرکز قدرت سیاسی ندارند. اگر منظور از مرکز، مرکز اقتصادی و بهرهمندان از ثروت اقتصادی باشد، حاشیهنشین به طبقات کمدرآمد جامعه گفته میشود.
نخستین و مهمترین تاکیدی که باید در بحث حاشیهنشینی شهری کرد این است که حاشیهنشینی پدیدهای است اجتماعی به این معنا که نتیجه زندگی شهری مدرن است. شهر در جامعه جدید سیستمی اجتماعی است که قواعد مستقل خود را دارد. به وجود آمدن مرکز و پیرامون را باید با توجه به ساختار زندگی شهری بررسی کرد. در این ساختار معمولاً قطبهای نابرابر شکل میگیرد.
آنچه موضوع مورد بحث ماست «حاشیهنشینی» شهری است که نسبت به مرکزی جغرافیایی ـ اقتصادی تعرف میشود. تعاریف رسمی پدیده حاشیهنشینی معمولاً بنیانی حقوقی دارند، و هرگونه اسکان غیرقانونی را به عنوان حاشیهنشینی در نظر میگیرند. این تعریف اگرچه غلط نیست، اما برای توضیح این پدیده کافی نیست. تعریف حقوقی را اینگونه میتوانیم نقد کنیم: اگر به فرض با تغییر قانون، مناطق مسکونی غیر قانونی را قانونی اعلام کنیم، حاشیهنشینی از بین خواهد رفت؟ پاسخ مسلماً منفی است.
نخستین و مهمترین تاکیدی که باید در بحث حاشیهنشینی شهری کرد این است که حاشیهنشینی پدیدهای است اجتماعی به این معنا که نتیجه زندگی شهری مدرن است. شهر در جامعه جدید سیستمی اجتماعی است که قواعد مستقل خود را دارد. به وجود آمدن مرکز و پیرامون را باید با توجه به ساختار زندگی شهری بررسی کرد. در این ساختار معمولاً قطبهای نابرابر شکل میگیرد.
ناصر فکوهی و سپیده پارساپژوه، در مقدمه پژوهش خود درباره «محله آلونکنشین علیآباد» مینویسند: «دو مفهوم طرد و حاشیهشدن را باید در رابطه با مفاهیم معکوس آنها تعریف کرد و درنظر گرفت. طرد تنها در شرایطی معنی دارد که یک کالبد همبسته وجود داشته باشد. به عبارت دیگر اگر متنی باشد، حاشیه معنا نخواهد داشت.»
حاشیهنشینان معمولاً به گروههایی گفته میشود که چه از لحاظ فرهنگی و چه از لحاظ اقتصادی نمیتوانند در نظام زندگی شهری ادغام شوند و بنابراین در عین اینکه درون نظام زندگی شهری هستند از لحاظ هویتی و مکانی در بیرون آن زندگی میکنند. به عبارت دیگر حاشیهنشینان نه کاملاً و مطلقاً بیرون از شهر هستند (با عشایر یا روستانشینان متفاوت هستند) و نه کاملاً در زندگی شهری تلفیق شدهاند. آنان اخراجیهای درونی نظام زندگی شهری هستند. از زندگی شهری اخراج شدهاند، اما کاملاً بیرون نرفتهاند.
همین موقعیت پیچیده نه کاملاً بیرون و نه کاملا درون، دشواری موقعیت آنان و همچنین دشواری کار برنامهریزان و فعالانی را که برای از میان بردن این پدیده تلاش میکنند، نشان میدهد. اخراج کامل حاشیهنشینان تنها سرکوبی مکانیکی است که مسئله را حل نمیکند. ادغام آنان اما در زندگی شهری کاری طولانیمدت است و به سرعت امکانپذیر نیست.
حاشیهنشینی و مهاجرت
حاشیهنشینی پیامد مهاجرت از شهرهای کوچک و روستاها به شهرهای بزرگ است، اما سوال اصلی این است که چه عواملی باعث مهاجرت میشود. اسدالله نقدی، جامعهشناس در مقالهای با عنوان «مهاجرت و حاشیهنشینی در ایران» این عوامل را بررسی کرده است.
حاشیهنشینان معمولاً به گروههایی گفته میشود که چه از لحاظ فرهنگی و چه از لحاظ اقتصادی نمیتوانند در نظام زندگی شهری ادغام شوند و بنابراین در عین اینکه درون نظام زندگی شهری هستند از لحاظ هویتی و مکانی در بیرون آن زندگی میکنند.
نقدی مینویسد در فاصله سالهای ۱۳۳۵ تا ۱۳۸۵ در ایران چهار میلیون و ۲۷۴ هزار و ۲۰۰ نفر جابهجا شدهاند و تنها در فاصله سالهای ۵۵ تا ۸۵ یعنی در دورهای سیساله شش میلیون و ۶۵۷ هزار و ۱۶۹ نفر از روستا به شهر مهاجرت کردهاند. به گفته وی در این دورهها همواره یکسوم رشد جمعیت شهری ناشی از مهاجرت از روستاها به شهر بوده است. او میافزاید تحقیقات مختلف نشان میدهد اکثر حاشیهنشینان شهری منشایی روستایی دارند. بنابراین میتوانیم بگوییم میان مهاجرت از روستا به شهر و رشد حاشیهنشینی نسبتی مستقیم برقرار است.
به طورکلی در مورد ریشهها و انگیزههای مهاجرت میتوان به دو دسته عوامل اقتصادی و فرهنگی ـ هویتی اشاره کرد. نابرابری اقتصادی میان روستا و شهرهای بزرگ خیل مهاجران جویای کار و زندگی اقتصادی بهتر را روانه شهرها میکند، اما همچنان که نقدی در تحقیق خود اشاره میکند بسیاری از مهاجران هنگامی که به حاشیهنشین شهری بدل میشوند وضع اقتصادی بهتری پیدا نمیکنند حتی اذعان میکنند که وضعشان بدتر هم شده است. با این همه ماندن در شهر را ترجیح میدهند.
غلبه فرهنگ شهری و جذابیت آن مهمترین عاملی است که حاشیهنشینان را از بازگشت به محل قبلی زندگیشان بازمیدارد. زندگی در شهر با این که برای آنها نه وضع اقتصادی بهتری به همراه میآورد و نه منزلتی اجتماعی، خود به خود پدیدهای جذاب است. در این میان باید توجه داشت این وضع معیشتی بد و نامطمئن میتواند حاشیهنشینان و به خصوص حاشیهنشینان جوان را به شغلهای کاذب یا غیرقانونی مثل قاچاق سوق دهد.
هویت و زندگی جزیرهای: اشاره به یک نمونه
تحقیق مردمشناختی فکوهی و پارساپژوه به ما امکان میدهد فراتر از بحثهای کلی درباره عوامل حاشیهنشینی این پدیده را از درون بررسی کنیم. این دو مردمشناس در تحقیق خود «محله آلونکنشین علیآباد مهران» واقع در منطقه چهار شهرداری را بررسی کردهاند.
نگاهی به ترکیب قومی ساکنان این محله جالب است. ساکنان محله سه منشاء قومی دارند: آذریها که عمدتاً از روستاهای اطراف قزوین، زنجان، تبریز و پارسآباد به این محله مهاجرت کردهاند. لرها که به علیآبادیها مشهور هستند و از روستاهای اطراف خرمآباد و ملایر به این محله آمدهاند. لرها ـ به همراه آذریها ـ قدیمیترین گروه این منطقه هستند و نام محله، علیآباد، نام روستای سابق آنهاست. گروه سوم که در اقلیت هستند از روستاهای اطراف شهرهای خراسان شمالی کوچ کردهاند و بالاخره تعداد کمی کردهای اطراف کرمانشاه نیز در این محله سکونت دارند.
این گروههای قومی اغلب روابطی بسته و درونگروهی دارند و ارتباطشان با گروههای قومی دیگر بسیار کم است. فرهنگ قومی و هویت قومی همچنان در میان حاشیهنشینان قوی است و هویت شهری در آنها تقریباً وجود ندارد.
جمعیت شاغل در این محله ۳.۵ درصد است. مشاغل افراد شاغل موقت و غیررسمی است. تغییر محل کار و تغییر کارفرما و تغییر نوع کار از ویژگیهای اصلی زندگی اقتصادی ساکنان این محله است.
در مجموع فکوهی و پارساپژوه به این نتیجه میرسند آنچه پدیده حاشیهنشینی را میسازد و تداوم میبخشد مکانیسم طرد اجتماعی است که این محله را تبدیل به جزیرهای بسته میکند. آنها به عوامل مختلفی اشاره میکنند که ساکنان محله هویت خود را به عنوان جزیرهای مجزا در نظر میگیرند. «دیگری» در این هویت جزیرهای در درجه اول شهرداری است. در واقع میتوانیم به طور کلی بگوییم هویت اجتماعی حاشیهنشیان در مجموع در برابر قانون شکل میگیرد.
زندگی در شهر با این که برای آنها نه وضع اقتصادی بهتری به همراه میآورد و نه منزلتی اجتماعی، خود به خود پدیدهای جذاب است. در این میان باید توجه داشت این وضع معیشتی بد و نامطمئن میتواند حاشیهنشینان و به خصوص حاشیهنشینان جوان را به شغلهای کاذب یا غیرقانونی مثل قاچاق سوق دهد.
آنها مینویسند: «جزیره فقر شکلی از آلونکنشینی ست که در آن عوامل طرد اجتماعی به حداکثر رسیده و با افزایش فشار خود بر ساکنان آنها را به سوی رفتارهای غالباً غیرقانونی سوق میدهد. زیرا اصولاً طرد اجتماعی نمیتواند حاصلی جز چنین رفتارهایی داشته باشد. با این همه نمیتوان پنداشت که در این گونه زیست اجتماعی جایی برای همبستگی اجتماعی و تعلقهای هویتی باقی نمیماند. به عبارت دیگر، شکل زیست جزیرهای، به معنی از دست رفتن هویت اجتماعی نیست. حتی اگر در آن با نرخ بالایی از جرم و انحراف اجتماعی روبهرو باشیم. شکل گفتن هویتهای اجتماعی در چنین جزیرهای، لزوماً از منطق انحراف اجتماعی تبعیت نمیکند و نباید تصور کرد که برای درک هویتهای اجتماعی این محله لزوماً باید رفتارهای محله را مجرمانه شناخت. جرم در اینجا به سادگی در قالب نوعی تامین معاش توجیه میشود. به عبارت دیگر به سرعت تبدیل به نوعی “کار” و “شغل” میگردد که در کنار سایر کارها و مشاغل قرار میگیرد.»
اگرچه این تحقیق مطالعه موردی خاص است، اما میتوانیم نتایج آن را تا حدودی تعمیم دهیم: ریشه حاشیهنشینی مهاجرت است، اما اشتباه خواهد بود اگر پیامد مهاجرت را به طور مکانیکی حاشیهنشینی بدانیم. مکانیسمهای طرد اجتماعی ـ یعنی نپذیرفتن مهاجران در نظام زندگی شهری، ادغام نشدن آنان در اقتصاد شهری و همچنین فرهنگ و مناسبات اجتماعی شهری جزیرههایی بسته ایجاد میکند که در آن ساکنان هویت جزیرهای و جداافتاده خود را میپذیرند و تداوم میبخشند. بنابراین میتوان گفت حاشیهنشینی پدیدهای دوسویه است: از یک سو شهر حاشیهنشینان را چه به لحاظ اقتصادی و چه از لحاظ فرهنگی حذف میکند، از سویی دیگر خود حاشیهنشینان با پذیرش موقعیت خود هویت بسته و جداافتاده خود را بازتولید میکنند. این فرایند دوسویه مبارزه با پدیده حاشیهنشینی را پیچیده و دشوار میکند.