به شهری در ۹۰ کیلومتری شمال بلگراد رفتم. قبل از اینکه به صربستان برسم یک سازمان فرهنگی من را به همکاری در یک کمپ تابستانی برای بچهها دعوت کرده بود. یک روز را در شهر «نووی ساد» ماندم و بعد به این کمپ رفتم. در آنجا بچههایی بودند از طبقه محروم جامعه و در بین آنها کودکان کارگر هم دیده میشد. در آن کمپ، برای این کودکان کلاسهای تفریحی مختلفی گذاشته بودند، مانند موزیک، کاردستی، فوتبال، شنا و غیره. دو روز اول سعی کردم وقتم را با بچهها بگذرانم تا به همدیگر عادت کنیم و با آنها بازی میکردم.
روز سوم فرصت پیدا کردم تا پروژهام را با کمک یکی از سرپرستان آنها انجام بدهم. این سرپرست برای من و کودکان ترجمه میکرد.
بعد از چهار روز در کمپ دوباره به بلگراد برگشتم. دو نفر از دوستانم قرار بود برای دیدن من به بلگراد بیایند. این دو دوست، از ابتدای پروژه دوچرخهسواری برای بچهها به من کمک کردهاند. بعد از چند روز، آنها به هلند برگشتند و من هم به سمت جنوب حرکت کردم.
قرار است در بین راه به یک فستیوال ترومپت هم سری بزنم که گزارش آن را هفته آینده خواهید شنید.
[podcast]http://www.zamahang.com/podcast/2010/20130809_Mosafer_29_Novi_Sad_SummerCamp_HumanRawarpoor.mp3[/podcast]