مدت زیادی به مراسم تحلیف حسن روحانی به عنوان رئیس دولت ایران باقی نمانده، اما بحثهای قبل از انتخابات درباره لزوم شرکت یا عدم شرکت، تفاوت گزینههای موجود در عرصه واقعیت، مناسبات بینالمللی و اوضاع داخلی همچنان ادامه دارد.
گزینش حسن روحانی، نه تنها به این گونه بحثها پایان نداده که سبب شده افراد و گروههای مختلف سیاسی سعی کنند با ارجاع به نتایج اعلام شده، درستی مواضع پیش از انتخابات خود را اثبات کنند.
افرادی معتقدند که با پایان گرفتن انتخابات، بحث بیشتر درباره آن موضوعیت ندارد. امیر، یک فعال دانشجویی از جمله این افراد است که میگوید: «فکر میکنم ایران تنها کشوری باشد که بعد از انتخابات هم درباره اینکه باید شرکت کرد یا نکرد بحث میکنند. انتخابات دیگر تمام شده است، نمیدانم از جان ما چه میخواهند. اگر تا یک سال دیگر هم بحث کنیم، اینکه روحانی رئیس جمهور است تغییر نمیکند. بهتر است مخالفان ما قبول کنند و بپذیرند. هر حرفی است باید بماند برای انتخابات بعدی.»
هنوز برخی افراد و گروههای سیاسی سعی دارند با ارجاع به نتایج اعلام شده، درستی مواضع پیش از انتخابات خود را اثبات کنند.
اما در مقابل افرادی نیز عقیده دارند که روشن شدن بیشتر موضوع و بررسی آن میتواند تجربه سیاسی جامعه را بالا ببرد. سامان یکی از اینهاست که میگوید: «نباید بدون نتیجه بحث را رها کرد. قرار نیست همه به یک فکر برسند؛ ته بحث دو یا سه خط عمده مشخص میشود و جایگاه افراد و احزاب معلوم میشود. ما تجربه دموکراسی نداریم. بعد از اینکه حکومت شاهنشاهی از بین رفت و جمهوریت وارد ساختار سیاسی ایران شد. روحانیون دست بالا را گرفتند و همه چیز اسلامی شد. جمهوری اسلامی مخالف جمهور مردم است.
ما نباید مثل جمهوری اسلامی باشیم. از قبل از انتخابات اینطوری بود، الآن هم اینطوری است. نمیگذارند بقیه حرف بزنند. مسخره میکنند، دعوا میکنند. آن طرف میگوید ما پیروز شدیم برای همین بقیه باید خفه بشوند. کجای دموکراسی این را نوشتهاند؟ تازه فقط این نیست. الان واقعاً هیچکس نفهمیده که چه اتفاقی افتاده است. فقط شلوغ میکنند. اگر فرض این باشد که فقظ نظام از روشن شدن روابط میترسد باید بررسی شود چه کسانی نمیخواهند مسئله انتخابات شفاف شود.»
رأی ندادم ولی چندان ناراضی نبودم!
یکی از فعالان سیاسی که معتقد به تحریم انتخابات بوده است درباره اینکه چرا بحثهای انتخاباتی همچنان ادامه دارد، میگوید: «دلیلش این است که هنوز نیروهای سیاسی در شوک هستند. اگر روحانی رأی نمیآورد الان این بحث تمام شده بود اما چون روحانی رأی آورده بعضیها حرفهای خودشان را عوض کردهاند. برای همین این بحث هنوز ادامه دارد.»
«الان واقعاً هیچکس نفهمیده که چه اتفاقی افتاده است. فقط شلوغ میکنند. اگر فرض این باشد که فقظ نظام از روشن شدن روابط میترسد باید بررسی شود چه کسانی نمیخواهند مسئله انتخابات شفاف شود.»
او ادامه میدهد: «دیگر الان همه میدانند که دست بالا با تحریمیها بود. نزدیک به ۲۸ درصد رأی ندادند. ۱۳ درصد از حوزه تهران که قبلاً رای داده بودند در این انتخابات رأی ندادند. این همه تبلیغی که برای شرکت در انتخابات کردند اگر صرف توجیه کردن مردم برای عدم شرکت در انتخابات شده بود جمهوری اسلامی با رأی زیر ۵۰ درصد طرف میشد. در این وضعیتی که جمهوری اسلامی درگیر آن است با این نتیجه با سرعت به آخر خط خود نزدیک میشد.»
او درباره “آخر خط” مورد نظر خود میگوید: «دو حالت داشت. ممکن بود جنگ شود و ممکن بود مردم قیام کنند. از حرفهای چند سال اخیر اسرائیلی ها و موضع آمریکائیها مشخص است که برای جنگ آمادهاند. حسابی جمهوری اسلامی را گیر انداخته و ضعیف کردهاند.
اگر به ایران حمله کنند کشور نابود میشود و زندگی و جان مردم از دست میرود. از آن طرف ممکن بود که فشار بیشتر اقتصادی باعث شود مردم ناراضی به خیابان بیایند. تحمل مردم حدی دارد. بیشتر از این مردم طاقت فشار همه جانبه اقتصادی را ندارند. مخصوصا اینکه اگر جنوب شهریها میآمدند به خیابان اوضاع جدی میشد و جمهوری اسلامی از این وحشت دارد. جمهوری اسلامی میداند حریف شورش گرسنگان نیست.»
این فعال سیاسی ادامه میدهد: «چیزی که من از آن ترس داشتم این بود که زودتر از اینکه نارضایتیها به اوج برسد یه ایران حمله کنند. یک خطر دیگر این است که اگر آمریکا و اسرائیل ببینند آلترناتیوی که از داخل ایران دارد شکل میگیرد طرفدار آنها نباشد، دخالت کنند و مثل لیبی شروع کنند اقوام را تحریک کنند یا اوضاع را مثل سوریه پیش ببرند.
برای همین با وجود اینکه معتقد بودم نباید در انتخابات شرکت کرد و رأی ندادم؛ چندان راضی نبودم که یک نفر مثل سعید جلیلی رأی بیاورد. با دوستان که بحث میکردم بعضیها میگفتند که خطر جنگ بیشتر از خطر قیام مردم است. یکی از دوستان اصلاحطلب به من گفت که خطر جنگ واقعی است اما احتمال قیام مردم رویاست.
یک فعال سیاسی: چیزی که از آن ترس داشتم این بود که زودتر از اینکه نارضایتیها به اوج برسد یه ایران حمله کنند.
این اشتباه است به نظر من. مردم که در سازمان ملل نماینده ندارند که پشت تریبون بگوید به ایران حمله میکنیم. باید سنجید. شرایط این است که فشار بیشتر از این ممکن نیست. صدای همه در آمده است. احتمال قیام مردم زیاد است اتفاقاً الان که روحانی آمده است نباید فکر کنیم تمام شده است. روحانی هم اگر تحریم باشد بهتر از احمدینژاد نمیتواند کشور را اداره کند یعنی خطر جنگ بالقوه است.»
اگر رأی نمیدادیم جنگ میشد
محسن از اعضای سابق شاخه دانشجویی جبهه مشارکت است. او درباره ادامه یافتن بحثهای مربوط به انتخابات میگوید: « انتخابات تمام شده است. اگر افرادی علاقهدارند همچنان درباره انتخابات بحث کنند کسی اجازه ندارد مانع شود. حق هر کسی است که نظراتش را بگوید اما خواهشی که از این بزرگواران داریم این است که ما را درگیر بحثهای خودشان نکنند. به هر حال الان دریچه امیدی باز شده است و جناب آقای روحانی به عنوان رئیس جمهور منتخب مردم نیاز به زمان دارند تا کارهای منفی دوران احمدینژاد را به حالت قبلی باز گردانند. این به نفع همه است. بنده به عنوان یک عضو کوچک خانواده بزرگان اصلاحطلبان در تلاش هستم تا در خدمت آقای روحانی باشم. من به شخصه علاقهای برای ادامه بحث ندارم، بقیه را نمیدانم اما به نظر بنده اتلاف انرژی است.»
او ادامه میدهد: «انتخابات تمام شده است اما هنوز آقایان رادیکال چراغ دستشان گرفتهاند و دنبال این میگردند که کدام کار بهتر است. معنی ندارد. انتخابات به نفع مردم تمام شده است. حُسن از این بزرگتر که اگر رأی نمیدادیم جنگ میشد؟ دوران آرمانگرایی در جهان پایان یافته است. این واقعگرایان هستند که با خرد خود اوضاع جهان را به سمت و سوی بهتر تغییر میدهند.»
«انتخابات تمام شده اما هنوز آقایان رادیکال چراغ دست گرفته و دنبال این میگردند که کدام کار بهتر است.انتخابات به نفع مردم تمام شده است. حُسن از این بزرگتر که اگر رأی نمیدادیم جنگ میشد؟»
درست میگویند اما نیمی از حرف را میزنند!
یکی از اعضای کانون نویسندگان ایران میگوید: «به عنوان عضو کانون نویسندگان به اصل آزادی عقیده و بیان بدون حصر و استثنا معتقد و به آن پایبند هستم. احدی را نمی توان از بیان عقیده محروم کرد. نظر بنده بر این است که رجوع به خرد جمعی هنگامی نتایج اجتماعی مناسب به بار میآورد که جمع، آداب گفتگو را فرا گرفته باشد و آنچه بر دیالوگ موافق و مخالف حکم میکند دلیل، برهان و استدلال باشد؛ قضاوت اجتماع بر این پایه باشد.
برقراری فرمهای آزادیهای اجتماعی در شرایطی که محتوای غنی و کافی محقق نباشد انتظار بیهودهای است. منظور این نیست که تا حصول به این محتوی دست روی دست گذاشته و کنشی نداشته باشیم. خیر. به طور قطع و یقین راه رسیدن به چنین محتوایی از دل یک روند تاریخی و تجربه عناصر درگیر است.»
این عضو کانون نویسندگان ایران درباره اختلاف نظر درباره شرکت یا عدم شرکت در انتخابات اضافه میکند:«هر دو طرف درست میگویند اما نیمی از حرف را میزنند! کسی که بگوید اوضاع داخلی در معادلات بینالمللی تاثیر ندار دچار خطا و بیگانگی با واقعیتهای دنیا است. کسی هم که فکر میکند در مناسبات فعلی جهان یک انتخابات میتواند همه چیز را تغییر دهد دچار خوشباوری و عدم درک صحیح نیروهای مادی حاضر در مناسبات و روابط بین قدرتهای بزرگ جهان است. ناامیدی و خوشباوری در نهایت در یک نقطه به هم میرسند.
من در این انتخابات شرکت کردم و به آقای روحانی رأی دادم. صادقانه میگویم که امیدی به تاثیر رأی خود نداشتم و شانسی برای پیروزی آقای روحانی قائل نبودم. آگاهم که کار زیادی از آقای روحانی ساخته نیست. برای پارهای از توقعات، امکانات وجود ندارد و برای پاره ای دیگر از خواستهها، این عزم و اعتقاد در شخص آقای روحانی وجود ندارد. گذشته و کارنامه آقای روحانی موجود است. بعضی مسائل را ایشان نمیتواند به خاطر ساختار مذهبی و منافعی که در نظام دارد بپذیرد.
«این همه تبلیغی که برای شرکت در انتخابات کردند اگر صرف توجیه مردم برای عدم شرکت در انتخابات شده بود، جمهوری اسلامی با رأی زیر ۵۰ درصد طرف میشد.»
معتقد نیستم که باید سطح مطالبات را پایین آورد. در بهترین حالت در یک انتخابات در کشور ما مردم درباره یک درصد خواستهای واقعی و تاثیرگذار نظر میدهند. اگر سطح مطالبات پائین بیاید حکومت از تن دادن به همان یک درصد نیز امتناع میکند. من وکالت دیگر رأی دهندگان به آقای روحانی را ندارم؛ از طرف شخص خودم صحبت میکنم. به عنوان یک شهروند، یک فعال سیاسی، یک نویسنده، یک فرد ایرانی که در انتخابات شرکت کرده و به آقای روحانی رأی داده است همان توقعاتی را از آقای روحانی دارم که از احمدینژاد و خاتمی و هاشمی نیز داشتم.
توقع من از هر فردی که رئیس قوه مجریه است چیزی نیست که آنها برای من انجام بدهند؛ مسائلی است که آنها باید تن بدهند. به خواست شهروندان و به خواست جامعه. بنده وظایفم را به عهده آقای روحانی نمیدانم. به او رأی دادم تا دفع خطر کنم. برای من از لحظه پیروزی، آقای روحانی با آقای احمدینژاد تفاوتی ندارد و بنا ندارم سطح مطالبات خود را پائین بیاورم.
باید دست به دست هم بدهیم و منافع مشترک ملی را به حکومت تحمیل کنیم. سطح روشنفکران و فعالان سیاسی را نمیشود تا وکیل مدافع حکومت پائین آورد. حکومت احتیاجی به این خوش خدمتی بی مزد و منت ندارد. حکومت، دستگاه و پاسبان دارد. باید که نگران مردم بود، حکومت خود به خوبی مراقب خویش است. سطح مطالبات سیاسی و اجتماعی همان سطح آگاهی عمومی است. پائین آمدن سطح مطالبات یعنی پائین آوردن سطح آگاهی جامعه.»
باید انرژی ما صرف کارهای مثبت بشود
خانم “عظیمزادگان” در مغازه کوچکش کارهای ساخت دست خود را میفروشد. به او کمک کردم تا بسته کارهای جدیدش را به زیر زمین پاساژ ببرد و با هم دقایقی گفتگو کردیم. خانم عظیم زادگان گفت: «سال ۸۸ هنوز از همسرم جدا نشده بودم. با یکی از دوستان خودم در ستاد شیخ (کروبی) کار میکردیم. دو سال است خودم زندگیم را تامین می کنم برای همین وقت نداشتم مسائل سیاسی راپیگیری کنم مثل سابق یا درانتخابات به ستاد بروم. خوبی اینکه آدم توی ستاد باشد این است که از اخبار خبر دارد. همه خبرها تازه و داغ میرسد. در این انتخابات از طریق ماهواره و اینترنت خبر داشتم. ماهواره که قطع شد فقط اینترنت بود که آن هم سرعتش پائین بود.
«اگر تحریم باشد، روحانی هم بهتر از احمدینژاد نمیتواند کشور را اداره کند یعنی خطر جنگ بالقوه است.»
راستش من نفهمیدم چی شد. فکر کنم خیلیها نمیدانند. من رأی دادم. الان نمیتوانم به شما بگویم چرا. همینطوری رأی دادم. دو سال هیچ کاری نکرده بودم گفتم حداقل رأی بدهم. برای اینکه رأی آقای روحانی را مثل رأی شیخ از رأی باطلهها کمتر اعلام نکنند. همین. الان چیزهای دیگر هم میتوانم بگویم ولی قبل از انتخابات فقط همین بود.»
او ادامه میدهد: «روی فیسبوک مناظرههای افراد مختلف را دنبال میکردم. هر جا بحثی بود زود به دعوا و بی احترامی تبدیل میشد. اینطوری نبود که موافق و مخالف تحریم با هم بحث کنند و دلیلی بیاورند. همه کم حوصله شدهاند. دوست دارند حرف خودشان را بزنند و بروند مثل سخنرانی. از سوال میترسند. یک دلیل دیگرش هم این است که همه وارد فیسبوک که میشوند نظر دارند. فیلم، کتاب، موسیقی، سیاست؛ راجع به همه چیز نظر دارند. وقتی دو نفر فعال سیاسی بحث را شروع میکنند سریع تعدادی آدم لوس و خنک خودشان را میاندازند وسط و بحث را منحرف میکنند. سال ۸۸ خانمی داخل ستاد بود که اصلا سیاسی نبود. دوستی داشت که به خاطر او میآمد به ستاد. خبردار شدم که سال ۸۹ با هم رفتهاند و پناهنده شدهاند. آن آقا اطلاعات داشت اما این خانم که میگویم هیچ حرفی نمیزد و بحث نمیکردند
الان مدام در فیسبوک آنلاین است و نظر میدهد. زیر یک عکس، چهار گروه با هم بحث میکردند. طرفداران آقای موسوی که نمیخواستند رأی بدهند، بچه های ستاد روحانی، کمونیستها و چند نفر از نیروهای تحکیم وحدت. این خانم اینقدر مزه ریخت و با افراد جر و بحث کرد که دیگر فقط علیه هم مینوشتند. بحث خراب شد. منظورم این است که باید انرژی ما صرف کارهای مثبت بشود. وقتی همهاش سیاسیها دعوا کنند افرادی مثل این خانم فضا پیدا میکنند. اینجوری فقط به سود جمهوری اسلامی است.»
حوصله نداشتم
آقا شهاب کارگر است. در بلوک سازی کار میکند و مزد او بسته به تعداد بلوکهای سیمانی که در روز میسازد متغیر است. او در انتخابات شرکت نکرده است.
− انتخابات را تحریم کرده بودید؟
− نه
− چرا در انتخابات شرکت نکردید؟
− حوصله نداشتم.
− اتفاق خاصی افتاده بود که بی حوصله بودید؟
− نه. دراز کشیده بودم پای تلویزیون. اول میخواستم رأی بدهم. گفتم عصر که خنک شد میروم. کنترل تلویزیون را برداشتم و همه کانالها را عوض کردم. همه جا انتخابات بود. هیچ کجا برنامه نداشت. لجم گرفت. اعصابم خورد شد، نرفتم رأی بدهم. ماهواره هم همهکانالها پارازیت بود. دراز کشیدم زیر کولر برای خودم حالش را بردم.
«سطح مطالبات سیاسی و اجتماعی همان سطح آگاهی عمومی است. پائین آمدن سطح مطالبات یعنی پائین آوردن سطح آگاهی جامعه.»
− صحبتهای موافقان و مخالفان رأی دادن را بین مردم یا شبکههای ماهوارهای گوش میکردید؟
نه. من از حرف آدمهایی که کراوات میزنند خوشم نمیـاد!
− چرا؟
− برای خودشان حرف میزنند. شکم سیرند. فارسی بلد نیستند درست حرف بزنند. خوشم نمیاد!
− بین مردم چه؟
− حرف میزدیم. همه فحش میدهند، من نمیدانم پس کی رأی میدهد وقتی همه فحش میدهند خوب نباید انتخابات کنند. نباید راهپیمایی بروند.
− انتخابات سال ۸۸ شرکت کردید؟
− بله
− به چه کسی رأی دادید؟
− احمدینژاد
− فکر میکنید سال ۸۸ تقلب شد؟
− نمیدانم
− انتخابات قبل وقتی مردم برای اعتراض به خیابان ریختند شما متوجه شدید؟
− آره. خودم میرفتم.
− به طرفداری از کی؟
− ماسک میزدم. به آخوندها فحش میدادم.
«احمدینژاد آدم نفهمی بود اما دزد نبود. موسوی هم مرد خوبی بود اما دستش میلرزید. وقتی احمدینژاد عکس زنش را نشان داد باید بلند میشد کشیده میزد زیر گوشش. آدم ترسو نمیتواند مملکت نگه دارد.»
− شما طرفدار احمدینژاد مگر نبودید پس چرا با معترضان در خیابان بودید؟
− مگر اشکال داره؟
− نه اشکال ندارد. از این جهت میپرسم که بنویسم.
− بنویس شهاب علیه دزدی است! احمدینژاد دور از جان آدم نفهمی بود اما دزد نبود. رئیس جمهور نباید دزد باشد. موسوی هم مرد خوبی بود اما دستش میلرزید. وقتی احمدینژاد عکس زنش را نشان داد باید بلند میشد کشیده میزد زیر گوشش. آدم ترسو نمیتواند مملکت نگه دارد. ما با آخوندها نیستیم. وضع مردم خراب است. ما ضد هستیم!
−اگر دوباره خیابانها شلوغ شود برای اعتراض میروی؟
− آره. میروم.
− چه شعاری میدهی؟
− مرگ بر خامنهای
− اگر جمهوری اسلامی سرنگون شود دوست داری چه کسانی قدرت را دستشان بگیرند؟
− نمیدانم.
− برایت مهم نیست؟
− چرا مهم که هست اما من از کجا بدونم. دست ماها که نیست. آمریکا میآورد. هر کی زورش بیشتر است تعیین با او است.
− نه اینکه آمریکا حمله کند، منظورم وقتی است مردم انقلاب کنند.
− فرقی ندارد، آمریکا نفر خودش را می آورد.
− چطوری؟
– با ارتش. مثل مصر
− آقا شهاب دلیلی اصلی اینکه راهپیمایی میرفتی چی بود؟
انقلاب که شد مردم میریختند داخل پاسگاه و پادگان. اسلحه بر میداشتند. خواستم اگر انقلاب شد سرم بیکلاه نماند. ما هم کارهای بشویم. وقتی ما انقلاب بکنیم باید به ما برسد! حق کسی است که میآید (گاز) فلفل میخورد، کتک میخورد. هر دفعه که درست نیست یک نفر با هواپیما بیاید و بگوید من رئیسم. فقط هر کی ایران است، از خارج قبول نیست. قبول نیست یک هواپیما پر کنند مثل گله بریزند توی ایران و همه کاره مملکت بشوند. این همه آدم کجا بودند با خمینی آمدن ایران؟ زحمتش را یکی دیگه کشید، نانش رفت توی سفره آنهایی که از خارج آمدند. قبول نیست اینجوری. هر کس بجنگد، به او میرسد.