دینا نیری در ده سالگی همراه خانوادهاش به آمریکا مهاجرت کرده است. او به تازگی رمانی منتشر کرده به نام «یک قاشق چایخوری سرزمین، دریا». این رمان تاکنون به ۱۴ زبان ترجمه شده است.
«یک قاشق چایخوری سرزمین، دریا» داستان دو خواهر است به نامهای صبا و مهتاب. صبا یازده سالش که میشود، ناگهان از محیط زندگیاش ریشهکن شده. پدر پشت فرمان نشسته، کنار او مادر و صبا هم بر صندلی عقب لم داده، مهتاب هم نیست و آنها به طرف فرودگاه میروند که به آمریکا مهاجرت کنند. صبا طبعاً تمام مدت از خودش میپرسد مهتاب کجاست؟ اما مادر و پدرش به او پاسخ درستی نمیدهند. میگویند به فرودگاه که برسند، مهتاب هم همان جاست. سالها میگذرد و صبا که حالا در آمریکا پرورش پیدا کرده از خودش میپرسد به راستی در آن روز چه اتفاقی افتاد؟ به سر مهتاب چه آمد؟ آیا مهتاب آنطور که همسایهشان ادعا میکرد در دریا غرق شده بود؟ چنین است که نویسنده تلاش میکند مهتاب را در داستانهای کوتاهی که برای ما تعریف میکند از نو بیافریند. او با این تلاش در برابر مرگ و در برابر فجایع کوچک و بزرگی که زندگی ما را تهدید میکند میایستد و به یادمان میآورد که نقطه صفر ادبیات داستانی آرزومندی انسان است.
یک قاشق چایخوری سرزمین، دریا رمانی است درباره دو خواهر، اما رمانی هم هست درباره مفهوم داستانگویی، درباره آرزوهای انسان، درباره نابودی و مرگ و مهاجرت و تبعید و ریشهکن شدنهای ناخواسته و راههای رویارویی انسان با این مشکلات.
[podcast]http://www.zamahang.com/podcast/2010/20130722_dina_nayeri_nushazar.mp3[/podcast]