یک کلاف سردرگم که آنقدر گره بر گرهش افزوده شده که یافتن راهحل برای آن به معجزه میماند. شاید این توصیف از مناقشه هستهای ایران و غرب اغراقآمیز به نظر برسد ولی اگر متغیر «پنجره زمانی» و «نقش بازیگران» را به «پرونده هستهای» ضمیمه کنیم چندان بیراه هم نیست.
در افق نزدیک، رافائل گروسی، مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی نخستین سفرش به تهران را پس از روی کار آمدن دولت مسعود پزشکیان و البته انتخاب مجدد دونالد ترامپ در آمریکا در روز چهارشنبه ۱۳ نوامبر/ ۲۳ آبان برنامهریزی کرده است. آژانس بینالمللی انرژی اتمی میگوید این سفر قرار است راهی برای اجرای توافق همکاری مشترک ایران و آژانس بگشاید. توافقی که در اسفند ۱۴۰۲ / مارس ۲۰۲۳ به دست آمد تا تهران در یک چارچوب مشخص سطح همکاری خود با آژانس را به وضعیت قبل از صدور قطعنامه شورای حکام علیه ایران در تیرماه ۱۴۰۱ و انفجار مجتمع تسای کرج در تیرماه ۱۴۰۰ برگرداند.
در افق نه چندان دورتر اما موضوعاتی وجود دارد که نشان میدهد مناقشه هستهای دیگر در رابطه سه ضلعی «ایران- آژانس-غرب» قرار ندارد و به موضوع خطی تخاصم «ایران-غرب» ارتقا یافته است. چه چیزی در افق کمی دورتر از سفر چهارشنبه گروسی دیده میشود؟ اینها: نردبان تصاعدی تنش به واسطه زد و خوردهای مستقیم ایران و اسرائیل در ماههای گذشته، بازگشت ترامپ به کاخ سفید، بیراه حل ماندن یخبندان روابط ایران و اروپا، تداوم حذف روسیه به عنوان میانجی به واسطه جنگ اوکراین و تمایل چین به دور ماندن از شعلههای آتش.
ایران و آژانس؛ یک تانگوی ناهماهنگ
اگر قرار است اتهامات (آژانس بینالمللی انرژی اتمی) پابرجا بماند دلیلی ندارد که دوربینهای برجامی (فراپادمانی) روشن بماند. این دوربینها را آژانس بینالمللی انرژی اتمی پلمب کرده است و در تأسیسات نگهداری میشوند… دوربینهای فراپادمانی یا بهاصطلاح برجامی به توافقنامه برجام ربط دارد اگر غربیها به این توافقنامه برگشتند و وقتی اطمینان حاصل کردیم شیطنتی انجام نمیدهند برای این دوربینها تصمیمگیری میکنیم.
این اظهارات محمد اسلامی، رئیس سازمان انرژی اتمی ایران در دولت کنونی و پیشین جمهوری اسلامی است. او این صحبت را پس از صدور قطعنامه تنبیهی شورای حکام آژانس در تیر ۱۴۰۱ در محل تأسیسات هستهای نطنز انجام داد.
یک سال بعد ایران و آژانس اما سر میز برگشتند بیآنکه «اتهامات آژانس» از میان رفته باشد. هنوز تکلیف توضیحات ایران در مورد سهمکانی که در آنها آثار اورانیوم غنیشده یافت شده روشن نشده بود اما ایران نمیخواست روی حرف پیشین خود بایستد چرا که متأثر از مناقشه روسیه و اوکراین و همکاری پهپادی تهران با طرف متجاوز به دنبال به دست آوردن دل اروپا بود تا فعال کردن «مکانیسم ماشه» کلید نخورد.
بیش از یک سال و نیم از آن بیانیه همکاری مشترک گذشته است و نه تنها موضوع دوربینها و سهولت دسترسی آژانس به تأسیسات هستهای ایران حل نشده که موضوع سرند کردن بازرسان و ممانعت از حضور آنهایی که ملیت آمریکایی، بریتانیایی، فرانسوی و آلمانی دارند هم به آن افزوده شده است.
فرض کنیم که گروسی در سفر روز چهارشنبهاش بتواند این موضوعات را حل کند. یعنی ایران راضی شود به سرعت محدودیت ملیت بازرسان را بردارد، دوربینهای فراپادمانی و برجامی را دوباره نصب و فعال کند و بیانیه مارس ۲۰۲۳ را به تمامی اجرا کند. آیا این گامی تعیینکننده در مناقشه هستهای ایران خواهد بود؟ خیر.
هنوز موضوعات کلیدی روی میز ماندهاند. اتهام «انحراف از برنامه صلحآمیز هستهای» و بیخبر گذاشتن آژانس در مورد مکانهای هستهای هنوز در دل پرونده سه مکان اعلامنشده، خودنمایی میکند. اتهام «توجیه صلحآمیز نداشتن توسعه غنیسازی در سطح نزدیک به سلاح» که در بیانیههای مشترک سه کشور اروپایی عضو برجام بارها تکرار شده هم روی میز است. «سانتریفیوژهای پرسرعت نسل جدید» و «نامتعارف بودن ذخایر اورانیوم بهشدت غنیشده» را چه میشود کرد؟
موارد بالا در تانگوی ناهماهنگ تهران و آژانس حضور مستقیم دارند ولی یک ساز ناهماهنگ دیگر هم در همسایگی وجود دارد. اتهام «آزمایش موشکهایی با قابلیت حمل سلاح هستهای» هم در دل برنامه فضایی جمهوری اسلامی جانمایی شده و شاخک غربیها را به شدت به حرکت در میآورد.
«زمان گریز هستهای» که در پیوند با میزان ذخایر اورانیوم غنی شده و سطح غنای آن ذخایر محاسبه میشود هم روی میز است. قلب برجام با «زمان گریز هستهای یکساله» میتپید و این زمانبندی به روایت غرب و آژانس اکنون به چند هفته کاهش یافته است. قلبی که آنقدر تند میزند که ممکن است مرگآور باشد.
اروپا؛ پایان یک رؤیا
رابطه جمهوری اسلامی و اروپا به بدترین فصل خود رسیده است. حتی پس از فراخوانی سفرا در تعاقب اعلام رأی دادگاه میکونوس پیوند تهران و اروپا به این اندازه گسسته نبود.
اروپا از اردیبهشت ۹۷ که ترامپ خروج از برجام را اعلام کرد تا پاییز ۱۴۰۳ خود را با مدل «حذف ایران از روابط انرژی و اقتصاد» تطبیق داد. اکنون پیوندهای اقتصادی که در چهار دهه گذشته لنگر رابطه با اروپا بود از میان رفته است. ایران هم تدبیری جز «تهدید اروپا» در دست ندارد. «تهدید افزایش برد موشک» یا «تهدید موج پناهندگان» اکنون تنها ابزاری است که جمهوری اسلامی به آن متوسل میشود. گفتگوهای عراقچی با اروپاییها در نیویورک هم تاکنون راه به جایی نبرده است. مرگ جمشید شارمهد در زندان اوین و نمایش سروری که جمهوری اسلامی پس از آن به پا کرد، برلین را هم به صف موافقان رویارویی با تهران اضافه کرد.
تصمیم علی خامنهای برای همراهی در تجاوز نظامی روسیه به اوکراین و ارسال هزاران پهپاد انتحاری اکنون در بروکسل با خشم و غضب تفسیر میشود. در بزرگترین پرونده امنیتی کنونی اروپا، خامنهای به امید مشارکت در ساختن قطب جدید جهانی در برابر غرب دست به قماری زد که اکنون باید حساب و کتابش را پس بدهد.
تهران در فقدان «مکانیسمهای ایجابی برای معامله» چه در اختیار دارد جز بالابردن «سطح و کیفیت تهدید»؟ به همین دلیل در راهروهای دفتر خامنهای این صدا بیشتر طنینانداز میشود که چرا «تهدید هستهای شدن» را هم روی میز نگذاریم.
در آبان ۱۳۹۸، زمانی که برای نخستین بار زمزمههای فعال شدن مکانیسم ماشه مطرح شده بود، عباس عراقچی، معاون سیاسی وقت وزارت خارجه ایران و وزیر کنونی، از تغییر احتمالی در دکترین هستهای ایران گفته بود:
اگر پاداش ایران پس از این همه تعامل و مذاکره و همکاری با آژانس این باشد که دوباره تحت فصل هفتم منشور ملل متحد قرار گیرد، این بهمعنای آن است که «دکترین هستهای» ما اشتباه بوده است و ما باید سیاست و دکترین هستهای خود را مورد بازبینی و بررسی مجدد قرار دهیم.
این بیانی دیپلماتیک برای احتمال حرکت همهجانبه ایران برای تولید بمب اتمی است. سخنان آن زمان مذاکرهکننده ارشد ایران بیشتر بلوف سیاسی تلقی میشد اما اکنون و در پیوند با مناقشه ایران و اسرائیل به گزینهای محتمل تبدیل شده که کمال خرازی، مشاور علی خامنهای، صدا و سیما و سرداران سپاه هم از آن سخن میگویند.
مکانیسم ماشه در حقیقت اعلام ناکامی در رفع اختلافات بنیادین در برجام و حکم مرگ آن است. سازوکارهای حل اختلاف برجام در بند ۳۶ و ۳۷ آمده است. به صورت خلاصه اگر یکی از طرفین اعلام کند که طرف مقابل به تعهداتش پایبند نبوده است، این موضوع به کمیسیون مشترک متشکل از نمایندگان سیاسی طرفین ارجاع داده میشود. در این کمیسیون که سطح آن میتواند وزرای خارجه اعضای آن باشد، ۱۵ روز فرصت برای رفع اختلاف وجود دارد. اگر اختلاف به قوت خود باقی ماند موضوع به هیأت سهجانبهای متشکل از ایران، شاکی و عضو بیطرف ارجاع داده میشود. آنها ۳۰ روز (که البته قابل تمدید است) فرصت برای بررسی و رفع اختلاف دارند.
در پایان این روند اگر اختلاف باقی بماند، این اختلاف به عنوان «عدم پایبندی اساسی به تعهدات» خوانده میشود و مکانیسم ماشه فعال میشود. این یعنی کشور یا کشورهای شاکی میتوانند پرونده را به شورای امنیتت سازمان ملل بسپرند. شورای امنیت هم ۳۰ روز برای حل اختلاف فرصت دارد و اگر ناموفق باشد به صورت خودکار و بیآنکه نیاز به رأیگیری باشد، قطعنامه ۲۲۳۱ لغو میشود و همه تحریمهایی که براساس این قطعنامه ملغی شده بودند دوباره باز میگردند. از جمله قطعنامه ۱۹۲۹ که شدیدترین رژیم تحریمی شورای امنیت سازمان ملل علیه ایران است.
خامنهای، ترامپ و نتانیاهو؛ یک ترکیب ویرانگر
در تهران، تلآویو و به زودی واشنگتن، کسانی عنان کار را در اختیار دارند که «بازی نامتعارف» بخشی از هویت سیاسیشان است. نه خامنهای و نه ترامپ و نتانیاهو در نُرمهای سیاسی جهانی، شخصیتهای معقولی نیستند. هر سه روندهای غیرمعمول و نامتعارف را «مؤثرتر» و «کارآمدتر» از رویههای متعارف میدانند. گذشتن از خط قرمز برای این سه بازیگر بسیار محتمل است آنهم در شرایطی که شعلههای یک مناقشه بزرگ و واقعی در خاورمیانه برافروخته است.
خامنهای در ماههای گذشته یکی از باارزشترین داراییهای راهبردیاش یعنی حزبالله لبنان را از دست داده است. نه به این معنا که حزبالله از میان رفته است بلکه آنقدر ضربات سنگین و شوکآور به آن وارد شده که فعلاً نمیتواند ابزار فشار غیرمستقیم ایران در خاورمیانه باشد. این همان از دست دادن دارایی راهبردی است.
ابزار فشار خامنهای و داراییهای راهبردیاش در سالهای اخیر سه پایه داشته است. برنامه هستهای، برنامه موشکی- پهپادی و البته نیابتیها و در رأس آنها حزبالله لبنان. یکی از این سه پایه که از جهت اثرگذاری بر محیط پیرامونی و مهار «تهدید اسرائیل» نقش بنیادین داشت اکنون از مدار خارج شده است.
خروج این دارایی از دستگاه محاسباتی تهران از این جهت مهم است که دو برنامه دیگر هم از چتر حفاظتی آن استفاده میکردند. به این معنا که راه جلوگیری از بمباران تأسیسات هستهای و دچار نشدن سرنوشت هستهای به آنچه در عراق و سوریه رخ داد، استفاده از اهرم فشار حزبالله و شمشیر آخته او بر سر اسرائیل بود.
بنا گذاشتن استراتژی دفاعی بر توسعه موشک و پهپاد هم متأثر از وجود نیابتیها بود. موشک و پهپاد تنها در رویارویی غیرمستقیم و جنگ سایهها به کار میآیند و اگر بنا بر رویارویی مستقیم میان جمهوری اسلامی و دشمنانش باشد پهپاد و موشک جز چند روز و چند ساعت اول به کار نمیآید. ترکیب «موشک و نیابتی» که در قلب استراتژی امنیتی تهران قرار داشت اکنون مختل شده است.
خامنهای اکنون به معنای واقعی کلمه خواستار توقف جنگ در غزه و لبنان و بازگشت به پیش از ۷ اکتبر است. توقفی که به جمهوری اسلامی فرصت بازسازی دارایی راهبردی مهماش را بدهد. ترامپ در کاخ سفید و نتانیاهو در اسرائیل قاعدتاً نمیخواهند این فرصت را به تهران هدیه کنند.
ترامپ میگوید آمده تا به جنگهای خاورمیانه به نحوی پایان دهد که دیگر هر ۵ یا ۱۰ سال جنگ جدیدی به پا نشود. این جملهای است که جمهوری اسلامی را باید نگران کند. بهویژه اگر تحلیل جارد کوشنر، داماد ترامپ و از چهرههای مهم سیاست خاورمیانهای او در دور نخست ریاستجمهوریاش را خوانده باشند. جایی که او از «فرصت طلایی» یکسره کردن کار خاورمیانه با بازیگری خامنهای میگوید:
دلیل اینکه تأسیسات هستهای ایران تاکنون، با وجود سیستمهای ضعیف دفاع هوایی، از بین نرفتهاند این است که حزبالله همچون اسلحهای آماده به سوی اسرائیل نشانه رفته است. ایران چهل سال گذشته را صرف ساختن این قابلیت بهعنوان بازدارنده خود کرده است… گام درست برای آمریکا اکنون این است که به اسرائیل بگوید کار را به پایان برساند. این امر بسیار دیر شده است و این فقط نبرد اسرائیل نیست.
هستند کسانی که در تهران به مقامهای جمهوری اسلامی دلگرمی میدهند که ترامپ از جنگ بیزار است و اهل معامله. آنها شاید این گزاره را دستکم بگیرند که «فروختن این ایده» که «بعضی وقتها معامله بزرگ و ختم قطعی جنگ از دل یک «جنگ ناگزیر» بیرون میآید، با توجه به وضع کنونی دشوار نیست. نتانیاهو فروشنده نسبتاً خوبی است و رؤیای رویارویی مستقیم با ایران را سالها است که در قلب سیاست خارجیاش نگاه داشته است.
یک رویارویی مستقیم پیش از ورود نتانیاهو به کاخ سفید یا در همان ماههای اول آن. در حالی که جمهوری اسلامی در فکر پاسخ «دندانشکن» به اسرائیل و آمریکا است و نقشههای «وعده صادق ۳» را بالا و پایین میکند، شبح جنگ گستردهتر از هر زمان بر فراز ایران در پرواز است.