نسیم

نسیم سلیمان‌‌پور در دانشگاه تهران در رشته طراحی صحنه تحصیل کرده و مدتی هم طراحی صحنه را تدریس می‌کرده و در همان حال داستان‌های کوتاه، اشعار و نمایشنامه‌ هم می‌نوشته. نمایش «خرگوش سفید، خرگوش قرمز» او در سال ۲۰۱۰ به بیش از ۲۰ زبان ترجمه و یک سال بعد برای نخستین بار در جشنواره ادینبرو و سپس و در شهرهای مختلف جهان به‌طور وسیع روی صحنه رفت. یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های این نمایش این بود که هر شب با یک بازیگر متفاوت به اجرا درمی‌آمد. این نمایش در نیویورک به مدت ۴۲ هفته روی صحنه بود.
«هملت کور» که در سال ۲۰۱۴ در جشنواره ادینبرو اجرا شد و همچنین نمایش «نسیم» از دیگر آثار این هنرمند است.
در نمایش «نسیم»، کاری از نسیم سلیمان‌پور هم هر شب یک هنرمند تازه به نویسنده در روی صحنه ملحق می‌شود. متنی که هنرمند مهمان می‌بایست اجرا کند در یک جعبه مهر و موم شده قرار دارد.
در سال ۲۰۱۷ این نمایش نخستین بار در جشنواره ادینبرو اجرا شد و سپس به صحنه‌های تئاتر در کشورهای مختلف جهان از جمله به استرالیا، ژاپن، چین، شیلی، پرو، کره جنوبی و اسپانیا راه یافت.
در سال ۲۰۱۹ در برادوی در نیویورک به نمایش درآمد و بیش از پنج ماه روی صحنه بود. ۱۵۰ بازیگر که در میان آن‌ها برخی چهره‌های سرشناس تئاتر و نمایش‌های تلویزیونی بودند حضور داشتند.
این نمایش از سال ۲۰۲۱ مجددا روی صحنه‌های مختلف روی صحنه اجرا می‌شود با موضوعی که گرفتاری امروز بشر است: مهاجرت و زبان.
منا میرزایی این نمایش را دیده و با سلیمان پور هم گفت‌وگوی کوتاهی داشته است. نظر او را درباره «نسیم» می‌خوانیم:

نسیم سلیمان‌پور، نامی نسبتاً نا آشنا برای مخاطب عام تئاتر، اما تحسین‌شده بین مخاطبان حرفه‌ای و شناخته‌شده در تئاتر جهانی است. شاید بتوان او را موفق‌ترین نویسنده و کارگردان ایرانی تئاتر در جهان دانست. شهرت جهانی او با نمایشنامه «خرگوش سفید، خرگوش قرمز» آغاز شد؛ نمایشنامه‌ای که به‌دلیل عدم دریافت مجوز اجرا و محدودیت برای خروج از کشور، تنها با ارسال متن به گروه‌های معتبر تئاتر جهانی اجرا شد و باعث شهرت او در محافل تئاتری معتبر گردید. با این حال، جست‌وجوی نام او به فارسی در گوگل، تنها به چند گزارش محدود درباره موفقیت این نمایشنامه ختم می‌شود.

 پویایی رابطه بین نویسنده و بازیگر

نمایشنامه‌ی دوم او به نام «نسیم»، در آخرین هفته اکتبر سال جاری پانصدمین اجرای خود را در سالن هانتینگتون بوستون پشت سر گذاشت. این نمایش که اولین بار در سال ۲۰۱۸ روی صحنه رفته است، با سبک و سیاق مشابه «خرگوش سفید، خرگوش قرمز» و تمرکز بر مفاهیمی چون زبان فارسی، مهاجرت، مادر، و دوری از سیاست‌زدگی مرسوم، در ده‌ها کشور مختلف اجرا شده است. با این حال، این نمایش بازتاب چندانی در رسانه‌های ایرانی نداشته است.

در پانصدمین شب اجرای نمایش، به تماشای این تئاتر تجربی رفتم. در بروشور معرفی بازیگر آمده بود که تاکنون پانصد بازیگر مستقل این نمایش را اجرا کرده‌اند.

در سالنی که بلیت تمام صندلی‌هایش به فروش رفته بود، تک بازیگر نمایش بدون دانستن جزئیات متن یا نحوه اجرای آن، نمایشنامه را از یک پاکت خارج می‌کند. با دست زدن بازیگر، نمایشنامه شروع می‌شود و متن جدیدی روی پرده ظاهر می‌گردد؛ متن به‌تدریج از سوی نویسنده (سلیمان‌پور) که در پشت صحنه قرار دارد، به نمایشگرها منتقل می‌شود و نویسنده اشتباهات بازیگر را با ماژیک آبی تصحیح می‌کند. بعد از مرور کلی قواعد بازی و چند مکالمه طنزآلود در مورد تفاوت زبان مادری دو نفر، جایی که مخاطب می‌پندارد که بازیگر قرار است از روی این متن بخواند، نمایشنامه‌نویس پشت صحنه نشسته است و این دو قرار است با یکدیگر از طریق تصویر ارتباط داشته باشند، به‌طور ناگهانی بازیگر به پشت صحنه می‌رود، تصویرش روی پرده ظاهر شده و چای می‌نوشد. چند دقیقه بعد خود نویسنده و بازیگر به صحنه بر می‌گردند و عملا فاز مهم نمایش آغاز می‌شود. از اینجا به بعد، نویسنده کماکان صامت است و حرفی نمی‌زند ولی همچنان متن و ویدئو پروجکشن و ارتباط بدنی بدون کلام با میمیک صورت ادامه پیدا می‌کند.

نمایش «نسیم» به دلیل حضور زنده و دینامیک نویسنده در هدایت بازیگر، فراتر از یک نمایشنامه‌ی از پیش تمرین‌شده است. هر لحظه ممکن است متن یا بازی طبق ایده‌های خلاقانه نویسنده تغییر کند و بازیگر باید تابع تغییرات آنی باشد. این رابطه خاص، نشانگر اعتماد نویسنده به خود و بازیگران مختلف است و به‌نظر می‌رسد که نسیم سلیمان‌پور به‌شکلی نوآورانه در این تعامل غیرمنتظره، به یک تأثیرگذاری ثابت دست می‌یابد.

 به گمان نسیم سلیمان‌پور «تئاتر ایرانی باید در جهت جذب مخاطب جهانی حرکت کند» و نیازی نیست برای این کار سطح تئاتر را پایین یا بالا برد. در همین جایگاه هم می‌شود با جهان ارتباط برقرار کرد. استفاده از تصاویر قدیمی شیراز، مانند دروازه قرآن، نمایش را با تاریخ و جغرافیای ایران در ارتباط قرار می‌دهد. او می‌گوید دلش می‌خواهد دنیا نیز این دروازه را ببیند. همچنین برای سلیمان‌پور مفاهیمی چون خانه، دلتنگی مادر و مهاجرت مفاهیمی جهان‌شمول هستند و به همین دلیل هم این مفاهیم را دستمایه‌ی کار خود قرار داده است.

Ad placeholder

نقش فرم در اجرا و ابزارهای فرمی نمایش

در این نمایش، فرم نقشی انکارناپذیر دارد و اجرای آن با استفاده از ابزارهایی همچون:

  • رفت‌و‌آمد بازیگر به پشت صحنه: به‌طور ناگهانی بازیگر به پشت صحنه می‌رود و کمی بعد تصویرش روی پرده در حال نوشیدن چای ظاهر می‌شود.
  • بازگشت نویسنده و بازیگر به صحنه: چند دقیقه بعد خود نویسنده و بازیگر به صحنه برمی‌گردند و عملا نمایش وارد مرحله‌ی جدیدی می‌شود. از اینجا به بعد، نویسنده همچنان صامت است و حرفی نمی‌زند ولی همچنان متن و ویدئو پروجکشن و ارتباط غیرکلامی … ادامه پیدا می‌کند.
  • ارتباط مستقیم با مخاطبان: یکی از ابزارهای اصلی نویسنده در طول نمایش، استفاده از وسایلی مانند ماژیک آبی برای تصحیح آنی متن است.

این ویژگی‌ها موجب پویایی اجرا و جذب هرچه بیشتر مخاطب می‌شود. به واسطه‌ این رابطه زنده با متن، بازیگر به راحتی می‌پذیرد که نه تنها طبق متن، بلکه طبق فرمانی که نویسنده در همان لحظه به او می‌دهد رفتار کند. نویسنده دوستانه، اشتباهات بازیگر را یادآور می‌شود و او را در مسیر مطلوب خود نگاه می‌دارد.

بازی با زبان و نقش مخاطب در انتقال پیام

متن از بازیگر می‌خواهد که به زبان مادری نویسنده (فارسی) سخن بگوید و از مخاطبان دعوت می‌کند که در این تجربه شرکت کنند. تماشاگران به گونه‌ای قانع می‌شوند که نویسنده به دنبال بازگویی داستان خود به زبان مادری‌اش است. این روند به‌تدریج و با ریتمی مناسب مخاطب را درگیر می‌کند. به این صورت‌‌که مخاطب درگیر فضایی می‌شود که از ترکیب کلمات کلیدی مثل مامان، خونه، سوغاتی، همچنین خوشنویسی اسم بازیگر به فارسی، گرفتن عکس از او، کنار هم گذاشتن عکس بازیگران نمایش ـ‌ همه‌ی کسانی که تا به حال این نمایش را بازی کرده اند ـ نشان دادن پاسپورت و ویزا‌های نویسنده، شکل گرفته است.در پایان، مفهوم دوستی و دلتنگی برای خانه در زبان فارسی برای همه تداعی می‌شود.

Ad placeholder

استفاده از نمادها و کلمات تکرار شونده

از نمادهایی که در نمایش به کار رفته‌اند، می‌توان به «بالکن» و «گوجه فرنگی» اشاره کرد. بالکن به مرور به نمادی از آرامش تبدیل می‌شود: آرامشی که با صدای پرنده و نور مورب خورشید و بوی درختان پیوند می‌خورد. حسی که نویسنده آن را با آغوش مادر در کودکی مرتبط می‌داند. نماد دیگر بازی با گوجه فرنگی به عنوان یک عنصر طنزآمیز است که با آن دشواری‌های خواندن زبان دوم را به تصویر می‌کشد. نویسنده ادعا می کند که در کودکی با مادرش یک بازی روز گوجه داشته؛ به این صورت که در ازای اشتباه خواندن واژه‌ای، ناگزیر به خوردن گوجه گیلاسی می‌شده‌ است. اینجا در نمایش هم همین اتفاق می‌افتد. اشتباه بازیگر در خواندن یک کلمه فارسی (فینگلیش) به خوردن یک گوجه گیلاسی منجر می‌شود. نماد دیگری که در نمایش استفاده می‌شود، کلماتی به ظاهر غیرمنتظره است که به نویسنده کمک می‌کند پیوند و صمیمیت بیشتری با مخاطب ایجاد کند… او در ابتدای نمایش از بازیگر می‌خواهد که فحشی به او یاد بدهد تا به رسم قدیمی با هم دوست شوند. استفاده از این فحش‌ها هم به‌عنوان نمادهای پیونده‌‌ دهنده‌ی انسان‌ها و القای چاشنی طنز، به نزدیکی مخاطب و اثر کمک شایانی می‌کند.

در این متن بارها از کلمه نویسنده و نمایشنامه‌نویس استفاده شده است. شاید اگر بخواهیم به نبوغ نسیم سلیمان‌پور پی ببریم، بهتر باشد یک بار دیگر متن را بخوانیم و این بار جای کلمه نویسنده، نام نسیم را جایگرین کنیم. شاید این گونه بهتر بفهمیم که چرا هیچ نام دیگری برازنده این نمایش نبود.