استفان بیرلینگ، پژوهشگر علوم سیاسی در کتاب «ایالات نامتحده آمریکا» این نظر را می‌پروراند که در واقع دو آمریکا وجود دارد که ساکنانش در جهان‌های موازی زندگی می‌کنند. در آمریکا بسیاری از مناطق با اقتصاد روستایی یا صنعتی وجود دارند که در آنجا ۸۰ تا ۸۵ درصد رأی‌دهندگان به ترامپ رأی می‌دهند. سپس به دانشگاه‌ها و دانشگاهیان راه پیدا می‌کنید که ۹۰ درصدشان دموکرات‌اند. بیرلینگ می‌گوید دو طرف تقریباً هیچگاه در زندگی با یکدیگر روبرو نمی‌شوند. پس عقاید آن‌ها هم با هم تصادم پیدا نمی‌کند و فرصتی برای گفت‌وگو و تبادل نظر بین این دو لایه اجتماعی به وجود نمی‌آید. در نظر بیرلینک علتش هم این است که شبکه‌های اجتماعی و شبکه‌های تلویزیونی تنها به عنوان اتاق‌هایی برای بازتاب دادن واکنش‌ها به رویدادها عمل می‌کنند. بنابراین، بر اساس تحلیل او حتی اگر آمریکایی‌ها بتوانند با هم مجموع شوند، دیگر یک واقعیت واحد وجود ندارد که درباره آن تبادل نظر کنند، بلکه درباره درک‌ها و حقایق متفاوت صحبت می‌‌کنند. بیرلینگ این وضعیت را به یک جامعه قبیله‌ای تشبیه می‌کند. او در مصاحبه‌ای می‌گوید:

آنچه امروز در ایالات متحده شاهد آن هستیم، دیگر احزاب به معنای کلاسیک نیستند، بلکه جنگ‌های قبیله‌ای هستند. اهمیت چندانی ندارد که افراد احزاب خود را دوست داشته باشند، بلکه نفرت از دیگری‌ست که در فرد ایجاد انگیزه می‌کند.

او در ادامه می‌افزاید:

بسیاری از افرادی که از ترامپ حمایت می‌کنند، می‌گویند: ترامپ هیچ‌گاه گزینه محبوب ما نیست. او دروغ‌گوست و دموکراسی را به خطر می‌اندازد، اما با این‌حال او هنوز هم بهتر از طرف مقابل است.

نه برای امید بلکه برای بقا

به این ترتیب این پرسش مطرح می‌شود که آیا در سپهر سیاسی آمریکا تعادل و توازن قدرت از بین رفته است؟ کالم مک‌کان (Colum McCann) رمان‌نویس ایرلندی که از سه دهه پیش تاکنون در نیویورک زندگی می‌کند و آثارش به بیش از ۳۵ زبان ترجمه شده‌اند می‌نویسد:

ما در زمانه‌ای زندگی می‌کنیم که یقین جای تردید را گرفته است: جنبه‌های متنوع آنچه که هستیم، نه تنها در آمریکا بلکه در همه جا، به طور گسترده‌ای انکار می‌شود. اگر صدای شما شبیه من است، یا به من شباهت دارید، یا مانند من رأی می‌دهید، وارد اتاق شوید، در غیر این صورت، لطفاً دور بمانید. بیماری یقین و نیاز مطلق برای باقی ماندن در یک سمت – قرارداد اجتماعی معاصر ما را رقم می‌زند و در انتخابات کنونی هم این رفتار مشهود است.

او سپس به مقاله «فرهنگ و امپریالیسم» ادوارد سعید در سال ۱۹۹۳ ارجاع می‌دهد: سعید بر آن است که امروزه دیگر هیچکس به طور خالص یک چیز نیست: نه سفید و نه سیاه، نه غربی و نه آسیایی. سعید پیشنهاد می‌دهد که حال که دیگر نمی‌توان به سادگی از «اصالت» صحبت کرد، ما می‌توانیم بیش از یک چیز باشیم. کالم مک‌کان سپس می‌گوید:

 این انتخابات درباره امید نیست، بلکه درباره بقا است. شاید مشکل کامالا هریس این است که او در واقع به‌صورت کنترپوانتیکی عمل می‌کند. [دو یا چند سری نُت که با هم نواخته می‌شوند و از نظر هارمونی با همدیگر هماهنگ هستند اما از نظر ضرب‌آهنگ و ملودی مستقل از یکدیگرند.] فرزند یک خانواده مهاجر با پدری سیاه‌پوست و مادری هندی. شاید او برای زمانه‌ ما بیش از حد رنگارنگ باشد.

او سپس در ادامه یادآوری می‌کند که تکلیف ترامپ دست‌کم از این نظر مشخص و جایگاه او معلوم است:

ترامپ نسبتاً آسان شناسایی می‌شود. سادگی او با یقین و تنگ‌نظری مسموم زمانه ما همخوانی دارد. همبن هم انتخابات آمریکا را به آزمونی برای زمانه‌ای که در آن زندگی می‌کنیم تبدیل کرده است.

مک‌کان سرانجام با تکیه بر نظرات ادوارد سعید این پرسش مهم و تا حدی جهان‌شمول را مطرح می‌کند: آیا ما قادر به بودن بیش از یک چیز هستیم؟

Ad placeholder

غیر قابل کنترل و نامتعادل

ناظران سیاسی بر آن‌اند که با توجه به اینکه هرگز آمریکا تا بدین حد قطبی نبوده است، «شورش‌های مردمی و خشونت‌های گسترده» قابل پیش‌بینی‌اند. آیا رای‌دهندگان در پنسیلوانیا و دیگر ایالت‌های کلیدی که در نهایت سرنوشت انتخابات را رقم می‌زنند، با این احتمال آشنا هستند؟ آیا آن‌ها می‌توانند پیامدهای تصمیم خود را نه تنها برای کشور خود، بلکه همچنین برای اروپا و به‌ویژه برای اوکراین و برای خاورمیانه پیش‌بینی کنند؟ یا اینکه ممکن است عوامل دیگری مانند ایلان ماسک که از ترامپ حمایت می‌کند یا تیلور سویفت که به طرفدارانش توصیه می‌کند به هريس رأی دهند، در نتیجه انتخابات تأثیرگذار باشند؟ استفان بیرلینگ، نویسنده کتاب «ایالات نامتحده آمریکا» می‌گوید:

هريس ممکن است بهترین رئیس‌جمهور نباشد. اما او هیچ خطری برای دموکراسی ندارد؛ و این تنها و مهم‌ترین سؤالی است که باید در ایالات متحده و برای جهان به آن پاسخ داده شود.

در کاخ کنگره آمریکا معادله قدیمی «کنترل و تعادل» که زمانی شاخص دموکراسی در ایالات متحده بود و به تلاش نمایندگان برای ایجاد مصالحه و تعادل سیاسی جهت می‌داد به حالت تعلیق درآمده است. دانیل بنیامین، مدیر آکادمی آمریکایی برلین در مصاحبه‌ای می‌گوید:

روش سیاست‌ورزی سمی و خصمانه شده است. بسیاری از سیاستمداران امروزی به جای حل و فصل اختلافات به تشدید درگیری‌ها علاقه دارند.

حتی در دستگاه قضائی آمریکا هم تحزب جایگزین استقلال رأی شده است. دونالد ترامپ در دوران ریاست جمهوری خود، برت کاوانا از قضات دست راستی را به عنوان نامزد دیوان عالی منصوب کرد با این هدف که اکثریت محافظه‌کار شش قاضی از ۹ قاضی را تضمین کند. اخیراً دیوان عالی تصمیم گرفت که رئیس جمهور در زمان ریاست جمهوری از مصونیت برخوردار باشد. این مصوبه سبب شده است که قواعد بازی به‌طور چشمگیری تغییر کند. هر آنچه که رئیس جمهور به عنوان یک اقدام رسمی انجام دهد، شامل مصونیت قضایی‌ست و این به آن معناست که جلوگیری از اقدامات رئیس‌جمهور بسیار دشوارتر از قبل خواهد بود.

ریچارد فورد، رمان‌نویس شهیر آمریکایی و برنده جایزه پولیتزر هشدار می‌دهد که آمریکا باید خود را برای ترامپ آماده کند: 

اکنون مشکل آمریکایی‌ها این است که چگونه خود را برای رویارویی با ریاست جمهوری جدید ترامپ آماده کنند. به نظر می‌رسد آماده‌سازی تنها کار معقولی است که باید انجام داد.

فورد چشم‌اندازی از آنچه که در انتظار آمریکاست را در مقابل دیدگان هموطنانش قرار می‌دهد: نقض قانون اساسی، خروج آمریکا از ناتو، نادیده انگاشتن تعهدات آمریکا به اوکراین و تایوان، «فروش» فلسطینی‌ها، ساخت دیوار، تعرفه‌های گران‌قیمت، تداوم تجاوز نظامی روسیه به همسایگانش، خروج مجدد از توافق اقلیمی پاریس و سرانجام حمله نظامی به ایران.

فورد می‌گوید در داخل کشور ترامپ ادارات دادگستری و ایالتی را با همفکران خود پر می‌کند، مخالفان خود را محاکمه و زندانی می‌کند، سازمان حفاظت از محیط زیست و وزارت آموزش و پرورش را منحل، و تدریس تاریخ سیاهان را ممنوع می‌کند. برنامه‌های غذای مدرسه برای بچه‌ها را کنار می‌گذارد.

عجیب به جای شیطانی

فورد می‌نویسد جالب است که نظرسنجی‌ها نشان می‌دهند هرچه رأی‌دهندگان آمریکایی بیشتر ترامپ را ببینند، محبوبیت او کاهش می‌یابد. در حالی که زمانی که او را کمتر می‌بینند، محبوبیتش افزایش می‌یابد. او در ادامه می‌نویسد:

مشاوران هریس تابستان گذشته به یک استراتژی دست یافتند – به تصویر کشیدن ترامپ به عنوان «عجیب» به جای «شیطانی». یک دلقک کم‌ارزش. کسی که نباید جدی گرفته شود.

فورد پیشنهاد می‌دهد که ترامپ را باید به همان شکلی که هست، دید. یک فرد بسیار خودخواه که به کاریکاتور خودش تبدیل شده است با هوادارانی نیهلیست، آنارشیست یا اولیگارش‌های طمعکار که پول مالیات‌ها را بالا می‌کشند:

ترامپ یک مرد خودشیفته است، که عیب بی‌ثبات‌کننده‌اش این است که او و ما هرگز نمی‌دانیم که او بعداً چه خواهد گفت یا چه کاری را انجام خواهد داد. به سخنرانی‌های او گوش دهید – اگر می‌توانید. تنها چیزی که می‌خواهد این است که خود را ارضا کند و خودش را بزرگ جلوه دهد.

فورد سرانجام مثل کسی که با خودش عهدی دارد می‌گوید:

اما چه ترامپ برنده باشد و چه ببازد، من باید امیدوار بمانم – اجازه ندهم که او مرا علیه خودم یا کشورم برانگیزد.

مارگو جفرسون، نویسنده و منتقد ادبی آمریکایی برنده جایزه ادبی پولیتزر و جایزه ادبی راثبونز فولیو ۲۰۲۳ می‌نویسد یکی از نگرانی‌های دموکرات‌ها در هفته‌های اخیر کاهش حمایت سیاهپوستان آمریکا از کاملا هریس بود. جفرسون می‌نویسد:

 البته که نگران‌کننده است، اما مشکل اصلی اینجاست که مردان سفیدپوست ناراضی هم به او رأی نمی‌دهند.

این نویسنده به کارزار انتخاباتی ترامپ و به توهین‌های ترامپیست‌ها به زنان و مهاجران اشاره می‌کند و می‌نویسد که توهین‌ها و تحقیرها شدت گرفته‌اند و سطح پرخاشگری هم افزایش یافته است. جفرسون می‌نویسد:

انرژی روانی زیادی را صرف این نمی‌کنم که به آمریکایی بودنم افتخار کنم، اما نگاه کردن به او را تحقیرآمیز می‌دانم. این چیزی است که این کشور قدرتمند تولید کرده است و بسیاری از شهروندان آن را تأیید می‌کنند. خدای من این فقط شرم‌آور نیست، تحقیر‌کننده است.

این نویسنده هم پیش‌بینی می‌کند که بعد از انتخابات، جامعه آمریکا ملتهب و فضای سیاسی پرتنش باشد:

هر کسی پیروز شود، اعتراضات، دعوا و انواع چالش‌های قانونی خواهیم داشت. دچار آشفتگی خواهیم شد. حداقل اگر هریس پیروز شود، نوعی هنجار، احترام، معقول بودن، سیستم‌های حقوقی و سیاسی وجود خواهد داشت که به روش‌هایی عمل می‌کنند که ما می‌دانیم و برای آن قانون وضع کرده‌ایم.

Ad placeholder

یک جنگ صلیبی دیگر

مرلین رابینسون، رمان‌نویس شناخته شده آمریکایی که در ایران هم رمان‌های او ترجمه و منتشر شده‌اند، مشکل اصلی آمریکا را در «دکترین‌زدایی» از جامعه به عنوان یکی از پیامدهای نئولیبرالیسم می‌داند. رابینسون می‌نویسد که در سال‌های دهه ۱۹۵۰ آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم بیش از هر زمان دیگری قوی بود. آمریکایی‌ها در آن زمان سرانجام دریافتند که نگرش‌های غالب در مورد رنگ و جنسیت منجر به بی‌عدالتی غیرقابل تحمل و سرکوب جمعیت‌های مستعد شده است. رابیسنون می‌نویسد:

این یک مشکل اجتماعی بود. در پس هر توهین نژادپرستانه، تعصباتی نهفته است که چنین رفتاری را عادی می‌کند. بسیاری از شهروندان آمریکایی تصمیم گرفتند این نگرش‌ها را تغییر دهند. کار هنوز به اتمام نرسیده اما تلاش‌ها به اندازه کافی مثمر ثمر بوده که در دهه گذشته واکنش شدیدی را علیه آن برانگیخته است.

رابینسون پدیده ترامپ را به عنوان واکنشی به این تحولات می‌د‌اند. او می‌گوید شماری از طرفداران مسیحی ترامپ هرچند به کلیسا می‌روند اما اگر رنج همسایه‌شان برای آن‌ها هزینه داشته باشد به خشم می‌آیند:

اساساً آنها اینگونه پیش می‌روند: اگر من احساس ترس می‌کنم، پس چیزی یا کسی مرا تهدید می‌کند و باید فوراً با آن مقابله کنم.

خشم و کینه و طمع بد شمرده نمی‌شود. این گمان وجود دارد که رفاه دیگری ممکن است مستلزم کاهش رفاه تو باشد. پس جامعه‌ای که متعهد به عدالت است، هیچ سودی ندارد.

رابینسون سپس پیش‌بینی می‌کند که چنانچه هریس پیروز شود، انتظار می‌رود که سیاست‌های دولت بایدن، از جمله سیاست‌های حمایتی در زمینه آموزش همگانی و مراقبت‌های بهداشتی ادامه پیدا کنند. پیروزی ترامپ در نظر این نویسنده اما به معنای هرج و مرج است:

اگر ترامپ برنده شود، فکر نمی‌کنم هیچ‌کس، حتی خود او، بداند که قرار است چه اتفاقی بیفتد. همه چیز بستگی به این دارد که او هر روز فکر می‌کند به چه چیزی در آن روز علاقه دارد و چگونه می‌توان به بهترین نحو این علائق را ارضا کرد.

اخراج مهاجران، محاکمه منتقدان و مخالفان، حمایت بی‌چون و چرا از پوتین و همینطور آغاز یک جنگ صلیبی دیگر از پیش‌بینی‌های این نویسنده برای دوره دوم ریاست جمهوری ترامپ است. او می‌نویسد:

ترامپ نه مسیحی است و نه ملی‌گرا، اما ممکن است جنگ صلیبی را به راه بیاندازد. خدا می‌داند که چگونه پایان می‌یابد.

Ad placeholder

منبع:

یک، دو، سه، چهار