فرانسیس نیوتن سوزا در مستعمرۀ کاتولیک پرتغالی گوآ متولد شد و مادر خیاطش او را بزرگ کرد. او خود گفته است:

در سال ۱۹۲۴ در گوآ به دنیا آمدم. پدربزرگ و مادربزرگم هر دو الکلی بودند. پدربزرگم مدیر مدرسه‌ای در روستای آسولنا بود که جدّش تأسیس کرده بود. پدرم در واکنش به میگساری آنها هیچوقت لب به نوشیدنی دیگری غیر از آب نزد. او هم معتاد به منع مشروبات الکلی بود! در مراسم عروسی، شراب سلامتی را روی سرش ریختند. اما می‌گویند اخلاف میگسارها تخیل‌شان خیلی قوی است. اگر به نیاکانم رفته باشم، لابد توهمات پدربزرگی شنگول، خیالات و باقی جک‌وجانورها به این نوه منتقل شده که همان خواب‌وخیال‌های نیاکانش را دارد.

در سال ۱۹۲۹، خانواده به بمبئی نقل‌مکان کردند و سوزا از آبله جان سالم به در برد و مادرش به احترام قدیس محافظ گوآ، فرانسیس خاویر، فرانسیس را به نامش افزود. فرانسیس که در سال‌های ۱۹۳۷ و ۱۹۳۹ از مدرسه اخراج شده بود، در سال ۱۹۴۰ به مدرسۀ هنر جناب جِی. جِی. در بمبئی رفت که عمدتاً براساس سنت انگلیسی آموزش می‌داد. در سال ۱۹۴۵ از این مدرسه نیز اخراج شد. با اخراج از مدرسه، سوزا از نعمت فراغتی برخوردار شد که صرف مطالعه در کتابخانه‌ها کرد. برای اولین بار تصاویر هنر کلاسیک هندی و نقاشی مدرن اروپایی را در کتاب‌ها دید. برای نقاش در حکم مکاشفه بود، چون هیچگاه به فکر معلمان مدرسۀ هنر نرسیده بود که هنر اجدادی و معاصران اروپایی به درد شاگردان هندی می‌خورد. آنگاه بود که سوزا با شور و شوق مشغول مطالعۀ هنر هندی شد و به خصوص مجسمه‌های برنزی و کنده‌کاری‌های اروتیک معابد خاجوراهو متأثرش کرد. تأثیری که تا دیرباز روی نقاش به جا ماند و تخیل این هنرمند جوان را بیدار کرد. در سال ۱۹۴۷، اولین جایزۀ نمایشگاه سالانۀ انجمن هنر بمبئی را دریافت کرد. به حزب کمونیست پیوست و همراه با کریشناجی آرا، ساداناند بکری، آمباداس گید، مقبول فدا حسین و حیدر رضا گروه هنر مترقی را بنیان گذاشت. یک سال بعد در برلینگتون هاوس نمایشگاهی برگزار کرد و ساکن لندن شد، اما از راه روزنامه‌نگاری امرار معاش می‌کرد. در نتیجۀ جنگ جهانی دوم، لندن کانون سابق بوهمی برای هنرمندان نبود، و سوزا تلاش کرد خود را در محافل هنری و ادبی جا بیندازد. کارهای اوایل دهۀ ۱۹۵۰ او مضامینی بحث‌برانگیز را می‌کاوند، به‌خصوص مذهب و جنسیت، که به نظر نویسنده و منتقد هنری، یاشودارا دالمیا، «همنشین‌های پرتنشی» هستند. در سال ۱۹۵۵، سوزا خودزندگینامه‌ای با عنوان «نیروانای خرمگس» منتشر کرد؛ مقاله‌ای که سبب معرفی او به صاحب گالری وان و برگزاری اولین نمایشگاه و فروش تمامی آثار و یک دهه موفقیت بی‌وقفۀ سوزا شد.

طی سال‌ها موضوع نقاشی سوزا تغییری نکرد: تصلیب‌ها، شام‌های آخر، عریان‌های اروتیک، مادر و کودک، طبیعت بیجان و چشم‌اندازها. اما با تمام نوآوری‌هایش، سوزا بیشتر به سبب نقاشی‌هایش از مسیح و قدرت فیگورهای عریان اروتیک به خاطر مانده است. در این کارهاست که شرق، غرب، امر معنوی و جسمانی با هم می‌آمیزند و به این سخن سوزا اعتبار می‌بخشند که ورد زبانش بود: «معنای زندگی خود زندگی است!»

نگاهی به کارهای او بیندازیم.

Ad placeholder

نوازندگان، ۱۹۴۸، مرکب و گواش روی کاغذ

https://www.instagram.com/p/DBy-S8stlZK/

دو دختر گیس‌باف، ۱۹۷۴، رنگ‌روغن روی بوم

https://www.instagram.com/p/DBy-YDnN-U-/

جلجتا در گوآ، ۱۹۴۸، رنگ‌روغن روی تختۀ چندلا

https://www.instagram.com/p/DBy-2gctBFt/

مسیح، ۱۹۴۸، رنگ‌روغن روی تخته

https://www.instagram.com/p/DBy-6Zitdaj/

شام در عماوس با مؤمن و شکاک، ۱۹۵۸، رنگ‌روغن روی بوم

https://www.instagram.com/p/DBy_AQ1NCk1/

اشیای آئین نیایش، ۱۹۶۰، رنگ‌روغن و مواد شیمایی روی تخته

https://www.instagram.com/p/DBy_G4ZN8fx

طبیعت بیجان با ماهی، ۱۹۶۱، رنگ‌روغن روی بوم

https://www.instagram.com/p/DBy_P9GNKwL/

عشاق، ۱۹۴۹، رنگ‌روغن روی تخته

https://www.instagram.com/p/DBy_VyENGFu/

 دختر هندو با حلقۀ بینی، ۱۹۵۰، رنگ‌روغن روی تخته

https://www.instagram.com/p/DBy_bbQNreA/

زن عریان، ۱۹۶۰، رنگ‌روغن روی تخته

https://www.instagram.com/p/DBy_ilKtnav/

سوزا که تربیت کاتولیک سختگیرانه‌ای داشته، معترف است که اولین ایده‌های ایماژسازی را مدیون کلیسای کاتولیک رومی بود. در سال ۱۹۳۷، او را به مدرسۀ یسوعیون در بمبئی فرستادند. با اینکه سوزا جداً در فکر این بود که کشیش شود و به همین منظور لاتین یاد می‌گرفت، یسوعیونی که مدرسه را اداره می‌کردند، در بی‌اعتنایی او به نظم مدرسه یا تمایلش به طراحی هیچ جنبۀ خداشناسانه‌ای نمی‌دیدند. اغلب متهم بود در دستشویی مدرسه طرح‌هایی می‌کشد که به نظر خود سوزا خیلی بد طراحی شده بودند و او آنها را اصلاح می‌کرد! بعد از دو سال او را از این مدرسه بیرون کردند که پایان دورۀ مختصر کشیشی او بود.

در شانزده سالگی بود که به مدرسۀ هنر جناب جی. جی. رفت. نظر به اینکه مدیریت این مدرسه را یکی از اعضای آکادمی سلطنتی برعهده داشت، به راحتی می‌توان تصور کرد هنرمندان آتی بمبئی تشویق می‌شدند چه مسیر هنری را دنبال کنند. در آن زمان، سوزا ارزش‌های این مدرسه را چنان از دل و جان پذیرفت که چهار سال تمام نورچشمی بود و قبول کرده بود مقررات ملال‌آور حرفه‌اش را بپذیرد، بدون اینکه علیه آن اصول نهادینه شده‌ای بشورد که این انضباط بر آنها مبتنی بود. در سال ۱۹۴۴، در فعالیت‌های سیاسی چپ شرکت کرد که هدف‌شان پایان دادن به حاکمیت استعمار انگلستان بود. شرکت سوزا در جنبش ضدبریتانیایی گاندی، «هند را ترک کنید»، به مذاق مدیریت مدرسه خوش نیامد و او را از مدرسه اخراج کردند. سوزا به خانه رفت و نقشی به نام «بانوی آبی‌پوش» کشید که با تمام کارهای قبلی‌اش فرق داشت. رنگ را مستقیماً از تیوب روی بوم مالیده و با کاردک پخش کرده بود. بانوی آبی‌پوش نقاشی ناخودآگاهی بود خشمگین، اما سوزا سبک نقاشی خود را یافت. شش ماه بعد اولین نمایشگاه انفرادی‌اش را برگزار کرد و چند تا از کارهایش را فروخت، از جمله «بانوی آبی‌پوش» که دکتر هرمان گوتس به موزۀ بارودا برد.

بعد از جنگ جهانی و استقلال هندوستان، کارهای سوزا روزبه‌روز از سنت‌های هنرهای زیبا به سمت حاشیه‌های جامعه فاصله گرفتند. گروه آوانگارد هنرمندان مترقی که سوزا در سال ۱۹۴۷ در تأسیس آن همکاری داشت، مظهر فردیت هنری بود. آنان درصدد بودند سبک‌ها و فرم‌های هنر کلاسیک هندی را با تکنیک‌های غربی درآمیزند. تلاشی که تأثیر شگرفی در شکل‌گیری هنر هندوستان پسااستعماری داشت.

Ad placeholder

خانواده، ۱۹۴۶، رنگ‌روغن روی ورق کشیده شده روی تخته

https://www.instagram.com/p/DBy_pqZNPj5/

خانوادۀ هندی، ۱۹۴۷، رنگ‌روغن روی تخته

https://www.instagram.com/p/DBy_uYlt6bT/

اواخر دهۀ ۱۹۴۰، سوزا آبرنگ‌هایی از چشم‌اندازهای گوآ نقش می‌زد و فلاکت بیچارگان هندی را به تصویر می‌کشید، هرچند روی تخته و بوم هم با رنگ‌روغن کار می‌کرد. خانوادۀ هندی از جملۀ جذاب‌ترین کارهای این دورۀ اوست؛ رنگ‌روغنی روی تخته که خانواده‌ای چهارنفره را بیرون خانه‌ای با کاسه‌های خالی زیر پاهای‌شان نشان می‌دهد، در حالی که ماهی و میوه درون خانه‌ای پشت سرشان روز میز قرار دارند. سوزا بسیاری از این نقاشی‌های بحث‌انگیز را در محلات طبقۀ کارگر بمبئی به نمایش گذاشت. او را در روزنامۀ حزب کمونیست، عصر توده‌ها، با عناوین «وطن‌پرست و انقلابی» ستودند. البته رابطۀ سوزا با حزب عمر کمی داشت و در سال ۱۹۴۹ از حزب بیرون آمد. او می‌گوید:

می‌خواستند این طوری یا آن طوری نقاشی بکنم. من با دسته‌هایی که می‌خواستند هر چه خوشآیند آنهاست نقاشی کنم، بیگانه بودم. معتقد نیستم هنرمند واقعی برای محفل‌ها یا برای پرولتاریا نقاشی می‌کند. با تمام وجودم معتقدم که هنرمند فقط برای خودش نقاشی می‌کشد. من هنرم را تبدیل به متابولیسم کرده‌ام. برای اینکه وجود داشته باشم، خودم را آزادانه در نقش بیان می‌کنم. چیزی را نقش می‌زنم که می‌خواهم، چیزی که دوست دارم، چیزی که حس می‌کنم.

سوزا چشم‌اندازهای روستایی و بومی‌ها را با ضربات آزاد قلم‌مو و رنگ‌های خیره‌کننده به تصویر می‌کشید. اصول کاتولیک موتیف مکرری در کارهای اوست. در کودکی، مسحور عظمت کلیسا، روال وسواسی آئین‌های کلیسایی، کسوت پرزرق‌وبرق کشیش‌ها، طاق‌های بلند و مطلا شد. اما بعدها دیدی انتقادی و بی‌تفاوت به کلیسا پیدا کرد. این شیدایی آمیخته به قطع‌علاقه از کلیسا، بذر تعداد زیادی از نقاشی‌های سوزا با موتیف‌های کتاب مقدس را کاشت. با وجود این ایمان و سپس انکار، نفوذ فرهنگ بصری اصول مکتب کاتولیک همچنان روی کارهای سوزا به قوت خود باقی ماند.

در مقالۀ «نیروانای خرمگس»، ساختار طراحی‌ها و نقاشی‌هایش را توصیف کرد: دو خط موازی که هر دو طرف آنها هاشور خورده است. انگشت‌نماترین نقش‌های سوزا سرهای از ریخت افتاده است که تأثیر پیکاسو در آنها مشاهده می‌شود؛ سرهای زشت، بی‌تناسب با اعوجاج‌های گروتسک، بی‌ریخت‌های بدشکل طبیعی که انگار از خود جهنم رانده شده‌اند. سوزا با دست و ظرافت خود، توانست راهش را از پیکاسوی بزرگ جدا کند.

علاوه بر کارهای مذهبی، به روال هنرمندان قدیم، فیگور زنانه منبع بسیاری از نقاشی‌های و طراحی‌های سوزا بود. اما این فیگورها هم از شرارت و شور در امان نبودند. فیگورهایی از لحاظ جنسی جسورانه و عمداً کج‌ومعوج که تماشاگر مهذب را دفع می‌کردند و به وحشت می‌انداختند. او عشاق را هم نقاشی می‌کرد و روابط بین آنها را به زبان تصویری نیشداری به تصویر می‌کشید.

خود سوزا دربارۀ این دو علاقه‌اش، یعنی نقوش مذهبی و فیگورهای لخت زنانه، می‌گوید:

به نظر من، تمام مضامین شایع و حساس مخصمه‌های بشری مربوط به مذهب و جنسیت‌اند.. در فلسفۀ مذهبی-اروتیک هندو، این مضامین متقارن و متقابلاً روشنگرند. تعارضی با هم ندارند. اما در مسیحیت با هم سازگاری ندارند.

معلوم می‌شود سوزا احساس نیاز کرده که هم‌زیستی تصویرسازی‌هایی مانند فیگورهای عریان و تصلیب را در نقاشی‌هایش توضیح دهد و شاید اینجاست که بی‌ربط نمی‌بیند تذکر بدهد که هر «ذهنیت» هندی مشابهی می‌تواند این دو مضمون به ظاهر متضاد را با هم آشتی دهد. اما رتوریکی که برخی از منتقدان دربارۀ دل‌مشغولی سوزا با «گناه» و «معنویت» ساخته و پرداخته‌اند قابل تردید است، چون نه سکشوالیته نزد سوزا «گناه» محسوب می‌شد و نه مضامین مسیحی لزوماً بازنمایی «معنویت» هستند. مسیح برای سوزا نمادی شخصی (مانند نقش «مویه بر مردگان» که سوزا مرگ پدر خود را به تصویر کشید و ناخودآگاه شمایل‌نگاری مسیحی را با رویدادی شخصی تلفیق کرد) و همین‌طور نمادی بود از قساوتی که نوع بشر بر همنوعانش روا می‌دارد.

سَرِ جان تعمیددهنده، گوآ، ۱۹۴۸، گواش روی کاغذ

https://www.instagram.com/p/DBy_2L5Ncaw/

دختر رومی، ۱۹۶۰، رنگ‌روغن روی بوم

https://www.instagram.com/p/DBzACBDNsmN/

طبیعت بیجان، ۱۹۶۰، رنگ‌روغن روی تخته

https://www.instagram.com/p/DBzARIhNfiN/

این نقاشی‌ها ترکیبی هستند از الگوهای جسورانه، شمایل‌نگاری بزرگ‌تر از اندازۀ معمول، موزائیک‌های درخشان، رنگ‌های زنده که روی بوم یا تخته مالیده یا پاشیده شده‌اند، ته‌مایه‌های زنگاری، زمردی، کهربایی، مرجانی، ارغوانی، حاشیه‌های سیاه، لایه‌های نازک و نوارهای غلیظ رنگ‌های درخشان. بسیاری از نقاشی‌های او کارهای موزائیکی درخشان‌اند که یادآور شیشه‌ها و پنجره‌های رنگی کلیسا و نشانگر جذابیت معماری کلیسایی نزد سوزا هستند. اغلب نقش‌های بیجان سوزا نوستالژی زندگی سادۀ او در گوآ را بازنمایی می‌کنند.

زندگی سوزا از آغاز تا پایان با شورش تعریف می‌شد. از سال ۱۹۵۵، سراغ «سیاه‌قلم» رفت که انحراف از کارهای قبلی و به نظر منتقدان «شاهدی بر رگۀ سرکش» او به شمار می‌آمد. این سیاه‌قلم‌ها موضوعات محبوب نقاش را به تصویر می‌کشیدند و فقط از زوایای خاصی زیر نور قابل مشاهده و تشخیص بودند. با اینکه سوزا غالباً از سیاه‌قلم برای کاوش در مضامین محبوبش، از جمله فیگورهای عریان، پرتره‌ها، صحنه‌ها و چشم‌اندازهای مذهبی استفاده می‌کرد، تحقیقات او در سیاه‌قلم رابطۀ بین جنبه‌های نامیمون و والای طبیعت، و همین‌طور پیوندهایی را می‌کاوید که به باور سوزا بین طبیعت، بشر و خدا وجود داشت. بعید نیست سوزا از سیاه‌قلم‌های فرانسیسکو گویا و کارهای تک‌رنگ هنرمند مفهومی ایو کلن الهام گرفته باشد. همچنین بین سوزا و بیکن، به‌خصوص در تصور و تصویرشان از امر گروتسک قرابت‌هایی وجود دارد.

هر قطعه از کارنامۀ هنری سوزا بازتابی است از احساسات خام و وقایع‌نگاری بصری زندگی نقاش. هنر سوزا ظریف نیست، کاملاً برعکس. شخصی، زمخت و صادقانه است. به قول سزار کروز، هنر سوزا «مایۀ آسودگی آشفتگان و مایۀ آشفتگی آسودگان» است.

Ad placeholder

منابع:

یک، دو، سه، چهار، پنج