قتل داريوش مهرجويی، کارگردان برجسته سینما، و همسرش وحیده محمدی در سال ۱۴۰۲ و همچنین «خودکشی» مشکوک کیومرث پوراحمد، بار دیگر خاطره قتلهای زنجیرهای دهه هفتاد شمسی و سرکوب دگراندیشان در تاریخ معاصر ایران را زنده کرد. این وقایع نهتنها تراژیک هستند، بلکه بازتابی از روند تاریخی و مداوم دگراندیشکشی [آگاه یا ناخودآگاه، ضمنی یا صریح] در ایران از دوران قاجار و پهلوی تا جمهوری اسلامی است.
تاریخ دگراندیشکشی در کشورهای دیکتاتوری نشان از یک الگوی مداوم سرکوب روشنفکران در طول دورههای مختلف سیاسی در جهان دارد. نظامهای سیاسی دیکتاتوری و ایدئولوژیک در سراسر تاریخ با استفاده از ابزارهای مختلفی از قبیل زندان، شکنجه و قتل، به سرکوب دگراندیشان پرداختهاند.
دگراندیشکشی و حذف دیگری در فلسفه سیاسی و اجتماعی، یکی از جلوههای تراژیک تاریخ تمدن بشری است که به ماهیت چگونگی روابط قدرت و شکلگیری اجتماع بازمیگردد. این اصطلاح به نوعی از سرکوب و خشونت اشاره دارد که حکومتهای دیکتاتوری و حتی برخی جوامع به صورت نظاممند برای حذف نظرات مخالف و تثبیت قدرت خود به کار میگیرند. در تحلیل این پدیده، میتوان آن را از زوایای مختلف فلسفی و تاریخی بررسی کرد.
۱. حذف دیگری؛ تضاد با اصل آزادی و فردیت
از نگاه فیلسوفانی مانند جان استوارت میل و جان لاک، فردیت و آزادی اندیشه اصولی غیرقابل انکار در زندگی اجتماعی و سیاسی هستند. حذف دیگری، اساساً حمله به این اصول است. در جوامع دموکراتیک، فردیت و آزادی بهعنوان شرایط لازم برای پیشرفت و توسعه فکری و اخلاقی جامعه شناخته میشوند، در حالی که در جوامع استبدادی، حذف دیگری به عنوان راهکاری برای تثبیت هژمونی قدرت استفاده میشود. سرکوب دگراندیشان در این نوع جوامع، بیانگر این است که حکومتها یا مراکز اقتدار در این جوامع نه تنها مخالف تنوع فکری هستند، بلکه اساساً هرگونه نفس وجود دیگری که با نظم موجود در تضاد باشد، غیرقابل تحمل است.
۲. اراده به قدرت؛ خوانشی از نیچه
در چارچوب دیدگاههای نیچه، دگراندیشکشی میتواند به عنوان نوعی تجلی «اراده به قدرت» فهمیده شود. نیچه در آثار خود به این موضوع اشاره میکند که انسانها در جستجوی قدرت تمایل دارند هرگونه دیگری را که ممکن است تهدیدی برای سلطه آنان باشد، حذف کنند. این میل به حذف دیگری، نتیجهی ترسی است که قدرت حاکم از تغییر یا چالش ایدئولوژیک تجربه میکند. برای دیکتاتورها، دگراندیش نماد نیرویی است که میتواند پایههای نظام ایدئولوژیک و سلطهگر را به لرزه درآورد، از همین رو به حذف فیزیکی یا ایدئولوژیک او دست میزنند.
۳. حذف دیگری به عنوان پروسه نفی تفاوتها
مفهوم «دیگری» و «غیریت» (Alterity) در نظریات ژاک دریدا، فیلسوف فرانسوی جایگاه ویژهای دارند. به گفته دریدا، دیگری در هر ساختار قدرتی که به دنبال یکپارچگی و تثبیت خود باشد، تهدید محسوب میشود. دیگری با تجلی تفاوت و تفاوتطلبی، وجود نظامهای مطلقگرا را به چالش میکشد. حذف دیگری در واقع تلاش نظامهای قدرت برای نابودی تفاوتهاست، چرا که این تفاوتها میتوانند به زیر سؤال بردن مشروعیت و قدرت حاکم بینجامند. دریدا معتقد است که هرگونه سرکوب یا حذف دیگری در واقع به معنای از بین بردن فضایی است که تفکر و تفاوت بتوانند در آن به شکلی آزاد و خلاقانه بروز کنند.
۴. دگراندیشکشی و روانشناسی قدرت
اریک فروم، فیلسوف و روانشناس آلمانی، در تحلیل پدیده دگراندیشکشی از دیدگاه روانشناسی قدرت به این موضوع پرداخته است. از نظر فروم، جامعهای که از مواجهه با دگراندیشان هراس دارد، نشاندهنده عدم بلوغ روانی و اخلاقی آن جامعه است. فروم استدلال میکند که تمایل به حذف دیگری، نوعی از فرار از مسئولیت اخلاقی و توانایی شناخت و پذیرش تفاوتها است. قدرتهای استبدادی به جای گفتوگو و پذیرش اختلافات، با خشونت و سرکوب دگراندیشان سعی در حفظ نظم موجود دارند. این فرایند، به جامعهای بیروح و فاقد تفکر انتقادی منجر میشود.
۵. حذف دیگری در تاریخ؛ از یونان باستان تا معاصر
دگراندیشکشی و حذف مخالفان تاریخ به دارازای تمدن بشری دارد. از اعدام سقراط در یونان باستان به اتهام فساد اخلاقی و زیر سؤال بردن خدایان شهر تا قتل روشنفکران و نویسندگان در دوران معاصر، همگی شاهدی بر تلاش سیستمهای سیاسی برای حفظ وضع موجود از طریق حذف نیروهای مخالف هستند. در دوران مدرن، نمونههای معروفی چون پاکسازیهای استالینی در شوروی، نازیسم در آلمان و حتی اعدامهای سال ۶۷ و قتلهای زنجیرهای در ایران نشان از تداوم این پدیده در سیستمهای دیکتاتوری دارد.
۶. نقش ایدئولوژی در حذف دیگری
ایدئولوژیها در دیکتاتوریها به عنوان ابزاری برای توجیه حذف دگراندیشان عمل میکنند. هانا آرنت در تحلیلهای خود درباره توتالیتاریسم، به نقش ایدئولوژیهای توتالیتر در از میان بردن دیگری اشاره میکند.
آرنت میگوید که در نظامهای توتالیتر، ایدئولوژیها از آنجایی که خود را به عنوان حقیقت مطلق معرفی میکنند، هرگونه اختلاف یا تفکر مخالف را به عنوان دشمن تلقی میکنند. این ایدئولوژیها با توسل به خشونت و سرکوب، سعی در از میان بردن هرگونه نقد یا دگراندیشی دارند.
جمعبندی
در پایان باید گفت دگراندیشکشی و حذف دیگری نمایانگر تلاش حکومتهای دیکتاتوری برای حفظ مشروعیت و قدرت مطلقه خود است. در حالی که دگراندیشان نقش حیاتی در به چالش کشیدن قدرتهای مطلق و ایجاد تحولات اجتماعی دارند، دیکتاتوریها با سرکوب آنها سعی در جلوگیری از تغییرات بنیادین دارند. بررسی فلسفی این پدیده، ما را به درک عمیقتری از ماهیت قدرت، ترس از تفاوتها و نقش سرکوب در جوامع انسانی رهنمون میکند. دگراندیشکشی، در نهایت، نه تنها نشانهای از ضعف حکومتهای مطلقه، بلکه نشانهای از ناتوانی جوامع در پذیرش تنوع و دموکراسی فکری است.
صدرا عبدالهی گرامی،
متاسفانه توصیفی که از دلیل اعدام سقراط ارائه کردی، درست نیست. اتهام سقراط، فساداخلاقی یا زیر سوال بردن خدایان نبود. اتهام او تبلیغ یرعلیه دموکراسی در بین جوانان بود. او در یک محاکمه قانونی، با حضور حدود ۵۰۰ نفر، که همگی مانند هیئت منصفه حق رای داشتند، با رای حدود ۲۸۰ رای در مقابل حدود ۲۲۰ رای، مجرم شناخته شد. مجازات او نوشیدن جام شوکران بود.
با احترام- حسین جرجانی
حسین جرجانی / 14 October 2024
صدرا عبدالهی گرامی،
متاسفانه توصیفی که از دلیل اعدام سقراط ارائه کردی، درست نیست. اتهام سقراط، فساداخلاقی یا زیر سوال بردن خدایان نبود. اتهام او تبلیغ یرعلیه دموکراسی در بین جوانان بود. او در یک محاکمه قانونی، با حضور حدود ۵۰۰ نفر، که همگی مانند هیئت منصفه حق رای داشتند، با حدود ۲۸۰ رای در مقابل حدود ۲۲۰ رای، مجرم شناخته شد. مجازات او نوشیدن جام شوکران بود.
(لطفا توجه داشته باش که بیدقتی در توضیح علت اعدام سقراط، ممکن است باعث مشکوک شدن خواننده نسبت به درستی دیگر بخشهای مقالهات بشود.)
با احترام- حسین جرجانی
حسین جرجانی / 15 October 2024