«ستاد مدارس مسجد محور» باعنوان فرعی «مدارس بندگی» که مرکز آن در شهر «قم» است در شهریورماه سال جاری لیست حدود ۱۹۰ باب مدرسه آماده نام‌نویسی را در سراسر کشور منتشر کرده ‌است. از این تعداد حدود ۷۶ باب آن (۳۵ مدرسه دخترانه و ۴۱ مدرسه پسرانه) در تهران فعال است و بقیه آن‌ها در دیگر مراکز استان‌ها آغاز به کار کرده است. این یاداشت به تاریخچه و اهداف مورد نظر حکومت در تاسیس این مدارس می‌پردازد. عنوان فرعی مدارس بندگی خود به اندازه کافی گویاست.

مقدمه

 «مدارس مسجد محور» که به روایتی از حدود ۱۰ سال قبل فعالیت بدون مجوز خود را آغاز کرده‌اند امروز به یکی مباحث روز ایران تبدیل شده است. در جلسه علنی دهم دی‌ماه «مجلس حکومت اسلامی» طی مصوبه‌ای وزارت آموزش و پرورش را مکلف به صدور مجوز برای متقاضیان تشکیل مدارس مسجدمحور نموده است. علیرغم دلایل بی‌ربط نمایندگان موافق این مصوبه، و اعضای کمیسیون آموزش وپرورش درمجلس، و علیرغم باورهای ایدئولوژیک نظام ولایی، پیش بینی می‌شود این مصوبه به دلیل نقض صریح قانون اساسی با مخالفت «شورای نگهبان» روبرو شود. به همین دلیل قبل از تصویب شورای نگهبان این مصوبه به «مجمع تشخیص مصلحت نظام» ارسال شده است. در ۲۸ دیماه مجمع تشخیص مصلحت اساساً تشکیل این نوع مدارس را نه تنها مغایر با سیاست‌های کلی نظام اعلام کرد بلکه به‌دلیل ابهام در تخصیص منابع اختصاصی مساجد به این مدارس، آن را غیرعملی و غیرشرعی دانست.

از طرف دیگر کارشناسان آموزش و پرورش و معلمان و مدیران اجرایی آن وزارت‌خانه تشکیل مدارس مسجد محور را بدعتی خطرناک در روند آموزش و پرورش اعلام کردند و اظهارداشتند که چنین تصمیمی نتایج فاجعه باری به‌دنبال خواهدداشت.

Ad placeholder

مدرسه مسجدمحور چیست؟

 مدرسه مسجدمحور مدرسه‌ای است که در بخشی از فضای خالی یک مسجو تشکیل می‌شود. دراین مدارس که به‌صورت مدارس به اصطلاح «غیر انتفاعی» اداره می‌شوند قرار است علاوه بر ارائه دروس آموزشی درهرپایه، طبق برنامه مدون آموزش و پرورش، بر دروس تعلیمات دینی، مسایل شرعی و البته برگزاری برخی مناسک مذهبی هم‌چون نمازجماعت و جلسات دعاخوانی تأکید بیشتری شود. ظاهرا بردن بیشترین بهره ممکن از مجاورت مدرسه و مسجد، در این طرح لحاظ شده است.

 صرف نظر از این‌که تشکیل مدرسه در خارج از محیط اختصاصی آموزشی که تحت کنترل و اداره آموزش و پرورش نباشد کاری خلاف قانون است، بخصوص تشکیل مدرسه در محیطی مثل مسجد که محل تردد آزادانه افراد مختلف است و احتمال وقوع هر حادثه یا اعمال خلاف درآن محتمل است، و صرف نظر از این‌که افزودن به برنامه‌های درسی و یا اعمال تغییر در آن و حقنه کردن باورهای مربیان، معلمان، روحانیون وحتی والدین، تجاوز آشکار به حقوق کودکان است، اساسا تشکیل چنین مدارسی هشداری است به جامعه و به خانواده‌ها. زیرا دقیقاً گروه‌های بنیادگرا و تکفیری در اروپا و درخاورمیانه و بخصوص در پاکستان از چنین محیطی زاییده شده و بربالیده‌اند. دقیقا آموزش‌های روحانیون در مساجد اروپا عامل برانگیزاننده جوانانی بودند که بعدها به «داعش» و سازمان‌های مشابه پیوستند. «گروه طالبان» زاییده همین مدارس مسجدمحور است. گرچه به‌جای مذهب تشیع در آن‌جا، مذهب تسنن تدریس می‌شود. نتایج صدها نمونه از اقدامات مشابه را می‌توان در کشورهای «مصر»، «لبنان»، «یمن»، «پاکستان» و «افغانستان» به وضوح دید.

 همگانی کردن آموزش کودکان زیر نظر نهادهای مسئول و با برنامه درسی معین و یک‌پارچه، علیرغم انتقادات و کاستی‌های سیستم «آموزش همگانی» و مفاد آن، رویدادی در عرصه عمومی است که می‌تواند مورد نظارت عموم مردم و کارشناسان قرارگیرد. اما تشکیل کلاس‌های آموزش کودکان در مدارس مسجدمحور نفی بنیان‌های فکری و فلسفی آموزش همگانی است. و بخصوص سپردن این امر به‌دست متولیان مساجد، روحانیون و شرکای آنها نتیجه‌ای جز افراط‌گرایی و فرقه‌گرایی و تربیت «سرباز جان فدا» به‌جای دانش آموز ندارد. نگاهی به تاریخچه تشکیل فرقه‌های مختلف مذهبی مخفی مبین همین ادعاست.

 گذشته از این در شرایطی که به‌علت کاهش رشد جمعیت و یا رشد دیگرموانع تحصیل کودکان، کلاس‌های مدارس دولتی خالی می‌مانند و برای همان اندک کلاس‌های دایر هم حداقل امکانات آموزشی در دسترس نیست، چرا به‌جای یافتن دانش آموز برای کلاس‌های خالی و بازگرداندن کودکانی که به دلیل فقر خانواده‌ها از تحصیل محروم شده اند، گروهی اصرار دارند مدارس را خالی رها کرده و در گوشه مساجد کلاس‌های خود را برپا نمایند. (شاهد موثقی از تعطیل شدن مدارس در برخی از روستاها و تبدیل آن به آغل نگهداری گوسفندان یا اجاره ساختمان به شرکت‌های پیمانکاری در خوزستان خبر می‌داد.)

 بدیهی است که تصویب و ابلاغ چنین مصوبه‌ای علیرغم ادعای نمایندگان، فقط با هدف نشر دین و مذهب نیست. باید دید حکومت ولایی در هر قانون و هر مصوبه‌ای چه مطامع پنهانی دارد و یا در پی دادن چه رانتی به چه کسانی است؟ زیرا «مصلحت و منفعت عموم مردم» کمترین جایی در اذهان حکومت‌گران نظام ولایی ندارد و هر قبایی از ابتدا به قامت کس یا افراد معینی دوخته می‌شود. در ادامه این یادداشت به برخی علل واقعی اما پنهان در ایده تشکیل مدارس مسجدمحور می‌پردازد.

کلاسی در یک مدرسه «مسجدمحور»
کلاسی در یک مدرسه «مسجدمحور»

بحران خالی شدن مساجد

نهضت مسجدسازی و توسعه فضای مساجد که از سال‌ها قبل از انقلاب آغاز شده بود و بنا به آمار درج شده در کتاب «نگاهی به شاه»، نوشته «عباس میلانی» در دوران پهلوی دوم بیش از هزار مسجد جدید در ایران ساخته شده بود، پس از انقلاب هرچه بیشتر رونق یافت. در سال‌های اخیر مساجدی واقعا مجلل و عظیم با بودجه‌های سرسام‌آور در هرکوی و برزن شهرها و روستاها ساخته شد. محلی برای برگزاری نماز جماعت ومجالس سوگواری، مولودی‌ها و سایراجتماعات مذهبی، همچنین مرکزی برای تشکل «بسیج محلات» و تشکیل «شوراهای محلی» و گاهی توزیع برخی امکانات که حکومت می‌خواست به‌دست طرفداران و حامیانش برسد. با استقرار گسترده‌تر حکومت اسلامی نقش مساجد رنگ و بوی سیاسی هم گرفت و به‌عبارت دقیق‌تر مسجد هر محله و ائمه جماعت و اعضای بسیج آن نه تنها ابزار اعمال حاکمیت غیر رسمی حکومت بلکه محلی برای خبر رسانی و جاسوسی و نظارت خانه‌به‌خانه شهروندان و افراد ساکن در آن محله شد. علاوه برآن مساجد مرکز ساماندهی خانواده شهدا و طرفداران حکومت برای شرکت جمعی در نماز جمعه یا راهپیمایی‌های حکومتی گردید و در مواردی حتی مساجد محل بازداشت موقت و گاهی بازجویی ازافرادی شد که به‌هردلیل مظنون به ارتکاب گناه و یا مخالفت با حکومت بودند.

حکومت به هر دری می‌زند تا رونق را به مساجد بازگرداند و تاسیس مدارس مسجدمحور یکی از همین راهکارهاست. حکومت می‌خواهد با تبدیل بخشی از فضای مساجد به مدرسه، نه تنها رونق را به مساجد بازگردانند بلکه متولیان با استفاده بهینه از ساختمان و امکانات مسجد درآمدی کسب کنند تا این چراغ از فروغ نیافتد.

 در دهه اول انقلاب و بخصوص در دوران جنگ مساجد در اجرای نقش‌ها و وظایف فوق موفق بود و نوعی ارتباط متقابل بین مساجد محلات و مراکز «پشتیبانی جنگ» به وجود آمده‌بود. اعزام نیروی بیشتر به جنگ مساوی با گرفتن امکانات و بودجه بیشتر از دولت و نهادهای حکومتی بود. افراد بسیاری از همین مساجد و شوراهای محلی به درون دولت و حکومت راه یافته و صاحب مقام و موقعیت شدند.

 اما پس از پایان جنگ و شروع «دوران سازندگی» و دوره به اصطلاح «آزادسازی» اقتصادی، نقش بازاروارِ مساجد بخصوص در بخش توزیع کم‌رنگ شد. دمیدن در بوق و کرنای توسعه و برآمدن طبقه‌ای از تکنوکرات‌ها در درون حکومت نه تنها باعث متمرکز شدن بیشتر قدرت در دولت شد بلکه متقابلا سبب ضعیف شدن نهادهای غیررسمی قدرت مثل مساجد شد و به تبع آن حتی رنگ و بوی مراسم مذهبی سنتی نیز تغییر کرد. در بسیاری از مساجد بزرگ صندلی جای فرش و تریبون جای منبر را گرفت و شکل مدرن‌تری از مذهب رواج یافت.

 از طرف دیگر بی‌کفایتی حکومت در تمشیت امور مردم بخصوص «دهک‌های پایین‌تر جامعه» که باورهای محکم‌تری داشتند و اکثریت «مسجد رو»ها را تشکیل می‌دادند، سبب کوچک‌تر شدن سفره‌های آنان و در مقابل به یغما بردن ثروت‌های کلان توسط نزدیکان به دولت و حکومت شد و همین امر به‌تدریج باعث افزایش بی‌اعتمادی دهک‌های پایین و طبقات فرودست نه تنها به حکومت بلکه به نهاد دین گردید.

 نتیجه آن‌که در بیست سال اخیر روز به روز مساجد خالی‌تر و ساکت‌تر شد. نه مجالس وعظ و خطابه مشتری دارد و نه صف نمازجماعت. معدود افرادی که هنوز در خلوت خودشان خرده ایمانی دارند ترجیح می‌دهند نماز را «فرادا» بخوانند تا آنکه پشت سر امام جماعتی که نوکر حکومت است و اغلب مبلغ و ثناگوی رهبر.

 تبلیغات پر سروصدای رسانه‌های حکومتی برای تشویق مردم به بازگشت به مساجد مثلا برای مصون ماندن از «نفرین مساجد خالی» و برگزاری مراسمی مثل «اعتکاف» هم نتوانست آب رفته را به جوی بازگرداند. تا جایی که مساجد برای امورات جاری به کمک‌های دولت وابسته شدند. نه تنها آب و برق و گاز رایگان دریافت می‌کنند بلکه شهرداری‌ها بین مساجد قند و شکر و و چای و گاهی برنج و روغن و گوشت کوپنی توزیع می‌کنند یا پرداخت حقوق خادمان مساجد را متقبل می‌شوند. البته مساجدی که توسط بدهکاران بزرگ بانکی و اختلاس‌گران و رانت‌خواران اداره می‌شوند نیازی به این کمک‌ها ندارند.

 به هرترتیب حکومت به هر دری می‌زند تا رونق را به مساجد بازگرداند و تاسیس مدارس مسجدمحور یکی از همین راهکارهاست. حکومت می‌خواهد با تبدیل بخشی از فضای مساجد به مدرسه، نه تنها رونق را به مساجد بازگردانند بلکه متولیان با استفاده بهینه از ساختمان و امکانات مسجد درآمدی کسب کنند تا این چراغ از فروغ نیافتد.

 ازطرف دیگر این رانتی‌است که حکومت به افراد نزدیک به خود می‌دهد. در شرایطی که تامین ملکی برای یک مدرسه غیرانتفاعی با حداقل پانصد متر مربع زیربنا مثلا در تهران مستلزم پرداخت حداقل اجاره بهای سالانه ۷۰۰ تا ۸۰۰ میلیون تومان است، حکومت امکان استفاده از فضای مساجد که متعلق به عموم مردم است و بهره‌بردن از آب و برق رایگان را به کسانی می‌دهد که بخواهند ازاین فضا به‌عنوان مدرسه غیرانتفاعی استفاده کنند و با پرداخت اجاره حداقلی هم سود ببرند و هم به مساجد رونقی بدهند. مجلس با ابلاغ این مصوبه به آموزش و پرورش، یک معامله «برد برد» را برای متولیان مساجد و برخی از معتمدان خود فراهم می‌سازد.

هدف اصلی اما پنهان حکومت دینی از گشایش و توسعه مدارس مسجدمحور، فتح مجدد مواضعی است که تا حدود ۱۰۰ سال قبل درملک طلق روحانیت بوده و آمدن دولت مدرن به ایران آن را از کف آنان خارج کرده‌بود.

اشتغال زایی برای طلاب بیکار

یکی از تبعات مستقیم انقلاب بهمن ۱۳۵۷ افزایش چشمگیر تعداد حوزه‌های علمیه و طلاب مشغول به تحصیل یا فارغ‌التحصیل شده از این حوزه‌هاست. گرچه تعداد داوطلبان تحصیل در حوزه‌ها درپنج سال اخیر و تحت تاثیر اتفاقات سال ۹۷ تا ۱۴۰۱ به‌شدت کاهش یافته است اما به‌عنوان مثال در سال ۱۳۹۷ تعداد طلاب شیعه مرد بالغ بر ۷۰ هزار نفر و تعداد طلاب زن حدود ۴۷ هزار نفر اعلام شده بود و تعداد روحانیون فعال شیعه در سراسر کشور نیز بالغ بر ۴۵۰ هزار نفر بود. گرچه آمار غیررسمی بسیار بیشتر از این تعداد است. کمتر از ۲۰ درصد این فارغ‌التحصیلان در همان حوزه‌ها مشغول به‌کار می‌شوند و از بودجه‌های اختصاصی دولت به حوزه‌ها و همچنین از محل وجوهات شرعی و یا سایر منابع مالی حوزه حقوق می‌گیرند. بخش زیادی از آنان در واحدهای سیاسی عقیدتی ارتش، سپاه و نیروی انتظامی و یا در وزارت خانه‌های مختلف با عناوین و پست‌های فرمایشی استخدام شده و حقوق بگیر دولت می‌شوند. تعداد معدودی از طلاب نیز به روستاها یا شهرستان‌های محل تولد خود بازگشته و امام جماعت مسجد می‌شوند و با وعظ و خطابه در مجالس سوگواری یا مجالس «ذکر برای اموات» درآمدی کسب می‌کنند.

با وجود این بخش زیادی از آن‌ها بی‌کار می‌مانند و با آنکه اغلب آنان ارتباط خود با حوزه‌ها را نگه می‌دارند تا شهریه‌شان قطع نشود، اما آن شهریه‌ها برای یک زندگی حداقلی نیز کفایت نمی‌کند. به‌همین دلیل حکومت می‌خواهد از طریق بازگشایی مدارس مسجدمحور و استخدام روحانیون یا طلاب، آنها را در درآمد مدارس غیرانتفاعی سهیم نماید.

Ad placeholder

روحانیت در رویای فتح دوباره نهاد آموزش

هدف اصلی اما پنهان حکومت دینی از گشایش و توسعه مدارس مسجدمحور، فتح مجدد مواضعی است که تا حدود ۱۰۰ سال قبل درملک طلق روحانیت بوده و آمدن دولت مدرن به ایران آن را از کف آنان خارج کرده‌بود. برای توضیح بیشتر این امر مجبوریم به چند فراز تاریخی اشاره کنیم.

 از زمان‌های بسیار دور و از زمانی که روحانیت یا نهاد مذهب، شریک و یاور قدرت سیاسی بوده تا طلوع و ظهور دوران مدرن در جهان، همواره دو نهاد «قضاوت» و «آموزش» در اختیار روحانیان و کشیشان بود. در ایران چه قبل و چه بعد از اسلام روحانیون و علماء، علاوه بر ساماندهی امور اخروی مردم، بخشی از اشتغالات دنیوی آنان و البته ممر درآمد آن‌ها از طریق اداره محاکم قضایی، مدیریت برامور مربوط به بیع و معاملات و بالاخره به عهده داشتن امر آموزش بوده است. ظهور دولت مدرن در ایران دردوران «پهلوی‌اول» منجربه تدوین قوانین مدنی، تشکیل محاکم دادگستری، تاسیس اداره ثبت اسنادرسمی، تشکیل محاضر ثبت اسناد و املاک و بالاخره تشکیل اداره ثبت احوال شد و همین امر دست روحانیت را از تمامی امور مربوط به امر قضاوت کوتاه‌ کرد. هم‌زمان با آن نیز تشکیل وزارت معارف و بعدهم وزارت فرهنگ که در دوران «پهلوی‌دوم» به آموزش و پرورش تغییر نام پیدا کرد، عملاً نهاد آموزش را تحت کنترل دولت درآورد. دراختیار گرفتن این دو نهاد از سوی دولت نه تنها دست روحانیت را از ساماندهی امور دنیوی کوتاه کرد بلکه درآمد آن‌ها را محدود به دریافت وجوهات شرعیه و روضه‌خوانی در مجالس وعظ و ذکر کرد. از همین رو روحانیت نسبت به رضاشاه بیشترین کینه را داشت و در طول حکومت پهلوی دوم همواره درصدد بود که مواضع واگذار شده را دوباره فتح کند. گرچه تاریخ دشمنی روحانیت با شکل‌گیری مدارس جدید و آموزش همگانی، حتی به‌قبل از شکل‌گیری دولت مدرن در ایران بازمی‌گردد.

مخالفت روحانیت با تأسیس مدارس جدید

  تاسیس اولین مدارس جدید در ایران به‌دست کشیشان یا مسیونرهای مذهبی به سال ۱۲۴۰ شمسی بازمی‌گردد که به‌ترتیب در اصفهان و چند سال بعد در ارومیه راه اندازی شد. تاسیس این مدارس در ابتدا برای علماء چندان حساسیت برانگیز نبود. اما پس از آنکه «ناصرالدین شاه» در بازگشت از سفر فرنگ به «ایروان» رسید شنید که یک ایرانی به نام «میرزا حسن رشدیه» در آن شهر مدرسه‌ای افتتاح کرده و به کودکان مهاجران ایرانی درس می‌دهد. ناصرالدین شاه از او دعوت کرد که به ایران بیاید و در آنجا مدرسه خود را تأسیس کند. وقتی علمای تبریز از آمدن حسن رشدیه به ایران باخبر شدند موج مخالفت آنان با مدارس جدید بالا گرفت و او را که به دعوت شاه به ایران بازگشته بود به بی‌دینی متهم کرده و او را به زندان انداختند. اما او مدتی بعد با عارض شدن به شاه توانست از محبس آزاد شده و در سال ۱۲۶۸ شمسی اولین مدرسه سبک جدید را در «ششگلان تبریز» راه‌اندازی کند. علیرغم مخالفت روحانیت، این مدارس جدید به سرعت گسترش یافت. در سال ۱۲۶۹ مدرسه شوکت در «بیرجند»، در ۱۲۷۸ در «بوشهر»، در ۱۲۹۳ در «شهرکرد» و در سال ۱۲۹۸ در «زابل» مدارس جدید افتتاح شدند و قبل از آن نیز در سال ۱۲۹۵ اولین مدرسه دخترانه در ایران افتتاح شد.

در هنگام بازگشایی مدرسه دخترانه نیز بلوایی دیگر از سوی متشرعان و به تحریک علما راه‌افتاد که در نهایت به تعطیلی آن مدرسه منجر شد. دو سال بعد طی قانونی که از مجلس شورای ملی گذشت تمام دبستان‌های تهران دولتی اعلام شدند و این به مثابه تیرخلاص بر احاطه روحانیون بر نهاد آموزش بود. در اوایل حکومت رضاشاه نیز طی قانونی مدیریت مدارس دولتی برعهده وزارت معارف گذاشته شد و از زمان به‌بعد برنامه‌های درسی مدارس در سطح کشور کم کم یک‌پارچه شد.

روحانیت پس از قرن‌ها مقاومت، در مقابل ورود دنیای مدرن عقب‌نشینی کرد و یکی از مهم‌ترین منابع درآمدی خود و همچنین مهم‌ترین راه و ابزار نفوذ در حوزه قدرت را از دست داد و یک‌سره منزوی شد. محدودیت‌هایی که رضاشاه برای پوشش روحانیون اعمال کرد و افراد عادی را از پوشیدن «عبا» و «قبا» و «بستن عمامه» منع کرد نیز بیش‌ازپیش به منزوی‌شدن آنان وعقب‌نشینی به حوزه‌های علمیه منجر شد. روحانیت به دلیل ازدست‌دادن این دو نهاد، کینه رضاشاه را به‌دل گرفت و این در سخنان افرادی نظیر خمینی کاملا مشهود بود.

 بعد از سقوط رضاشاه و شروع دوره‌ پهلوی دوم، روحانیت مجدداً برای به‌دست آوردن مناصب و منابع ازدست‌رفته فعال شد. بعداز آغاز سلطنت محمدرضا پهلوی و باز شدن فضای سیاسی ایران یکی‌از اهداف او آشتی مجدد با روحانیت بود. او علاوه بر این‌که شخصاً فردی مذهبی و معتقد بود، روحانیت و نهاد دین را آلترناتیو مناسبی برای مقابله با رشد احزاب چپ درمیان جوانان و دانشجویان می‌دانست. به همین دلیل از به‌عرصه‌آوردن دوباره روحانیت بخصوص در امر آموزش حمایت می‌کرد.

 در همین راستا در سال ۱۳۲۱ دانشکده الهیات (معقول و منقول) که در سال ۱۳۱۸ بعد از پنج سال فعالیت تعطیل شده بود مجدداً بازگشایی شد. بخشی از اساتید دوره دوم این دانشکده روحانیانی بودند که در حوزه‌ها مشغول بودند. او همچنین امکان تحصیل طلاب دراین دانشکده را فراهم‌ ساخت. اما هنوز مدارس کماکان از دسترس روحانیت خارج بود. در سال‌های بعد برخی از فارغ التحصیلان این دانشگاه برای تدریس ادبیات فارسی و عرب به استخدام آموزش و پرورش درآمدند اما مدیریت وساماندهی مدارس و برنامه تدریس هنوز در حیطه کاری وزرات‌خانه بود.

در سال ۱۳۲۲ یک روحانی با نام «عباسعلی اسلامی» که مدتی در هند زندگی کرده و در مدرسه‌ای بنام «نجم العلماء» تدریس کرده ‌بود به‌تهران آمد. هدف او ایجاد مدرسه‌ای همانند نجم العلماء بود که در آن علاوه بر تدریس دروس مدارس دولتی برخی از دروس و مناسک دینی نیز به بچه‌ها آموزش داده‌می‌شد.

 شش سال بعد که مجلس شورای‌ملی قانون تشکیل مدارس ملی (غیرانتفاعی) را تصویب کرد او توانست با حمایت کسبه و تجار بازار در تهران چند مدرسه ملی با همان گرایش‌های دینی با نام «مدارس جامعه تعلیمات اسلامی» راه‌اندازی کند. این نوع مدارس که با نام «مدارس علمیه» مشهور بودند در اغلب شهرهای بزرگ و مذهبی بازگشایی شدند. متولیان آن‌ها روحانیون یا افراد متشرعی بودند که نگران بودند که بچه‌ها در مدارس جدید دچار انحراف ذهنی شوند. مثلا تحقیقات «داروین» را باور کنند و از اصل تعلیمات دین فاصله بگیرند. نمونه بسیار معروف این مدارس درمشهد توسط «محمد تقی شریعتی» پدر«علی شریعتی» راه‌اندازی و مدیریت می‌شد و طنز روزگار این‌که افرادی مثل «امیرپرویز پویان»، «مسعود احمدزاده» و «مجید احمدزاده» از بنیان‌گذاران «سازمان چریک‌های فدایی خلق» در همان مدرسه تحصیل کرده بودند.

 همچنین از معروف‌ترین این مدارس در تهران که به همت تجار بازار و همکاری روحانیون راه اندازی شدند و نامشان در تاریخ معاصر ایران ماندگار شد «مدرسه علوی» و «مدرسه رفاه» بود.

 اما یورش روحانیت برای پس گرفتن نهاد آموزش در دوران پهلوی دوم حاصلی بیش ازاین نداشت. گرچه آموزش و پرورش در بخش تدوین کتاب‌های درسی بخصوص کتاب‌های «تعلیمات دینی» در مقاطع مختلف تحصیلی از کمک روحانیون برخوردار می‌شد.

 بعد از وقوع انقلاب بهمن ۱۳۵۷ روحانیت دوباره عزم خود را برای پس گرفتن دو نهاد آموزش و قضاوت جزم کرد. اما هرچند در تصاحب قوه قضائیه و برخی از نهادها و ادارات وابسته موفق بود اما از آنجا که سیستم آموزش و پرورش طی حدود شصت سال نهادینه شده بود روحانیت نتوانست آب رفته را به‌جوی بازگرداند. دخالت‌های ایضایی روحانیت حاکم مثل «ایجاد واحد امورتربیتی» در مدارس، اجبار به پوشش اسلامی حتی برای کودکان خردسال، استقرار سیستم پلیسی و خبرچینی و خبرگیری در مدارس، استقرار سیستم‌های سخت و پیچیده گزینش برای انتخاب معلمان و مدیران، گماردن ایادی حکومت در مدارس و افزودن بر حجم کتاب‌های درسی تعلیمات دینی، زبان عربی، تاریخ اسلام، تاریخ انقلاب‌اسلامی و درس اخلاق، گشودن پای طلاب به مدارس، برگزاری نمازجماعت اجباری در مدارس، برگزاری مراسم مذهبی و پختن آش‌نذری در مدارس عملاً نتیجه عکس داد. هم‌چنان‌که حکومت با اعمال سیاست‌های مشابه در دانشگاه‌ها نظیر افزودن واحدهای درسی اجباری مثل تاریخ اسلام و اخلاق اسلامی، استخدام طلاب برای تدریس در دانشگاه‌ها، تغییر در متون دروس رشته‌های علوم انسانی، حضور روحانیت در مدیریت دانشگاه‌ها و ستاد انقلاب فرهنگی، تاسیس «نهاد حوزه و دانشگاه»، برگزاری کنفرانس‌ها و سمینارهای مشترک و صدورصدها فرمان و مصوبه و تأسیس نهادهای جدید، نتوانست این دژ مستحکم را به تمامی فتح کند.

با آن‌که حاکمیت باوری قاطع و مستحکم دارد که اگر انسان‌ها آموزش ببینند قطعاً همانند دست‌اندرکاران و مومنان برآن باورها ایمان خواهند آورد اما در طی ۴۵ سال گذشته تعداد گروندگان به‌تدریج کاهش‌یافته و امروز به‌مرز بحران رسیده است. چنان‌که بخشی از روحانیت بر ضرورت حضور خود در جامعه تردید کرده و با خلع‌لباس ارادی برای همیشه از کسوت روحانیت بیرون آمده است. علی‌ایحال تاسیس مدارس مسجدمحور آخرین تیر ترکش روحانیت برای فتح دوباره سنگر نهاد آموزش است.

Ad placeholder

آیا هدف از تاسیس مدارس مسجدمحور دغدغه دین است؟

جالب است که هم‌زمان با تصویب قانون التزام همکاری آموزش و پرورش با متقاضیان راه اندازی مدارس مسجدمحور و در مجلس حکومتی و البته مخالفت نماینده وزارت آموزش و پرورش و مجمع تشخیص مصلحت ابلاغیه دیگری از طرف وزارت آموزش و پرورش منتشر شده‌ است.

بر اساس این ابلاغیه آموزش‌وپرورش به مناطق آموزشی در سطح کشور دستور داده ‎است که به ازای هر ۳۵۰۰ دانش آموز، در هر منطقه، مسئولان آموزش و پرورش در آن منطقه باید اقدام به تاسیس و گشایش «مدارس علوم و معارف اسلامی» کنند. درواقع آموزش‌وپرورش می‌گوید اگر قرار بر آموزش معارف اسلامی باشد خودش باید متولی این امر باشد نه مدارس مسجد‌محور بدون صاحب و بدون متولی. همین ابلاغیه روشن می‌سازد که نمایندگان «وکیل الحکومه» درمجلس دغدغه افت تعلیمات دینی در مدارس را ندارند. چون آموزش و پرورش با ابلاغیه فوق تاکید کرده که درصدد رفع نگرانی حکومت در این خصوص است. در حقیقت دغدغه اصلی نمایندگان منتخب حکومت، برساختن یک رانت جدید و اهدای آن به‌کسانی‌است که از سفره غارت بهره کم‌تری برده‌اند. درواقع نمایش دغدغه دین‌داری پوششی‌است برای فروش چیزهای به‌ظاهر غیرقابل‌فروش و غارت مردم.