هشتاد و یکمین جشنواره فیلم ونیز
مراسم اختتامیه هشتاد و یکمین جشنواره فیلم ونیز با اعطای جایزه شیر طلایی بهترین فیلم به «اتاق کناری» ساخته پدرو آلمادوار کارگردان نامآشنای اسپانیایی برگزار شد. نادر ساعیور سینماگر ایرانی نیز با فیلم «شاهد» توانست جایزه تماشاگران بخش «افقهای اکسترا» (افقهای متمم) را دریافت کند.
این فیلم بدون مجوز و بهش کل زیرزمینی ساخته شده. بر اساس اطلاعات زمانه، در مجموع حدود ۴۰ فیلم ایرانی بدون مجوز به دبیرخانه جشنواره ونیز ارسال شده بود.
این فیلم، داستان ترلان ( با بازی مریم بوبانی) یک معلم رقص بازنشسته، را که شاهد قتلی توسط یکی از شخصیتهای برجستهی حکومتی بوده، به تصویر میکشد. زمانی که پلیس از تحقیق درباره این جنایت سر باز میزند، او ناچار است یکی از دو راه را انتخاب کند: سکوت در برابر فشارهای حکومت یا پذیرش پیامدهای سنگین اعتراض و تسلیم نشدن.
فهرست برندگان هشتاد و یکمین جشنواره فیلم ونیز از این قرار است:
شیر طلایی بهترین فیلم: «اتاق کناری» ساخته پدرو آلمودوار
جایزه بزرگ هیات داوران: فیلم «ورمیگلیو» به کارگردانی مائورا دلپرو
شیر نقرهای بهترین کارگردان: «بردی کوربت» برای «بروتالیست»
جایزه بهترین بازیگر مرد: ونسان لندون برای «پسر ساکت»
جایزه بهترین بازیگر زن: نیکول کیدمن برای فیلم «بیبیگرل»
جایزه مارچلو ماسترویانی بهترین بازیگر نوظهور جشنواره: پل کیرچر برای «و فرزندانشان پس از آنها
جایزه بهترین فیلمنامه: «من هنوز اینجا هستم» ساخته والتر سالس
جایزه ویژه هیات داوران: «آوریل» ساخته دئا کولومبگاشویلی
بهترین فیلم بخش افقهای ونیز: «سال نویی که هیچگاه نیامد» ساخته بوگدان موررسانو
جایزه بهترین فیلم کوتاه بخش افقهای ونیز: ارشیا شکیبا برای فیلم «چه کسی خورشید را دوست دارد» محصول کانادا
هشتاد و یکمین دوره ونیز، به عنوان قدیمیترین جشنواره سینمایی جهان از ۲۸ اوت تا ۷ سپتامبر (۷ تا ۱۷ شهریور) برگزار شد.
فیلم «شاهد»، ساختهی نادر ساعیور، ۱۴ شهریور در نخستین نمایش جهانی خود در بخش «افقها» (Orizzonti) در هشتاد و یکمین دوره جشنواره بینالمللی فیلم ونیز به نمایش درآمد. فیلمنامه این فیلم، که به صورت مشترک توسط نادر ساعیور و جعفر پناهی نوشته شده، تازهترین همکاری آنها پس از فیلم «سه رخ» ساخته جعفر پناهی است که جایزه بهترین فیلمنامه جشنواره کن ۲۰۱۸ را به همراه داشت.
فیلم، داستان ترلان، با بازی مریم بوبانی، یک معلم رقص بازنشسته، را که شاهد قتلی توسط یکی از شخصیتهای برجستهی حکومتی بوده، به تصویر میکشد. زمانی که پلیس از تحقیق درباره این جنایت سر باز میزند، او ناچار است یکی از دو راه را انتخاب کند: سکوت در برابر فشارهای حکومت یا پذیرش پیامدهای سنگین اعتراض و تسلیم نشدن.
بازیگرانی چون مریم بوبانی، نادر نادرپور، هانا کامکار، عباس ایمانی، غزل شجاعی و فرید اشراقی در فیلم به ایفای نقش میپردازند.
«شاهد» سه نسل از زنان را به تصویر میکشد که هرکدام دورهای متفاوت از تاریخ را تجربه کردهاند. ترلان، با بازی مریم بوبانی، دوره جوانی خود را پیش از روی کار آمدن جمهوری اسلامی گذرانده. زارا (با بازی هانا کامکار) جوانیاش را پس از روی کار آمدن جمهوری اسلامی تجربه کرده و غزل (با بازی غزل شجاعی)، جوانی خود را در خیزش انقلابی «زن، زندگی، آزادی» میگذراند و نماینده نسلی شجاع و جسور است که علیه حکومت به پا خواسته.
فیلم با استفاده از مفهوم «مادری» و اینکه هر یک از این زنان به نوعی نماد «مادر» (وطن) برای دیگری هستند، «وطن» را بهعنوان یکی از موتیفهای اصلی مطرح میکند. این، در نمای شاخصی به شکل مثلثی از بالا به نمایش درمیآید؛ ترلان، زارا و غزل هرکدام سر خود را بر دامن دیگری گذاشتهاند. این تصویر به تنهایی و انزوای آنها (تنهایی وطن) اشاره دارد.
در فیلم، شخصیتهای مرد سیمای حمایتگرانه ندارند. شخصیت صولت، همسر زارا و یک چهرهی برجستهی حکومتی، با عقاید مذهبی کورکورانه و تعصبی، سرکوب و کنترل از طریق دست بردن به خشونت، و فساد اخلاقی و مالی ویژگیهای حکومت را به نمایش میگذارد.
از سوی دیگر، سالار، پسر ترلان، که برای دست و پا کردن یک کار پورسود بدهی هنگفتی بالا آورده و به عنوان مجرم اقتصادی در زندان است، با کمک مالی صولت و ارتباطات او در حکومت، از زندان آزاد میشود. سالار نمایندهی طیفی از جامعه است که در برابر سرکوب حکومتی راه انفعال را پیش میگیرند و سکوت اختیار میکند. برای این دسته از افراد، نفع شخصی اهمیت ویژهای دارند و ترجیح میدهند با کور و کر نشان دادن خود، به دور از ایجاد جنجال، زندگی آرامی برای خود بسازند.
خانهی بزرگ و درندشت صولت، گویی زندانی پر زرق و برق است که در آن زارا و غزل محبوساند. این را در رفتار صولت میبینیم که پیوسته پردههای خانه (گویی نمادی از حجاب اجباری) را میکشد و همچنین بالای در خانه و دور تا دور آن را حصار میکشد. اینها نمادی از رفتارهای سرکوبگرانه و کنترلگرایانه حکومت هستند. وقتی زارا اهمیتی به کنترلگری صولت نمیدهد، او به خشونت روی میآورد؛ در اوایل فیلم، صورت و گردن زارا را میبینیم که سیاه و کبود شده و بعدتر در فیلم، صولت او را با کشتن حذف میکند. در جامعهی مردسالاری که ساعیور به تصویر میکشد، سرپیچی و نافرمانی زن میتواند به قیمت جان آنها تمام شود.
فیلم، زندگی در کنار افرادی مثل صولت، که گویی در تمام شهر مثل موش تکثیر شدهاند، را به عنوان همزیسیتی انگلی به حساب میآورد و آن را با زندگی در خانهای که «موشها» در حال تکثیر، و گسترش بیماری و آلودگی هستند، مقایسه میکند. صاحبخانهی ترلان که در طبقه بالای او زندگی میکند، توصیه میکند که او راهی برای سازش با «موشها» پیدا کند وگرنه موشها متحد میشوند و کنترل ساختمان را بهدست میگیرند. موشها نمادی از حکومت هستند که با گسترش در نقاط مختلف جامعه، روح و زندگی مردم را بیمار کردهاند.
همانطور که پس از کشته شدن ژینا – مهسا – امینی، حکومت با تحریف واقعیت و نسبت دادن اتهامهایی چون مریضی و بیعفتی به او، تلاش کرد تا حقیقت را معکوس جلوه دهد، در فیلم «شاهد» نیز شخصیت صولت پس از قتل زارا، همین رویه را دنبال میکند. صولت در صحبت با ترلان، زن خود، دخترخواندهی ترلان، را بیعفت میخواند و ادعا میکند که او یک سال است که فاسق داشته. با این کار، صولت تلاش میکند واقعیت را وارونه جلوه بدهد و زارا را در نظر ترلان، غزل و دیگران لکهدار کند. هر کسی که بخواهد حقیقت را برخلاف روایت صولت بیان کند، در نهایت با مجازات روبرو خواهد شد.
در بخشی از فیلم، همزمان با عزاداری محرم، فیلم به عزاداران انتقامجو و خونخواه حسین بن علی اشاره میکند و نشان میدهد که عزاداری برای مظلومیت او در جامعهی ایران امری پذیرفته و پسندیده است. با به تصویر کشیدن گمگشتگی ترلان در میان عزادارها و دستههای عزاداری، فیلم ترلان را بهعنوان تنها کینخواه و خونخواه مظلومیت زارا، که نمادی از زنان بی شماری که در مظلومیت توسط حکومت کشته شدهاند، معرفی میکند.
در جامعهای که ساعیور به تصویر کشیده، تقریباً هیچ نشانی از آزادی وجود ندارد، به جز نمادی پرتناقض از آن در میدان آزادی. دوربین، از نگاه ترلان که در تاکسی نشسته و ماشین دارد دور میدان آزادی میچرخد، این را به وضوح نشان میدهد. «آزادی» را، که گویی دستنیافتنی و دور از دسترس است، تنها از دور، از پشت شیشهی پایینکشیدهی یک تاکسی، میتوان تماشا کرد.
در سکانسی نزدیک به پایان فیلم، ترلان که برای تدریس به غزل به خانهی صولت آمده، از مرگ موش قوی که پیشتر در سکانسی با حضور کارگردان فیلم نادر ساعیور بهعنوان فروشنده خریده بود، در فلاسک کوچک فلزی صولت میریزد و در کیف او قرار میدهد. غزل، که شاهد این ماجرا است، آن را در سینک آشپزخانه خالی میکند. غزل، نماینده نسلی است که خیزش انقلابی «زن، زندگی، آزادی» را رقم زده، و شیوهای متفاوت برای اعتراض را انتخاب میکند؛ او نمیخواهد مثل صولت به حذف و آدمکشی متوسل شود.
یکی از شاخصترین صحنههای فیلم، نمای پایانی آن است. در این نما، غزل که پس از کشته شدن مادرش و فروپاشی روحی به سکوت فرورفته، با لباسی مشکی که علامت تعجب (خطر) روی آن دیده میشود، در حضور پدرش موسیقی پخش میکند و شروع میکند به رقصیدن؛ رقصی که نمونهای از آن را در ابتدای فیلم دیده بودیم. صولت پردههای خانه را میکشد، که نمادی ست از سانسور و حجاب؛ اما غزل دوباره پرده را کنار میزند و در حالی که میرقصد، به سوی در خروجی خانه میرود.
خروج غزل از خانه نمادی از رهایی از زندانی است که صولت برای او ساخته است. برخلاف نمای آغازین فیلم، که رقص و آزادی در قالب تمرین برای یک نمایش به تصویر کشیده شد، اینبار در واقعیت و در حضور سرکوب (صولت) به نمایش درمیآید.
همانطور که غزل میرقصد و به سوی در بزرگ پارکینگ پیش میرود، باد شروع میکند به وزیدن، رفته رفته بر شدن آن افزوده میشود و جای خود را به طوفان میدهد؛ طوفانی که حصارهای بالای در، و دور تا دور خانه، را به زمین میاندازد. فیلم با این تصویر نمادین این پیام را به ما منتقل میکند که تنها کافی است آزادی و رهایی را درون خود احساس کنیم و آن را برقصیم تا طوفانی (خیزش انقلابی) به پا شود؛ طوفانی که حصارها و موانع را از میان برمیدارد. سپس، درِ خانه خودبهخود باز میشود، نمادی از برداشته شدن موانع و گشوده شدن گرهها.