بتی ایرِنه سار، زادۀ سال ۱۹۲۶ در کالیفرنیاست و هنگام رکود بزرگ در پاسهدانا بزرگ شد. در دبیرستان بود که به هنرهای بصری علاقه رساند و در کلاسهای هنر کالج سیتی پاسهدانا شرکت کرد. بعد از دریافت مدرک کارشناسی از دانشگاه کالیفرنیا در لسآنجلس در سال ۱۹۴۹، تصمیم گرفت در دانشگاه ایالتی کالیفرنیا در لانگ بیچ تحصیلاتش را ادامه دهد. از سال ۱۹۷۷ تاکنون که سنش از ۹۰ گذشته است، در نمایشگاههای انفرادی و گروهی بسیاری شرکت کرده و جوایز متعددی از آن خود کرده است که از جملۀ آخرین آنها جایزۀ زنان ممتاز موزۀ هنرهای معاصر لسانجلس (۲۰۱۳)، جایزۀ زنی که ناشناس بود (۲۰۱۲)، دکترای افتخاری کالج هنر کورنیش سیاتل (۲۰۱۲) است. مشخصۀ کارهای او مونتاژ دورریزهاست که همچون هنر پاپ اشیای غیرهنری پیشاپیش موجود را در زمینهای هنری نصب و آنها را «هنر» اعلام میکند. تفاوت مونتاژ با کلاژ در این است که کلاژ دوبعدی است اما در مونتاژ، عناصر سهبعدی از بسترشان بیرون میزنند. استفاده از اشیای بازیافتی به قول وِندی ایکهموتو حاکی از این است که: «هنوز هم این سرگذشتها را پشت سر نگذاشتهایم. ایدۀ زیربنایی کاربرد مصالح بازیافتی این است که در هر دورۀ تاریخ، دنیا ذرهای تمیزتر شود.»
در دهههای شصت و هفتاد قرن بیستم، لسآنجلس همچون دیگ جوشانی از فمینیسم، هنرهای بصری و خودآگاهی سیاهان بود. اواخر دهۀ شصت، سار سراغ جمعآوری اقلامی رفت که کلکسیونهای سیاه نامیده میشد. کاریکاتور آمریکاییهای آفریقاییالاصل که روی اشیای روزمره پیدا میشد، مثل بستههای خوراکی و پوسترها. بهخصوص بعد از قتل مارتین لوتر کینگ پسر در سال ۱۹۶۸، سار تصمیم گرفت با بازیافت این کاریکاتورهای ناخوشآیند هنر بسازد. پوسترها و مصالح تبلیغاتی موهنی که سیاهپوستان را همچون دیگر عناصر و اشیای تصویری وسیلهای برای تبلیغ محصول خود میدیدند. در زیر دو نمونه از این تبلیغات (جوهر و نمکدان) را میبینیم. بتی میگوید:
انگار بردهداری تمام شده بود، اما با نمکدان کردن تو همچنان برده نگهات میداشتند.
شیر سیاه
https://www.instagram.com/p/C_i–jKtyP2/
نمکدان
https://www.instagram.com/p/C_i_CHrtb1u/
ابتدا نگاهی به کارهای شاخص بتی بیندازیم و وارد فضای کارهای هنری سار شویم:
شکار تکشاخ، ۱۹۶۰
https://www.instagram.com/p/C_i_cuEtC43/
انتظار، ۱۹۶۱
https://www.instagram.com/p/C_i_kJpt7e0/
پنجرۀ دختر سیاهپوست، ۱۹۶۹
https://www.instagram.com/p/C_i_pvdNDee/
دایرۀ آتش، ۱۹۸۸
https://www.instagram.com/p/C_i_tm2tkIV/
هتل هارتبرِیک، ۲۰۱۶
https://www.instagram.com/p/C_i_1MItaNf/
گذرگاه تاریک، ۲۰۲۴
https://www.instagram.com/p/C_i_5jQtf1q/
در سال ۱۹۷۲، مرکز فرهنگی سیاهان به نام رِینبُو ساین، از هنرمندان دعوت کرد در برپایی نمایشگاهی با مضمون قهرمانان سیاهپوست مشارکت کنند. یک هنرمند آمریکایی آفریقاییالاصل به نام بتی ایرِنه سار در پاسخ به این دعوت، اسلحهای به دست «لـلۀ» سیاهپوست کلیشهای داد. این کار هنری با عنوان «رهایی خاله جِمایمه»[۱] جرقۀ جنبش زنان سیاهپوست بود. سار میگوید:
سالیان سال، تصاویر موهن را جمع میکردم: کارتپستالها، برچسبهای جعبۀ سیگار و تبلیغات خمیردندان سیاهان. مجسمۀ جِمایمه را که کاریکاتوری بود از بردهای سیاه مثل همانها که بعدها در تبلیغات پنکیک استفاده میشد، اتفاقی پیدا کردم. به یک دست این مجسمه جارو داده بودند. من هم به دست دیگرش تفنگی دادم. جلویش کارتپستالی گذاشتم از للـهای با کودکی دورگه در آغوش که نمایانگر بهرهکشی جنسی از زنان برده بود. از این تصویر موهن استفاده کردم تا زن سیاهپوست را انقلابی و قدرتمند کنم، انگار علیه گذشتۀ بردگیاش شورش کرده باشد. [۲]
در سالهای پس از جنگ جهانی دوم، اکثریت (۹۴ درصد) زنان خانهدار آمریکایی را سفیدپوستان تشکیل میدادند. با بازگشت مردان از جنگ، زنان بار دیگر مشاغل خود را به مردان پس داده و خانهنشین شده بودند. اما بسیاری از زنان آمریکایی آفریقاییالاصل «کمک» حال خانوادههای سفیدپوست بودند. این کار «کمکی» عبارت بود از مراقبت از کودکان و کار بیمزد (یا کممزد) رسیدگی به امور اعضای خانواده، البته بالاجبار با روی گشاده و نمایش توجه و مراقبت. دوروتی روبرتس مینویسد:
مردسالاری رفتار مشابهی با مادرانگی سیاه و سفید نداشت. در آمریکا، تصویر مادر سیاهپوست همیشه در تضاد با تصویر مادر سفیدپوست بود.
زن سیاهپوست به عنوان خانهدار و مادر نیز کمتر در رسانهها دیده میشد. مگر در شمایل کلیشهای «کمک» حال خانواده که نمونههای فراوانی از لـلۀ سیاهپوست در فیلمهایی مانند «بر باد رفته» تا خاله جِمایمه در تبلیغ محصولات صبحانه را شامل میشد.
رهایی خاله جِمایمه
مجسمههای کوچک «لـله» سیاهپوست اواخر ۱۸۰۰ پدید آمدند. اینها تصاویری گروتسک و تجاری از زنان سیاهپوست برای تبلیغ محصولات آشپزخانهای و اشیای «خدمتگزار» بودند. از جارونگهدارها و جامدادی تا شیشههای آبنبات. موهن اینکه چنین محصولاتی معمولاً به شکل ظرفی برای گذاشتن چیزی دیگر در داخل آن ساخته میشدند. سار از مدتها پیش از دهۀ ۱۹۷۰، تصاویر نژادپرستانه را گِرد میآورد. او خرتوپرتهای دستفروشها و دورریختنیهای کالیفرنیای جنوبی را در استودیوی خودش در لسآنجلس انبار میکرد. در یک بخش مجزا، کاریکاتورهای مردم و فرهنگ سیاهان، از جمله تبلیغات خمیر پنکیک با تصویر خاله جِمایمه و قوطیهای خمیردندان به نام دارکی بود، محصولاتی آمادۀ تغییر و تحول به دست سار.
با دریافت فراخوان رِینبُوساین، بتی در مجسمۀ کارتونی شدۀ جِمایمه قهرمانی دید که آماده بود از تعصب نژادیای رها شود که دههها دستوپاگیرش بود.
بتی سار، رهایی خاله جمایمه، ۱۹۷۲، کولاژ
https://www.instagram.com/p/C_jAQtNN93R/
اولین دستی که بتی در این تصویر موهن برد این بود که به دست مجسمۀ کوچک اسلحه داد. این مجسمه معمولاً خودکار و دفترچۀ یادداشتی را نگه میداشت که قرار بود زن سفیدپوست خانهدار فهرست خرید و امور روزمرهاش را در آن ثبت کند. استعارۀ سپردن امور خانه به دست زن سیاهپوست در این وضعیت به روشنی دیده میشود. سار گفته است:
این زن دنبال قدرت بود و در آن زمان، اسلحه بود که قدرت را تداعی میکرد.
در پایینتنۀ خاله جِمایمه که زمانی دفترچۀ یادداشت مذکور را نگه میداشت، سار کارتپستال زن سیاهپوستی را جاسازی کرد که کودکی دورگه را زیر بغل زده است. این کودک بازنمایی تجاوز جنسی و انقیاد بردههای زن سیاهپوست تحت ستم مردان سفیدپوست بود. او مشت سیاهی را هم روی این کارتپستال به نشانۀ قدرت سیاهپوستان مونتاژ کرد و در زمینۀ این مونتاژ کاغذدیواریای از برچسبهای پنکیک با فیگور جمایمه نصب کرد. مرکزیت مشت سیاه در مونتاژ سار هیچ تردیدی دربارۀ وفاداری سیاسی او به زنان سیاهپوست باقی نمیگذارد. اسلحهای که به دست این شخصیت داد، او را از نقش خدمتگزار موهن در فانتزی جیم کرویی [۳] نجات بخشید. دهان به خنده گشودۀ جمایمه که تصویر او را گروتسک میکرد، در اصل نمایش بارزی از اجبار زنان سیاهپوست به گشادگی سیما علیرغم تحمل تبعیض و فشارهای جسمی و روانی بود. پاهای مجسمه در پنبه است. محصولی در ارتباط تنگاتنگ با کار بردگان در جنوب. این ثمرۀ خیالی نژادپرستی سیستماتیک از زمینۀ کلیشهای خود تهدید به انقلاب میکند. در پس تمکین ساختگیاش، لبخند او را میتوان نشانهای از میل به انتقام تعبیر کرد. چون خاله جِمایمه شخصیتی خیالی بود که از نقش سنتی لـلهها برگرفته شده بود، هنرمند با تبدیل لـله به سمبل مقاومت در برابر نقش تجویزیاش او را رها میسازد. اگر از همان ابتدا کلیشۀ لـله در کار نبود، سرنوشت خاله جِمایمهای هم این نبود که روی بستههای غذا در خدمت میل سفید درآید. وقت نمایش که رسید، سار عصبی بود:
خیلی تردید داشتم از این تصاویر قدرتمند اما منفی استفاده کنم. تصور میکردم سفیدپوستان چه نگاهی به سیاهپوستها دارند و این کار چه تأثیری روی نحوۀ نگاه سیاهپوستان به خودشان خواهد گذاشت.» اما بازدیدکنندگان نمایشگاه بلافاصله پی به مقصود او بردند. بتی میگوید: «نجاتبخش کارم این بود که از خاله جِمایمه فیگوری انقلابی ساخته بودم.
یک سال بعد، در سال ۱۹۷۳، سار نسخۀ دیگری از رهایی خاله جِمایمه ارائه داد:
رهایی خاله جِمایمه: کوکتیل، ۱۹۷۳
رهایی خاله جِمایمه: کوکتیل، ۱۹۷۳
در این نسخۀ دوم، شیشۀ شراب گالو که مشخصۀ زندگی دلفریب طبقۀ متوسطی دهۀ هفتاد بود به ابزار رهایی خواهی سیاهان تبدیل شد. شیشه دو چهره دارد: برچسب دستساز بتی سار لـلۀ خندان گل به دستی را نشان میدهد؛ اگر شیشه را بچرخانیم، پشت این برچسب مشتی گره شده است. چارقد کلیشهای که از سر شیشۀ شراب بیرون زده و به مشت داخل شیشه متصل شده این کار را به کوکتلمولوتوفی آمادۀ ترکیدن نزدیک میکند.
سار میگوید:
به نظر خودم رهایی خاله جِمایمه کاری تمثیلی است. هیچ فکرش را نمیکردم این قدر مهم شود. به این دلیل ساختمش که با تبعیض و تعصب نژادی مبارزه کنم و این کار هنوز هم با زشتیهای جامعۀ ما مبارزه میکند.
حتی امروز دخلوربط رهایی خاله جِمایمه به قوت خود باقی است و در حق سیاهان، خصوصاً زنان و هر طبقهای مصداق دارد که شیءواره شده است.
پانویس:
۱- شرکت پرل میلینگ (Aunt Kemima) نام خمیر پنکیک و خوراکیهای صبحانه که تصویر زن سیاهپوستی را به عنوان آشپز روی بستهبندی محصولات خود تبلیغ میکردند. بعلاوه، زنان سیاهپوستی همچون نانسی گرین را در تورهای تبلیغاتی محصولات خود در نقش خاله جِمایمه به کار میگرفت. در سال ۲۰۲۱ بود که این شرکت با اتهام کلیشهسازی نژادی مجبور شد از نام و تصویر خاله جِمایمه به پرل میلینگ تغییر برند بدهد.
۲. لازم به ذکر است که سار در مصاحبهای متذکر میشود که این سلاحها را به عنوان سمبلی از قدرت درونی در دست مجسمۀ زن سیاهپوست گذاشته است.
۳-. پرسونای سیاهپوست آمریکایی که توماس رایس برای نمایشهایش ابداع کرد. جیم کرو معمولاً لباس ژنده میپوشید و کلاهی لهولورده بر سر میگذاشت. رایس صورت خودش را برای این نمایشهای سیار سیاه میکرد و آوازهای محبوب سیاهان را میخواند.