در بخش اول این مطلب، نویسنده جنبشهای زنان را در فلسطین زیر نظر گذاشته و چالشهای مبارزه برای حقوق زنان در جامعهای مردسالار و تحت اشغال و استعمار را واکاوی کرد. آنچه در ادامه خواهید خواند بخش دوم این مقاله است.
زمینههای اجتماعی، تاریخی و سیاسی جنبش زنان در ایران
مطالبهی حقوق برابر برای زنان ایرانی و فعالیت جمعی برای توانمندسازی اجتماعی-سیاسی زنان را شاید بتوان در شکلگیری جنبشهای اجتماعی مدرن ردیابی کرد، زمانیکه مبارزات برای برپایی مشروطیت و دولت-ملتی نوین و دموکراتیک آغاز شده بود، یعنی در سالهای پایانی قرن نوزدهم و آغازین قرن بیستم.
در ایران هم مانند بسیاری دیگر از نقاط جهان جنبشهای زنان و گفتمان فمینیستی محصول جانبی مدرنیته و سرمایهداری صنعتی بود[۱]، با این تفاوت که فکر دموکراسی، نهضت آزادیخواهی و اندیشههای تجددخواهانه و ترقیجویانه قبل از این که به شکل بومی نشو و نما یابد و قادر شود که به مقابله با کهنهپرستی نظام سنتی برخیزد و درصدد محو خرافههای فرسودهی فرهنگی برآید، با مداخلهی عامل قدرتمند و خارجی روبهرو شد: هیولای استعمار خارجی روال طبیعی و ضروری این نبرد داخلی را بر هم زد. [۲]
فرآیند توسعه اقتصادی و تحول فرهنگی در ایران، مخصوصا آنچه که تحتعنوان مدرنیزاسیون طی دهههای اخیر صورت گرفته است، عموماً یک جانبه، قیممآبانه و وارداتی از سمت دنیای متمدن «غرب» بوده است. این نوع توسعه تفاوتهای مشخص و مهمی با نحوهی توسعه در اروپا و امریکا دارد و همین تفاوتهاست که در ارتباط با ساختار خانواده، مناسبات جنسیتی، نقشهای جنسیتی و «مسئله زن»، نتایج ویژهای به بار میآورد. [۳]
از جمله این تفاوتها این است که برخلاف فرایند توسعه در «غرب»، گسترش سرمایهداری در ایران تهی از هر نوع مشارکت همگانی شهروندان و دموکراسی سیاسی بود. برخلاف اروپا و امریکا، اکثریت قریب به اتفاق شهروند مرد ایرانی فرصت بهرهگیری از حقوق لاینفک مدنی، آزادیهای فردی و شرکت در قدرت سیاسی را نیافتند، تا چه رسد به زنان. [۴]
در عرصه اجتماعی، هنوز هم بسیاری از شهروندان ایرانیِ مرد احساس بیقدرتی، مرعوبشدگی، ناامنی اقتصادی، حقارت و خودباختگی فرهنگی و سیاسی میکنند. مرد شهروندی که خود را در مقابل نیروهای «استکبار جهانی» «مستضعف» مییافت، تنها در قلمرو خانواده احساس قدرت برای ابراز وجود میکرد و از طریق فرمانروایی بر زن و فرزندان میتوانست «خود» و فردیت خویش را قوت ببخشد. بدین ترتیب هر قدر خودِ مرد نامطمئنتر، شکنندهتر و تحققنیافتهتر باشد، نیاز او به سلطهجویی و برتریطلبیِ جنسی شدیدتر میشود. بنابراین قابل فهم است که چگونه الگوی اسلامی از زن و خانواده به موقع در خدمت این نیازهای روانشناختی در آمد و مسائلی چون در حجاب نگاهداشتن زنان و محدود کردن آنان، اهمیت و اولویت وسواسگونه یافت.[۵]
بنابراین زن مدرن شاغل و شهری ایرانی قبل از اینکه فرصتی برای روبهرویی با کشمکشهای درونی خود در مواجهه با ایفای دو نقش سنتی و جدید بیابد و بتواند راهحلی پیدا کند و پیش از اینکه متناسب با تحولات جدید اقتصادی و صنعتی و فرهنگی، بتواند به بلوغ فکری و اجتماعی و هویتی متجانس نائل گردد، قبل از این که بتواند با ایجاد یک حرکت آگاهانه و با برنامه، جنبشی در جهت خواستهای جدید خود پیریزی کند، خود را در منگنه جدال در دو عرصه یافت:
- عرصه حقطلبی و برابریجویی و هویتیابی در مقابله با سنن و قیود پدرسالارانه و کهنه
- عرصه وطنخواهی و حفظ سنن و فرهنگ و استقلال ملی در مقابله با رخدادها و سلطهجوییهای امپریالیستی[۶]
زنان ایرانی در تاریخ بیش از ۱۰۰سالهی فعالیت جمعیشان، در حوزههای مختلف از جمله حوزهی تحصیلی، هنری و… دستاوردهای چشمگیری داشتهاند. با اینهمه آنها در دستیابی به حقوق برابر در حیطههای مختلف بهویژه در حقوق خانواده (وراثت، ازدواج، طلاق و حضانت فرزند) ناکام ماندهاند.[۷]
با رشد اسلامگرایی پس از تاسیس حکومت دینی جمهوری اسلامی ایران در ۱۳۵۷ (۱۹۷۹) بسیاری از قوانین و سیاستها در هر دو حوزهی خانگی و عمومی تحت کنترل مستقیم روحانیت درآمد. روحانیت حاکم برخی اصلاحات مترقی و شاخصی را که در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰، در دوران پهلوی دوم در قانون خانواده تحت عنوان «قانون حمایت از خانواده» وضع شده بود در دههی ۱۹۸۰ ملغی کرد و قوانین جزا و خانواده به سطح آنچه در دهههای ۳۰ و ۴۰ بود، عقب نشست.[۸]
همچنین در جمهوری اسلامی بر مبنای قوانین حدود (مجازاتهایی مانند سنگسار) و قصاص (مانند چشم در برابر چشم)، که متعلق به جوامع پیشامدرن بودند، زن در عمل بهعنوان موجودی مادون بشر شناخته میشود. مثلا در صورت قتل، دیهی زن نصف دیهی مرد است. در صورت جراحت و آسیب بدنی، برخی اعضای جنس مذکر (مثلا بیضه ها) بیش از کل جسم یک زن ارزش مادی دارد. بنابراین جنبش زنان در ایران عمدتا حقوق-محور باقی مانده است و هدف اصلیاش اصلاح نظام حقوقی است که سرشار از قوانین تبعیضآمیز علیه اعضای هر یک از جنسیتها، اقوام و گروههای مذهبی به جز مردان شیعه است. به این دلیل مطالبهی دگرگونیهای قانونی و نقش وکلا در تقریبا تمام گروههای مدنی زنان، بیش از هر زمان دیگری برجسته شده است[۹]
مراحل شکلگیری جنبش زنان در ایران
برخی دورههای مهم در مراحل شکلگیری فمینیسم و جنبش زنان در ایران را میتوان چنین مختصر کرد:
دورهی نهضت مشروطه (۱۹۰۵-۱۹۲۵): نخستین نسل فعالان زنان بیشتر از دل درگیر شدن در فعالیتهای ضد استبدادی، مشروطهخواهی و ضد امپریالیستی، عمدتا در سازمانهای نیمهمخفی سربرآورد. مهمترین مطالبات آنها سوادآموزی برای زنان و دسترسی به تحصیلات، بهداشت عمومی، آموزش حرفهای، از بین بردن انزوای زنان، لغو چند همسری و خشونت خانگی بود. [۱۰]
دورهی ایجاد دولت ملت مدرن (۱۹۲۰-۱۹۴۰): با رشد باسوادی، ورود زنان به دانشگاه و افزایش تدریجی سازمانها و نشریات زنان همراه بود. فرمان دولتی بحثانگیز کشف حجاب اجباری زنان تحت حکومت رضا پهلوی در ۱۹۳۵، مستبدانه بود و به سیاسیشدن امر حجاب منجر شد. با اینکه پس از او پسرش محمدرضا پهلوی اجرای کشف حجاب اجباری را متوقف کرد، اما این کار او نتوانست مانع از بازخورد معکوس، یعنی حجاب اجباری تحت حکومت خمینی و دولت اسلامی او در ۱۹۷۹ شود. [۱۱]
دورهی مدرن شدن (۱۹۶۰-۱۹۷۰): شاهد رشد تعداد زنان تحصیل کرده، رشد فرآیند شهری شدن، برخی اصلاحات حقوقی مثبت در خصوص حق رای زنان و قانون خانواده بود. اما تمرکز فزایندهی قدرت سیاسی و دیکتاتوری پهلوی، به تضعیف جامعهی مدنی از جمله به تحلیل رفتن انجمنهای خودگردان زنان منجر شد[۱۲]
دولت اسلامی و رشد بازخوردهای فمینیستی از سال ۱۹۷۹تا اکنون
در ادامه برخی از وقایع و کنشگریهای مهم جنبش زنان در این دوره به اختصار مرور شده است:
اولین نشانهی مقابلهی فمینیستهای ایرانی در برابر دولت اسلامی، در روز جهانی زنان در ۸ مارس، در عرصهی ملی و با انعکاس جهانی رخ داد. زنان ایرانی دست به دست هم دادند تا نه تنها روز جهانی زنان را جشن بگیرند، بلکه همچنین علیه سیاستهای واپسگرا و جنسیتگرای رژیم جدید، به ویژه علیه حجاب اجباری و برخی محدودیتهای تبعیضآمیز دیگر که به تازگی مطرح شده بود، اعتراض کنند. هرچند که قدرت این اعتراض و نرمی ویژهی دولت موقت مهدی بازرگان، منجر به عقبنشینی موقت اسلامگرایان افراطی شد، اما مقاومت زنان و حرکتهای اعتراضی به سرعت، زیر سایهی «بحران گروگانگیری» (۱۹۷۹-۱۹۸۱) و آغاز جنگ ایران و عراق (۱۹۸۰-۱۹۸۸) به حاشیه رانده شد. [۱۳]
تاکید بر زیر سلطه نگهداشتن زنان و کنترل تمایلات و گرایشهای جنسی، به ویژه بدن زنان، برای ایدوئولوژی، سیاست و گفتمان اسلامگرایان اهمیت محوری داشت. اما زندگی زنان و مناسبات جنسیتی تنها با قانون و سیاستهای دولتی شکل داده نمیشود. دغدغههای مشترک مشخص به رغم تفاوتهای ایدئولوژیک، بسیاری از زنان فعال معترض از پیشینههای مذهبی یا سکولار را به همکاری کشاند. مجله ی زنان مثال گویایی از این شکل همکاری است. شهلا شرکت، سردبیر مجلهی زنان، که خودش را به عنوان فمینیست مسلمان معرفی کرده بود، هم از فمینیستهای سکولار و هم از فمینیستهای اسلامگرا برای همکاری با مجله دعوت کرد. بعدها حتی فمینیستهای فعال مقیم خارج از کشور نیز همکاری با «زنان» را آغاز کردند. اما نهایتا این مجله بعد از انتشار ۱۴۰ شماره در سالهای ۲۰۰۸ در دوران ریاست جمهوری احمدی نژاد به مدت شش سال بسته شد و بعد در سال ۲۰۱۶ توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از انتشار باز ایستاد. مجلهی زنان، نوعی فمینیسم اسلامی را نمایندگی میکرد. «فمینیسم اسلامی» به تعبیری صدای زنان فمینیست، در فرآیند تلاشهای اصلاح دینی در اسلام است. [۱۴]
در سالهای بعد ما شاهد رشد فعالیت زنان به شیوههای مختلف و اکثرا سکولار هستیم. افزایش تولیدات فرهنگی(افزایش نویسندگان، مترجمان، فیلمسازان، خبرنگاران و نشریات زنان)، افزایش سازمانهای مردم نهاد مربوط به امور زنان به ۴۸۰ سازمان در سال ۲۰۰۸، افزایش مشارکت سیاسی زنان و منتخب شدن در شورای شهر (به میزان ۳۳درصد در سال ۱۹۹۹) و مجلس (۱۷ نفر در مجلس دهم در سال ۲۰۱۶). در مورد اخیر کانون«شهروندی زنان» کارزاری برای تغییر چهرهی مردانهی مجلس برپا کرد که موجب موفقیت بالنسبه چشمگیری شد. [۱۵]
واپسگرایی افزوده دوران ریاستجمهوری احمدی نژاد، دستاوردهای اندکی را که زنان و مردان در دوران خاتمی در خصوص مسائل شخصی، سیاسی- اقتصادی و آزادی های نسبی مدنی به دست آورده بودند، باز پس گرفت. اما فعالان حقوق زنان با راههای خلاقانهی دیگری به مبارزه و اعمال فشار برای دستیابی به اهدافشان ادامه دادند. کمپینهای سازمانیافته و متعددی سربرآوردند که اجزای اصلی جنبش زنان در ایران را تشکیل دادهاند. از جمله «کمپین یک میلیون امضا برای تغییر قوانین تبعیض آمیز»، «کارزار قانون بیسنگسار»، «کمپین زنان برای برابری شهروندی»، «کمپین ورود زنان به استادیومهای ورزشی»، «کمپین منشور ملی زنان»، «کمپین مادران صلح» [۱۶].
در ادامه نیز با شروع اعتراضات سال ۹۸ و کشتهشدن شمار زیادی از نوجوانان و جوانان به دست حکومت، گروه مادران دادخواه آبان شروع به فعالیت کردند. [۱۷]
تجربهی زنان ایرانی، شجاعت آنان و بیانیههای عملگرایانه، انعطافپذیر و خلاقانهشان برای فمینیسم در سطح جهانی و محلی پیامدهای مهم عملی و نظری داشته است. مثلا آنها هم از شیفتگیهای سکولار نسبت به غرب – که در سیاست دورههای پیشین ایران غالب بود – و هم از بومیگرایی رمانتیک دوری کردهاند و نگاهی انتقادی به هر دو دارند. همچنین بهرغم اسلامگرایی حاکمیت کنونی، بسیاری از فمینیستهای ایرانی، به تنوع رنگهای رنگینکمان فمینیستهای بینالمللی علاقهمندند. رنگهایی که بازتاب جهانی چندمرکزی، فراتر از نظم جهانی اروپا محور یا اسلاممحور است و این دو را الزاما در تقابل با یکدیگر قرار نمیدهد. [۱۸]
در ادامه، جنبش «زن، زندگی، آزادی» که در سال ۱۴۰۱ به دنبال کشته شدن مهسا امینی بهدست نیروهای امنیتی گشت ارشاد شکل گرفت، موج جدیدی از جنبش زنان را آغاز کرد. موجی که گروههای مختلف مردمی را حول شعار این جنبش گرد آورد و حکومت جمهوری اسلامی را با چالشهای جدی مواجه ساخته است.
مقایسهی جنبش زنان در ایران و فلسطین
مبارزات زنان در اغلب کشورهای خاورمیانه به خاطر تداوم استبداد و فقدان دموکراسی، ادامه سنتگرایی، پدرسالاری، و قوانین مبتنی بر شریعت و از سوی دیگر مداخلههای امپریالیستی، میراث استعمار و نفوذ قدرتهای خارجی، مسیر بسیار دشوارتری را نسبت به غرب طی میکند. در حالیکه جنبشهای اجتماعی زنان در غرب، به مبارزه با ساختارها و فرهنگهای مردسالارانه در بستر خانواده، اجتماع و سیاست معطوف بود، در اغلب کشورهای خاورمیانه از جمله ایران و فلسطین، کنشگران بایستی در دو جبهه میجنگیدند. هم مبارزه برای برابری جنسیتی و هم مبارزه برای رهایی ملی و استقلال کشور.
هرچند که ایران تحت استعمار یا اشغال کشورهای خارجی نبوده است، اما نفوذ کشورهای انگلیس، و روسیه به ویژه در دوره قاجار، و بعد امریکا هم در دورهی پهلوی موجب شکلگیری موجی از ملیگرایی در کشور شده است که گفتمان رهایی بخش فمینیستها را تحتالشعاع قرار داده است. در واقع چون گفتمان فمینیستی، بیشتر با هویت غربی شناخته شد و با هژمونیطلبی غرب همراه به نظر میرسید، به خواستههای برابری جنسیتی توسط فعالین زنان، برچسب غربزدگی و تقلید از غرب زده میشد و از طرف حکومت اسلامی به عنوان تهاجم فرهنگی از سمت غرب شناخته میشد و از طرف ناسیونالیستهای مذهبی و حتی سکولار هم مورد حمله قرار میگرفتند.
در فلسطین نیز سرکوبی که روزانه توسط قدرت اشغالگر انجام میشود، هر تلاشی برای تعریف یا ارتقای شهروندی یا به طور کلی هر گونه پیشرفت یا توسعهای را در نوار غزه و کرانهی باختری دشوار کرده است جز تعارض و موانع مردسالارانه در درون سازمان خودگردان فلسطین، سازمانهای زنان و ایدئولوژی جنسیتگرای حماس؛ اشغال نظامی اسرائیلی بهعنوان عامل اصلی در فروپاشی جنبش زنان فلسطینی در کرانهی باختری و نوار غزه بوده و همچنان باقی است.
در ایران جنبش زنان از دل درگیر شدن در فعالیتهای ضد استبدادی، مشروطهخواهی و ضد امپریالیستی سر برآورد و به تدریج این گفتمان راه خود را به میان روشنفکران باز کرد، اما به موضوعی درجه دو تبدیل شد. این موضوع را میتوان هم در عصر مشروطه توسط برخی روشنفکران مرد که وارد مجلس شده بودند و تلاش ویژهای برای احقاق حقوق زنان نکردند مورد بررسی قرار داد، و هم نبود آزادیهای لازم برای شکلگیری سازمانهای مدنی و مستقل زنان در دوران تجددخواهی پهلوی، و هم بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران توسط برخی فعالین مرد و حتی زن از جمله سخنان هما ناطق در عدم همراهی با اعتراض زنان به حجاب اجباری در ۱۷ اسفند ۱۳۵۷ دید که بعدها با روشن شدن اهمیت و اولویت مسئله ی زنان در مبارزه با استبداد، به عذرخواهی او منجر شد و گفت:
کسی که به من میگه چی بپوش، همونیه که به من خواهد گفت چه بیاندیش
در فلسطین نیز فعالیت زنان با درگیر شدن در مبارزه ملی آغاز شد اما نسبت به مبارزهی ملی، در اولویت قرار نگرفت. این در حالی است که اشغال با تبعیضهای جنسیتی در فلسطین پیوند آشکاری دارد و بدون تلاش برای رفع تبعیض، رهایی و استقلال فلسطین رخ نخواهد داد. این موضوع را همانطور که در متن اشاره شد، می توان به عنوان مثال در استفادهی اسرائیل از فرهنگ «ناموس» در بین فلسطینیها دید که چطور بدین واسطه مانعی جدی برای مبارزات ملی فلسطینی ایجاد میکند.
در طول سالهای بعد از انقلاب ایران، میبینیم که چطور اسلام گرایان، ایدئولوژی دینی خود را بر مبنای کنترل جنسیتی و سلطه بر بدن زنان تعریف کردهاند. در واقع روحانیت با کنترل زنان در عرصهی عمومی و خانگی، پایههای قدرت استبدادی خود را در عرصههای مختلف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، آموزشی، شغلی تحکیم کرده است. در نبود دموکراسی در کشور ما (و اغلب کشورهای خاورمیانه) نه تنها مبارزات فمینیستی در مسیر دشوارتری نسبت به کشورهای غربی قرار گرفته است، بلکه سلطه بر زنان به بازوی تحکیم استبداد تبدیل شده است؛ چرا که نیمی از نیروی اجتماع که میتواند منبع ایجاد تحول و دموکراسی باشند، مورد سرکوب و خشونت هر روزه قرار گرفتهاند.
با اینحال مبارزات زنان در طول سالیان طولانی علیرغم سرکوبهای شدید نه تنها کمرنگ نشد، بلکه به تدریج به نیرویی جدی، هم برای تحقق برابری جنسیتی و هم مبارزه با استبداد تبدیل گشت. حضور و فعالیت پررنگ زنان در جنبش سبز، تاثیر و اهمیت مبارزات فمینیستی را در مبارزه با استبداد بیشتر نشان داد و حال در جنبش اخیر «زن، زندگی، آزادی» شاهد بودیم که چطور ستم بر زنان، نمایندهی سرکوب تمام اقشار ستمدیده و بهحاشیهرانده شد. چطور قتل حکومتی ژینا، نمایندهی ستم سالیان بر کردها، بلوچها، کارگران، معلمان، دانشآموزان، دانشجویان و… شد. بنابراین مبارزات زنان به سمت فرصتی برای تجمیع نیروها پیش رفته است هرچند که این تجمیع نیروها نتوانسته تا اکنون به نیروی منسجمی برای تحولی اساسی برای برابری جنسیتی و رهایی از استبداد منجر شود.
در فلسطین نیز با قدرت گرفتن حماس، همانطور که در متن آمد برنامهها و حمایتهایی برای حضور موثرتر زنان در فعالیتهای اجتماعی، ارتباط گروههای مختلف با یکدیگر و مشارکت در مبارزات ملی علیه اشغال ایجاد شد و بدین ترتیب میتوان همراه شدن گروههایی از زنان با اسلامگرایان را حداقل در ابتدای روی کار آمدن حماس درک کرد، اما همچنان تلاش بیشتر مردان اسلامگرا در حاکمیت حماس برای جداسازی زنان و مردان در دانشگاهها و همچنان باقی ماندن فرهنگ سنتی مردسالارانه در فضای خانگی، مانعی مهم برای ایجاد برابری جنسیتی و به نتیجه رسیدن مبارزات ملی مردان و زنان بوده است. (بهعنوان مثال عدم تلاش حماس برای تغییر فرهنگ «ناموس» و سوء استفادهی اسرائیل از این فرهنگ همانطور که گفته شد مانعی برای مبارزات ملی است.)
بررسی نگرش گروههای مختلف زنان فلسطینی نسبت به حماس و ایدوئولوژی جنسیتی آن در این چند سال اخیر، موضوع مهمی است که متاسفانه منابع دقیقی برای پاسخ به این پرسش نتوانستم بیابم و به نظر می رسد در سالهای اخیر کمتر پژوهشی که به زبان انگلیسی هم ترجمه شده باشد، به این مسئله پرداخته است.
مسئلهی مهم دیگر در فلسطین فرآیند NGOسازی است که توسط تامینکنندگان مالی خارجی و عمدتاً غربی حمایت میشد و منجر به تضعیف جنبش زنان ملی سکولار شد. آنها با تاکید بر جداسازی فعالیتهایشان از سیاست، واقعیت دردناک اشغال و تاثیر سیاستهای آن در جنبش زنان را نادیده گرفتند. در ایران، سازمانهای زنان، مجلات زنان، در طول سالیان متمادی با سرکوبهای شدید و تعطیلی توسط حکومت همراه بوده است. اغلب فعالان این سازمانها مدام زندانی شدهاند و همین امر در تلاش آنها برای به حرکت آوردن زنان بیشتر در جامعه و پیوند و انسجام با سایر جنبشها در ایران تاثیر منفی گذاشته است.
فمینیستهای ایرانی و فلسطینی در طول این سالها تلاشهای موثری برای حمایت و پیوند با یکدیگر انجام دادهاند. در هنگامهی جنبش ژینا در ۱۴۰۱، جمعی از زنان و مردان فعال فلسطینی حمایت و همبستگی خود را از جنبش «زن، زندگی، آزادی»، ابراز کردند.
در جنگ( یا بهتر است بگویم نسلکشی) اخیر اسراییل در حمله به حماس و مردم غزه، فمینیستهای ایرانی در داخل و دیاسپورا همبستگی خود را با آنان نشان دادند و به ویژه در دیاسپورا در تظاهرات خیابانی شرکت کردند و سعی در ترغیب توجه افکار عمومی و دولت ها به مسئله ی فلسطین داشتند. همچنین سعی کردند فضاهایی برای گفتوگو در مورد مسئلهی زنان و همبستگی فراملی ایجاد کنند. هرچند در وضعیت اخیر، اپوزیسیون راست افراطی به واسطهی حمایتهایی، موجی از نژادپرستی و حملات جنسیتی علیه مدافعان حقوق فلسطینیها ایجاد کردند و نمی توان انکار کرد که بخش قابل توجهی از مردم ایران هم با این موج همراه شدند یا دست کم در دفاع از مسئلهی فلسطین سکوت کردند، اما همچنان مسئلهی فلسطین برای فعالان زنان و بخشی از مردم که شعار «زن، زندگی، آزادی» را زیسته و فهم کردهاند، موضوعی جدی است.
آنچه خطرناک است و اهمیت دارد که بسیار بیشتر به آن پرداخت، نقد جدی شکلگیری فضای انسانیتزدایی است که رها کردن آن میتواند نتایج گرانباری برای جهان و بالاخص جامعهی ایران داشته باشد. چنانکه دسگوهاران در بیانیهی اخیر خویش نوشته است:
اکنون که قرار است چشمها بر روی رفح باز شود وقت مناسبی برای تامل در مفهوم همبستگی است… همبستگی نه صرفا یک رتوریک، بلکه نیازمند خلق سیاستی است از جنس رادیکال؛ سیاستی که بتواند از مرزها فراتر رود، ریشههای مشترک ستم را بازشناسد و برای رنج دیگری دست به کنش بزند.ما نیازمند خلق رویایی جدید هستیم؛ رویایی که رنج دیگری را رنج خود میداند و تن به سیاست مسلط نمیدهد. در روزهایی که فاشیسم، استعمار و نژادپرستی از هرسو ما را احاطه کرده است، فلسطین نقطه اتصال و آغاز راه ما برای تمرین همبستگی است؛ همان راهنمایی است که مسیرهای آزادیخواهان را از یکدیگر جدا میکند. ما در این مسیر خود را همراه و همبسته مبارزانی میدانیم که فلسطین را به نفع هیچ مبارزهای به حاشیه نمیرانند و تا آزادی کامل فلسطین و رهایی از استعمار و اشغال دست از این آرمان نمیکشند.تا همه کس آزاد نشود، هیچکس آزاد نیست.
چنین پیوندهایی، به نظر من، گامی بسیار موثر برای تجمیع و توسعهی نیروها، نه تنها از طریق افزایش نیروی کمی در فضای بینالمللی، بلکه از طریق تبادل دانش با یکدیگر و یادگیری شیوههای مختلف مبارزه، مهرورزی، عدالتخواهی و همبستگی برای تحقق برابری جنسیتی، رهایی از استبداد و خشونت در همه ی عرصه های آن و تحقق زیستنی شایسته برای «همگان» است. امید که چنین پیوندهایی را مستحکم کنیم و گسترش دهیم.
منابع:
- توحیدی، نیره. ۱۳۹۵. جنبش زنان و فمینیسم در ایران: بازخوانی از منظری جهانی- محلی.
- توحیدی، نیره. ۲۰۱۱. «مسئله زن» و روشنفکران، طی تحولات دهه های اخیر. مجله ی ایران امروز.