مبینا نعمتزاده، تکواندوکار ایرانی، در مصاحبهاش پس از دریافت مدال المپیک، درخواستی بحثبرانگیز از رئیسجمهوری کشور کرد. او خواست که بدون کنکور به دانشگاه راه یابد، با این استدلال که آماده شدن برای المپیک به او اجازه نداده برای کنکور آماده شود. طبیعتاً درخواست یک قهرمان المپیک برای اینکه در رشتهای مرتبط به ورزش مثلاً تربیت بدنی پذیرفته شود تعجب چندانی برنمیانگیزد. اما تعجبآور این بود که او درخواست کرد که در رشتهی پزشکی، یکی از رقابتیترین رشتههای دانشگاه، آنهم در دانشگاه تهران که یکی از برترین دانشگاههای کشور است، بدون کنکور پذیرفته شود. این درخواست بحثهای بسیاری را در میان ایرانیان به راه انداخت و وقتی خبرهایی دربارهی تأیید یا رد این درخواست منتشر شد انتقادها از نظرگاههای گوناگون شدت گرفت.
افتخارآفرینی آنهم در تراز المپیک ممکن است باعث شود بسیاری از ما از حساسیت و دقتی که بهطور معمول دربارهی عدالت و شایستگی به خرج میدهیم بکاهیم. وقتی افتخارآفرینی را یک زن رقم زده باشد ممکن است، بهویژه با ملاحظاتی چون تبعیض مثبت، باز بیشتر از حساسیت و سختگیریِ ما در این باره کاسته شود. از همین رو بسیاری از ایرانیان ملاحظات همیشگی دربارهی شایستگی و عدالت را نادیده انگاشتند و گفتند باید با درخواست نعمتزاده موافقت شود.
روشن نیست که اساساً چرا باید به کسی که در عرصههای بینالمللی چون المپیک مدالی کسب میکند امتیاز یا پاداشی داده شود. مگر این رقابتها خودش هیچ پاداشی ندارد و مگر همان مدال پاداش محسوب نمیشود؟ کسی که مدال المپیک را کسب کرده صرفاً مدال المپیک را کسب کرده است، همین!
در مقابلِ چنان انتقادی معمولاً مقایسههایی با دیگر کشورها انجام میشود و استدلال میشود که ما نیز باید مانند دیگر کشورها از قهرمانانمان قدردانی کنیم. البته، چنانکه از آمار پاداشهای المپیکی میشود برداشت کرد، بیشترین پاداشها را نه کشورهای توسعهیافته بلکه کشورهای در حال توسعه به ورزشکارانشان میدهند که این نکته نشانگریهای مهمی دارد از جمله اینکه به نظر میرسد برخی کشورها به چنان افتخارآفرینیهایی بیشتر احساس نیاز میکنند. همچنین، بر اساس همین آمار، ایران در این المپیک از نظر میزان پاداش به مدالآوران در صدر کشورهای جهان قرار دارد!
استدلال میشود که ورزشکار با مدالآوری در المپیک در واقع برای کل جامعه افتخارآفرینی میکند. افتخاری چنان بزرگ در حد قهرمانی در المپیک بیشک بدون کار و کوشش و زحمت فراوان به دست نمیآید. یعنی ورزشکار در حقیقت برای جامعهاش فداکاری میکند و در نتیجه جامعه نیز باید به ورزشکار افتخارآفرین پاداشی درخور بدهد.
در اینگونه استدلالها چنان از افتخارآفرینیهای جهانی سخن به میان میآید که انگار افتخار یک دارایی است که مدالآور به تک تک ما مردمان جامعه اعطا میکند. این نگرش فقط از نوعی ملیگراییِ سادهلوحانه و توهمآمیز برمیخیزد. گویی از ما میخواهند همانطور که در خانهمان نشستهایم همهی مشکلاتمان را فراموش کنیم و خود را در جهان و در میان دیگر ملتها تصور کنیم و در رؤیای افتخار غرق شویم. بسیاری از مردم ممکن است حتا ندانند که المپیک برگزار شده و ورزشکارانی مدال بردهاند، چه رسد به اینکه خبر قهرمانیها مایهی شادمانی و سربلندیشان شود.
گاهی میتوان چیزهایی چون افتخار و سربلندی را داراییهای معنوی به شمار آورد که ممکن است قابل تبدیل به داراییِ مادی نیز باشند. اما مسلماً همیشه این طور نیست. برای مردمی که گرفتار در امرار معاش از سفرهای داخلی هم ناتوان هستند حتا قابل تصور نیست که به سفر خارجی بروند و در مقابل مردمانی از دیگر کشورها به ایرانی بودنشان افتخار کنند. بگذریم از اینکه در زمانهای که کشور در سطح جهان هیچ دستاورد چشمگیری ندارد بلکه آماج تبلیغات منفی است اساساً چند مدال جهانی افتخاری برای کشور به همراه ندارد، خواه این مدالها در المپیک باشد یا در المپیاد علمی و غیره. بهراستی برای کشوری که در جهان به چیزی همانند جزیرهای جداافتاده تبدیل شده است افتخارآفرینی در سطح جهانی چه معنایی دارد؟ چنان افتخارآفرینیهایی در درجه نخست به کار حاکمیت میآید تا سرپوشی بگذارد بر انزوای حداکثریِ خودش در سطح جهانی.
برخی دیگر میکوشند با نگاهی واقعبینانه از پاداشهای المپیکی دفاع کنند. میگویند اگر به مدالآوران پاداش ندهیم مهاجرت میکنند و برای کشورهای دیگر مدال کسب میکنند. تقابل کیمیا علیزاده و ناهید کیانی بیش از پیش به بحثهایی از این دست دامن زد. اما چنان استدلالی در حقیقت ویرانی از پایبست را ندیدن و در بندِ نقشِ ایوان ماندن است. مهاجرت نخبگان مشکلی نیست که محدود به مدالآورانِ ورزشی باشد. در حال حاضر به نظر میرسد هرکه بتواند مهاجرت میکند از پزشک و پرستار گرفته تا دانشجویان و کارآفرینان و حتا صاحبان کسبوکارهای کوچک. اینکه بخواهیم چند مدالآور المپیک را با پاداشهای بزرگ نگه داریم چه دردی از جامعه دوا میکند، گرچه هیچ تضمینی نیست که این مدالآوران حتا با همین پاداشها هم باز در سالهای آینده تصمیم به مهاجرت نگیرند.
کسانی دیگر با اشاره به انواع و اقسام بیقانونیها و ویژهخواریها و سهمیههای دانشگاهی استدلال میکنند که در این اوضاع چه اشکالی دارد که یک قهرمان جهانی نیز بدون کنکور به دانشگاه راه یابد. چنین استدلالی خودش از وضع جامعه پرده برمیدارد: مردم در حقیقت به فسادها تن داده و آنها را پذیرفتهاند چون قدرتی در این زمینه ندارند. اما از وجود بیقانونی و فساد نمیتوان در دفاع از فسادها و بیقانونیهای بیشتر استدلال کرد.
در واکنشها به پاداشهای المپیک پرسشهایی دربارهی شایستگی و عدالت با مسائل سیاسی و واقعیتهای جامعه در هم میآمیزد. حتا اگر بپذیریم که باید به قهرمانان المپیک پاداشی درخور داد، به نظر میرسد ورود بدون کنکور به دانشگاه آنهم در رشتههایی چون پزشکی را با هیچ معیار و ملاکی نمیتوان پذیرفت. پذیرش بدون کنکور در رشتههای مرتبط با ورزش هم فقط وقتی پذیرفتنی است که از قبل قانونمند شده و قهرمانان افزون بر تعداد پذیرش اعلامشده از طریق کنکور پذیرفته شوند تا جای کسانی را که برای ورود به دانشگاه زحمت کشیدهاند نگیرند.
نویسنده محترم درود ایا درست است کسی زحمت بکشد ودرس بخواند ونفر اول کنکور تجربی بشود وبرود پزشکی بخوند اما در دانشگاه درس رو یاد نگیره؟ وفقط چون با کنکور قبول شده حتما باید فارغ التحصیل بشود؟ مشکل دانشگاههای ایران این نیست که چه کسی به دانشگاه میرود مشکل این است که هرکس به دانشگاه میرود نباید فارغ التحصیل بشود مشکل این است البته بیشتر جامعه در جهان با تبعیض مثبت هم مخالفند واون یک بازی سیاسی بود اما بدون کنکور رفتن این دختر اگر دانشگاه واقعی باشد عیبی ندارد
دقت نکردن به این مسئله / 22 August 2024