دیدگاه

درست سه سال پیش از این در ۱۵ اوت ۲۰۲۱ دولتی که مدعی بود سیصد هزار نیروی مسلح دارد، و قادر است در برابر تهاجم داخلی، خارجی و تمامیت ارضی کشور دفاع نماید، در کمال ناباوری سقوط کرد و رئیس جمهورش با چرخبال به ازبکستان گریخت، وزیر دفاعش متواری شد، تانک و تفنگ در کوچه و برزن بی‌صاحب و سرنشین رها شد و شهر اسیر دشمنان زن و آزادی شد و همه مدعیان رهبری اقوام و به اصطلاح احزاب جهادی و تکنوکرات را با یک هواپیما به بهانه جلسه فوری صلح بردند در اسلام‌آباد تخلیه کردند.

۱۵ اوت ۲۰۲۱ بیرق سه رنگ افغانستان برای چندمین بار بر زمین افتاد و این بار پرچم سفید طالبان جایگزینش شد. و با کمال تاسف باید خاطرنشان کرد که تا امروز حاکمیت تک‌قومی و تک‌جنسیتی طالبان تحفه‌اش برای زنان، زندان خانگی و برای اقوام غیر پشتون، تحقیر، توهین، قتل و نسل‌کشی بوده است. 

در این سطور، شما خواننده بخشی کوچک از آن رنج‌ها خواهید بود:

چهار روایت از سه سال رنج

الف- ماجرای آ. ع. : داستان یک قتل نافرجام

آ. ع. از سربازان قطعه خاص اردو [ارتش] بود، از کج‌کلاه‌هایی که از توانمندی بالای نظامی در آن دوران برخوردار بودند. او سال‌ها در قطعات اردو انجام وظیفه کرده بود تا سرانجام با درگیر شدن همراه مافوق پشتونش از اردو اخراج گردید. در هیاهوی مذاکرات صلح دوحه، آ. ع. توسط مارشال دوستم جذب شد برای آموزش چهار هزار شبه‌نظامی ازبک‌تبار در شبرغان.

پس از سقوط، او اما در کابل مخفیانه زندگی می‌کرد؛ تا اینکه روزی در مسجدی در غرب کابل رفت، و داخل مسجد شناسایی شد.

او توسط حوزه ۱۸ پولیس طالبان دستگیر می‌شود و به ظاهر او را با موتر سکیل‌ به سوی حوزه هجده انتقال می‌دهند، اما وقتی از مسجد دور می‌شوند، به طرف کوه‌های قوریغ تغییر مسیر داده، در دامنه کوه موتر سکیل‌ را ایستاد کرده و آ. ع. را به طرف کوه با خود می‌برند.

آ. ع. می‌گوید:

در حالی که دستانم را با دستبند به پشتم بسته بودند، یک طالب از زیر بغلم را گرفته بود، مرا به سوی کوه می‌برد، و دیگری از پشت سرم می‌آمد. هنوز به مکان خلوت کوه نرسیده بودیم که صدای مخابره بلند شد، طالب پشت سر به پشتو گفت که دستگیرش کردیم.

پس از پایان مکالمه مخابره به پشتو طالبی که زیر بغلم را گرفته بود، پرسید:‌ «کی بود؟» آن دیگری نام کسی را گرفت. طالبی که دستم در دست او بود، خشمگین شد. به او ناسزا گفت. به گمانش که من پشتو نمی‌فهمم؛ گفت: «می‌گفتی فرار کرد، ما در تعقیبش هستیم، نمی‌فهمی که آورده‌ام بکشمش!» 

آ. ع. می‌گوید:

آنجا فهمیدم امروز روز آخر زندگیم است، اما پس از جدال کلامی دو طالب بین خودشان مسیر کوه تغییر کرد به طرف موتر سکیل‌!

اما من با خودم گفتم، اینجا نکشتند در حوزه پولیس آنقدر شکنجه خواهند کرد تا بمیرم. تصمیم گرفتم فرار کنم: یا موفق می‌شوم یا کشته!

با یک حمله دارنده تفنگچه را زمین زدم و با حمله دوم موترسکیل‌دار را چپه‌ کردم. گریختم. آنها به دنبالم دویدند، شلیک می‌کردند، در حالی‌که از قسمت دنبه‌ام مجروح شده بودم، توانستم بگریزم.

او مدتی در کابل مخفی بود، تا زخمهایش مداوا شد و بعد قاچاق ایران رفت.

Ad placeholder

ب – ماجرای علی گل: بروید جنازه‌تان را جمع کنید!

  • نام : علی گل
  • ولد: محمد عیسی
  • محل تولد: غزنی، ولسوالی ناهور
  • وظیفه سابق: قطعات اسپیشل فورس(کماندو)
  • وظیفه دوران امارت: درایور لین غزنی
  • زمان قتل: حدودا آخر ماه جدی سال ۱۴۰۲

علی گل یکی از  مردان جسور و شجاع بود، او به شکل پنهانی زندگی می‌کرد، چون در کابل زیاد دوست و آشنا داشت، لذا درایوری [رانندگی] را در خارج از کابل انتخاب کرده بود. 

ح. م. یکی از نزدیکان مقتول که تا لحظه دفن حضور داشته می‌گوید که شبی از غزنی به خانه اش در برچی [محله هزاره‌نشین و فقیر کابل] دیر وقت بازگشت. ساعتی بعد تمام منطقه محاصره شده و به خانه او هجوم می‌برند. او از بام خانه‌اش به بام‌های دیگر در تاریکی شب فرار می‌کند. چون همه کوچه‌ها محاصره بوده است فرار نمی‌تواند؛ ناچار دست به مقاومت زده است، پس از چند ساعت درگیری سرانجام کشته می‌شود.

پس از قتلش طالب‌ها می‌آیند در خانه علی گل خبر می‌دهند که جنازه‌تان در فلان کوچه افتاده است بروید جمع کنید! اگر صدایتان بر آمد که امارت کشته است همان بلایی را که سر او آوردیم سر کل‌ خانواده خواهیم آورد.

Ad placeholder

ج – ماجرای یک موتروان: داستان یک اخاذی با شلاق

سید ز. می‌گفت که بچه خاله‌اش تونس [ماشین ون] داشت فروخت، یک موتر کرولا [ماشین تویوتا کرولا]گرفت در لین [مسیر] دارالامان-کوته‌سنگی کار می‌کرد. یک روز یک اوغو [ پشتون ]پیش روی او می‌نشیند و بعد که موتر نزدیک حوزه ۶ می‌شود می‌گوید: «برو داخل حوزه!» موتروان [راننده] مقاومت می‌کند که «چرا حوزه؟» او می‌گوید:‌ «با تو کار دارم». تا به پل سوخته می‌رسد؛ در پل سوخته پوسته پولیس [بازرسی پلیس] همیشه هست؛ به پشتو به آنها می‌گوید که این موتر را ببرید حوزه که من شاکی هستم. یک عسکر طالب [سرباز طالب] داخل موتر می‌نشیند و او را به حوزه می‌برد.

در حوزه ادعا می‌کند که این آدم سه هزار افغانی مرا نمی‌دهد! 

موتروان می‌گوید: «من هرگز این آدم را نمی‌شناسم»؛ اما اوغو می‌گوید چند روز پیش به زور چاقو مبلغ سه هزارش را گرفته است.

موتروان را در حوزه حبس می‌کنند و بعد شروع می‌کنند به لت‌ و کوب.

سید ز. می‌گوید که من به خانواده‌اش گفتم پول را بدهید، اما قبول نکرد، بعد که دوسیه برایش ساختند سی هزار افغانی در حوزه ۶ رشوه دادند به ضمیمه سه هزار افغانی ادعا شده تا از بازداشت خلاص شد با بدن کامل کبود شده زیر شلاق و مشت و لگد طالبان حوزه ۶ پولیس.

یک زن برقع پوش افغانستانی در ۳۱ ژانویه۲۰۲۴ از مقابل یک آرایشگاه با تصاویر مخدوش مردان در منطقه کوچ سنگ تراشی کابل عبور می‌کند.
زن برقع پوش افغانستانی ۳۱ ژانویه ۲۰۲۴ منطقه کوچ سنگ‌تراشی کابل (عکس وکیل کوهسار / خبرگزاری فرانسه AFP)

Ad placeholder

د-  ماجرای مهندس ر.: چه کسی چادر پول، موبایل و … را برد؟

در گذشته‌ها زمستان و اول بهار ‌کوه‌های قوریغ مشرف به شهرک امید سبز و دشت برچی، پر برف یا سرسبز بود، و خیل مردم در روزهای تعطیلی مثل جمعه هجوم می‌آوردند به سوی کوه.

مهندس ر. که در زمان جمهوریت در وزارت مخابرات رئیس بود، هر هفته روزهای جمعه برای کوهنوردی به کوه قوریغ می‌آمد.

سال پار‌ او به همراه چند دوستش که در کوه مشغول ورزش بودند از سوی دو طالب فرا خوانده می‌شوند تا تلاشی [بازرسی] شوند.

او می‌گوید که ما را کنار هم قطار کردند. در کوه، گروه‌های دیگر هم بودند که مشغول کوهنوردی و تفریح بودند، همه را کنار ما قطار کردند، حدود چهل نفر شدیم، در حالی که یک نفرشان تفنگ را به طرف ما نشانه گرفته بود، یکی دیگرش اعلام کرد که ما راپور [گزارش] داریم که در جمع شما خوارج (مخالفین طالبان) وجود دارد، باید همه شما بازرسی بدنی شوید.

حوزه خصوصی یا شخصی چیزی هست که در پیش طالبان هیچ اعتباری ندارد، کافیست با یک طالب روبرو شوی، اول تو را تلاشی بدنی می‌کند تا اطمینان پیدا کند همراهت اسلحه نیست. دومین کار گشتن در موبایلت است: رفتن در بخش عکس‌هایت، پیام‌هایت‌ و… تا نامحرمی را پیدا کند، و آن وقت دیگر رهایت نمی‌کند؛ مگر ثابت کنی که همسر یا اعضای خانواده‌ات است … اگر ثابت شود که ماجرا دوستی است کار به تجاوز و  اخاذی می‌رسد.

به مهنس ر. و دوستانش گفتند که  قبل از بازرسی هرکس همراهش تفنگچه، چاقو، پنجه بوکس، تلفن و … دارد روی این چادر خالی کند.

یکی یکی محتویات جیب‌های مردم را خالی کردند، بعد از همانجا یکی یکی پیش خودشان خواستند، و یک نفرشان بازرسی بدنی را انجام داد. پول‌هایشان را در بازرسی بدنی از جیب‌هایشان کشید و بر روی همان چادر کلان ریخت.

پس از پایان بازرسی بدنی، چادری که داخلش پول، موبایل و… جمع شده بود را کول کردند و به طرف کوه حرکت کردند، در حالی‌که مردم را نشانه گرفته بودند. اگر کسی تکانی می خورد سوراخ سوراخ می‌شد. 

طالبان که آن روز در سیمای دزد ظاهر شده بودند، همه چیز را بردند، و اکثریت مردم مال باخته به شکل جمعی آمدند در حوزه ۶ پولیس شکایت کردند، اما هرگز کسی ردی از آن دزدها پیدا نتوانستند، اما ساکنان محل باور دارند که کوچی‌ها [کوچ‌نشین‌هایی که اغلب از پشتون‌های غل‌زایی هستند] عامل اصلی سرقت‌ها هستند. 

ب. م. که خود ساکن شهرک امید سبز است می گوید که در فاصله شهرک امید سبز و قبر داوود خان از زمان نجیب زیر تپه یک دیپوی کلان نظامی [پایگاه بزرگ نظامی] باقی مانده که با کانکریت [سیمان] ساخته شده است و مربوط  به قطعه نظامی موشک‌های اسکات بوده است در همان دیپو تعدادی از کوچی‌ها از نیمه اول جمهوریت جابجا شدند، به همراه گله‌های گوسفندان‌شان زندگی می‌کنند.

بزرگ کوچی‌ها زر ولی نام دارد، که فرزندان زیاد دارد، و وابستگانش هم همانجا هستند. در زمان جمهوریت، کسانی رد پای مواردی از سرقت‌ را که در شهرک رخ داده بود، به فرزندان زر ولی رسانده بودند؛ اما چون هم کوچی‌ها مسلح بودند و هم به گونه غیر مستقیم از سوی لایه‌های خاص حکومت مورد حمایت بودند، فریاد کسی به جایی نمی‌رسید. در امارت جدید طالبان معلوم شد که آنها طالب هم بوده‌اند، هم گله داری می کنند، و هم در حکومت انجام وظیفه.

آنها چون تمام کوه و کوچه‌های محله‌های شهرک امید سبز، جبار خان، شهرک مهدیه و شهرک دوازده امام، سرخ آباد و… را بلد هستند، و به دلیل عضویت در طالب و حمایت مستقیم امارت می‌توانند هر کار که بخواهند می‌توانند انجام دهند.

Ad placeholder

افغانستان پس از طالبان

این داستان‌های تراژیک ماجراهای انسان‌های واقعی است از آنچه در سه سال گذشته از سر گذارده‌اند؛ مقدمه‌ای برای نگاهی کلی‌تر به افغانستان پس از طالبان: 

الف- آموزش و پرورش یا حوزه معارف: نماز، توبیخ، نماز

از وقتی طالبان حاکم شده‌اند، دخترها بعد از کلاس پنجم حق رفتن به کلاس شش ندارند، اما پسربچه‌ها می‌روند، ولی دیگر شور و نشاط قدیمی در بین آنها وجود ندارد. طالبان تغییرات قابل لمسی را در سیستم آموزشی ایجاد کرده‌اند، مثلا مضامین هنرهای رسامی، خطاطی صنوف هشت تا نه را حذف کرده‌اند. در صنوف اول تا سه کتاب‌های مهارت‌های زندگی حذف شده؛ معلومات مدنی و وطن‌دوستی یک یک ساعت از ساعت‌شان کم شده؛ قرآن دو ساعت زیاد و اجباری شده؛‌ علوم اسلامی دو ساعت زیاد و اجباری شده؛ پشتو یک ساعت زیاد و اجباری شده است.

این در حالی است که کتاب‌هایی که مربوط به عقاید شیعه می‌شود و در مناطقی مثل بامیان، دایکندی، بخش‌هایی از غزنی و… در میان شیعیان از سوی وزارت معارف تدریس می‌شد، کامل جمع آوری و ممنوع شده است.

در مکاتب تمام معلمین هر روز مجبور هستند از کودکان نماز و احکام نمازشان را سوال کنند، چون اگر هیأت طالبان بیایید و کودکی نماز یا احکام دینی‌اش را بلد نباشد، معلم توبیخ یا اخراج می‌گردد و معلم‌ها بر خانواده‌ها فشار وارد می‌کنند که نماز یاد بدهند.

از سوی دیگر مکاتب خصوصی‌ای که برای هزاره‌ها در برچی هست، زیر ذره‌بین استخبارات طالبان قرار دارند؛ با اندک تخلفی از استخبارات ناحیه هجوم می‌آورند و بهانه‌جویی می‌کنند، و گزارش‌های زیاد از اخاذی در این مکاتب وجود دارد.

مشخصا از زبان مدیران مکتب نخبگان بامیکا و مکتب سخن روایت شده است که با جلب این مدیران به مرکز استخبارات ناحیه، برایشان دوسیه [پرونده] تشکیل داده‌اند به جرم دیده شدن دختر جوان در مکتب. آنها گفته‌اند که ما این راپور را به استخبارات مرکز انتقال نمی‌دهیم، ولی کسانی که راپور را تهیه کرده‌اند باید شکمشان چرب شود تا فراموش کنند. از هر مکتب مبلغ دو صد هزار پول نقد اخاذی کرده‌اند.

گفته می‌شود از اکثر مکتب‌ها و کورس‌های [کلاس‌های] خصوصی چنین اخاذی‌هایی صورت گرفته است، اما ترس باعث شده است تا هیچ کس لب باز نکند.

تصویری از نیروهای امنیتی طالبان در حال جشن گرفتن دومین سالگرد تصاحب دوباره قدرت در افغانستان، در نزدیکی سفارت ایالات متحده آمریکا در کابل - ۱۵ اوت ۲۰۲۳ (عکس از وکیل کوهسار / خبرگزاری فرانسه)
تصویری از نیروهای امنیتی طالبان در حال جشن گرفتن دومین سالگرد تصاحب دوباره قدرت در افغانستان، در نزدیکی سفارت ایالات متحده آمریکا در کابل – ۱۵ اوت ۲۰۲۳ (عکس از وکیل کوهسار / خبرگزاری فرانسه)

Ad placeholder

ب – وضعیت فرهنگی :‌ فروش صابون به جای کتاب

با آمدن طالبان موسیقی که بخشی از هنر است، و دمبوره که هنر اختصاصی هزاره ها است به کلی حرام اعلام گردید. و اساتیدی که در این بخش فعال بودند، و یا با نواختن و یا آموزش امرار معاش می‌کردند، مطلق بیکار شدند. بعضی از آنها حقارت بزرگی را در این سه سال تجربه کرده‌اند.

در حوزه بازار نشر کتاب، اکثریت ناشرانی که در دو دهه اخیر سرپا شده بودند ورشکست شده یا تغییر شغل دادند. مثلا مالک نشر «نسل نو» که از فعالان مارکت ملی پل سرخ بود، پس از رونق افتادن بازار کتاب حال صابون فروشی می‌کند.

سال گذشته در تفتیشی که استخبارات طالبان از کتاب‌فروشی‌ها و ناشران داشتند، کتاب‌های زیادی را مصادره کرده و با خود بردند. انتشارات امیری مدعی است که معادل دوصد هزار افغانی کتاب‌های او را برده‌اند.

ناشران می‌گویند که برای ما مکتوب رسمی نداده‌اند، اما شفاهی اعلام کرده‌اند که کتاب‌هایی که در مورد اقوام هزاره و تاجیک است نباید خرید و فروش شود، همچنین کتاب‌های در مورد احمد شاه مسعود، مزاری، ربانی، مارشال فهیم، دوستم و…

انتشارات مقصودی به ضمیمه مصادره کتاب‌ها، مالک انتشارات را نیز بازداشت کردند.

ج- وضعیت اقتصادی: جواز برای پشتو‌ن‌ها

در آغاز ورود طالبان بانک‌ها بسته و بعدتر باز شدند، اما فقط اجازه داشتند ماهیانه دو صد دالر پول به افراد پرداخت کنند، و به طور سیستماتیک ساخت و سازهای ساختمانی و معاملات بازار کار تعطیل شد. 

تا هنوز این مشکل پا برجاست به جز اینکه مقداری پروژه‌های جاده‌سازی فعال است. ولی این پروژه‌ها فقط به شرکت‌هایی که داده می‌شود مالکانش پشتو تبار است و مسلم تمام کارگرانش از میان همان طوایف پشتون انتخاب می‌شوند و برای اقوام دیگر مثل ازبیک، تاجیک، هزاره و… کاری باقی نمی‌ماند. 

 بر فقر و بیچارگی مردم هر روز افزوده شده است و مردم چاره ای به جز قالین‌بافی خانوادگی برای تامین آرد و آب ندارند. 

در زمان جمهوریت، اصولا بازار کار کابل اکثرا توسط غیر پشتون‌ها اداره می‌شد، اما از زمانی که امارت آمده است، به اشکال مختلف کارها را از مردم غیر پشتون گرفته و بین پشتون‌ها توزیع شده است. 

به عنوان مثال، بسیاری از مردم در کنار سرک‌ها [خیابان‌ها] بر روی کراچی [چهار چرخه] مشغول میوه فروشی، لیلامی فروشی و… بودند، که شهرداری به بهانه ساماندهی جاده‌ها تعداد زیادی از این کراچی‌ها را به بهانه ثبت و راجستر در شهرداری و صدور جواز کراچی‌رانی از جاده جمع کردند، اما در نتیجه بیشترین جوازها را برای پشتون‌ها صادر کردند.

در مندوی، یکی از بازارهای معروف کابل تعداد زیادی از اقوام تاجیک، ازبیک و هزاره به طور سنتی بارکشی می‌کردند: از جوالی گری تا داشتن یک فرغون، و کارشان انتقال اجناس خریداری شده مردم و رساندن به ماشین‌هایشان بود.

طالبان با طرح ایجاد نظم در مندوی، تمامی کراچی‌ها را جمع آوری کرده؛ و در نهایت با صدور تعداد کمی جواز بارکشی آن هم بیشتر برای غیر فارسی‌زبانان بقیه را از مندوی اخراج کردند.

با بیکار شدن  مردم در کابل و دیگر کلان شهرهای افغانستان، آنانی که در روستاها اندک زمینی داشتند، یا با خانواده یا تنها مردها اقدام به بازگشت به روستاها کردند تا بتوانند حداقل آرد مورد نیاز خانواده را از زمین به دست آورند؛ اما در ولایت‌هایی مثل تخار، بدخشان، قندوز و… با موجوداتی برخورد کردند که معلوم نیست چه کسانی هستند، اما هرکس نزدیک قریه‌هایشان می‌شود، سرش بریده می‌شود. 

و در این میان، زمین‌داران هزاره از هجوم ملخ وار گله‌های کوچی‌ها آرام نبوده، و در بسیاری مناطق حاصلات آنها توسط کوچی ها غارت شدند.

Ad placeholder

د- وضعیت زنان: زندانی‌ خانه‌ها

در گذشته زنان از مشاغل خوب برخوردار بودند. زنان شهری و تحصیل کرده به علاوه اینکه در پست‌های دولتی کار می‌کردند؛ در موسسات و ان.جی.اوها شاغل بودند با داشتن معاش‌های بالا، بسیاری از آنها برای خود موسسه، شرکت تجارتی، مراکز آموزشی و… داشتند. 

اما با آمدن امارت اسلام، زنان به طور سیستماتیک از متن جامعه رانده شدند. آنها در ادارات جای ندارند؛ حق کار در موسسات ندارند؛ مطلق حق کار در مجامع عمومی ندارند؛ حق داشتن آرایشگاه زنانه ندارند؛ تمامی آرایشگاه‌های زنان از سطح کشور جمع شد؛ حق رفتن در حمام، سونا و… ندارند؛ تمامی حمام‌های زنانه در سطح کشور تعطیل شد؛ دختران اطفال حق خواندن بالاتر از کلاس پنجم را ندارند؛ حق دانشگاه رفتن ندارند؛ حق آموختن در مراکز خصوصی آموزشی مثل زبان انگلیسی، ریاضیات و…. ندارند. 

رفتن زن و خانواده به تمامی مراکز تفریحی و پارک‌ها ممنوع شد؛ دیگر در هیچ پارکی زنی دیده نمی‌شود؛ بند قرغه، پغمان، باغ بابر، باغ چهل ستون دلشان برای دختران و زنان تنگ شده است: شاید از شرم روزی در خود بسوزند! 

زنان چه تحصیل کرده باشد و چه بی‌سواد، زندانی خانه‌هایشان هستند! 

فقط می‌توانند در خانه قالین ببافند؛ گل‌های خامک دوزی بدوزند، گل‌هایی بر روی یخن و پاچه زنانی بدوزند که این روزها شوهرانشان از مقام و ثروت برخوردار هستند و در نهایت دیگر چشم‌هایشان از دیدن محروم شوند به خاطر سوزن زدن شبانه‌روزی‌شان. 

قبلا بخشی از زنان جامعه دستشان به جیب‌شان می‌رسید؛ دارای استقلال مالی بودند؛ برای زنان بی‌سواد یا کم‌سواد هم کار زیاد بود.

ز. ه. می‌گوید که مدتی خوب کار می‌کرد در خانه‌ها. امروز تا زیاد فشار کار بر سر خانم‌های خانه وارد نشود کمتر از او کمک در پاک‌کاری خانه و شستن کالاهایشان می‌گیرند.

این سرنوشت زن افغانستانی در قرن ۲۱  است که توسط امارت اسلامی افغانستان تحمیل شده است. امروز زن بودن خود جرم است و اگر زن هزاره هم باشی در واقع با دوبار منفی تبعیض مواجه هستی: بار تبعیض جنسیتی و بار تبعیض قومیتی.

وقتی امر به معروف و نهی از منکر پایش به برچی گشوده شد، برخی دختران را بردند، چون رعایت حجاب نکرده بودند؛ حتی در در حوزه‌های ۱۸ و ۱۳ در دشت برچی که هزاره‌نشین است، برای آزادی هر دختر مبلغ ۵۰ هزار افغانی از والدینش گرفته بودند. بخشی از دختران بازداشتی را مورد تجاوز جنسی قرار دادند، چون جرم هزاره بودن داشتند؛ بعضی دیگر را پس از تجاوز گروهی کشته بودند و جنازه‌هایشان را شبانه داخل گونی در برچی انداخته بودند.

***

Ad placeholder

آنچه تا اینجا آمد فقط گوشه‌ای کوچک از رنجی بود که بر افغانستان جاری است؛ بماند که حکومت تک‌قومی و تک‌جنسیتی طالب پشتون‌تبار همه اقوام را گدای نان، آزادی، عشق، موسیقی و… کرده است؛ اما نسل‌کشی قوم اچکزی در قندهار و قتل عام پنج شیری‌ها روایتی پر از سوز و آتش است که قلم نای نوشتن ندارد از این همه خونی که ریخته شده است.