جنبشی که از اکتبر ۲۰۲۳ در حمایت از فلسطین و محکوم کردن نسلکشی اسرائیل در سراسر جهان بلند شد، مراحل متفاوتی را طی کرد و اقشار مختلف، جنبشهای اجتماعی متفاوت، تفکرات مختلف و گاه در تضاد شدید با یکدیگر را درگیر کرد: دانشجویان، اتحادیه های کارگری، کوییرها، فمنیستها، انواع جریانهای ضد سرمایهداری، ضد امپریالیسم، ضد استعمار و همچنین نیروهای اسلامگرا. در این بین یکی از مهمترین برهم کنشها، دخالتگری جامعه کوییر در جنبش فلسطین و تاثیرگذاری جنبش فلسطین بر جنبش کوییر، بهویژه در یکی از تبارزات آن یعنی رژه افتخار یا Pride بود. این اهمیت نه از تقاطع ستمدیدگیها یا اینترسکشنالیتی «هویت فلسطینی» و «هویت کوییر»، بلکه برخاسته از دو همافزایی مثبت از طریق بیان دادن به جنبههای سیاسی مترقی و خطکشی کردن با جنبههای ارتجاعی در هر دو جنبش است.
با در نظر داشتن اینکه در سخن گفتن از هر «جنبشی»، ناگزیریم طیف وسیعی از تفاوتها و گرایشات را به نفع آنچه هسته و چارچوب مسلط آن را تشکیل میدهد، نسبتا کمرنگ کنیم، بیاییم به چارچوبها، پتانسیلها و محدودیتهای اصلی هر دو جنبش نگاه کنیم:
جنبش کوییر
از طرفی با جنبش کوییر مواجهیم که هسته مرکزی آن شورش علیه ارزش ها و نظم مرد/پدرسالارانه حاکم در جامعه است. نظم ستمگرانهای که به طور جداناپذیری در سیستم سرمایهداری امپریالیستی ادغام شده و یکی از مهمترین نهادهای اعمال کننده و توجیه کننده آن، نهاد دین بوده است.
جدا از تلاش های متاخر در جهت پذیراتر کردن دین نسبت به مسئله کوییر– از جمله تایید زندگی مشترک قانونی برای همجنسگرایان توسط پاپ ـ بهطور عمده و عینی، جنبش کوییر در تقابل با باورهای دینی و نقشهای سنتی تعریف شده برای زن و مرد و روابط سنتی مردسالارانه در متون دینی قرار دارد که جنبهای پیشرو به این جنبش میدهد. شورش کوییر علیه نظم پدر/مردسالارانه پتانسیل عظیمی دارد، به طوری که میتواند جهشی به ورای سیستم سرمایهداری امپریالیستی کند و بخشی از جنبش انقلابی برای استقرار جامعهای بنیاداً متفاوت به نفع اکثریت مردم تحت ستم و استثمار جهان شود.
پس بی دلیل نیست که سیستم تلاش زیادی کرده تا این پتانسیل را درون چارچوب خود نگه دارد و به اصطلاح «سرمایهداری رنگینکمانی» بسازد. همین امر بخشی از جنبش کوییر در کشورهای شمال جهانی را به دنباله روی از یکی از جناحهای طبقه حاکمه تبدیل کرده و جنبش کوییر در کشورهای جنوب جهانی که با حکومتهای مرتجع دینمدار و استبدادی روبرو هستند را در آرزوی رسیدن به موقعیت حداقلی دسته اول نگاه داشته است. در حالیکه در اروپا و آمریکای شمالی نیز در نتیجه عروج جریانهای فاشیست در دولت و گسترش نفوذ فکریشان در میان تودههای مردم، همان حقوق حداقلی که در نتیجه مبارزه به دست آمده، زیر ضرب رفته است و بازگشت به «خانواده سنتی» و نقشهای جنسیتی سنتی توسط این جریان فاشیستی و پایگاه تودهای آن تجویز میشود.
جنبش حامی فلسطین
از طرف دیگر با جنبش حامی فلسطین مواجهیم که در هسته مرکزی آن مخالفت با جنایات دولت استعماری و آپارتاید اسرائیل قرار دارد. دولتی که نحوه شکلگیری و زیستش تا به امروز و مجهز کردنش در اقدامهای نسلکشانه علیه مردم فلسطین، آینه تمام نمای پیشبرد سیاستهای امپریالیستی آمریکا در جهان و بهویژه در خاورمیانه برای حفظ موقعیت سرکردگیاش در سیستم سرمایهداری جهانی بعد از جنگ جهانی دوم است. جنایتهای چندین ماه گذشته اسرائیل/آمریکا در فلسطین چنان پرده از واقعیت خشن این سیستم برداشته است که عده زیادی از انسانها در کشورهای شمال جهانی وفاداری ذهنیشان را به سیستم و طبقه حاکمه خود از دست داده اند. این امر پتانسیل عظیمی برای به چالش کشیدن کلیت سیستم – نه فقط این یا آن سیاست «نواستعماری» بلکه ریشه ها و نیروی محرکه این سیاستها – فراهم آورده است.
با این حال، همین سیستم آلترناتیوهای ارتجاعی از درون خود همچون بنیادگرایی اسلامی را نیز تولید کرده است. بنیادگرایانی که خود بخشی از سیستم سرمایهداری امپریالیستی هستند اما در ایدئولوژی و ارزشها با «غرب» مخالفت میورزند و چون قشر حاکم در میان کشورهای تحت سلطه امپریالیسم هستند، با ژست ضدامپریالیستی برای ارتجاع خود آبرو میخرند. این نیروی سیاسی اکنون فرصت دیگری یافته تا حمله هفت اکتبر حماس را نماد مقاومت فلسطین کند و بخشی از جنبش حامی فلسطین را به حمایت یا بیطرفی دوستانه با خود کشانده است تا آن را پشتوانه سیاستهای ارتجاعی و آلترناتیو اسلامی و مردسالارانه خود کند. نسخه اینان از ضدیت با اسرائیل بهعنوان نیرویی مرتجع درون سیستم، کلیت سیستم سرمایهداری را تقویت و پتانسیل جنبش حامی فلسطین را تضعیف میکند.
از همین تحلیل مختصر درباره مسئله مرکزی دو جنبش پیداست که هر دو دارای نقشی تعیین کننده هستند، هم در مبارزه با دو گسلی که کارکرد این ستم مداوم تولید میکند، یعنی مردسالاری و جنگ و دخالتگری نظامی و هم در امکانیابی آرمان و آیندهای برای بشریت که ارزش زیستن داشته باشد. اما فراتر از آن، مشارکت کوییرها در جنبش فلسطین هم خود دارای جهتگیریهای مثبت است و هم گرایشات مثبتی را به جنبش حامی فلسطین اعمال میکند که باید بر آنها تاکید گذاشت و تقویت کرد.
یکم، جنبش کوییر همچون جنبش «صدای یهودیها برای صلح» به اسرائیل اعلام میکند «نه به نام ما!» آپارتاید اسرائیل حق ندارد پشت نقاب حمایت از جامعه ال جی بی تی کیو، نسلکشی را پنهان یا توجیه کند و برای دولت خود بهعنوان یک نیروی پیشرو در برابر بنیادگرایان اسلامی ضد ال جی تی کیو، مشروعیت سیاسی و ایدئولوژیک بخرد.
دوم، جنبش کوییر مرعوب «در فلسطین شما را خواهند کشت» نمیشود. بلکه جهتگیری سیاسی درست در ضدیت با نسلکشی و آپارتاید، اشغالگری و امپریالیسم را در کنار مبارزه برای رهایی کوییر پیش خواهند برد و شکی نیست که فلسطین آزاد، باید فلسطین آزاد برای کوییرها و آزاد از قید مردسالاری و بنیادگرایی باشد.
سوم، نیروی کوییر با حضور خود در صفوف جنبش فلسطین شیوه بودنی را نمایش میدهد که صفوف نیروهای اسلامگرا عموما تاب نمیآورند و به این روش، در روشن کردن صفبندیهای درون جنبش فلسطین میتواند نقش موثری ایفا کند.
همین امر وقتی در رژه افتخار جامعه رنگینکمانی بروز مییابد -یعنی ساختن صفی از کوییرها برای آزادی فلسطین – صفبندیهای درون جنبش کوییر را نیز روشنتر میکند. مواجهه اجباری این جنبش با رخداد مهمی چون «نسلکشی» جوابهای متفاوتی ایجاد میکند که خبر از گرایشها و دلایل عمیقتر این تفاوتها دارد: بخشی که مسئله فلسطین را نامربوط به مسئله کوییر حساب کرده و حتی احساس خطر میکند که با پرداختن به فلسطین از اولویت مسئله کوییر کاسته شود.
بخش دیگری که رژه افتخار و جشن حقوق ابتدایی کوییرها برای بودن و ابراز وجود کردن را در تضاد با آزادی فلسطین ارزیابی میکند و برای دستیابی به همین حقوق ابتدایی در جای جای دنیا پشت سرمایهداری رنگینکمانی و بمبهای رنگینکمانی بر سر غزه سنگر میگیرد و در نهایت، بخشی که به درستی این دو مسئله را در ریشهها مرتبط به هم میداند. چرا که این یک سیستم است که از طرفی مردسالاری را بهعنوان چسب اجتماعی و عنصر مهمی در روبنای سیاسی ایدئولوژیک خود حفظ و تقویت کرده است و علی رغم امتیازات کوچکی که در برخی کشورها به قشری از کوییرها داده است، در ابعاد بزرگ و بیسابقهای به نفرت از زنان و کوییرها دامن میزند و آنان را به موقعیت فرودست میراند، و از طرف دیگر «حمایت تزلزل ناپذیرش» را از یکی از وحشتناکترین فجایع انسانی در قرن بیست و یک اعلام میدارد تا در منطقه خاورمیانه که از لحاظ ژئوپولتیک و منابع نفتی در رقابت امپریالیستی تعیین کننده است، دست بالا را داشته باشد. این یک سیستم است که از انسانزدایی کردن از کوییرها و فلسطینیها نفع میبرد و پروژه حذف فیزیکی یا اجتماعی این گروهها را پیش میبرد. دست گذاشتن بر این واقعیت و رشد دادن آگاهی عمیق درباره آن، یک جهش کیفی در جنبش کوییر و جنبش فلسطین میتواند ایجاد کند.
«افتخاری در نسلکشی نیست» شعاری بود با پیامی دو طرفه در رژههای افتخار سراسر دنیا: یکم، عاملان و آمران این نسلکشی از نتانیاهو و بایدن تا سیاستمداران حاکم حامی نسلکشی باید شرم کنند، و دوم، نمیشود رژه افتخار را در شرایط نسلکشی به سیاق معمول – که بیشتر تبدیل به کارناوال صورتیشویی کمپانیها و احزاب بورژوایی شده است – برگزار کرد. این شعار نماینده پتانسیل یک گسست از تفکرات سیاست هویتی رایج در جنبش زنان و جنبش کوییر نیز بوده است.
نماینده اینکه ما فقط برای «ستم خود» و «امتیاز بیشتری برای خود» مبارزه نمیکنیم. مسئله فلسطین در رقابت با مسئله کوییر برای بردن اذهان عمومی و «اشغال فضا» نیست. اساسا رقابت و حبابهای جداگانهای از مبارزه حول هویت خود آنطور که سیاست هویتی تئوریزه میکند، وجود ندارد که بعدا با طناب ضعیفی بنام «همبستگی» به شکل صوری بین آنها ارتباط برقرار کرد. مبارزه برای رها شدن از بند یک ستم به مبارزه برای رها شدن از همه بندها گره خورده است و اینجاست که شعار همبستگی باید با جهتگیری «رهاکنندگان بشریت» جایگزین شود. هرچند که همافزایی جنبش کوییر و جنبش فلسطین همانطور که گفته شد نماینده پتانسیل یک گسست از تفکرات هویتی است اما همچنان این تفکرات در هر دو جنبش جان سختی میکنند. اینکه یک فلسطینی ولو بنیادگرا و مردسالار حق بیشتری برای نظر دادن و حتی رهبری کردن مبارزه برای آزادی فلسطین دارد تا هرکس از ملیت دیگری ولو سالها تحقیق علمی و تئوری و پراتیک انقلابی پشتوانهاش باشد. اینکه یک کوییر ولو صهیونیست و نژادپرست حق بیشتری برای نظر دادن و حتی رهبری کردن مبارزه برای رهایی کوییر دارد تا یک فرد همانجنسیتی (سیس جندر) و دگرجنسگرا ولو با جهتگیریهای سیاسی رادیکال و عمیقی نسبت به موضوع کوییر. این نگرش ضربه زننده خود تقویت کننده رقابت و جدایی جنبشهایی است که عمیقا در ریشهها و در راه حلها همبسته اند.
در پایان باید به این هم افزایی جنبش کوییر و جنبش فلسطین با آغوشی باز خوشامد گفت و با چشمانی باز مراقب محدودیتها و خطراتش بود. دینامیکهای اوضاع کنونی که با تشدید رقابتهای امپریالیستی برای تعیین نظم نوین جهانی رقم میخورد، شرایط مبارزه علیه سیستم از هر گوشه جهان را همزمان مساعدتر و بحرانیتر میکند. به عبارت دیگر اینکه ما شاهد گشوده شدن دریچههای مثبتی چون «کوییرها برای فلسطین» خواهیم بود، همچنان که شاهد رشد نیروهای بنیادگرا و فاشیست خواهیم بود. اینکه صدای کدام بخش تقویت شود و اینکه آیا بخش مترقی این مبارزهها نماینده و آلترناتیو سیاسی خود را خواهند یافت یا نه، را نمیتوان به قضا و قدر و خودبخودیها و تصادفها واگذار کرد. بلکه باید عامل ذهنی فعال برای مبارزه با قدرت و تغییر افکار مردم در جهت انقلاب و رهایی بشریت از ایران تا فلسطین و آمریکا بود.