ایزابلا حماد یک نویسنده جوان و بسیار بااستعداد بریتانیایی – فلسطینی‌است. نخستین رمان او «پاریسی‌ها» جوایز بسیاری را به دست آورد. اکنون دومین رمان او با عنوان «شبح وارد می‌شود» به زبان انگلیسی منتشر شده و مورد ستایش قرار گرفته است.
در این رمان زنی به نام «سونیا نصیر» بازیگر تئاتر پس از سال‌ها دوری از وطن و خانواده‌اش، و بعد از پشت سر گذاشتن یک رابطه عاشقانه فاجعه‌بار، به حیفا بازمی‌گردد تا خواهر بزرگ‌ترش حنین را ببیند. این اولین سفر او پس از انتفاضه دوم و مرگ پدربزرگ‌ و مادربزرگ‌شان است. یک آگاهی سیاسی ژرف ره‌آورد این سفر برای سونیاست که بدون آشنایی با مریم، کارگردان قوی و کاریزماتیک فلسطینی حاصل نمی شد.
او قصد دارد هملت را در رام‌الله روی صحنه ببرد. سونیا نقش گرترود را می‌پذیرد و به این ترتیب بیشتر اوقاتش را در کرانه باختری می‌گذراند تا در حیفا.
با نزدیک شدن نخستین شب نمایش، به تدریج موانع متعدد اجرا هم خود می‌نمایانند.
داستانی درباره قدرت تئاتر، دوستی دو زن، بازگشت به سرزمین اشغال‌شده، تبعید و به خودآیی و بیداری.
الاهه نجفی می‌نویسد این رمان به طرز حیرت‌انگیزی با ادبیات تبعید با تم «بازگشت» خویشاوند است. در سراسر جهان شش میلیون آواره و پناهنده فلسطینی زندگی می‌‌کنند. شمار مهاجران ایرانی به هشت میلیون نفر نزدیک شده است. زمانی می‌رسد که تاریخ مانند شبحی سر وقت انسان مهاجر یا آواره می‌آید. «شبح وارد می‌شود» چنین رمانی‌ست. مهم‌ترین پیام نویسنده هم این است که آگاهی چه در سطح شخصی و عاطفی و چه در سطح سیاسی وقتی شکل می‌گیرد که «اشباح» کنار زده شوند و بر روابط نور تابانده شود.

آذر نفیسی، نویسنده «لولیتاخوانی در تهران» از دومین رمان ایزابلا حماد (Isabella Hammad) به عنوان یک اثر قدرتمند یاد کرده که خواننده را با تاریخ و چگونگی اشغال فلسطین درگیر می‌کند و این پرسش را فراروی خواننده می‌گذارد که این انسان‌ها چگونه در سرزمین تحت اشغال زندگی می‌کنند؟ چگونه کرامت انسانی و انسانیت خود را پاس می‌دارند؟ نفیسی می‌نویسد:

حماد برای یافتن پاسخ این پرسش‌ها ما را به قلب و ذهن شخصیت‌ها می‌برد که از آنجا به قلب و ذهن فلسطین راه پیدا کنیم.

این رمان به طرز حیرت‌انگیزی با ادبیات تبعید با تم «بازگشت» خویشاوند است. در سراسر جهان شش میلیون آواره و پناهنده فلسطینی زندگی می‌‌کنند. شمار مهاجران ایرانی به هشت میلیون نفر نزدیک شده است. زمانی می‌رسد که تاریخ مانند شبحی سر وقت انسان مهاجر یا آواره می‌آید. «شبح وارد می‌شود» چنین رمانی‌ست. مهم‌ترین پیام نویسنده هم این است که آگاهی چه در سطح شخصی و عاطفی و چه در سطح سیاسی وقتی شکل می‌گیرد که «اشباح» کنار زده شوند و بر روابط نور تابانده شود.

Ad placeholder

نگرش تاریخی

داستان درباره یک بازیگر زن تئاتر در سومین دهه زندگی‌اش است که یک رابطه عاشقانه پرفراز و نشیب با یک کارگردان تئاتر را به تازگی به پایان برده، و حالا که زندگی‌اش کم‌کم به مسیر دیگری می‌افتد، با مشکلات هویتی درگیر است. او پس از سال‌ها تصمیم می‌گیرد به بندر حیفا، شهری که پدرش در آنجا به دنیا آمده و بزرگ شده برود، با این امید که هم از خواهرش «حنین» دیدار کند و هم اینکه از نظر عاطفی قدری از مشکلات شخصی‌اش فاصله بگیرد. از او اما دعوت می‌شود که در نمایش هملت که یک کارگردان فلسطینی در رام‌الله روی صحنه می‌برد بازی کند. بازی در این نمایش و هم‌نشینی و معاشرت با سایر اعضای گروه تئاتر سبب می‌شود که سونیا به آگاهی سیاسی دست پیدا کند. این بیداری، این هوشیاری و آگاهی اما یک فرآیند دردناک است.

«پاریسی‌ها»، نخستین رمان حماد یک رمان تاریخی درباره فلسطین در آغاز قرن بیستم بود. رمان دوم او هرچند که در دوران معاصر اتفاق می‌افتد اما همچنان تحت تأثیر تاریخ فلسطین قرار دارد. او در مصاحبه‌ای می‌گوید:

سعی کردم با هر رمان کارهای مختلفی انجام دهم. ابتدا می‌خواستم به تاریخ فلسطین قبل از نکبت ۱۹۴۸ بپردازم. با این موضوع درگیر بودم که چگونه تاریخ جریان اصلی تابع روایت فاتحان است و همچنین متأثر از آنچه که می‌دانیم که اتفاق می‌افتد. ادبیات داستانی محدودیت‌های تاریخ رسمی را از میان برمی‌دارد: شما می‌توانید آزادانه‌تر و خیال‌انگیزتر در گذشته زندگی کنید. در «شبح وارد می‌شود» من به تصویرهایی پرداختم که از فلسطین وجود دارد و این تصویرسازی‌ها فقط مربوط به گذشته نیست و همچنان ادامه دارد.

کارگردان نمایش هملت در کرانه باختری، هنرمندی‌ست به نام مریم. یک زن قوی، یک کنشگر سیاسی که به تنهایی، همراه با پسرش در آپارتمانی یک زندگی بوهمیایی را در پیش گرفته است. سونیا که پیش از این تجربه سقط جنین هم داشته است، به زندگی مریم غبطه می‌خورد. آنچه که این دو زن را به هم ارتباط می‌دهد، علاوه بر تجربه‌‌های عاطفی مشترک و تئاتر، تاریخ فلسطین است: در سال ۱۹۴۸ وقتی که اسرائیلی‌ها، اعراب را از سرزمین‌های اشغالی اخراج کردند، خانواده سونیا و مریم در اسرائیل ماندند.

Ad placeholder

در ضرورت امید

از دست دادن بندر حیفا با اقتصاد شکوفایی که داشت برای فلسطینیان یک حادثه دردناک بود. در ۱۲ آوریل ۱۹۴۸ چند هفته قبل از پایان حکومت بریتانیا بر فلسطین، نیروهای بریتانیایی به طرز غیرمنتظره‌ای از بندر حیفا عقب‌نشینی کردند و همزمان یهودیان مسلح که از حمایت بریتانیایی‌ها برخوردار بودند، در نقاط مهم شهر مستقر شدند و ساکنان عرب را وادار به تخلیه خانه‌هایشان کردند. هزاران نفر از دامنه کوه کرمل به سمت بندر رهسپار شدند و در آنجا کشتی‌های بریتانیایی آن‌ها را به اردوگاه‌های آوارگان منتقل کردند. در جولای ۱۹۴۸ از ۷۰ هزار فلسطینی ساکن این شهر فقط چهار هزار نفر باقی مانده بودند. خانواده سونیا و مریم یکی از این چهار هزار عرب فلسطینی‌اند که ماندند. سونیا باغی با درختان آلو را به یاد می‌آورد که درختانش چنان پربار بودند که بر آلوهای رسیده و افتاده از سر شاخ درختان می‌بایست قدم بگذاری.

مریم اعتقاد دارد که باید در اجرای هملت به جای نمادسازی‌های نومیدکننده به تماشاگر امید داد. او می‌گوید هرچقدر هم که دشوار باشد، باید امیدوار بود. این مهم‌ترین تکیه‌گاه او در زندگی‌ست و سونیا هم که از زندگی در لندن به تنگ آمده و دچار تزلزل شده، مجذوب این فکر می‌شود. غافل از آنکه مریم ضعف‌هایی هم دارد که بعدا بر دوستی و همکاری آن‌ها سایه می‌اندازد. ارتباط با تاریخ فلسطین به معنای ارتباط با خانواده‌ای‌ست که تا قبل از بازگشت به زادگاه پدری، چیز زیادی از آن نمی‌دانسته، اما این آگاهی سبب می‌شود که به اطلاعاتی درباره پدرش دست پیدا کند که چندان هم خوشایند نیست.

تئاتر در فلسطین

حماد در مقاله‌ای درباره تئاتر در فلسطین می‌نویسد که «هملت»، نوشته شکسپیر نخستین بار به زبان عربی در سال ۱۹۱۱ در غزه روی صحنه رفت. او در همین مقاله یادآوری می‌کند که اسرائیلی‌ها در انتفاضه اول نمایشنامه «هملت» را به خاطر برخی از دیالوگ‌ها که به مقاومت مسلحانه دعوت می‌کند ممنوع اعلام کرده بودند.

تئاتر در فلسطین در سال‌های دهه ۱۹۷۰ شکوفا شد. در آن سال‌ها کشورهای عربی یک دوره شکوفایی فرهنگی از سر می‌گذراندند و فلسطین هم از این جریانات برکنار نمانده بود. برخی از تئاترها تجربی بودند و تماشاگر را به مشارکت دعوت می‌کردند. حماد در رمانش از نمایش «الاتمه» (تاریکی) یاد می‌کند: تماشاخانه در تاریکی فرو می‌رود، تماشاگران گمان می‌کنند برق قطع شده است. عده‌ای از بازیگران هم میان آن‌ها نشسته‌اند. آن‌ها درباره قطعی برق با تماشاگران وارد گفت‌وگو می شوند و نمایش به این ترتیب به شکل بداهه‌گویی‌هایی ادامه پیدا می‌کند. حماد در جستار یاد شده درباره اهمیت تئاتر و غیرقابل پیش‌بینی بودن آن می‌نویسد:

تئاتر به عنوان یک هنر زنده و غیر قابل تکرار، غیرقابل پیش‌بینی و چه بسا حتی ناپایدار هم هست. تئاتر ممکن است تماشاگر را به کنش‌هایی وادارد که چندمعنایی و تفسیرپذیرند. تئاتر، هنری‌ست که بر مبنای تجمع عده‌ای در مکان مشخصی شکل می‌گیرد. پایه و اساس اشغالگری اسرائیل اما کنترل بدن‌هایی‌ست که در یک مکان حضور دارند.

شباهت‌ها با جمهوری اسلامی و حساسیت حاکمیت نسبت به تئاتر سیاسی در ایران حیرت‌آور است.

روندهای غیر قابل پیش‌بینی

همانطور که تئاتر غیرقابل پیش‌بینی‌ست، حوادث و رویدادها در «شبح وارد می‌شود» هم غیرقابل پیش‌بینی‌اند. حماد می‌گوید:

من چه در زندگی، چه در رمان‌نویسی به لحظاتی علاقه دارم که در آن لحظات تحولی روی می‌دهد یا اتفاقی می‌افتد که آموزنده است و انتظارات و توقعات ما را تغییر می‌دهد.

سفر سونیا به حیفا و رام‌الله و به بیت‌المقدس سرشار از این لحظات است. او در مسجد الاقصی، در یکی از اعتراض‌های مسلمانان شرکت می‌کند. وقتی که نیروهای اسرائیلی به خشونت روی می‌آورند، او از خودش می‌پرسد آیا این سربازان واقعاً از کاری که می‌کنند آگاه‌اند؟

شخصیت‌های ایزابلا حماد خشمگین نیستند. آن‌ها متحیرند. پدر سونیا که حالا دیگر پیر شده‌ است، در یک گفت‌وگوی تلفنی به او می‌گوید:

فلسطین از بین رفته. مدت‌ها پیش آن را از دست داده‌ایم.

یکی از پرسش‌های کتاب این است که آیا واقعاً فلسطین از دست رفته و اگر چنین است، آیا از نظر سیاسی می‌توان آن را به زبان آورد؟

Ad placeholder

منابع:

یک، دو، سه، چهار، پنج