روزنکرانتز و گیلدنسترن دو شخصیت فرعی در نمایشنامه هملت (شکسپیر)‌اند. تام استاپارد، نمایشنامه‌نویس و فیلمنامه‌نویس بریتانیایی و برنده اسکار در «روزنکرانتز و گیلدنسترن مرده‌اند» این دو شخصیت را در مرکز توجه قرار می‌دهد و «هملت» را از دریچه چشم آن‌ها روایت می‌کند.
«روزنکرانتز و گیلدنسترن مرده‌اند» به کارگردانی الهام صحت و به تهیه‌کنندگی مهدی سلطانی و با بازی آرش ‌دادگر، علی امیر خلیلی، کیانوش ‌جواداسلامی، تیام موسوی، محمد ‌امیر ‌حسنگانی، سپهر ‌شعبانی، محمدرضا ‌ملک‌زاده، البرز ‌میرفندرسکی، مهدی ‌محمودی، امیرعباس ‌پرویزی، معصومه طهماسبی، نگین محیایی، حدیثه بیابانی و ساغر ‌یعقوب‌پور در عمارت نوفل‌شاتو در تهران روی صحنه است.
تام استاپارد در این نمایشنامه که توسط اسلام کاظمیه به فارسی ترجمه شده، با چیره‌دستی سطوح مختلف واقعیت را به بازی می‌‌گیرد که حقیقت را از منظر انسان‌های جامانده در روابط قدرت بیان کند. در این میان موقعیت‌هایی شکل می‌گیرد که از جنبه‌های ابزورد و کمیک هم بی‌بهره نمانده‌اند.
او در سال ۱۹۹۰ بر اساس این نمایش فیلمی هم ساخت که شیر طلایی جشنواره فیلم ونیز در‌ آن سال را نصیب خود کرد.
نویسنده این نمایش را در تهران روی صحنه نوفل‌شاتو دیده است.

نمایشنامه زیبا و تامل برانگیز «روزن‌کرانتز و گیلدنسترن مرده‌اند» نوشته تام استاپارد، نمایش‌نامه‌نویس و فیلم‌نامه‌نویس مشهور انگلیسی این‌ روزها با کارگردانی الهام صحت در سالن «عمارت نوفل لوشاتو» بر روی صحنه ‌است. نام‌های «روزن کرانتز» و «گیلدنسترن» برای کسانی‌ که نمایش‌نامه جاودانه «هملت» اثر «ویلیام شکسپیر» را به‌یاد دارند نام‌هایی آشناست. این دو نفر دانشجو و از دوستان هملت‌اند که بعد از بروز خشم و بی‌قراری هملت، پس‌از پی‌بردن به حقیقت و واکنش‌های عصبی متعاقب آن، از سوی «کلادیوس» و «گرترود» به‌دربار فراخوانده می‌شوند. به‌خصوص گرترود مادر هملت تصور می‌کند حضور دوستان نزدیک و صمیمی هملت ممکن است خشم واندوه او را کاهش دهند. او از این دو نفر چنین توقعی دارد. گرچه آن ‌دو با هم به‌ دربار می‌آیند و با هملت هم‌دردی می‌کنند و حتی نقش کوچکی در برملا ساختن حقیقت هم ایفا می‌کنند. اما متاسفانه سرنوشت تلخ و وحشتناکی در انتظار آنان ‌است.

https://www.instagram.com/tiwallgram/reel/C84RmcVgDLZ/

حضور هملت در نمایشنامه تام استاپارد

در این نمایش‌نامه، تام‌ استاپارد با هوشمندی بخشی کوچکی از نمایش‌نامه هملت را وام گرفته و توسعه داده و یک نمایش مستقل خلق کرده ‌است. او در نمایش اخیر سعی در واکاوی شخصیت آن‌دو نفر و ضرورت حضور آنان در کنار هملت و البته سرنوشت تلخ‌شان در نمایش‌نامه اصلی دارد. گرچه درنمایش استاپارد بخش‌هایی از نمایش هملت به‌طور ضمنی آمده ‌است اما این نمایش فضایی متفاوت از نمایش‌نامه هملت دارد و اثری مستقل به حساب می‌آید. یعنی حتی بدون اشراف بر نمایش‌نامه هملت نمایشی کامل به‌حساب می‌آید. در واقع گویی روزن‌کرانتز و گیلدنسترن در نمایش تام استاپارد به‌زمانه ما نزدیکترند تا به‌زمانه هملت. اگر آن دسته‌بندی سه‌گانه نیچه در دسته‌بندی آدم‌ها در مواجه با جهان واقع یعنی «شیر و شتر و کودک» را مفروض بگیریم، بی‌تردید روزن‌کرانتز و گیلدنسترن شخصیتی کودک‌مآب دارند. شخصیت‌هایی ساده و کودکانه که اولین واکنش آنان در مواجهه با هر پدیده‌ای، تعجب و تحیر است. سادگی آنان از تعبیراتی که از دنیای عینی دارند وپرسش‌هایی که طرح می‌کنند آشکار است.

یک نمایش ابزورد

پوستر نمایش با تصویر آرش دادگر. تیوال
پوستر نمایش با تصویر آرش دادگر. تیوال

در متن نمایش‌نامه و در ابتدا این دو نفر را سوار بر اسب و در حال گفت‌وگو در جاده‌ای می‌بینیم که به پایتخت دانمارک ختم می‌شود؛ سفری پر از مکاشفه. کشف چیزهایی ساده و البته بی‌اهمیت که در عین‌‌حال موجب حیرت آنان می‌شود. اما در اجرای اخیر این دو نفر در حال استراحت در کنار راه لمیده‌اند و مشغول بازی پرملال «شیر و خط» هستند و از این‌که علی‌رغم علم‌ و دانش «احتمالات» همیشه سکه‌ها با تصویر «شیر» بر زمین می‌نشیند حیرت‌زده‌اند و پرسش‌های بیهوده و اغلب بدون پاسخ طرح می‌کنند. ادامه این بازی بیهوده و تعبیر و تفسیرهای ملال‌آور آنان و به‌طور کلی فضای نمایش، بازنمایی فضایی «ابزورد» است و یادآور نمایش «در انتظار گودو» اثر ساموئل بکت. علی‌رغم آن‌که در ابتدا به‌نظر می‌رسد نمایش «روزن‌کرانتز و گیلدنسترن مرده‌اند» به‌نوعی ادامه بخشی از هملت باشد اما این نمایش برخلاف هملت یک تراژدی نیست. بلکه نمایشی ابزورد است. برخلاف اغلب تراژدی‌ها که نیروی قهار سرنوشت بر زندگی قهرمانان فرمان می‌راند، عاقبتِ این دو نفر را انسان‌های دیگر رقم می‌زنند. گرچه معلوم نیست هملت به کدام گناه فرمان قتل آنان را به‌دست خودشان می‌دهد تا برای جلادشان ببرند و چرا این دو بی‌گناه باید قربانی شوند؟ اما قتل چنین افرادی در فضای ابزورد دنیای امروز چندان تعجب‌برانگیز نیست.

تئاتر و زندگی

از نگاهی دیگر نمایش «روزن‌کرانتز و گیلدنسترن مرده‌اند» نمایشی درباره نمایش‌ است؛ درباره پیوند زندگی و تئاتر، و تئاتر به ‌مثابه آینه زندگی و به‌ مثابه تعبیری از حقیقت. اعلام حضور یک گروه تئاتری دوره‌گرد به‌آن فضای سرد و ملال‌آور گرما و تحرک می‌بخشد. سرپرست آن گروه تئاتری بر سر راه آن دو نفر پیدا می‌شود. او درخواست می‌کند که با دریافت شش «گیلدر» برای آن‌ها نمایش اجرا کند. این‌که چه نمایشی اجرا شود به‌ انتخاب مشتری‌ است. سرپرست این گروه تئاتری بی‌تردید مهم‌ترین شخصیت این نمایش است. او درگفتاری که برای جلب مشتری بر زبان می‌آورد، نگاه و نگره متفاوتی از «هنر نمایش» را به‌داوری می‌گذارد؛ نگاه و نگره‌ای که برای مخاطبانش یعنی روزن‌کرانتز و گیلدنسترن و به ‌طریق اولی برای ما به ‌عنوان تماشاگر بسیار تأمل‌برانگیز است.

تئاتر و به‌طور کلی هنر ملهم از واقعیت و به یک معنا حضور دگرگون‌شده واقعیت است. به‌قول او «آنچه در روی صحنه اتفاق می‌افتد قبلا در پشت صحنه اتفاق افتاده ‌است». او به طعنه و خطاب به ما تماشاگران می‌گوید که ما برای دیدن و شنیدن داستان به تئاتر می‌رویم؛ داستان عشق و رنج. داستان اعتماد و خیانت. داستان بی‌داد و شکنجه. داستان بی‌رحمی و شقاوت. داستان طمع ورزیدن به قدرت و استیلا بر دیگران. بازیگر تئاتر در بازنمایی درد و رنج کسانی که نقش آنان را بر عهده دارد به‌طور واقعی رنج می‌برد و فریاد می‌زند و ما گویی ازاین فریاد درد لذت می‌بریم. در واقع ما برای لذت ‌بردن از رنج بازیگران پول می‌دهیم و بر روی صندلی‌ها می‌نشینیم. او صراحتاً می‌گوید: «تماشاگر، مردن و شکنجه و زجر بازیگر را می‌خواهد». تماشاگر در تاریکی می‌نشیند و نظاره‌گر آن ‌چیزی است که در روشنایی و در واقعیت اتفاق می‌افتد. در عین ‌حال که می‌دانیم آنچه برصحنه می‌رود حقیقت نیست. در واقع «حقیقت چیزی است که در جای حقیقت قرار گرفته است»

گروه تئاتری به دعوت این دو نفر به‌ دربار می‌روند و هم‌آنان هملت را متقاعد می‌کنند که نمایش قتل پدر به‌دست عمویش کلودیوس و خیانت مادرش را در قالب یک نمایش بر صحنه ببرند. همه از جمله کلودیوس می‌دانند که این نمایشی بیش نیست. اما نمایشی که خیانت او و حقیقت همگان را برملا می‌کند.

در این نمایش اشاراتی جسته و گریخته به بخش اول ماجرا یعنی پریشانی هملت از قتل پدر و خیانت عمو و مادرش و بعد هم کشته شدن پولونیوس، پدر اوفلیا و خودکشی اوفلیا وجود دارد. کلودیوس وگرترود برای رهایی از شر مزاحمت‌های هملت تصمیم می‌گیرند او را همراه با نامه‌ای به انگلستان بفرستند. در نامه از پادشاه انگلستان خواسته شده که به محض دریافت نامه، هملت را سربه نیست کند. هملت که با دوستانش و همان گروه تئاتری بر کشتی نشسته است نامه را از آن دو می‌رباید و از نقشه قتل خودش باخبر می‌شود. او نامه را عوض کرده و در نامه دیگری در جای نام خودش نام دوستانش، یعنی روزن‌کرانتز و گیلدنسترن را می‌نویسد و خودش مخفیانه به دانمارک بازمی‌گردد تا پایان نمایش هملت را رقم بزند. پایانی که در واقع پایان پادشاهی کلودیوس و دیگران است. و البته پایان زندگی خودش. در تراژدی هیچ‌کس را توان گریز از سرنوشت مقدرشده نیست.

Ad placeholder

سرنوشت دوستان هملت

اما نمایش تام استاپارد در واقع نمایش سرنوشت روزن‌کرانتز و گیلدنسترن است. آن‌ها روی کشتی درسفری بی‌بازگشت به سمت انگلستان، از سرنوشت خود آگاه می‌شوند: به محض رسیدن به انگلستان کشته خواهند شد. پرسش اصلی این‌جاست که چرا؟ و به چه جرمی؟ چرا هملت با بی‌رحمی چنین سرنوشتی را برای آنان رقم زد؟ چرا این دو موجود ساده و بی‌آزار، که جز برای همدلی و محبت به هملت به دانمارک نرفته بودند، باید به قتل برسند؟ تام استاپارد در بخش پایانی نمایش سعی می‌کند به این پرسش آنان پاسخ دهد. اما واقعا چرا؟ صرفاً برای این‌که هر نمایشی به‌گفته سرپرست تئاتر قربانی می‌خواهد؟ چرا شکسپیر چنین جفایی را در حق آن دو روا داشته است؟ درنمایش هملت این دو نفر کسی نیستند جز یکی از رعایا که زندگی و مرگشان دست پادشاه است. در نزاع بر سر قدرت آنها به‌حساب نمی‌آیند و در مرگشان کسی سوگواری نمی‌کند. اما در سامان اجتماعی جامعه مدرن ماجرا دیگر است. برای آدم‌های رانده‌شده از چرخه ‌زندگی، افرادی که توان تطابق یافتن با نُرم‌های اجتماعی را ندارند، آدم‌هایی به‌ظاهر ساده‌لوح که از تنازعات اجتماعی دامن می‌کشند یا به بازی گرفته نمی‌شوند، آدم‌های شبیه به اشخاص نمایش در انتظار گودو، جایی در این دنیا نیست.

در این جهان برای کسانی که در بازی قدرت شرکت نمی‌کنند یا طمع به‌آن نمی‌ورزند جایی نیست. آیا تام استاپارد به همین دلیل نام این نمایش «روزنکرانتز و گیلدنسترن مرده‌اند» گذاشته است؟ یعنی آن‌ها قبل‌از آن‌که واقعا به‌قتل برسند مرده‌اند؟ یعنی در این جهان پر از تنازع و مرگ و خشونت جایی برای آنان نیست؟ گرچه در نمایش هملت هیچ‌کس از دام مرگ رهایی پیدا نمی‌کند اما مرگ این دو نفر، مرگی ناعادلانه و بی‌رحمانه است. این مرگ شاید بازنمایی مرگ کودکان یا افراد ساده و بی‌گناهی است که از هرگونه طمع‌ورزی و قدرت‌طلبی مبری هستند و در جنگ و لشکرکشی و منازعات احمقانه بشری در هیچ طرفی جا نمی‌گیرند اما قربانیان اصلی جنگ‌ها هستند. «مرگ آنان خروج بی‌سر و صداست.»

هم‌چنان‌که اشاره شد گروه تئاتری با این دونفر بر یک کشتی سوارند. در طی سفر یک‌بار دیگر فرصت گفت‌وگو بین لیدر گروه تئاتر و این دو نفر پیش می‌آید که این‌بار نیز گفت‌وگوها بسیار تامل برانگیزند. این بار هم سرپرست تئاتر با گفتارهای نغزش سعی می‌کند به این دونفر بگوید که حضور آن‌ها در این ماجرا از ابتدا خطا بوده اما دیگر جای بازگشت وجود ندارد. «جاودانگی بعداز مرگ می‌آید». روزن‌کرانتز در پایان نمایش به گیلدنسترن و دراوج ناامیدی می‌گوید: «دفعه بعد بهتر عمل می‌کنیم اما دفعه بعدی در کار نیست».

نمایش هنگامی که این دو نفر هنوز بر روی کشتی هستند به پایان می‌رسد و در آن به عاقبت نمایش هملت و در نهایت کشته شدن گروترود و کلودیوس و لایریتس، برادر اوفلیا و در نهایت قتل خود هملت اشاره‌ای نمی‌شود. اما عاقبت آنان در نتیجه این داستان تاثیری ندارد.

Ad placeholder

چند نکته

۱- این نمایش‌نامه سال‌ها قبل با ترجمه زنده‌یاد مصطفی اسلامیه از سوی نشر نیلوفر منتشر شد و خوشبختانه همین ترجمه مبنای اجرای این نمایش قرار گرفته است که ترجمه‌ای یک‌دست و پاکیزه است.

۲- متاسفانه بخشی از متن نمایش‌نامه در این نمایش حذف شده و به‌اصطلاح کوتاه شده است. دلیل این حذف، کاهش اجباری طول مدت نمایش از ۱۲۰ دقیقه به ۷۰ دقیقه است. بدیهی است عامل این اعمال نظر بی‌وجه و بی‌معنا، مسئولان اداره تئاتر در وزارت ارشاد هستند. فشارآوردن به کارگردان و تهیه‌کننده برای کوتاه ‌کردن زمان نمایش و حذف بخش‌هایی از متن اصلی، اتفاق تازه‌ای نیست. مشخص نیست با کاهش اجباری زمان نمایش حتی به قیمت صدمه دیدن اصل آن، چه هدفی قابل دسترس شده و یا چه خطری دفع می‌شود؟ اساساً چنین نگاهی به تئاتر و به اثری هنری و محدود کردن مدت نمایش، صرف‌نظر از آن‌که نمایش درباره چیست و مقتضیات آن چیست، برملاکننده صلاحیت، دانش و نگره مسئولان تئاتر است.

۳- در اجرای نمایش «روزن‌کرانتز و گیلدنسترن مرده‌اند» بدون تردید بازیگر نقش «سرپرست گروه تئاتری دوره‌گرد» بهترین بازیگر این نمایش بود. در واقع بازی خوب و به‌یادمادنی آرش دادگر خون رگ‌های این نمایش بود و سایر بازی‌ها در قیاس با بازی او سرد و تصنعی بودند. بخصوص انتخاب بازیگران نقش هملت و کلادیوس انتخاب‌های نامناسبی بودند.

۴- علی‌رغم کوتاه شدن متن نمایش، این نمایش یکی از بهترین نمایش‌های این چند ماه ابتدای سال جدید بود. در شرایطی که قریب به اتفاق نمایش‌های جاری نمایش‌هایی نازل وبی‌ارزش‌اند، باید به کارگردان این نمایش برای انتخاب و به‌صحنه‌بردن این نمایش‌نامه زیبا تبریک گفت.

Ad placeholder