آنچه که می‌خوانید:

«سنگام و دیگر داستان‌ها» کتابی از مهرنوش مزارعی، نویسنده مقیم آمریکاست که در سال ۲۰۲۴ در نشر رها در ونکوور کانادا به چاپ رسیده است. این کتاب، دربردارنده ۳۳ داستان کوتاه از سه مجموعه از کتاب‌های مهرنوش مزارعی به نام‌های «بریده‌های نور»، «کلارا و من» و «خاکستری»‌ست. پیمان وهاب‌زاده درباره مهم‌ترین درگیری در داستان‌های مزارعی در این کتاب گفته است: «در داستان‌های سنگام می‌بینیم که بسیاری از آدم‌های داستان‌های مزارعی در کشمکش با موقعیت خود هستند، موقعیت‌هایی چه بسا پیش پا افتاده با واکنش‌هایی حتی پیش‌ پا افتاده‌تر. اما در نگاه نویسنده، همین موقعیت‌ها زاینده‌ی روایت‌هایی دقیق هستند از آنچه از ما یک انسان می‌سازد. هر کس در هر زمان وابسته به یک دیگری است که با او درگیر است.»
 در این گزارش، داستان «سنگام» از داستان‌های نمونه این کتاب از این منظر و با تکیه بر نظریه لاکان بررسی شده است. مهم‌ترین پرسشی که نویسنده مطرح می‌کند این است که «تو از زندگی چه می‌خواهی؟» او برای یافتن پاسخی برای این پرسش یک زن ایرانی‌تبار مقیم آمریکا را در بخشی از زندگی همکارش که او هم یک شخصیت تحصیلکرده و متجدد هندی‌تبار است قرار می‌دهد و او را در خصوصی‌ترین لحظات زندگی سپری‌شده آن دیگری شریک می‌کند که به ما گستردگی دامنه یک زندگی نزیسته را نشان دهد.  
 در مجموع می‌توان گفت در یک نگاه خوشبینانه، مزارعی در «سنگام» تلویحاً راهی برای رهایی از برون‌فکنی به عنوان نخستین گام در مسیر خودیابی را پیشنهاد می‌دهد و آن هم اتکا به زندگی دیگری‌ست. وقتی خود را در آینه آن دیگری ببینی، با نقصان‌ها آشنا می‌شوی، آنگاه ممکن است به فکر تغییر هم بیفتی.

Ad placeholder

مهرنوش مزارعی در تهران در خانواده‌ای شیرازی متولد شد اما بیشتر دوران کودکی و نوجوانی‌‌اش را در شیراز و بنادر جنوب ایران گذراند. او در سال ۱۳۵۸ برای ادامه‌ تحصیل به امریکا رفت و اکنون نیز مقیم این کشور است.

از مزارعی چهار مجموعه داستانِ‌‌ «بریده‌‌های نور»، «کلارا و من»، «خاکستری» در امریکا، و «مادام X» در سوئد به چاپ رسیدند. از او رمان «انقلاب مینا» در سال ۱۳۹۵ به زبان انگلیسی در آمریکا، و در سال ۱۴۰۱ به زبان فارسی در سوئد منتشر شده است.

وقتی با مجموعه‌ای متنوع و پرشمار از داستان‌‌های یک نویسنده در فاصله بین دو دهه روبرو می‌شویم، طبعاً می‌بایست در پی داستانی باشیم نمونه که بتواند ما را به دنیای نویسنده و مهم‌ترین درگیری‌های ذهنی او رهنمون باشد. «سنگام» با موضوعِ «خود را در دیگری دیدن» و «خود را در دیگری بازیافتن» چنین داستانی‌ست. داوران بنیاد گلشیری در سال ۸۲ این داستان را به عنوان یکی از ۱۰ داستان برتر سال انتخاب کرده بودند.

در کشمکش با خود   

پیمان وهاب‌زاده در نخستین جشنواره کتاب فارسی که به کوشش نشر رها و بنیاد محمد محمدعلی، انجمن خانواده‌های جانباختگان هواپیمای اوکراینی، رسانه همیاری و روزنامه هشت صبح افغانستان و همچنین شهرگان در ونکوور کانادا برگزار شد، در سخنانی می‌گوید:

در داستان‌های سنگام می‌بینیم که بسیاری از آدم‌های داستان‌های مزارعی در کشمکش با موقعیت خود هستند، موقعیت‌هایی چه بسا پیش پا افتاده با واکنش‌هایی حتی پیش‌ پا افتاده‌تر. اما در نگاه نویسنده، همین موقعیت‌ها زاینده‌ی روایت‌هایی دقیق هستند از آنچه از ما یک انسان می‌سازد. هر کس در هر زمان وابسته به یک دیگری است که با او درگیر است.

وهاب‌زاده سپس در ادامه علاوه بر «خود را در دیگری دیدن»، به مهم‌ترین ویژگی داستان‌های مزارعی در این مجموعه اشاره می‌کند:

به نظرم مهرنوش مزارعی شیفته‌ی آن است که ببیند هر فرد چگونه به موقعیت خود واکنش نشان می‌دهد. از نگاه من، توجه خانم مزارعی نسبت به موقعیت‌ها برخاسته از دغدغه‌ی او در مورد چیستی و گوهر انسان است، موضوعی که در همه‌ی این سال‌ها آن را در داستان‌هایش کاویده است. در این کاوش، گهگاه راوی با موضوع مشاهده‌ی خود یکی می‌شود – یک همبستگی و این‌همانی ژرف و وجودی.

اما آیا کنش‌های شخصیت‌های زن در داستان‌های مزارعی که اغلب هم از میان زنان تحصیلکرده و مهاجر ایرانی برگزیده شده‌اند، به تجربه رهایی می‌انجامد؟ 

Ad placeholder

آشنایی دو زن تحصیلکرده مهاجر

«سنگام» در یک محیط اداری در حلقه‌ای از همکاران که قرار است بر سر یک پروژه با هم همکاری کنند بر اساس یک نظم تقویمی آغاز می‌شود و به تدریج دامنه آن در فاصله بین اوت ۱۹۹۹ تا سپتامبر ۲۰۰۱ گسترش می‌یابد. راوی داستان در محل کارش با کتی، ﺳﺎﻧﺪرا، ﻣﺎﻳﻚ و ﺷﺎلپا که یک تکنوکرات هندی‌تبار است آشنا می‌شود. در روند داستان کتی، ساندرا و مایک در حد یک نام باقی می‌مانند  و در همان حال دوستی و الفتی بین راوی داستان و شالپا شکل می‌گیرد. نام داستان به فیلم عاشقانه معروف «سنگام» ساخته راج کاپور که در سال ۱۹۶۴ اکران شد اشاره دارد. پیرنگ اصلی داستان و آنچه که مورد توجه ماست، اما همانا درگیری راوی داستان با زندگی شالپاست که یک دختر و دو پسر جوان دارد، همسرش درگذشته و از فقدان او رنج می‌برد، اما به تدریج در روند تقویمی داستان موفق می‌شود که جای خالی او را پر کند. در همان حال نشانه‌ای هم وجود دارد از اینکه زندگی راوی داستان مانند اتاق کار او خالی و سرد است. 

در «بلندی‌های بادگیر» نوشته امیلی برونته راوی داستان که خدمتکاری مسن در یک خانواده مرفه است، داستان عاشقانه بین کاترین ارنشا و هیت کلیف را روایت می‌کند و در آن میان از زندگی خود غافل می‌شود. در «گتسبی بزرگ» نوشته اسکار فیتزجرالد هم راوی داستان، مردی به نام نیک کاراوی، داستان زندگی یک مرد خوشگذران و ثروتمند به نام جی گتسبی را روایت می‌کند که به ظاهر زندگی شاد و سرخوشانه‌ای دارد اما در واقعیت در تلاش برای جبران یک سرخوردگی عشقی‌ست. «کلیف» به زودی متوجه می‌شود که زندگی او نیز تحت تأثیر این روایت قرار گرفته است. در «ناطور دشت» نوشته جی دی سالینجر هم هولدن کالفید، نوجوان شورشی درگیر ماجراهای دیگران می‌شود و سرانجام متوجه می‌شود که ابتدا باید نیازهای خودش را درک کند تا بتواند با دیگران ارتباط برقرار کند. راوی داستان مهرنوش مزارعی برخلاف «لاکوود» در «بلندی‌های بادگیر»، و «هولدن کالفید» در «ناطور دشت» در سایه قرار دارد. او را با قدری اغماض می‌توان با «کلیف» مقایسه کرد اما با این تفاوت که در زندگی یک زن تکنوکرات هندی‌تبار جز عزاداری برای همسر از دست رفته‌اش چیزچندانی وجود ندارد. مهرنوش مزارعی درباره علت جذابیت شالپا و زندگی او برای راوی داستان می‌گوید:

راوی زن تنهایی است که در محل یکی از مأموریت‌های اداری خود، با شالپای هندی دوست می‌شود. حرف‌های شالپا دربارِه‌ی شوهر مرده‌اش، سان‌جی، توجه او را جلب می‌کند. هرچند مرتب به شالپا می‌گوید نباید زندگی خودش را برای یک مفهوم موهوم حرام کند. اما خودش اندک اندک جذب شخصیت سان‌جی می‌شود. در اینجاست که آن مثلث عشقی فیلم سنگام تشکیل می‌شود و راوی شریک علایق شالپا می‌شود و به سانجی دلبستگی پیدا می‌کند.

Ad placeholder

تو چه می‌خواهی؟

نوزادان در شش تا چهارده‌ماهگی خود را در آینه می‌بینند و بازمی‌یابند. لاکان بر این اساس «آینه» را نه فقط به عنوان یک لحظه در زندگی کودک، بلکه به عنوان یک ساختار دائمی و پایدار در ذهن یا یک پارادایم از «نظم نمادین» در نظر می‌گیرد. بر این اساس، در مرحله آینه (mirror stage) سوژه با یافتن تفاوت بین خود و «خود دیگر» معنای دیگری را درک می‌کند. نظم نمادین زمینه دومی است که دیگری در آن بحث می‌شود. نظم نمادین که حیطه زبان است مرحله‌ای است که نه تنها به سوژه هویت می‌بخشد که او را وابسته به زنجیره دلالت می‌سازد. و بالاخره زمینه سوم در نظریه لاکان ناخودآگاه است که محل گفت‌وگوی دیگری است و سوژه برای تثبیت خود به آن وابسته است. بنابراین در نظریه لاکان، دیگری کانون اصلی هویت سوژه است: با دیگری است که شکل می‌یابد، با دیگری خود را درمی‌یابد و با دیگری به شناخت می‌رسد.

راوی داستان مهرنوش مزارعی دقیقاً مصداق این معناست.

«تو چه می‌خواهی؟» سوالی‌ اصلی‌ست هنگامی که یک نفر خود را در آینه آن دیگری بازمی‌شناسد. راوی داستان مهرنوش مزارعی چه می‌خواهد؟ این سوالی‌ست که باید برای آن پاسخی یافت. شالپا در فاصله بین اوت ۱۹۹۹ تا سپتامبر ۲۰۰۱ از عزاداری برای سان‌جی عبور کرده و با مرد دیگری آشنا شده است. او با وجود آنکه هندوست، به مناسبت کریسمس جمع بزرگی را به خانه‌اش دعوت می‌کند با این هدف پنهان که مردی را که شناخته به جمع معرفی کند. صحنه پایانی داستان، از این نظر که برخی گره‌ها را باز می‌کند، صحنه قابل تأملی‌ست. او وارد اتاق‌خواب میزبان می‌شود، پرده تور را کنار می‌زند و روی تخت‌خوابی می‌خوابد که شانا و سان‌جی روی آن می‌خوابیدند:

روتختی دﺳﺘﺒﺎفِ ﻧﺮمی ﻛﻪ ﺳﺮﺗﺎﺳﺮ آن را گل‌های ﺻﻮرﺗی پوﺷﺎﻧﺪه ﻣﺮا در آﻏﻮش گرفت. روﺑﺮوی ﺗﺨﺖ، ﻣﻌﺒﺪ ﻛﻮچکی ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪه ﻛﻪ ﻣﺠﺴﻤﻪ‌ای از ﺑﻮدا در ﻣﯿﺎن آن قرار دارد. دو چوب ﺑﺎرﻳﻚ ﻋﻮد، در دو طﺮف ﻣﺠﺴﻤﻪ دود می‌کردند.

 حسرتِ یک زندگی نزیسته؟ مهرنوش مزارعی می‌گوید:

کاملا. او در اواخر داستان به اتاق خواب سانجی وارد می‌شود و در بستری ذهنی و زیر روتختی دستباف نرمی با او عشق بازی می‌کند. یا به قولی به تمنیات «تنانه» خود، هر چند در ذهن، جواب مثبت می‌دهد. به یک معنا و به تعبیر محمد تقوی، مدرس ادبیات سان‌جی برای راوی «مردی اثیری» است.

مضمون «جاده»، یکی از مهم‌ترین داستان‌های فرخنده آقایی نیز همین زندگی نزیسته است. راوی داستان همراه با گروهی از زنان در یک مینی‌بوس به کنار دریا سفر می‌کند. همراهان او با حجاب تحمیلی به آب می‌زنند. او اما ترجیح می‌دهد به دفترچه خاطراتش پناه ببرد. دفترچه را که باز می‌کند می‌بیند همه صفحات آن سفید است.

«حسرت زندگی نزیسته» زن ایرانی تحصیلکرده و مقیم آمریکا داستان مزارعی را به زن تحصیلکرده مقیم ایران فرخنده آقایی پیوند می‌دهد. حسرت زندگی نزیسته تجربه مشترک آن‌هاست.

رضیه انصاری، نویسنده و نشانه‌شناس از یک زاویه دیگر، ردی از سرخوردگی‌های جنسی را در سنگام می‌یابد. او در مقاله‌ای می‌نویسد:

در داستان کوتاه «سنگام»، راوی موجودی است ناظر بر رابطه‌ای عاشقانه، میان شالپا و شوهرش سان‌جِی، از دیروز تا امروز به گواه عکس‌ها، نقل خاطرات و البته گمانه‌زنی‌ها و ناخودآگاهی‌های خودش. شالپا نیز موجودی است که نگاه ناظر بر او قرار می‌گیرد تا به درکی از سان‌جِی منتهی شود. در نهایت، هدف اصلی و منظورِ راوی سان‌جی است که پس از ازدواج مجدد شالپا، می‌تواند به تمامی از آنِ راوی شود؛ معشوقه‌ای که گرچه وجود خارجی ندارد و فقط در عکس‌ها و تعریف‌های شالپا جان گرفته، راوی را به عشق‌ورزی به شیوه شالپا دعوت می‌کند تا او نیز در زندگی موفق و کامیاب باشد. عشقی آرمانگرایانه و تمام‌وکمال، که راوی با تقلید بیمارگونه از شالپا به آن دست می‌یابد.

در مسیر خودیابی

اگر زنان در داستان‌های مجموعه «سنگام» با زندگی آن دیگری درگیرند، انقلاب مینا، اثر دیگری از مزارعی، داستان زندگی پرتلاطم دختری است که در آستانه انقلاب بهمن ۵۷ با مشکلات شخصی و اجتماعی درگیر است و به تدریج در سال‌های بعد از انقلاب از اعلام حجاب اجباری تا وقوع جنگ و کشتار زندانیان سیاسی و سرانجام تبعید به قوام و انسجام شخصیتی دست پیدا می‌کند. تحول شخصیتی مینا، راوی این داستان در مقابل تثبیت حاکمیت جمهوری اسلامی دو روایت در دو جهت مختلف را رقم می‌زند: انقلاب اسلامی و انقلاب مینا. اولی مصادره‌ای، دومی اکتسابی و در مسیر فراز و نشیب‌های زندگی.

شخصیت شکننده راوی سنگام با شخصیت منسجم راوی انقلاب مینا آیا دو روی یک سکه‌اند؟ آیا این مسیری‌ست که مزارعی پیش پای زنان داستان‌هایش قرار داده است؟ مسیر خودیابی؟ او می‌گوید:

مینا از دوران کودکی و نوجوانی شخصیت نسبتاً مستقلی دارد اما هرچه به عنفوان جوانی نزدیک می‌شود شریط تاریخی و سنت‌ها اجتماعی به آن استقلال خدشه وارد می‌کند و او به ناچار در مسیر اتفاقاتی خواسته و ناخواسته می‌افتد. اما مینا در نهایت به خودشناسی‌ می‌رسد و مسیر زندگی‌اش کاملاً عوض می‌شود. فکر می‌کنم مجموعه‌ای از داستا‌ن‌های کوتاه من، از جمله داستان «سنگام» هستند که در نهایت به رمان انقلاب مینا ختم می‌شوند.

در مجموع می‌توان گفت در یک نگاه خوشبینانه، مزارعی در «سنگام» تلویحاً راهی برای رهایی از برون‌فکنی به عنوان نخستین گام در مسیر خودیابی را پیشنهاد می‌دهد و آن هم اتکا به زندگی دیگری‌ست. وقتی خود را در آینه آن دیگری ببینی، با نقصان‌ها آشنا می‌شوی، آنگاه ممکن است به فکر تغییر هم بیفتی.

در ۲۵ سالی که از این داستان می‌گذرد، بسیاری از زنان – و البته مردان – ایرانی از این مسیر عبور کرده‌اند، برخی هم هنوز در این مسیر قرار دارند. اهمیت «سنگام» در این است که دست‌کم مشکل را بیان می‌کند، هرچند راهکاری که ارائه می‌دهد بر تجربه و زندگی «آن دیگری» بنا شده و از تمناهای جسمانی فراتر نمی‌رود و به چالش‌های اصلی در زندگی اجتماعی زنان ایرانی – در اینجا در مهاجرت و تبعید – راه نمی‌برد و با این‌حال در زمان خود یک داستان کاملاً پیشرو بوده است که هنوز هم بعد از بیش از دو دهه معتبر است.