یاداشت مترجم
این مصاحبه با ژاک رانسیر، چند روز پس از پیروزی راست افراطی فرانسه در انتخابات پارلمان اروپا انجام شده است و بازتابدهندهی نظرهای او دربارهی غلبهی كنونی راست افراطی در دور اول پارلمان فرانسه نیست. با اینحال، هنوز هم نكتهی مهمی که طرح میکند به دفاع از دموكراسی ارجاع دارد و به این ایده كه دموكراسی قابل تقلیل به انتخابات نیست؛ چنانكه خود رانسیر بارها گفته است، انتخابات تنها یكی از مکانیسمهای حكومتداری است و هیچگونه نسبت ضروری با دموكراسی ندارد. رانسیر همچنین تاكید میكند كه دموكراسی، که از نظر او قدرت برابرهاست، در ابتدا همچون یك دشنام و همچون قدرت و حكومتِ هر كس یا هیچ كس «n’importe qui» به كار رفته است. او در این مصاحبه نیز مانند همیشه، دو مفهوم مدیریت و سیاست را از هم تفکیک میكند و مشروعیت دانایان را برای حكومت بر «نادان»هایی كه همان مردم یا پوپولاس باشند، زیر سوال میبرد. تعریف رانسیر از «دفاع از دموکراسی» در این ایده ریشه دارد كه نقطهی شروع سیاست نقطهی «كار هر كس» فارغ از «تیتر» یا «مشروعیت» خاص او و مبتنی بر اصل برابری هوشمندیهاست؛ اصلی كه میبایست از آن شروع كرد و به پیامدهای آن همچون پیش-فرض وفادار ماند.
دوری از ترسخوردگی نیز از ویژگیهای تفكر رانسیر است، تفكری كه حتی در وضعیتهای به اصطلاح «اضطراری» به شری حداقلی تسلیم نشده و به دوگانههای برساخته از سوی قدرت تن نمیدهد. رانسیر در عین حال همواره از وجود امكانهایی برای برساختن امر نوین از دل سوژههای بینام و نشان دفاع کرده است، امکانهایی که با كار زنان و مردانی پدید میآیند كه هرگز به حساب نیامدهاند. شاید آنچه این گفتوگو را خواندنی میکند، بیشتر از محتوای آن، موضع او باشد: تسلیم نشدن، مخصوصا در زمانی كه گفتار شرِ حداقلی همه جا در خدمت تداوم چرخه و تكرار قدرت قرار میگیرد. انتشار این متن همزمان با دور دوم انتخابات ریاست جمهوری در جمهوری اسلامی ایران، در زمانی كه به نام اصلاح و ترساندن از شر مطلق طنز تاریخ تکرار میشود، نكتهی مهمی را دربارهی ضرورت تن ندادن به دوگانههای كاذب یادآور میشود؛ دوگانههایی كه زادهی ترسخوردگی و تمكین به قدرت به هر بهای ممكن است.
- اولین فكری كه بعد از اعلام پیروزی موج مجمع ملی در انتخابات پارلمان اروپا و نیز بعد از اعلام انحلال مجلس ملی فرانسه به ذهنتان رسید، چه بود؟
ژاک رانسیر – از مدتها پیش انتظار رسیدن موج مورد بحث وجود داشت، بهویژه که این موج مدت مدیدی به شكلی نظاممند از سوی حكومتهای راست و چپ ما آماده شده بود؛ حكومتهایی كه بیوقفه تكرار میكردند «راست افراطی سوالهای خوبی میپرسد» اما ادعا میکردند تنها خودشان توانایی ارائه جوابی صحیح به این پرسشها را دارند.
این موج را تمامی آنهایی مهیا کردهاند كه بیوقفه نژادپرستی ویژهی «بالا» را در مقابل نژادپرستی اصطلاحا «تودهای و پایین» مجمع ملی قرار میدادند؛ تمامی آنهایی که نژادپرستی «رسمی» را محبوب و دوستداشتنی كردند، آن را با لعاب جمهوری، لائیسیته، برابری زن/مرد، مبارزه علیه یهودیستیزی و دیگر ارزشهای سنتی چپ بزک کردند. مساله تعداد رایهای حزبی علنا نژادپرست نیست بلكه مساله پیروزی خود نژادپرستی در سپهرهای حكومتی، رسانهای و روشنفكری است. تا آنجا که به مكرون مربوط است، او همان توهم معمول زمامداران را دارد و ولع سادهاش به قدرت را با برخورداری از دانشی عمیقا استراتژیك اشتباه و یكی میگیرد. بهتر است زیاد دنبال نفوذ در دلایل تاریكشان نباشیم.
- مكرون میگوید كه با انحلال مجلس ملی، با تكیهی مستقیم به رایدهندگان در زمان مشكل «دموكراسی را انتخاب» كرده است. نظر شما چیست؟
دموكراسی، قدرت برابرهاست به مثابهی برابرها. اجرای چنین قدرتی وابسته به وجود فرمهای از جدل و تصمیمگیری است كه هم از نهادهای دولتی خودمختار باشند و هم توانایی كنترل این نهادها را داشته باشند.
دستگاه انتخابات از بنیاد چیز دیگری است. در نظام پادشاهی اقتدارگرایی همچون جمهوری پنجم [كنونی فرانسه]، فاصلهی فزایندهای میان واقعیت قدرت و این شبه قدرت مردمی وجود دارد که انتخابات را به ماشین اشتیاق تبدیل میكند، ماشینی كه تنها دو گونه از شوق را روا میدارد: یا كنارهگیری یا رنجش. حكومتها با اولی تا حد ممكن بازی كردهاند.
مجمع ملی با دومی بازی میكند. دموكراسی هیچ نسبتی با این دو بازی، كه در واقع خود دلیلی بر غیاب دموكراسی هستند، ندارد.
- پس ما در یك بحران دموكراسی نیستیم؟
چیزی به اسم بحران دموكراسی وجود ندارد چون دموكراسی، دموكراسی واقعی نیست. آنچه هست نظامی نامشروع (batard) است كه حتی نظام نمایندگی هم نیست. فرض نظام نمایندگی این است که انتخابكنندگان بر انتخابشدهها و حکمرانان کنترل داشته باشند – چیزی كه در حال حاضر وجود ندارد. آنچه در بحران است، تمامی یوتوپیای مورد اجماع حكومت ادارهگر است كه ادارهی یك كشور را با ادارهی یك بانك تجاری و درخواست گاه به گاه از مردم برای تایید بیلان و صورت حسابش یکی میداند. مساله این است كه این حكومت، همزمان با ویران كردن خودش، شرایط پاسخ دموكراتیك را نیز ویران كرده و راه را تنها برای رانههای نفرتبار مهیا میكند.
- چرا این وضعیت به نفع راست افراطی است؟ برای فیگورهای اقتدارگرا چه نفعی در این هست؟
مساله بیشك بر سر فیگورهای «اقتدارگرا» نیست. راست افراطی از این منظر بر احزاب چین برتریای ندارد. موضع برتر راست افراطی حاصل دو دلیل جداگانه و در عین حال مكمل است: اول، در ماشینی كه تنها كنارهگیری و رنجش را روا میدارد، بدیهی است که برتری و امتیاز به دست متخصصهای رنجش خواهد افتاد و مدیریت كردن رنجش تخصص بلامنازع راست افراطی است. دوم، راست افراطی تنها نیرویی است كه میتواند ادعا كند هنوز دست نخورده و امتحان نشده است، در حالیكه احساس قابل درك و موجهی وجود دارد كه چپ را مسئول اصلی وضعیتی میداند كه در آن قرار داریم. واقعیت این است كه حزب سوسیالسیت به تمام وعدههایش پشت كرد، با منطق سرمایهداری مطلقه متحد شد و با جناح راست، نوبت به نوبت، در مدیریت اجماع به توافق رسید و شریك شد. روشن است كه آن درهمبافتهای كه اسمش را «جبههی مردمی» گذاشتهاند، هنوز بار این میراث را بر دوش میكشد.
- فكر نمیكنید كه موفقیت اجماع ملی سبب عدم اطمینان به دموكراسی شود؟
یك بار دیگر بگویم، در اینجا اصلا مسالهی دموكراسی در میان نیست. معنای این استدلال كه «دموكراسی فاشیسم میآورد» به زبان ساده این است كه مردم احمقاند، در حالیکه حماقت، چنان كه پیداست، بیشتر در سمت كسانی وجود دارد كه خود را دانا و روشن میپندارند، کسانی که بیوقفه روشن میكردند كه بله راست افراطی مسالههایی واقعی مطرح میكند، اما خود توانایی حل آنها را ندارد. باید به شكل رادیكال از این چرخه بیرون رفت تا فضایی دموكراتیك گشوده شود؛ فضایی كه حتی اگر شكننده هم باشد، میتواند پرسشهای متكثری را زیر دال جهانی اقتدارگرای مهاجرت جمع کند و به شكلی آزادانه از سوی كسانی كه با آن درگیر هستند به بحث بگذارد.
- وضعیت سیاسی را در هفتههای آتی چگونه میبینید؟ در ماههای آینده؟
من سیاستمدار نیستم و هیچ دانش ویژهای ندارم كه به من اجازه دهد دربارهی نتیجهی انتخابات و نتایجی كه در هر صورت كمشكوه خواهند بود، چیزی بگویم. مخصوصا با در نظرگرفتن ضعف كنونی نیروها و تفكر دموكراتیك در فرانسه. اضطراری كه در آن این موعد انتخاباتی تعیین شدهاست هیچ امکانی برای مباحثهی عمیق و برساختن فضای دموكراتیك مستقل از تركیبهای پارلمانی در بر ندارد. با اینحال در دراز مدت، تنها خلق فضایی خودمختار و رها از منازعههای بروکراتیک و بازار صورتبندیهایی كه – درست یا غلط- چپ نامیده میشوند، میتواند نوید آیندهی دیگری را در خود داشته باشد.
چپ های فرانسه برای جلوگیری از به قدرت رسیدن راست افراطی
به استراتژی ائتلاف متوسل شدند، اونهم نه فقط ائتلاف بین
خودشان، بلکه حتی با ائتلاف راست مکرون نیز همکاری کردند.
اما به کارنامه ی چپ در ایران نگاه کنیم، می بینیم که چپ های
ایران با راست افراطی مذهبی علیه حکومت لیبرال شاه متحد
شدند اما الان حاضر نیستند با نیروهای میانه رو علیه راست افراطی
حاکم بر ایران ائتلاف تشکیل دهند. چپ های ایران حتی نمی توانند
با هم یکجبهه را تاسیس کنند، چه برسد به اینکه در فکر ائتلاف
با راست میانه باشند. کسی که اهمیت استراتژی ائتلاف را در
سیاست درک نمی کند، آیا بهتر نیست بی خیال سیاست شود و
و انرژی خود را صرف چیزهای دیگر کند؟ کسی که اهمیت
استراتژی ائتلاف را حتی در وضعیت اسفناک کنونی ایران
درک نمی کند، به نظرم از سیاست نیز درک عمیقی ندارد.
پیشنهاد من به چپ های ایرانی این است که از چپ های اروپایی
و به ویژه چپ های فرانسه بیاموزند. حتی از چپ های نپال
نیز می توانند بیاموزند.
جوادی / 12 July 2024
فکر می کنم چون در بخش کامنت، نظراتم را عرضه کردم،
نظرات مورد بی اعتنایی قرار گرفتند. به همین خاطر به این
نتیجه رسیدم که نوشتن در بخش کامنت ، اشتباه بزرگی بود .
جوادی / 12 July 2024
مقالات زیادی را در این سایت خواندم و در بسیاری موارد
نظراتم را در بخش ارسال نظر نوشتم و انتظار داشتم بدین وسیله
باب گفتگویی با نویسنده ی مقاله یا یادداشت باز شود اما این
انتظار تقریبا هیچ گاه برآورده نشد. بنابراین به این نتیجه رسیدم
که خواندن مقالات این سایت و اظهار نظر راجع به آنها بیهوده
است و باید به آن پایان دهم. خودم رابه خاطر این ناکامی
سرزنش نمی کنم زیرا من تللاشم را کردم ولی مقاله نویس ها
به هر دلیلی نظرات و پرسشهایم را مورد بی اعتنایی قرار دادند.
اشکال ندارد شاید مرا هم سطح خود ندانسته و به همین خاطر
با من گفتگو نکردند . با خواندن کتاب ایده ی جمهوری اثر مشترک
ویرولی و بوبیو متوجه شدم که کمونیست های ایتالیایی در
تاسیس نظام لیبرال دموکراسی در ایتالیا نقش مهمی داشتند اما در عوض
هیچ مطالبه ای در راستای ایدئولوژی شان نداشتند. به این
موضوع در فصلی تحت عنوان آیا جمهوری را می توان احیاء
کرد اشاره شده است. آیا می توان تصور کرد که چپ های ایران
در مقطعی که ایران در حال نابودی است، دست به اقدام
مشابه بزنند؟
بوبیو یک لیبرال سوسیالیست است و از اینکه او را شناختم
بسیار خوشحالم.
چون تلفیق سوسیالیزم و لیبرالیزم یکی از موضوعات مورد علاقه
من است ، دوست دارم بقیه آثار این فیسلوف را بخونم. به
چپ های ایران نیز توصیه می کنم که قدر این متفکر را
بدانند و از او بیاموزند.
جوادی / 09 August 2024