آنچه که می‌خوانید:

از میان ۱۴۰ هنرمند ایرانی در عرصه‌های سینما، ادبیات و هنرهای تجسمی که در سال ۱۳۹۲ از حسن روحانی اعلام کرده بودند، بسیارانی اکنون، یک دهه بعد، سکوت پیشه کرده‌اند. برخی از این هنرمندان در قیام از مطالبات مدنی ملت ایران حمایت کردند، برخی ناگزیر از کشور خارج شدند و برخی هم ممنوع‌الکار یا ممنوع‌المعامله شده‌اند.
کانون نویسندگان ایران تنها تشکل صنفی – سیاسی‌است که از همان آغاز تاکنون از آزادی بیان حمایت کرده و در جریان قیام ژینا هم دیدیم که شماری از اعضای کانون بازداشت و بازجویی و برخی هم به زندان محکوم شدند.
علی صبوری، شاعر، پژوهشگر و عضو هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران در گفت‌وگو با زمانه می‌گوید: «به اعتقاد من جامعه از حاکمیت جمهوری اسلامی گذر کرده است و اکثریت اقشار گوناگون جامعه هر گونه نمایش انتخاباتی را جنگ و تقسیم منافع بین جناح‌ها‌ی مختلف حاکمیت سرکوبگر ارزیابی کرده و از اپوزیسيون غیر متشکل چند گام جلوتر حرکت می‌کنند. واکنش تشکل‌های مستقل چیزی جز سیاسی کردن جامعه به نفع یکی از جناح‌های حکومتی نیست.» این عضو کانون نویسندگان ایران با توجه به مطالبات انباشته مدنی پیش‌بینی می‌کند که «جامعه ما توفان‌های بسیاری پیش رو دارد.»
در اثر وقایع دی ۹۶ و بهمن ۹۸ (در دولت روحانی) و قیام ژینا (در دولت رئیسی) افکار عمومی دیگر پذیرای «طیف خاکستری» و مماشات با حکومت به امید مختصر اصلاحاتی نیست، چنانکه به گفته یک جامعه‌شناس حمایت علنی از انتخابات با احساس شرم توأم است.
 علاوه بر این در این فاصله تشکل‌یابی‌هایی نیز در جامعه هنری ایران اتفاق افتاده است که کار را به تدریج یکسره کرده و راه بسیارانی را از حکومت جدا کرده است. اما با وجود همه این پیشرفت‌ها، همچنان همبستگی چندانی بین نویسندگان و هنرمندان و تشکل‌های صنفی خودانگیخته‌شان با مطالبات مردمی وجود ندارد. نویسنده در این گزارش زوایای مختلفی از این چالش‌ها در محیط فرهنگی ما را بررسی کرده است.

در دوازدهمین دور انتخابات ریاست جمهوری اسلامی در سال ۱۳۹۲ بیش از ۱۴۰ هنرمند ایرانی در عرصه‌های سینما، ادبیات و هنرهای تجسمی از حسن روحانی حمایت کردند. آن‌ها در بیانیه‌ای نوشته بودند «احساس مسئولیت» می‌کنند و همگام با «اصلاح‌طلبان، تحول‌خواهان و خواستاران سربلندی میهن» به روحانی رأی می‌دهند. اکنون در انتخابات چهاردهم، هرچند مسعود پزشکیان در امتداد خط روحانی حرکت می‌کند، اما از آن «احساس»‌ها با ته‌رنگ ناسیونالیسم ایرانی که بیشتر به یک تعارف شباهت دارد و از آن همگامی‌ها با اصلاح‌طلبان کمتر نشانی باقی مانده است. علت چیست؟

در بین هنرمندانی که در سال ۹۲ بیانیه همراهی با روحانی را امضا کرده بودند به نام‌هایی مانند عبدالحسین مختاباد، سحر دولتشاهی، پیمان قاسم‌خانی، پگاه آهنگرانی، خشایار دیهمی، سامان مقدم، منیژه حکمت، حسین سناپور، فاطمه راکعی، امیر احمدی آریان، محمود حسینی‌زاد، محمد حسن شهسواری و مجید برزگر برمی‌خوریم.

از میان این اشخاص برخی از هنرمندان مانند پگاه آهنگرانی و برخی نویسندگان و مترجمان مانند امیر احمدی آریان و محمود حسینی‌زاد ایران را ترک کرده‌اند. امیر احمدی‌آریان در خارج از ایران برای نخستین بار به زبان انگلیسی رمانی با عنوان «و نهنگ او را بلعید» درباره مبارزات صنفی کارگران ایران منتشر کرد که به زودی نسخه فارسی آن هم به ترجمه سعید صحتی در نشر مهری در لندن منتشر و در ایران هم به خوبی توزیع شد.

نمونه‌هایی از سرخوردگی‌

منیژه حکمت، از مهم‌ترین سینماگران اجتماعی ایران و از امضاکنندگان بیانیه حمایت از روحانی، اسفند ۱۴۰۱ اعلام کرد ممنوع‌الکار، ممنوع‌الخروج و ممنوع‌المعامله شده است. او در سرآغاز قیام ژینا همراه با سینماگران دیگر در بیانیه‌ای اعلام کرده بود «در کنار جوانانی از جان گذشته و خردمند که رهبران و پیشروان حقیقی جنبش‌اند» می‌‌ایستد. این کارگردان سرشناس ایرانی در پیامی در توئیتر نوشته بود به «آخر خط» رسیده است:

ممنوع الخروج ، ممنوع المعامله ، ممنوع الکار و …..با همه ممنوعیت‌ها ، بیمار با سه عمل جراحی و… برادران لطف کنید اجاره‌خونه و هزینه‌های درمان و هزینه‌های جاری را پرداخت کنید، من به آخر خط رسیده‌ام.

سحر دولتشاهی بعدها (در فروردین ۱۴۰۱) از امضاکنندگان بیانیه تاریخی اعتراض به «خشونت، آزار و باج‌گیری جنسی» در سینمای ایران بود و چند ماه بعد هم در قیام ژینا به جمع معترضان به اعدام‌ها پیوست.

لیلا نقدی‌گر، همسر مجید برزگر را در شهریور ۱۴۰۲ بازداشت کردند. او شرح جست‌وجوی همسرش در زندان‌های جمهوری اسلامی را در نوشته‌ای در شبکه‌های اجتماعی آورده بود:

و تا دم دمای صبح. خسته و پر از افکار ویران‌کننده برگشتیم. اولِ صبح بیرون زدم و باز گشتن. تا اخبار دستگیرشدگان رسید از جایی به نامِ یگان امدادِ تهران بزرگ. رفتم و با جمعیتی یک دو هزار نفری از خانواده‌ها روبه‌رو شدم. با برادرم حمید رفتیم. هیچ‌کس اطلاعی نداشت و هیچ کس اطلاعی نمی‌داد. گاهی اسامی خوانده می‌شد و من مایوس‌تر. اما عجالتن تنها امید بود این یگان. کسانی آزاد می‌شدند. جلو می‌رفتم و عکس لیلا را نشان می‌دادم. اغلب یادشان نمی‌آمد. «آخه هزار نفر بودیم اون تو» یکی دو نفر گفتند مطمئن‌اند که آن توست. چاره‌ای نبود. تنها امید بود.

این سرخوردگی‌ها چنان دامن‌گستر است که علی ربیعی، وزیر کار در دولت روحانی را به واکنش واداشت. او در پیامی در شبکه ایکس نوشته بود:

 از تمام نخبگان فرهنگی، هنری، اجتماعی، سیاسی انتظار می‌رود بر سیاق وظیفه روشنفکری، مارپیچ سکوت را شکسته و کار درست را در زمان درست انجام دهند.

از میان امضاکنندگان بیانیه سال ۹۲ در حمایت از روحانی، حسین سناپور، نویسنده در مطلبی با عنوان «سلطه بر افکار عمومی» اعلام کرده است که همچنان پای صندوق رأی می‌رود و به پزشکیان هم رأی می‌دهد.

علی صبوری، شاعر، پژوهشگر و عضو هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران در گفت‌وگو با زمانه می‌گوید:

به اعتقاد من جامعه از حاکمیت جمهوری اسلامی گذر کرده است و اکثریت اقشار گوناگون جامعه هر گونه نمایش انتخاباتی را جنگ و تقسیم منافع بین جناح‌ها‌ی مختلف حاکمیت سرکوبگر ارزیابی کرده و از اپوزیسيون غیر متشکل چند گام جلوتر حرکت می‌کنند. واکنش تشکل‌های مستقل چیزی جز سیاسی کردن جامعه به نفع یکی از جناح‌های حکومتی نیست.

صبوری در ادامه با اشاره به نوشته حسین سناپور در حمایت از پزشکیان می‌افزاید:

دمیدن افرادی چون عمادالدین باقی و حسین سناپور در شیپور مضحکه‌ی انتخابی را باید از همین زاویه نقد و بررسی کرد. دیدگاه من تحریم مطلق این انتصاب حکومتی‌ست.

این عضو کانون نویسندگان ایران با توجه به مطالبات انباشته مدنی پیش‌بینی می‌کند که «جامعه ما توفان‌های بسیاری پیش رو دارد.»

Ad placeholder

نمایش مقابل صندلی‌های خالی

انتخابات در ایران بی‌شباهت به نمایش یک تئاتر در روی صحنه نیست. نمایش مقابل صندلی‌های خالی بی‌معناست. اگر شمار جان‌باختگان و بازداشتی‌ها و اعدامی‌ها در جریان اعتراضات دی ۹۶ و آبان ۹۸ و قیام ژینا را به یاد بیاوریم، علت این سرخوردگی‌ها از «نمایش انتخابات» آشکارتر می‌شود. محمد رضا جوادی یگانه، جامعه‌شناس می‌گوید:

جامعه ایران بعد از ۱۳۹۶ تغییرات عدیده‌ای را پشت سر گذاشت. وقایع اعتراضی سال‌های ۱۳۹۶، ۱۳۹۸ و ۱۴۰۱ رخ داد و باعث شد که نوعی بازاندیشی درباره امکان تحقق اهداف از طریق انتخابات یا مشارکت در سیستم سیاسی اتفاق بیفتد. از آنجایی که پاسخ روشنی در این بازاندیشی به دست نیامده است یا پاسخ‌ها بسیار متفاوت و متناقض هستند، برخی امروز از شرکت و حضور در انتخابات صحبت می‌کنند و برخی دیگر ساکت هستند. دسته‌ای نیز به‌صراحت می‌گویند رأی نمی‌دهند. منظورم این است که فضای سیاسی مبهم است و به همین دلیل فضای روشنفکری هم نسبت به انتخابات ابهام دارد.

همشهری

تشکل‌ها و تشکل‌یابی‌ها

ابهام مورد نظر این جامعه‌شناس البته فقط درباره طیف خاکستری هنرمندان و نویسندگان صدق می‌کند. بسیاری از نویسندگان و هنرمندان تکلیف خود را مدت‌‌هاست که معلوم کرده‌اند. پیش از قیام ژینا اعتصاب‌های کارگری در صنعت نفت و نیشکر هفت‌تپه از سر گرفته شده بود. بحران بی‌آبی در خوزستان و همچنین فروپاشی برج متروپل در آبادان اعتراضات گسترده‌ای را در پی داشت، کنترل فضای مجازی شدت گرفته بود و شماری از اعضای کانون نویسندگان ایران از جمله بکتاش آبتین، رضا خندان مهابادی، کیوان باژن و آرش گنجی به اتهام‌های واهی پشت میله‌های زندان بودند. بکتاش آبتین در اثر شرایط بد زندان، به کرونا مبتلا شد و جان خود را از دست داد. او به یک معنا، بعد از قتل‌های زنجیره‌ای، نخستین قربانی قتل‌های حکومتی در دوره تازه سرکوب‌ها بود. در آن ایام زندانیان سیاسی در زندان‌های تهران بزرگ و رجایی شهر با صراحت جمهوری اسلامی را مسئول مرگ آبتین دانستند.

از همان نخستین روز قیام، در ۲۶ شهریور، یک روز بعد از قتل حکومتی ژینا (مهسا) امینی، کانون نویسندگان ایران با انتشار بیانیه‌ای سرکوب نظام‌مند زنان و قتل مهسا امینی را محکوم کرد. کانون نویسندگان ایران یکم مهر سال جاری با انتشار بیانیه‌ای ضمن یادآوری سرکوب‌ها در شهریور ۱۳۶۰ که با اعدام سعید سلطانپور رقم خورد و شهریور ۱۳۷۵ که مقارن بود با زلزله رودبار و با بازداشت اعضای جمع مشورتی کانون حاضر در آن نشست، بر اصل «آزادی بی حد و حصر و استثنای بیان» تأکید و اعلام کرد:

این بار، هیچ یک از فشارها ــ از احضار و بازجویی و حبس تا محروم‌کردن از انتشار و اشتغال ــ و حتی عملی‌کردن تهدیدهای «حذف فیزیکی» نتوانست کانون نویسندگان ایران را از فعالیت باز دارد یا، چنان‌که مأموران حکومت و برخی نویسندگان سست‌عنصر و متوهم می‌خواستند، آن را به نهادی وابسته بدل کند. و سرانجام، بند اول منشور کانون نویسندگان ایران که حکم خون بهای اعضای از دست رفته‌ی ما را دارد، هم‌چون درفش آزادی‌خواهی بر تارک کانون می‌درخشد.

علاوه بر کانون نویسندگان ایران، تشکل‌های دیگری هم تحت تأثیر رویدادهای سیاسی و اجتماعی اخیر پدید آمده‌اند. کانون فیلمسازان مستقل ایران (ایفما) به عنوان تنها نهاد صنفی سینمایی که در دسترس حاکمیت نیست، فعالیت خود را در خارج از ایران آغاز کرده است و سهم مهمی در حاکمیت‌گریزی سینماگران اجتماعی ایران از طریق برقراری ارتباط آن‌ها با پخش‌کنندگان فیلم‌های سینمایی در جشنواره‌های طراز اول جهانی ایفا می‌کند. مهشید زمانی، منتقد سینمایی و از اعضای کانون فیلمسازان مستقل ایران در گفت‌وگو با زمانه در اهمیت تشکل‌یابی صنفی می‌گوید:

کانون‌های مستقلی مانند ایفما می‌توانند از فیلمسازان مستقل حمایت کنند و آن‌ها را به تهیه‌کنندگان وصل کنند. باید توجه داشت که سینمای مستقل ایران فقط محدود به ایران نیست و سینماگران مهاجر ایرانی را هم شامل می‌شود. آن‌ها هم نیاز به حمایت دارند.

کانون هنر/فرهنگ/ کنش هم که توسط گروهی از هنرمندان تجسمی پدید آمده است، نمونه دیگری از تشکل‌یابی‌های مستقل از حاکمیت تحت تأثیر وقایعی‌ست که از ۱۳۹۶ تاکنون اتفاق افتاده است. حتی طیف خاکستری هم که قطعا ریزش داشته نمی‌تواند نسبت به این وقایع بی‌تفاوت بماند.

Ad placeholder

احساس شرم

جوادی‌یگانه، جامعه‌شناس به نکته مهم دیگری اشاره می‌کند – احساس شرم:

بخشی از جامعه ایران قانع نشده است که رأی بدهد و به همین دلیل روشنفکران نیز در ابراز نظر احتیاط می‌کنند زیرا باید نظری خلاف آمد عادت و خلاف عرف بدهند. بخشی از عرف الان موافق رأی دادن نیست و برای رأی دادن دلیلی پیدا نمی‌کند. با این تفاسیر اگر قبلاً روشنفکران عرصه سیاسی را می‌ساختند اما اینک باید گفت فشار اجتماعی هم به اندازه صاحبنظران در ساختن عرصه مؤثر است. به همین دلیل اینک رأی دادن گاه عملی شرمسارانه حساب می‌شود. بسیاری از آدم‌ها رأی می‌دهند، اما نمی‌توانند از رأی خود دفاع کنند. به همین دلیل ترجیح می‌دهند در فضای عمومی صحبت نکنند.

همان

و با این‌حال همچنان همبستگی چندانی بین نویسندگان و هنرمندان و تشکل‌های صنفی خودانگیخته‌شان با مطالبات مردمی وجود ندارد. به یک معنا و در بیان محمد رضا نیکفر، نویسنده و پژوهشگر فلسفه انرژی جنبش «زن، زندگی، آزادی» در تشکل و برنامه و زبان مشترک و امکان فراخواندن همدیگر برای مقاومت فعال ذخیره نشده است:

 اصل ناراحتی به این برمی‌‌گردد که چرا مسئله اجتماعی، با وجود حدت و شدتش، امکان بازنمایی برانگیزاننده نیافته است.

اما مگر غیر از این است که همه ما در اجتماع زندگی می‌کنیم و سیاست هم همزیستی ما را تنظیم می‌کند؟ به بیان دقیق‌تر: سیاست به ویژه، زندگی عمومی (همزیستی) شهروندان، اقدامات و کوشش ها برای رهبری جامعه در درون و بیرون و نیز شکل‌گیری اراده‌ها و تصمیم‌گیری در امور جامعه را تنظیم می‌کند. وقتی سیاست درست کار نمی‌کند، زندگی عمومی ما از جمله تشکل‌یابی‌ها و همبستگی‌ها نیز دچار اختلالات جدی‌ست.