تصویری از پیشروی راست افراطی در اروپا
انتخابات پارلمان اروپا، نگرانیهای عمومی از پیش روی هرچه بیشتر احزاب راست افراطی و پوپولیست و پیامدهای آن را دامن زده است، به ویژه آن که این پدیده منحصر به اروپا نبوده و پیش تر شاهد پیش روی آنها به سوی قدرت سیاسی نظیر ترامپ در آمریکا و احزاب راست پوپولیست و ناسیونالیست افراطی در برزیل، آرژانتین، هند و برخی کشورهای دیگر بوده ایم. دربریتانیا نیز در انتخابات محلی و پارلمان اروپا در سال ۲۰۱۴ حزب پوپولیست و ناسیونالیست “استقلال” توانست با بیش از ۲۷ درصد آرا به حزب پیروز بدل شده و سرانجام نیز با هم پرسی سال ۲۰۱۶ اکثریت شهروندان آن کشور به خروج از اتحادیه اروپا رای دادند. افزایش احتمال به قدرت رسیدن دوباره ترامپ در آمریکا نیز بر شدت این نگرانیها افزوده است.
نظر سنجیها پیشاپیش از پیشروی احزاب راست پوپولیست اروپایی در فرانسه، اتریش، لهستان، مجارستان، هلند، ایتالیا، اسلواکی، بلژیک، چک، آلمان، سوئد، فنلاند، پرتغال، اسپانیا، رومانی، لتونی، استونی به عنوان احزاب اول و دوم و سوم انتخابات پارلمان اروپا سخن گفتهاند.[1]
پیروزی جورجیا ملونی رهبر حزب برادران ایتالیا در انتخابات ۲۰۲۲ که بسیاری از آن به عنوان جریانی “پسا فاشیستی” نام میبرند، پیروزی خیرت ویلدرز رهبر “برای آزادی” در هلند در سال گذشته و افزایش احتمال بازگشت ترامپ به کاخ سفید در جهش احزاب راست تندرو و پوپولیست در اروپا بی تاثیر نبود. نظر سنجی یورو نیوز نشان داده است که اغلب فراکسیونهای اصلی سوسیالیست و دمکراتهای چپ میانه، سبز، راست میانه و “میانه روهای تجدید اروپا” کرسیهایی را در پارلمان اروپا از دست داده و همزمان چپ رادیکال اروپا، گروه “محافظه کاران و اصلاح طلبان اروپایی” و به ویژه گروه بندی راست افراطی و پوپولیست “هویت و دمکراسی”، کرسیهای بیشتری را به دست آورده و به سومین فراکسیون قدرتمند پارلمان اروپا بدل میشوند. پیشروی محافظه کاران و به ویژه راست افراطی در حالی است که لیبرال ها-دمکراتها با شکستی دردناک روبرو میشوند.[2]
پیشروی راست پوپولیست و افراطی نسبت به انتخابات پنج سال پیش بهت انگیز به نظر میآید. طی یک سال گذشته حمایت از حزب ضد مهاجر و طرفدار روسیه «آلترناتیو برای آلمان» چنان گسترش یافت که به نظر میآید با رشد دو برابری روبرو است. این در حالی است که دیدگاههای هوکه رهبر این حزب به شدت افراطی و یادآور نگاههای فاشیستی در دهه ۱۹۳۰ است. نامزد نخست فهرست این حزب برای انتخابات پارلمان اروپا نیز در مصاحبهای گفته بود نیروهای “اساس” در حزب نازی «لزوما همگی جنایتکار نبودند». او تنها درپی بالا گرفتن اعتراضات، ناگزیر شد از رهبری حزب و نامزدی خود برای “حفظ وحدت حزب” کنارهگیری کند. اوضاع به قدری نگران کننده است که معاون صدراعظم آلمان هشدار داد که راستهای افراطی میخواهند آلمان را به کشوری استبدادی تبدیل کنند. (منبع شماره یک)
پیش بینی میشود تعداد کرسیهای احزاب راست و پوپولیست در هلند و اتریش نیز نسبت به انتخابات پیشین دو برابر شوند. حزب خارجی ستیز “دمکراتهای سوئد” نیز که در انتخابات پارلمان اروپا در سال ۲۰۰۹ تنها ۳.۳ درصد آرا را به خود اختصاص داده بود، یک دهه بعد آرا ان به ۱۵,۳ درصد افزایش یافت و این بار ۱۹ درصد آرا را به خود اختصاص خواهد داد. حزب ماری لوپن در فرانسه نیز احتمالا با کسب ۳۰ درصد آرا به بزرگترین حزب پیروز انتخابات پارلمان اروپا در فرانسه بدل میشود. حزب تازه تاسیس شگا در پرتغال نیز که در سال ۲۰۱۹ تنها یک کرسی در پارلمان پرتغال داشت در انتخابات سال ۲۰۲۲ با کسب ۷,۲ درصد آرا به موفق به کسب دوازده کرسی در پارلمان کشور شد. مواضع این حزب نیز همچون اکثر احزاب راست افراطی و پوپولیست اروپایی خارجی ستیز، رومر ستیز، مسلمان ستیز، همجنس گرا ستیز و ناسیونالیسم افراطی است که مدعی “ضد سیستمی بودن” و دفاع از “توده ساده” در برابر “نخبگان فاسد” است.[3]
این در حالی است که بر اساس نظر سنجی “یوروبارومتر” در سال ۲۰۱۸، پرتغال دومین کشور اروپا بود که ۸۰ درصد شهروندان آن نگرشی مثبت نسبت به ادغام مهاجران داشتند. بررسیهای ما درباره طرز تلقی درباره مهاجرت سوئد نشان میدهد که سوئد طی چند دهه از زمره کشورهای بوده که مثبتترین نظر نسبت به مهاجران را در کل اروپا داشت. حال آن که در دهه اخیر سیر صعودی نظرات منفی نسبت به مهاجران و به ویژه پناهجویان در این کشور نیز شتابی بی مانند گرفته است.[4]
تمایلات اولتراناسیونالیستی احزاب راست افراطی و پوپولیست درتقابل با “گلوبالیست ها” که از جمله به گسترش مشارکت بین المللی در دفاع از منافع و ارزشهای اروپا نظر دارند، و همچنین نزدیکی بسیاری از این احزاب با احزاب دوست روسیه در پارلمان اروپا موجب نگرانی بسیاری از احزاب دیگر از رشد آنان شده است. همچنین، مواضع ضد محیط زیستی این احزاب، نگرانی از آلودگی بیشتر محیط زیست همچون پیامدی از پیشروی آنان را شدت بخشیده. علاوه بر آن، تقویت گرایشات بیگانه ستیزی و نژادپرستانه برخی از این احزاب و مواضع هردم افراطی تر شان در برخورد به مهاجران -به رغم برخی اختلافات درونی- وحشت بسیاری را به ویژه در میان مهاجر تباران برانگیخته است.
برای نمونه جیمی اوکسون رهبر “دمکراتهای سوئد” در مقالهای در روزنامه اکسپرس چاپ سوئد به تاریخ ۳ ژوئن ۲۰۲۴ آشکار از “جابه جایی جمعیت” سخن گفت که آن را محصول افزایش میزان مهاجرت و همچنین حمایت سوئد و دولتهای غربی از سیاست چند فرهنگی خواند. او مدعی است این روند با “سوئدی زدایی” از جامعه، سوئدیها را به یک “جمعیت آقلیت” بدل خواهد ساخت. مفهومی که از راست افراطی کلاسیک بر گرفته شده و به گفته کارشناسان آشکارا مبلغ خشونت و نفرت پراکنی است. هم از این رو خشم احزاب دیگر از این اظهار نظر برانگیخته شد و حتی برخی از احزاب متحد “دمکراتهای سوئد” تهدید به قطع همکاری با آن کردند.
با وجود این چارلز ویمرز نماینده این حزب در پارلمان اروپا – که مدافع اصلی رضا پهلوی در اروپا است- درگفتگو با تلویزیون سوئد در ۳ ژوئن در برابر چشم میلیونها بیننده به گونه حیرت انگیزی منشا نژادپرستانه تئوری راست افراطی مبنی بر توطئه “جا به جایی جمعیت” را انکار کرد و از آن همچون حقیقتی که باید با زبان روشن بیان شود سخن گفت. او همچنین از آمادگی حزبش برای همکاری با احزاب راست افراطی در فرانسه به رهبری ماری لوپن – که پیش تر از آن امتناع میکردند- و حزب برادران در ایتالیا و نزدیکی به احزاب دوست روسیه در پارلمان اروپا سخن گفت. او همچنین پرده برداری رسانهها و واکنش دیگر احزاب سوئدی به ایجاد اکانتهای گمنام و جعلی در شبکههای مجازی و پخش اطلاعات دروغ به قصد جذب افراد که از سوی حزب دمکراتهای سوئد سازماندهی شده بود و اعتراض به آن همچون تهدیدی علیه هنجارهای دمکراتیک را غلو آمیز و همچون رهبر حزب شان این اعتراضات را توطئه سازمان یافته احزاب دیگر خواند. [5]
از فاشیسم و نژادپرستی کلاسیک تا راست پوپولیست و افراطی نوین
در بین صاحب نظران درتبین جایگاه این احزاب و این که که آیا باید آنها را شبه فاشیستی، نئو فاشیستی یا پسا فاشیستی، نژادپرست و راست افراطی خواند یا راست پوپولیست، ناسیونالیست افراطی و مهاجر ستیز مفاهیمی دقیق تری برای تبین آنها هستند، مناقشات جدی وجود دارد. پیش از این آندرش لانگه پژوهشگر سوئدی در کتاب “بازتابها درباره نژادپرستی” هشدار داده بود استفاده از مفاهیمی بی در و پیکر که از تعریف معین و معنای واحدی برخوردار نیستتند، فاقد ارزش علمی و عملی و غیر قابل سنجش است. زیرا نامشخص بودن و سیالیت و کثرت معناها مانع از درک مشترک از یک مفهوم میشود که در آن صورت به هرچیزی اطلاق میتوان کرد. برای نمونه او نژادپرستی را مفهومی مبتنی بر باور به جداسازی بیولوژیک نژادهای انسانی و برتر خواندن یکی و پست خواندن دیگری به قصد انسان زدایی از آن دیگری میداند. هم از این رو کاربرد واژههایی نظیر “نژادپرستی نوین”، “نژادپرستی فرهنگی” را مسئله برانگیز و هرگونه بیگانه ستیزی را مترادف نژادپرستی خواندن را نادرست میخواند. [6]
البته خوانش گفتمانی و هرمنوتیک از متن و مبتنی بر بافتار متن از مفهوم نژادپرستی چنین ادعایی را همچون روش شناسی پوزیتیوستی رد میکند (برای نمونه نگاه کنید به نقد درویش پور بر نظریات لانگه [7]). همچنین نمیتوان انکار کرد درک متفاوت اندیشمندان علوم اجتماعی به ویژه نظریه انتقادی از پدیده ها، زبان و نشانه شناسی به برداشتهای متفاوتی از مفاهیم منجر میشود. برای نمونه بیل دان که خود استفاده از مفاهیم کش و قوس دار را دردسر آفرین میداند، تاکید میکند گاه الفاظ تهاجمی و تبرا جستن میتواند یک کنش سیاسی مفید باشد، چرا که بیصداقتی و بیمنطقی در احزاب فاشیست و راست افراطی از جمله در برخورد به مقوله نژاد نهادینه است.[8]
با این همه، نمیتوان هشدارها و نقد لانگه را نادیده گرفت. برای نمونه، انزو تراورسو تاریخ نگار ایتالیایی که در باره نازیسم و یهودی ستیزی آثار بسیاری نوشته است برآن است که حزب برادران ایتالیا را نمیتوان فاشیست بلکه حداکثر میتوان پسافاشیستی خواند که معرف راست افراطیای است که پس از تجربه تاریخی فاشیسم کلاسیک شکل گرفته و ادعاهای هویتی و بازتابهای فرهنگی فاشیستی را در قالب و زبان تازهای ارائه میدهد. با این همه یکسان سازی این دو را مسئله برانگیز دانسته و تاکید میکند هرچند موسلینی و هیتلر نیز از طریق انتخابات به قدرت رسیدند، اما درپی سرنگونی حاکمیت قانون و دموکراسی بودند. حال آن که ملونی و بسیاری از احزاب راست افراطی الزاما در پی آن نیستند. به نظر تراورسو فاشیسم در شکل کلاسیک خود یک بعد اتوپیایی داشت، اسطوره یک انسان جدید را با خود داشت و ظهور تمدن جدیدی را اعلام میکرد. حال آن که احزاب راست افراطی و پوپولیست به رهبری جورجیا ملونی، مارین لوپن، و حتی ویکتور اوربان نمیخواهند تمدن جدیدی برپا کنند. [9]
راست این است که بسیاری از احزاب راست افراطی و پوپولیست پارلمانی امروز گرچه از ریشههای فاشیستی و نازیستی برخوردارند اما اغلب در مقایسه با احزاب فاشیستی گذشته، کمتر بر نژادپرستی بیولوژیک تاکید کرده و بیشتر خود را مهاجر ستیز و خارجی ستیز و مسلمان ستیز میخوانند و بیشتر بر هویت و فرهنگ ملی که توسط مهاجران و جهانی شدن و رواج جامعه چند فرهنگی تهدید شده، تاکید میکنند. آنان همچنین در مقایسه با اسلاف خود اشتیاق بیشتری به پارلمانتاریسم و استفاده از ابزار پارلمانی برای رسیدن به قدرت نشان میدهند و کمتر از ضرورت برچیدن دمکراسی یا تبلیغ خشونت و جنگ برای دستیابی به اهداف خود سخن میگویند.
بسیاری از این احزاب به رغم ریشههای نازیستی و فاشیستی خود همچون “دمکراتهای سوئد”، “طلوع طلایی” در یونان، احزاب لیگ و برادران در ایتالیا، آلترناتیو برای آلمان و… اصرار خاصی بر راست افراطی نخواندن خود داشته و میکوشند سیاستهای مهاجر ستیزی، بیگانه ستیزی یا مسلمان ستیزی خود را از اتهام نژادپرستی برهانند. برای نمونه “شگا” سومین حزب بزرگ پرتغال، ضمن نفرت پراکنی علیه مهاجران و رواج خارجی ستیزی یکسره تعلق خود به جریان راست افراطی را انکار کرده و تمایل دارد تنها به عنوان یک جریان پوپولیست شناخته شود. یا حزب دمکراتهای سوئد سخت مایل است به جای راست افراطی، ایدئولوژی خود را “محافظه کاری اجتماعی” قلمداد کند. از آن گذشته، نمیتوان برخی تفاوتهای این احزاب با یکدیگر را انکار کرد. برخی از احزاب راست افراطی و پوپولیست، احزاب مشابه در دیگر کشورهای اروپایی را “افراطی” خوانده و حاضر به همکاری با آنها نیستند. برای نمونه شدت افراط گرایی و تمایلات نژادپرستانه در حزب دمکراتیک آلمان به گونهای است که ماری لوپن خواستار قطع همکاری کامل با این حزب شد و درپی آن گروه «هویت و دموکراسی» در بیانیهای در ۲۴ مه اعلام کرد که حزب آلترناتیو برای آلمان از همین حالا از ائتلاف آنها بیرون گذاشته شده است. همچنین در حالی که برخی از احزاب راست افراطی بیشتر تمایلات یهودی ستیزانه و آشکارا نازیستی دارند، برخی دیگر بیشتر بر مسلمان ستیزی در تبلیغات خود تاکید میکنند.
با این همه، نارواداری، دگر ستیزی، عوامفریبی، بسیج پوپولیستی، ضد سیستمی خواندن خود، رویکرد سلبی در نفی”چپ و راست” موجود، سکسیسم، هموفوبیسم و تبعیض گرایی علیه غیر سفیدان از زمره میراثی است که این احزاب را با اسلاف آشکارا نژادپرست و فاشیست خود مرتبط میسازد.
همان طور که پژوهش گرانی همچون میلز، اشتوارت، بانتون و دیگران تاکید میکنند باید به نژادپرستی همچون یک گفتمان نظری/عملی مبتنی بر کنتکست نگریست که از گوناگونی معنا و تحول در دورههای تاریخی و کشورهای مختلف برخوردار است و نه یک مفهوم انتزاعی، منجمد و غیرقابل تغییر. در آن صورت میتوان دریافت چرا احزاب راست افراطی، پوپولیست و خارجی ستیز امروز با توجه به شکست نژادپرستی و فاشیسم و نازیسم و عدم مشروعیت آن، کمتر بر تفاوتهای بیولوژیک نژادی و بیشتر بر “تفاوتهای فرهنگی” بین “ما” و “آنها” تاکید میورزند و در واقع مبلغ نوعی از “نژادپرستی نوین” هستند. گفتمان نژادپرستی میتواند در زمانهای گوناگون و در کشورهای مختلف، گروههای گوناگونی را بلاگردان آماج نفرت پراکنی و دگر ستیزی خود قرار دهد (سیاهان، رومرها، یهودی ها، مسلمانان و…). من در بررسی دیگری به این تفاوتها پرداخته ام (منبع شماره ۷)
نژادپرستی و فاشیسم در مفهوم کلاسیک آن بربنیادهایی همچون سوسیال داروینیسم و برتری طلبی نژادی و قومی و ملی، دگر ستیزی و نفرت پراکنی، ناسیونالیسم عظمت طلبانه، اقتدارگرایی کاریزماتیک و تمامیت خواهی، خشونت گرایی و جنگ طلبی، گذشته گرایی و سنت گرایی و مخالفت همزمان با ایدئولوژیهای عصر مدرنیته همچون لیبرالیسم، فردگرایی، دمکراسی و اندیشههای سوسیالیستی استوار است. ایدئولوژی فاشیسم به رغم گوناگونی آن در آلمان نازی، ایتالیای موسولینی و اسپانیای عصر فرانکو از منظر جنسیت اساسا بیانگر نوعی از مردانگی اقتدارگرا و نوستالژیک است که علاوه بر نژادپرستی و یهودی ستیزی، مبلغ سکسیسم، نفرت پراکنی علیه “اقلیتهای جنسی”، معلولان و سالمندان بوده و بسیاری از آنها را “سربار” جامعه یا نشانه کجروی و تهدیدی علیه “پیشرفت” و انتخاب اصلح میدانست.
با آن که فاشیسم بر بسترنارضایتیهای اجتماعی و استیصال عمومی برخاسته از رکود و بیکاری و بحران اقتصادی سرمایه داری در دهه سی میلادی پا گرفت، اما خود را مبلغ “راه سومی” در تقابل همزمان با سرمایه داری و سوسیالیسم خواند. وجود برخی ایدههای دولت گرایانه، کلکتیویستی و وعدههای رفاهی در نزد آنان بیش از آن که تداعی گر اندیشههای سوسیالستی بوده باشد بر گرفته از اندیشههای محافظه کارانه اجتماعی به قصد هنجارمندسازی، یکسان سازی (کانفورمیسم) و همنوایی برای تقویت همبستگی اجتماعی و ملی است. نوعی از جمع گرایی که دورکیم نیز بر ضرورت آن برای مقابله با فردگرایی روز افزون جامعه مدرن و کجروی و گسیختگی اجتماعی سخن گفته بود.
بسیاری از مارکسیستها فاشیسم را چهره عریان و خشن سرمایه داری اقتدارگرا و انحصاری خواندند که راه حلی خشونت بار از طریق جنگ و تقسیم مجدد امپریالیستی بازارهای جهان برای حل بحرانهای ادواری سرمایه داری دهه سی قرن بیسستم به شمار میرفت. نظریه پردازان لیبرال اما نژادپرستی و فاشیسم را بیشتر نوعی شورش سنت گرایان و واکنشی نهیلیستی و واپس گرایانه نسبت به مدرنیته و “لکه ابری سیاه در آسمان آبی مدرنیته” میدانند که با شکست فاشیسم در جنگ جهانی دوم و تحکیم دمکراسی غربی دیگر بختی برای بازگشت ندارد.
با این همه برخی از جامعه شناسان نظریه انتقادی همچون زیگموند باومن بی آنکه برآمد فاشیسم و نژادپرستی را تنها محصول بحرانهای اقتصادی سرمایه داری بخوانند، خوشبینی نظریه پردازان لیبرال را رد کرده و برآنند فاشیسم و نژادپرستی نوعی از ایدئولوژی مدرن است که در پی مهندسی اجتماعی برای جامعهای “بهتر” بر پایه داروینیسم اجتماعی و تضمین “نژاد برتر” استوار است. باومن فاجعه هولاکوست را محصول چنین تفکری و خوانشی افراطی از عقلانیت ابزاری و سوداگرایانهای میداند که بر ضرورت رفتار “غیراحساسی” برای کنترل تمام تلاشهای لازم برای دستیابی به “جامعه بهتر” تاکید دارد. [10] به عبارت روشن تر افزایش کارایی و پیشرفت (تکنیکی) از طریق “پاکسازی” و یکسان سازی نژادی و قومی ملهم از داروینیسم اجتماعی نقطه عزیمت چنین رویکردی است. هم از این رو باومن هشدار میدهد تا زمانیکه عقلانیت ابزاری و سوداگر گفتمان مسلط بر جامعه است همواره با خطر بازگشت فاشیسم و نژادپرستی هنگام بروز بحرانهای اجتماعی وجود دارد. رشد امروزین راست افراطی و پوپولیست و خارجی ستیز بیش از هر زمان دیگر به نظرات باومن تازگی بخشیده است.
گفتمان نژادپرستی نوین با جداسازی گروههای مختلف مردم همچون یک امر طبیعی و هنجارمند خواندن و فرادست دانستن یکی و “منحرف” و فرودست خواندن دیگری – ولو به نام جداسازی اتنیکی یا “تفاوت فرهنگ ها”- به امر دگر ستیزی و بیگانه ستیزی خود مشروعیت میبخشد. سیاستهای راست افراطی نوین و پوپولیست همچون مهاجر ستیزی، مسلمان ستیزی (که میراثی کهنه است)، ضدیت ناسیونالیستی با جهانی شدن و جامعه چند فرهنگی و دفاع از هویت ملی نشانگر برجسته شدن موضوعات جدیدی در نزد این احزاب است. با این همه ایفای نقش “حزب ناراضیان”، ادعای “ضد سیستمی” و مخالف همه “نخبگان سیاسی” بودن، بهره جویی از استیصال شهروندان ناراضی با وعده احیای عظمت ملی از طریق “یکسان سازی” (فرهنگی) و بازگشت به گذشته، نارواداری و نفرت پراکنی نسبت “آن دیگری” تداعی گر پیوندهای آن با میراث شوم گذشته است.
زمینههای برآمد راست افراطی و پوپولیست در اروپا
پرسیدنی است چرا نه پیشینههای نازیستی یا فاشیستی بسیاری از این احزاب و نه مواضع گاه به شدت تحریک آمیز، نژادپرستی عریان و ضد دمکراتیک آنان یا رسواییهای مالی و اخلاقی و سابقههای بزهکاری در میان بسیاری از چهرههای شاخص این احزاب تا کنون نتوانسته مانع پیش روی آنها در انتخابات کشوری یا پارلمان اروپا شود؟
پژوهشها نشان میدهند گسترش بحران و رکود اقتصادی اروپا در سالهای اخیر، افزایش قیمت ها، کاهش استانداردهای زندگی که پاندمی پیشین کرونا و جنگ اوکراین نیز به آن دامن زده، به گسترش احساس فقر و بدبینی به آینده منجر شده است. بنابر نظر سنجی “یوروبارومتر” در دسامبر ۲۰۲۳، نیمی از شهروندان اروپایی وضعیت زندگی را وخیم دانسته و نزدیک به چهل درصد از دشواری توانایی پرداخت قبضهای مالی خود سخن گفته و از هر چهار نفر نیز سه نفر نگران بدتر شدن اوضاع در سال ۲۰۲۴ هستند. امری که در روی آوری به احزاب راست پوپولیست و افراطی که خود را “ضد سیستم” و مدافع احیای “عظمت از دست رفته گذشته” میدانند موثر است.
از یک سو با رشد بحرانهای اجتماعی و اقتصادی برخاسته از جهانی شدن ناعادلانه و قصابی دولتهای رفاه، افزایش شکافهای اجتماعی و طبقاتی و فراگیر تر شدن هر چه بیشتر نگرانیهای ضد آرمانی برخاسته از تجربه شکست خورده انقلابات و فروپاشی “سوسیالیسم واقعا موجود”، زمینه کانالیزه شدن نارضایتیها به سمت گذشته گرایی و اولتراناسیونالیسم به قصد “احیای عظمت گذشته” فراهم ترشده است. از سوی دیگر با گذار به عصر اطلاعات و جامعه پسا صنعتی و تضعیف نقش طبقه کارگر و رشد خدمات و طبقه متوسط، فاصلههای احزاب تثبیت شده راست و چپ به سمت مرکز کاهش یافته است. هم از این رو مردمی که با بیکاری و گرانی و حاشیه نشینی دست و پنجه نرم میکنند، با کمرنگ شدن اثربخشی رای انتخاباتی در تغییر اوضاع، نسبت به کل احزاب تثبیت شده چپ و راست با بدبینی نگریسته و هم از این رو جذب رویکردهای “ضد سیستمی” و پوپولیستی “حزب ناراضیان” شدهاند.
از آن گذشته با افزایش مهاجرتهای برخاسته از رشد شتابان جهانی شدن و تجربه شکست خورده جوامع چند فرهنگی که به جای افزایش مشارکت و هم پیوستگی، به گسترش بردگی نوین، حاشیه نشینی، رشد جوامع موازی و رواج بزهکاری به ویژه در مهاجران منجر شده، تردیدها و نظرات منفی نسبت به مهاجران و “جامعه چند فرهنگی” همچون تهدیدی علیه “هویت ملی” افزایش یافته است. همچنین با شکست سیاستهای گوناگون هم پیوستگی و تبدیل مهاجران به بخشی از گفتمان “امنیت سازی” در بستر شدت یابی تبعیضات نژادی و قومی ساختاری به ویژه نسبت به مهاجران مسلمان تبار، زمینه رشد احزاب راست افراطی، پوپولیست، خارجی ستیز و مسلمان ستیز بیش از پیش افزایش یافته است. برآمد بنیادگرایی اسلامی و تروریسم در منطقه و گسترش آن تا قلب اروپا نیز به تقویت راست افراطی مسلمان ستیز یاری رسانده است. با چنین روندی عجیب نیست که شاهد رشد هرچه بیشتر نارضایتیهای “ضد سیستمی” پوپولیستی افکار عمومی و منفی تر شدن هرچه بیشتر طرز تلقی نسبت به مهاجران به ویژه غیر سفید و بیش از همه مسلمان تبار و گسترش نفوذ احزاب خارجی ستیز، پوپولیست، اولترا ناسیونالیست و راست افراطی باشیم.
من و دیگر همکارانم در پژوهشهای خود درباره هم پیوستگی و تبعیض نژادی به تفضیل به این مسائل پرداختهایم که چگونه به موازات کاهش دولت رفاه، ناکامی سیاست هم پیوستگی وچالشهای جامعه چندفرهنگی، گسترش تبعیض نژادی و حاشیه نشینی در شکل گیری جوامع موازی و گسترش بزهکاری و به یمن آن در تقویت خارجی ستیزی، راست افراطی و پوپولیستی موثر بوده است. [11] موضوعی که در فرصتی دیگر به تفضیل بیشتری به آن خواهم پرداخت. بررسیها نشان میدهند که مدارا یا همکاری با راست افراطی و پوپولیست تنها مشروعیت آنها را افزایش خواهد داد و نمیتوان امیدوار بود که با تقلید از شعارهای آنها، بتوان بدنه اجتماعی شان را جذب کرد همچنین امید بستن به این که آنها با مسئولیت گرفتن در دولت و خروج از موقعیت “حزب ناراضیان”، آرای خود را از دست داده و به حاشیه رانده شوند به شدت خوشبینانه است. برعکس، شفافیت سیاسی، فاصله گیری هرچه بیشتر از آنها و گسترش مشارکت اجتماعی شهروندان از طریق سیاست فعال ضد تبعیض و گسترش رفاه اجتماعی، نقش مهمی در به عقب راندن راست افراطی و پوپولیست خواهد داشت. بررسیهای تازه تر من به ویژه به کنکاش بیشتری در این زمینه اختصاص یافته است.[12] هنوزهمه ابعاد پیامدهای دل نگران کننده برآمد راست افراطی و پوپولیست روشن نیست. با این همه یک نکته روشن است. راه دیگری جز مقابله فعال با آن برای جلوگیری از بدتر نشدن اوضاع وجود ندارد!
–––––––––––––––––––––
منابع:
[1]، زمانه، ۴بهمن ۲۰۲۴ نظرسنجیها: راست افراطی در آستانه موفقیتی بزرگ در انتخابات پارلمان اروپا
[2] انتخابات پارلمان اروپا؛ حزب «مردم اروپا» پیشتاز نظرسنجی یورونیوز؛ جهش راست افراطی و سقوط لیبرالها، یورونیوز. ۲۳/۵/۲۰۲۴
[3] ظهور راستگرایان افراطی در صحنه سیاست پرتغال؛ آیا مامن مهاجران به نژادپرستی میگراید؟ یورونیوز ۲۱/۸/۲۰۲۳
[4] Munobwa, J. S., Ahmadi, F. & Darvishpour, M. (2021). Diversity Barometer 2020: Attitudes towards Immigration and Ethnic Diversity in Sweden. Social Sciences, 10(10).
[6] Lange, Anders (1992). Reflektioner kring rasism, SEIFO, Stockholms universitet.
[7] Darvishpour, Mehrdad (1994). ”Rasism eller rasismen? I Mehrdad Darvishpour (2004.) Sociologiska texter om familj, etnicitet, feminism och rasism. Mälardalen University.
[8] بیل دان: برعلیه نولیبرالیسم، بهعنوان یک مفهوم / ترجمهی آرش صادقی، سایت نقد اقتصاد سیاسی ۲۸/۵/۲۰۲۴
[9] پسا فاشیسم در ایتالیا، گفتگو با انزو تراورسو، سایت زمانه، ۱۲بهمن ۱۴۰۱
[10] Bauman, Zygmunt (1991) Auschwitz och det moderna samhället Bokförlaget Daidalos.
[11] 10 Darvishpour, M. (2013). Welfare State”stepchild”: An intersectional and structural perspective on ethnic relations and discrimination in Sweden. In: E. Brunnberg & E. Cederström (red.). New Tools in Welfare research. Århus: NSU Press.
Darvishpour, M. & Westin, C. (red.) (2021). Migration och etnicitet: perspektiv på mångfald i Sverige. Lund: studentlitteratur
[12] نگاه کیند به لینک سخنرانی های مهرداد درویش پور در فرانکفورت، مالمو و برای انجمن دوستداران فرهنگ ایران در واشنگتن و همچنین گفتگوی تلویزیونی با رضا گوهر زاد و سعید افشار از رادیو همبستگی درباره راست افراطی همچون تهدیدی علیه دمکراسی
ا