آنا مِندیِتا (۱۹۴۸– ۱۹۸۵) هنرمندی کوبایی-آمریکایی با رویه‌ی هنری چند وجهی‌ بود که آثارش شامل اجرا، مجسمه‌سازی، نقاشی، چیدمان و مستندنگاری آن‌ها از طریق فیلم و عکس می‌شد. هنر او که بیشتر تحت عنوان آثار «بدنی-زمینی» (Earth-Body) شناخته می‌شود، عمیقاً تحت تأثیر فمینیسم، میراث کوبایی او و ارتباطش با جهان بیرونی و طبیعت بود. او اغلب از آیین‌ها و اسطوره‌های فرهنگ بومی خود استفاده می‌کرد و عناصری از سانتریا (مذهبی ترکیبی از سنت‌های آفریقایی، کوبایی و کاتولیک) و مواد طبیعی مانند خاک، خون، آتش یا آب و البته «بدنش» را با هم می‌آمیخت تا برای خود و مخاطب تجربیاتی دگرگون‌کننده بسازد. هنر «بدنی-زمینی» مندیتا در کاوش و بیانگری هویت، شرایط انسانی و رابطه‌ی بین بدن و جهان طبیعی ریشه‌ای عمیق داشت. هنر برای او چون وسیله‌ای قدرتمند برای مقابله با هنجارهای اجتماعی و به چالش کشیدن آن‌ها، به‌ ویژه هنجارهای مرتبط با جنسیت و تعلقات فرهنگی، عمل می‌کرد. به همین دلیل بدن هنرمند در آثارش عنصری مرکزی است که هم منبع هنجارهای به چالش‌کشیده‌ی او بود و هم واسطه‌ای برای تجربه‌ی لحظلات و دگردیسی‌هایی که خلق می‌کرد.

جدایی ازسرزمین مادری،‌ نزدیکی با مادر‌زمین

مندیتا که در سال ۱۹۴۸ در هاوانای کوبا متولد شد، دوران کودکی پرفراز و نشیبی را تجربه کرد. آنا یکی از ۱۴هزار کودک کوبایی بود که بین سال‌های ۱۹۶۰ تا۱۹۶۲ با تلاش مشترک دولت و موسسات خیریه کاتولیک، بدون همراه به ایالات متحده فرستاده شد. با شروع حکومت فیدل کاسترو شایع شد که او قصد دارد کودکان زیر سن قانونی را به اردوگاه‌های کار در اتحاد جماهیر شوروی بفرستد. شایعه‌ای که وحشتی شدید در خانواده‌های کوبایی ایجاد کرد و باعث شد بسیاری از آن‌ها فرزندانشان را به آمریکای شمالی بفرستند. مانند آنا ۱۲ ساله و خواهر ۱۴ ساله‌اش راکلین که دو سال ابتدایی مهاجرت اجباری زودهنگامشان را در اردوگاه پناهندگان در آیووا سپری کردند. اگرچه آنا سرانجام در سال ۱۹۶۶ به خانواده‌اش ملحق شد، اما بقیه عمر خود را صرف یافتن دوباره‌ی خانه‌ای کرد که از دست داده بود. تجربه‌ی سنگین تبعید و دورافتادگی عاطفی و فرهنگی ناشی از این اتفاق، عملکرد هنری و جهان‌بینی آنا را شکل داد. کوبا و متعلقاتش، هم‌زمان به عنوان نمادی از فقدان و منبع الهام، نقش برجسته‌ای در آثار او ایفا می‌کنند. او در مصاحبه‌ای می‌گوید:

من با زمین و طبیعت کار می‌کنم و از مناظر محیط مجسمه می‌سازم. فکر می‌کنم این موضوع ارتباط زیادی به کوبا پیدا می‌کند، از این جهت که چون یک سرزمین مادری نداشته‌ام، به طبیعت جذب شده‌ام.

آنا مندیتا از پیشگامان «هنر زمینی» (Earth Art) شناخته می‌شود. تفاوت رویکرد گیرای او نسبت به دیگر هنرمندان این جنبش این بود که قصد مندیتا تنها تغییر فضای اثر به یک مکان طبیعی نبود، بلکه برای ادغام شدن با آن اشتیاق داشت. او از طریق خلق‌هایش، به چرخه‌های بی‌وقفه‌ی زندگی، مرگ و قدرت تسلیم‌ناپذیر طبیعت می‌پردازد. استفاده‌ی مندیتا از مواد طبیعی در آثاری مانند «درخت زندگی» ۱۹۷۷، حسی خالص از ارتباط و یکی شدن با زمین را برمی‌انگیزد.

https://www.instagram.com/p/C7yvlL4tbcI/?utm_source=ig_web_copy_link&igsh=MzRlODBiNWFlZA==

تصویر۱ـ مندیتا،‌ «درخت زندگی»، ۱۹۷۷

درهم‌تنیدگی ماده ومفهوم درتلاقی هویت، طبیعت و فمینیسم

هنر آنا مندیتا را می‌توان کاوشی متعهدانه در تلاقی هویت، طبیعت و فمینیسم دانست. از شناخته‌شده‌ترین آثار مندیتا، مجموعه “Siluetas” «سیلوئت» اوست که در آن فیگورهای زنانه در منظره‌های طبیعت نقش بسته‌اند. در سال ۱۹۷۱، مندیتا برای اولین بار به مکزیک سفر می‌کند و غرق در آیین‌ها و شمایل‌نگاری‌های پیشاکلمبی (قبل از اشغال قاره توسط اروپاییان) می‌شود. سفرهایی که این‌گونه توصیف کرده است:

مثل بازگشت به منبع، مثل این‌که بتوان فقط با بودن در آنجا به جادو دست یافت.

در آثار این مجموعه که طی سال‌های ۱۹۷۳ تا ۱۹۸۰خلق شده، آنا با گنجاندن و قرار دادن بدن خود یا حک کردن و سوزاندن طرح بدنش در بستر طبیعت مجسمه‌هایی محیطی و مکان-ویژه می‌سازد. آثاری که همراه با عناصر طبیعی گوناگونی چون خاک، سنگ، ماسه، گیاه، برف و خون خلق شدند. او در این مجموعه، با منظره یکی می‌شود و برهنگی را به عنوان نیروی قدرتمند طبیعت بازتعریف می‌کند. به گفته‌ی او مجموعه‌ی سیلوئت و پروسه‌ی ساختش «راهی است برای بازیابی ریشه‌هایم و یکی شدن با طبیعت. اگرچه فرهنگی که در آن زندگی می‌کنم بخشی از من است، اما ریشه و هویت فرهنگی‌ام نتیجه‌ی میراث کوبایی من است.» 

مندیتا در یکی از شناخته‌شده‌ترین آثار این مجموعه، «Imagen de Yagul» (تصویر یاگول) در سال ۱۹۷۳، بدن برهنه‌اش را در یک مقبره‌ی سنگی قدیمی در مکزیک قرار می‌دهد و قسمت‌هایی از بدن درازکشیده‌‌اش را با گل‌های سفید می‌پوشاند. به شکلی که انگار گل‌ها از بدن او رشد کرده‌اند،‌ چراکه بدنش قسمتی از زمین آن محیط شده و همه‌ی عناصر در هم ادغام می‌شوند. این آثار افزون بر قدرت بصری شگفت‌انگیز، دارای لایه‌های معنایی عمیقی هستند، چراکه مندیتا با خلق آن‌ها به دنبال پیوند تجربیات شخصی خود از جابه‌جایی و به حاشیه رانده شدن، با شرایط جمعی بشر در سراسر جهان بود. در‌واقع او از طریق این آثار به دنبال کشف رابطه‌ی بین بدن «خود/انسان» و «زمین/محیط‌زیست» طبیعی و فرهنگی و هم‌چنین ترکیب این دو برای پرسش‌گری در زمینه‌های جنسیت، نژاد، برابری و تاریخ بود.

https://www.instagram.com/p/C7yv4noNXpw/?utm_source=ig_web_copy_link&igsh=MzRlODBiNWFlZA==

تصویر ۲ـ آنا مندیتا، مجموعه «سیلوئت» (تصویر یاگول)، ۱۹۷۳

آنا در “Silueta de Arena” (سال ۱۹۷۶)، شبحی بزرگ از بدن خود در ماسه‌های ساحل ایجاد می‌کند که در ادامه به آرامی توسط جزر و مد شسته می‌شود. اثری زودگذر که از یک طرف به ماهیت گذرای زندگی اشاره دارد و از طرف دیگر به حس عدم تعلق هنرمند به یک سرزمین و اشتیاقش برای ارتباط با سرزمین مادری بزرگی چون زمین می‌پردازد. استفاده‌ی هنرمند از بدنش به عنوان یک رسانه، افزون بر پررنگ کردن بدنمندی تجربیات هنری و مفاهیم به کاربرده در آثار، نقش‌های دیگری چون محو کردن مرزهای بین هنر و زندگی ایفا می‌کند که بیانی قدرتمند از شکنندگی و ناپایداری تجربه‌ی انسانی را به نمایش می‌گذارد.

https://www.instagram.com/p/C7yv9RuN82A/?utm_source=ig_web_copy_link&igsh=MzRlODBiNWFlZA==

تصویر ۳ـ آنا مندیتا، مجموعه «سیلوئت»، ۱۹۷۶

مندیتا در طول زندگی خود، حداقل هفت سفر به سرزمین مادری خود داشت. در کوبا آثاری شامل مجموعه‌ی Esculturas Rupestres (مجسمه‌های خام) خلق کرد. برای این قطعات مکان-ویژه، که در عکس‌ها و فیلم‌های سوپر۸ ثبت شده‌اند، مندیتا اشکال نمادین خود را بر دیواره‌های آهکی غارهای باستانی در پارک Jaruco حک کرد. چندی از این آثار بعدتر به نام الهه‌های اساطیری از جوامع بومی تاینو نام‌گذاری شدند.

https://www.instagram.com/p/C7ywVmFtihz/?utm_source=ig_web_copy_link&igsh=MzRlODBiNWFlZA==

تصویر ۴ـ آنا مندیتا، از مجموعه‌ «مجسمه‌های خام»، ۱۹۸۱

Ad placeholder

بدن، وسیله‌ای برای بیان‌ تجربه‌ی «دیگری» بودن

آنا پیشگامانه از بدن زنانه‌ی خود به مثابه‌ی وسیله‌ای برای بیان‌ موضوعاتی چون آسیب، خشونت و قدرت استفاده می‌کرد. در حقیقت دیدگاه آنا مندیتا در طول تحصیل در دانشگاه آیووا، مطالعه‌ی هنر آوانگارد و طبیعتی که او را احاطه کرده بود شکل گرفت. در این دوره تمرکز او به سمت خون به عنوان ماده‌ی کار و موضوع خشونت علیه زنان معطوف شد. زمانی که هم‌دانشگاهی او، سارا آن‌اوتنز در محوطه‌‌ی دانشگاه مورد تجاوز قرار گرفت و به قتل رسید. مندیتا در اجرای «بدون عنوان (صحنه تجاوز)» (۱۹۷۳)، در واکنش به تجاوز هم‌دانشگاهی خود، عده‌ای از اهالی دانشگاه را به خانه‌ی خود دعوت کرد. مهمانان به محض ورود با بدن برهنه، غرق در خون و بسته شده به میز آنا مواجه شدند که گویی قربانی جنایتی خشونت‌آمیز شده بود. مخاطبان که ابتدا گیج و سردرگم شده بودند، وارد صحنه شده و پس از کمک به مندیتا، به گفت‌وگو درباره‌ی اجرا و درون‌مایه اثرش پرداختند. این اثر تحریک‌آمیز و جنجالی بینندگان را به چالش می‌کشید تا از طریق مواجهه با بدن آنا در این موقعیت، با مسأله‌ی خشونت و اعمال قدرت جنسی روبه‌رو شوند، در حالی که تجربیات خود هنرمند از آسیب‌دیدگی‌هایش به عنوان یک زن رنگین‌پوست را نیز برجسته می‌کرد. این اثر قدرتمند، شهرت مندیتا را به عنوان هنرمندی جسور که از پرداختن به موضوعات دشوار و بحث‌برانگیز ترسی نداشت، مستحکم کرد.

https://www.instagram.com/p/C7ywgUxtsXC/?utm_source=ig_web_copy_link&igsh=MzRlODBiNWFlZA==

تصویر ۵ـ آنا مندیتا، تصویری از اجرای «صحنه‌ تجاوز»، ۱۹۷۳

مندیتا در مجموعه‌ی دیگری به نام‌ «نقوش شیشه بر بدن» “Glass on Body Imprints” (۱۹۷۲-۱۹۷۹)، اجزای مختلف صورت و بدن خود را به صفحه‌ی پلکسی‌گلس شفافی چسبانده و تصاویری معوج و ازریخت‌افتاده از بدن و چهره‌ی زنانه‌ی خود ثبت کرده است. این تصاویر مخدوش که نگاه کلیشه‌ای جنسی و مردانه به بدن زن را خدشه‌دار می‌کند، گویی از درون آنا، بی‌قراری هنرمند در وجود تنانه ‌اش و میل او به کنکاش و درک بهتر این درونیات در پی آرامش حکایت می‌کند.

https://www.instagram.com/p/C7yzLKftH8S/?utm_source=ig_web_copy_link&igsh=MzRlODBiNWFlZA==

تصویر ۶- آنا مندیتا، «نقوش شیشه بر بدن»،‌۱۹۷۲

می‌توان گفت تجربه‌ی آنا در «دیگری بودن» دوچندان بود؛ او به عنوان زنی از آمریکای لاتین در فرهنگ مردسالارانه‌ی آنگلوساکسون، در بُعد پیچیده‌تری از فمینیسم که حیطه‌ی «فمینیسم پسااستعماری» بود بیان‌گری داشت. مندیتا با بدن خود بر جغرافیای طبیعی و انسانی نشان‌هایی می‌گذارد که ترومای موجود در روابط نامتعادل قدرت را مجسم می‌کنند؛ روابط قدرتی که چیرگی انسان بر طبیعت و حیوانات (غیر‌انسان)، مرد بر غیر مرد، و انسان سفید بر انسان غیر سفید را توجیه می‌کند. مندیتا در اواخر دهه ۷۰ از آیووا به نیویورک نقل مکان کرد و به هنرمندان گالری R.I.A در بروکلین پیوست که اولین گالری تاسیس‌شده برای زنان در ایالات متحده بود. اما در آنجا نیز احساس دیگری بودن برای او ادامه داشت. در آن زمان که مندیتا به شدت درگیر ایجاد و حفظ فضایی برای خود و آثارش در نسبت با دیگر هنرمندان زن بود به این نتیجه رسید که:

فمنیسم آمریکایی اساسا یک جنبش طبقه‌ی متوسط برای سفیدپوست‌هاست.

مندیتا در اثر «نشان خون/ رد بدن» در سال ۱۹۷۴، پشت به دوربین و رو به سطحی سفید می‌ایستد و با دستان از هم گشوده‌ی خود ردّی از خون بر جای می‌گذارد، حرکتی رو به پایین که در چشم مخاطب مانند خون‌ریزی عمل می‌کند. خون به عنوان رنگ‌دانه‌ی نقاشی، نقش شاهد و روایت‌گر دردهای این «دیگری» را به عهده می‌گیرد.

https://www.instagram.com/p/C7yzGdiNmcU/?utm_source=ig_web_copy_link&igsh=MzRlODBiNWFlZA==

تصویر ۷ـ آنا مندیتا، «نشان خون/ رد بدن»، ۱۹۷۴

Ad placeholder

مرگ مندیتا؛ آخرین نمود دغدغه‌های زندگی او

آنا مندیتا پس از پیوستن به جمع هنرمندان بروکلین نیویورک با کارل آندره، مجسمه‌ساز مینیمالیست آشنا شد و پس از مدتی با او ازدواج کرد. در ۸ سپتامبر ۱۹۸۵ مندیتا پس از مشاجره با همسرش، از پنجره‌ی آپارتمان مشترکشان در طبقه ۳۴ سقوط کرد. آندره به قتل مندیتا متهم شد، اما در ادامه از این اتهام تبرئه شد. برای سال‌ها در فضای هنر، گمانه‌زنی‌های بسیاری مبنی بر درست بودن اتهام قتل مندیتا توسط آندره و تبرئه شدن آندره به دلیل امتیاز نژادی او مطرح بود و بارها واکنش‌های عمومی از قبیل تحصن در مقابل نمایشگاه او یا برپایی کارزارهای اعتراضی انجام گرفته است. به هر صورت مرگ مندیتا راز نهایی زندگی اسرارآمیز او را شکل داد، به نحوی که حتی در مرگ مندیتا، دغدغه‌های نمودیافته در آثارش ذهن را درگیر می‌کند.

با وجود مرگ نابهنگام او در سن ۳۶ سالگی، تأثیر مندیتا به عنوان یک هنرمند پیشگام فمینیست هم‌چنان در دنیای هنر امروزی احساس می‌شود. هنر او به دلیل نگاه عمیقش به وضعیت بشر و به‌ویژه زنان و مهاجران، تقابل‌های جسورانه با هنجارهای اجتماعی و توانایی‌اش در فراتر رفتن از مرزهای اشکال هنریِ سنتیِ زمان خود مورد تحسین و تحلیل قرار گرفته و می‌گیرد و موضوع بازنگری‌ها و نمایشگاه‌های متعددی در کشورهای مختلف بوده است. 

مندیتا اجرا و چیدمان‌هایش را در فیلم‌ها و عکس‌ها به گونه‌ای مستند کرده است که به مخاطب امکان تجربه‌ی لحظاتی زودگذر از زیبایی و دگرگونی، فارغ از زمان و مکان حقیقی خلق آثار، و در بطن زمانه‌ی فرد‌ و اکنون در قالبی جدید و چندجانبه می‌دهد. ترکیب منحصربه‌فرد مندیتا در استفاده از مدیوم‌های گوناگون هنری و دیدگاه خلاق، پیشرو و دگرگون‌کننده‌ی او در ارتباط با بدن، هویت و جهان طبیعی، هم‌چنان الهام‌بخش نسل جدیدی از هنرمندان است. زندگی، مرگ و آثار مندیتا ما را انبوهی از تروماهای شخصی و جمعی مواجه می‌کند که در حافظه‌ی بدن‌هایمان حک شده است. تلخی این مواجه با تلی از زندگی‌های گذشته و آینده، دعوتی است برای شکستن ساختارهای مسلط قدرت با مرور آن‌چه بر ما گذشته و می‌گذرد و عبور از مرزهای آن. 

https://www.instagram.com/soymariafigueras/reel/C6whwjluejW/?locale=English

ویدیویی از اثر «او عشق گرفت»، آنا مندیتا، ۱۹۷۴