سوزی احتشام‌زاده در واشنگتن دی سی از پدری ایرانی و مادری آمریکایی به دنیا آمده است. او در پنج سالگی همراه والدینش به ایران مهاجرت کرد، در زمان شاه در تهران بزرگ شد، و برای ادامه تحصیل در دانشگاه استنفورد به ایالات متحده بازگشت. پایان تحصیلات دانشگاهی او هم‌زمان بود با انقلاب بهمن ۵۷. بنابراین او که در همه این ایام ارتباطش را با ایران حفظ کرده، هم با ساختارهای خانوادگی و اجتماعی در ایران آشناست و هم با خانواده‌های تبعیدی و مهاجر ساکن آمریکا و در همان حال می‌تواند از یک فاصله سالم، مانند یک گزارشگر روابط و حالت‌های درونی و همینطور تحولات اجتماعی را رصد کند، این فرآیندها را توضیح دهد و به نمایش بگذارد. تجربه زیست در دو فرهنگ را می‌توان به ایستادن بین دو درخت، یا نشستن بین دو صندلی تشبیه کرد.

سوزان احتشام‌زاده، نویسنده
سوزان احتشام‌زاده، نویسنده

احتشام‌زاده در گفت‌وگو با نگارنده [به انگلیسی] می‌گوید:

ایستادن بین دو درخت و نشستن بین دو صندلی تشبیه زیبایی‌ست که به گمانم کاملاً وضعیت کسانی را که در دو کشور و در دو فرهنگ زندگی می‌کنند و با این حال «خانه‌» ندارند بیان می‌کند. من بین دو درخت در رفت و آمدم و هرگز به یک مدت طولانی روی یکی از این دو صندلی نمی‌توانم بنشینم. هرگاه که در یکی از مکان‌ها احساس راحتی کنم، آن مکان مرا به خود می‌خواند. من از هر نظر مصداق فردی هستم که مداوم در حال عبور از مرزهای فرهنگی‌ست.

احتشام‌زاده در حال حاضر در جورجیا، در ایالت آتلانتا زندگی می‌کند. می‌گوید:

من الان روی یک صندلی قدیمی آمریکایی در بالکن خانه‌ای در جورجیا نشسته‌‌ام و حالا دیگر بیست سالی هست که روی این صندلی‌ام و مدتی‌ست که راحت کرده‌ام که شاید چشمانم را بتوانم ببندم و به خواب بروم. اما همین‌که به خواب می‌روم، ایران را به خواب می‌بینیم. در همه این ایام، روزی نبوده است که چیزی، خاطره‌ای از زندگی قدیم من در ایران را زنده نکند.

Ad placeholder

در ضرورت یک انقلاب درونی

 پنجشنبه ۵ ژوئن/۱۶خرداد سال جاری نخستین مجموعه داستان احتشام‌زاده  با عنوان «زن» ( ZAN) در انتشارات DZANC BOOKS به زبان انگلیسی منتشر شده است. او در ادامه گفت‌وگو می‌گوید هرچند در طول سال‌ها اقامت در خارج از ایران زبان فارسی او اندکی «زنگار» بسته اما همچنان فارسی زبان عاطفی‌ اوست:

فکرها و احساسات من اغلب در زبان فارسی شکل می‌گیرند و اگر بخواهم آن‌ها را بنویسم ناگزیرم ترجمه‌شان کنم.

بسیاری از ۱۶ داستان این کتاب قبل از جنبش «زن، زندگی، آزادی» نوشته شده و با این‌حال از روند شکل‌گیری شخصیت‌ها می‌توان به زمینه‌های اجتماعی جنبش با توجه به ساختار خانواده متوسط ایرانی به خوبی پی برد. داستان‌ها شخصیت‌محورند اما شخصیت‌ها گوشه‌گیر و منزوی و یا منفعل و لاجرم شکوه‌گر نیستند، بلکه اراده آن‌ها معطوف به خودشناسی‌ست، پس مسیری را طی می‌کنند که در بسیاری از مواقع به رهایی از درون‌فکنی‌ها می‌انجامد. این درون‌فکنی‌ها یا از طریق جامعه و یا از طریق خانواده به شخصیت‌های احتشام‌زاده تحمیل شده است. در هر دو حال، شخصیت‌های او برای درک تجربه رهایی چاره‌ای جز شورش ندارند و این دقیقاً همان نقطه اتصال شخصیت‌های احتشام‌زاده با جنبش زنان در ایران است.

داستان‌های احتشام‌زاده که در دانشگاه بوستون در رشته ادبیات خلاق هم تحصیل کرده است، درونگراست اما از مقوله کشف و شهود درونی نیست، بلکه علت بحران‌های درونی را در بیرون جست‌وجو می‌کند. احتشام‌زاده می‌گوید:

شخصیت‌های داستان‌های من همه زنان ایرانی هستند، و همه آنها برای رهایی از انتظارات درونی‌شده مبارزه می‌کنند. اگرچه این چالش‌ها برای کسانی که در ایران زندگی می‌کنند و کسانی که در خارج از کشورند به شدت متفاوت است، اما نبرد درونی آنها [برای رهایی از درون‌فکنی‌ها] مشابه است. هر جا که زن ایرانی زندگی کند، داخل یا خارج از کشور، می‌بایست با ایده‌ها و روایت‌های برخوردکننده با هم خود را درگیر کند که راهی برای خودش پیدا کند. این تقلاست که سبب ساز رهایی‌ست و به یک انقلاب درونی می‌انجامد. از برخی لحاظ این انقلاب درونی دشوارتر از قیام اجتماعی‌ست.

ساقی در داستان «Stealthy Freedom» یا مینو در داستان «Aab» [آب] و یا زهره در داستان  «Venus Furtiva» نمونه‌هایی از زنان عاصی در داستان‌های مجموعه «زن»‌اند. داستان  «Venus Furtiva» روایت رهایی زهره از ضرورت پوشاندن اندام زنانه خود است. اندام او تنها چیزی‌ست که او بی‌هیچ قید و شرطی عاشق آن است. او اما در اندامش به همان اندازه‌ای دقیق است که در سایر ابعاد وجودی‌اش و این دقت سرآغاز شورش علیه مادر است که همه ارزش‌های فرهنگ ایرانی را نمایندگی می‌کند. در داستان می‌خوانیم:

مثل اغلب زنان ایرانی که در زمان انقلاب اسلامی بالیده بودند، مادر زهره هم تصورات عقب‌مانده‌ای از بدن زنانه داشت. از یک سو او به بدن زن به چشم یک چیز زینتی نگاه می‌کرد که می‌بایست در خدمت لذت بردن دیگران قرار گیرد و به نظرش هم مهم بود که این شی مورد استفاده قرار گیرد اما از یک طرف دیگر اعتقاد داشت که هیچ‌کس جز همسر زن حق ندارد به بدن او دست بزند.

زن، مجموعه داستان، سوزان احتشام‌زاده، انتشارات DZANC BOOKS (به انگلیسی)
زن، مجموعه داستان، سوزان احتشام‌زاده، انتشارات DZANC BOOKS (به انگلیسی)

زهره در آمریکا زندگی می‌کند. او یک دختر دبیرستانی‌ست که فیلم شیکاگو (به کارگردانی راب مارشال. ۲۰۰۲) در سینماها اکران می‌شود. این فیلم موزیکال با زنان رقصنده‌ای که زیبایی زنانه‌شان را بی‌پرده به نمایش می‌گذارند، یک دگرگونی درونی عمیق در زهره را پدید می‌آورد و حالا که او ۲۶ سال دارد می‌خواهد خود را از تصویری که مادر از زن دارد رها کند و هرچه بیشتر به لیزا مینلی (بازیگر آمریکایی) شبیه شود. داستان بیانگر این رهایی‌ست و سرانجام زهره را می‌بینیم که یک زندگی دوگانه را در پیش گرفته. او که شغل و درآمد خوبی دارد، شبی با نام «ونوس» در یکی از کلاب‌های شبانه می‌رقصد. از آن پس او از اندیشه «تن» رها می‌شود. اما در همان حال از این تصور هم که مردان از آن پس او را به چشم یک زن مسلمان آماده برای کامجویی ببیند، رنج می‌برد. احشتام‌زاده می‌گوید:

در برخی از داستان‌های من، شخصیت‌های اصلی علناً قوانین اجتماعی را نادیده می‌گیرند، حتی اگر این امر آن‌ها را در خطر قرار دهد. زهره/ونوس هم یکی از این شخصیت‌هاست. در یک شکل مخفی از شورش مشغول به این کار می‌شود. این زنان آگاه هستند که رفتارشان با انتظارات و استانداردهایی که از کودکی در آنها عمیقاً شکل گرفته، کاملاً متفاوت است. آن‌ها می‌دانند که نه تنها ممکن است توجه را به سمت خودشان جلب کنند، بلکه ممکن است کسانی را که عمیقاً به آن‌ها علاقه دارند، برنجانند. آن‌ها همه این‌ها را درونی کرده‌اند و این برایشان دردناک است.

Ad placeholder

در ضرورت بازنگری

موضوع «بازنگری» در نوشتار زنانه نقش بسیار مهمی را ایفا می‌کند. نویسندگان زن با تکیه بر این درونمایه، احساسات، تجربیات، و نگاه‌های زنانه خود را به خوانندگان القا می‌کنند و به مخاطبان امکان می‌دهند تا با دنیای درونی شخصیت‌ها در ارتباط با موضوعاتی نظیر هویت، روابط، و تلاش برای آزادی بیشتر، آشنا شوند. این نوع نوشتار برای شناخت بهتر انسان‌ها و درک تنوع احساسات و تجربه‌ها از اهمیت به‌سزایی برخوردار است.

رمان «حباب شیشه» نوشته سیلویا پلات (به ترجمه گلی امامی)، رمان «چشمان آن‌ها به خدا می‌نگریست» نوشته زورا نیل هرستن، نویسنده آفریقایی‌تبار درباره رویاها و شخصیت و تجربیات زنی که در جست‌وجوی خودیابی‌ست و همینطور رمان «دلبند» نوشته تونی موریسون (به ترجمه شیرین‌دخت دقیقیان) از آثار مهم در زمینه خودیابی و رهایی زنان در نوشتار زنانه است. سوزی احتشام‌زاده دقیقاً در این مسیر حرکت می‌کند.  آیا تجربه زهره در داستان «Venus Furtiva» تعمیم‌پذیر است؟ آیا در ایران در مجموع یک انقلاب درونی هم اتفاق افتاده؟ احتشام‌زاده می‌گوید:

زنان ایرانی که در جمهوری اسلامی زندگی می‌کنند، با احساسات سردرگم‌کننده متفاوتی درگیرند اما در هر حال احساس گناه بخشی از این سردرگمی‌های عاطفی‌ست. علاوه بر سرکوب‌های روزانه و خشونت‌های جنسیتی، زنان ایرانی مقیم ایران می‌بایست با طیف‌های گسترده‌ای از تعریف زنانگی که جامعه به آن‌ها تحمیل کرده  و شیوه زندگی پیشرفته و آزاد خود را درگیر کنند و به تعریف خودشان از زنانگی برسند. این مسأله به اضطراب‌های درونی و احساس گناه دامن می‌زند.

احتشام‌زاده درباره احساس گناه در زنان ایرانی مقیم خارج از کشور از مفهوم «گناه مهاجرتی» استفاده می‌‌کند، در معنای احساس گناه ناشی از انکار انتظارات والدین و نقض ارزش‌های فرهنگی و زیر پا گذاشتن برخی سنت‌ها و عرف‌ها و عادت‌ها. 

در Coming out, Going under لیلا یک دختر دانشجوی لزبین ایرانی در آمریکا با دوست دخترش ازدواج می‌کند. حالا او نمی‌داند چگونه باید خانواده‌اش را از این ازدواج مطلع کند. در اینجا برخلاف داستان قبلی پدر بحران‌زاست. در این داستان می‌خوانیم:

لیلا تازه بالغ شده بود که از خودش می‌پرسید از کی بیداری جنسی او آغاز شده است. وقتی که او برای نخستین‌بار این پرسش را با خودش در میان گذاشت و شروع کرد به حس کردن خودش، وقتی که کم کم یک پاسخ برای این پرسش در مرکز توجه او قرار گرفت، متوجه شد که هرگونه تلاشی برای جمع‌بند آن پاسخ بی‌فایده است، زیرا پدرش، مهم‌ترین شخصی که می‌بایست این پاسخ را به گوش او برساند، در هر حال گوش نمی‌داد.

Ad placeholder

در ضرورت امید

پدر لیلا، دکتر خباز در ایران سکونت دارد و پزشک است. لیلا در جدال پررنج و عذاب با خود سرانجام تصمیم می‌گیرد موضوع را از طریق ایمیل به پدرش اطلاع دهد. دکتر خباز در فیلادلفیا با او قرار می‌گذارد و برخلاف انتظار لیلا با تفاهم با گرایش به همجنس مواجه می‌شود. اما این جز ظاهرسازی و فریب نیست. لیلا که گمان می‌برد شناخت عمیق‌تری از پدرش پیدا کرده است، دچار دوگانگی می‌شود. پدر وقتی پیش روانپزشک می‌گیرد و تازه بعد از این جلسه است که لیلا متوجه می‌شود فریب خورده است. آگاهی از فریبکاری و ریاکاری پدر سرآغاز رهایی‌ست که البته داستان این رهایی روایت نمی‌شود و می‌بایست در ذهن خواننده ادامه یابد. احتشام‌زاده درباره چشم‌انداز رهایی می‌گوید:

من در این داستان می‌خواستم چشم‌اندازی از امید را مقابل خوانندگان قرار دهم. معلوم نیست که لیلا چه تصمیمی می‌گیرد. آیا او با سایر افراد کوییر ایرانی از طریق وب‌سایت دوست‌یابی ارتباط می‌گیرد یا نه. اما این موضوع در واقع بی‌اهمیت است. هنگامی که به این درک می‌رسد که تنها نیست، حقیقتی بر او آشکار می‌شود و راهی را مقابل خود می‌بیند که قابل طی کردن است. هرچند که عشق او به پدرش عمیق است تا آن حد که او را فلج می‌کند، سعی کردم نشان دهم که او اجازه نمی‌دهد که زندانی پدرش باشد. یک وقتی بالاخره رهایی او به ثمر هم می‌رسد.

احتشام‌زاده اما در همان حال یادآوری می‌کند که هرچند در داستان «Coming out, Going under» رفتار پدر در برابر دخترش ریاکارانه است اما او در همان حال به طور «صادقانه‌ای» نگران سعادت دخترش است:

عشق و محبت بین پدر و دختر بخش مهمی از معنا و پیام داستان است و فکر می‌کنم همین هم باعث می‌شود که این داستان کمی دردآور باشد.

احتشام‌زاده در این داستان اما به موضوع‌های دیگری هم می‌پردازد: هویت جنسیتی، کژتابی‌ها و تنش بین نسل‌ها، ایمان کودکانه و سرانجام پدرسالاری. احتشام‌زاده می‌گوید:

در ذیل این مجموعه تابوی کهن «گرایش به هم‌جنس» در فرهنگ ایرانی که هنوز هم به ویژه در نسل‌‌های مسن‌تر وجود دارد مطرح می‌شود. لیلا و پدرش به هم علاقه دارند اما نمی‌توانند بر شکاف‌ها غلبه پیدا کنند اما آن‌ها زمانی بالاخره موفق می‌شوند که شکاف را ترمیم کنند و عشق و علاقه آن‌ها به هم باقی می‌ماند.

در سایر داستان‌های این مجموعه هم چشم‌انداز امید غایب نیست. واقعیت هم این است که با وجود سرکوب‌ها، جنبش زنان زنده است. روند آگاهی را اگر درونی شده باشد نمی‌توان متوقف کرد. احتشام‌زاده می‌گوید:

من امید زیادی به رهایی زنان ایران دارم. با وجود سرکوب‌هایی که زنان در طول تاریخ تحمل کرده‌اند، آن‌ها همچنان مبارزه می‌کنند، اعتماد به نفس دارند و مهم تر از همه، به طرز حیرت‌انگیزی شجاع‌اند. اطمینان دارم که نمی‌توان آن‌ها را متوقف کرد.

Ad placeholder

در ضرورت حمایت از مهاجران

احتشام‌زاده از زندگی مهاجران افغانستانی و تبعیض‌هایی هم که آنان در کمپ‌های پناهندگی تحمل می‌کنند غافل نمی‌ماند. پیش از او نویسندگانی مانند امی تن و ساندرا سیسنروس در داستان‌ها و رمان‌هایشان تنش بین نسل‌ها در ساختارهای خانوادگی مهاجران را روایت کرده و راه را برای سایر نویسندگان مهاجر هموار کرده بودند.

من برای نویسندگان مهاجر در آمریکا احترام زیادی قائلم. نه تنها برای ایمی تن، بلکه برای جومپا لاهیری، ها جین، ویت تان نگوین، ایاد اختر، و بسیاری دیگر. یکی از بهترین کتاب‌هایی که اخیراً خوانده‌ام «شهید» نوشته شاعر/رمان‌نویس ایرانی-آمریکایی کاوه اکبر است. این نویسندگان در ایالات متحده موفقیت بزرگی داشته‌اند و آثارشان برای خوانندگان آمریکایی دریچه‌های بسیاری را گشوده است. علاوه بر معرفی فرهنگ‌های دیگر، آنها به خوانندگان درکی از زندگی مهاجران در آمریکا را می‌دهند. بدون شک نویسندگان مهاجر پایه‌هایی را فراهم کرده و مسیر را برای نویسندگانی مانند من باز کرده‌اند.

و با این‌حال با توجه به تحولات سیاسی در آمریکا و اروپا و قدرت گرفتن راست افراطی و ضدیت با مهاجران به ویژه با مسلمانان، کم‌کم اقبال «ادبیات مهاجرت» نیز رو به افول است. احتشام‌زاده می‌گوید:

تحقیقات اخیر نشان می‌دهد که سرانه کتابخوانی در بین بزرگسالان در آمریکا رو به کاهش است. این روند به خودی خود نگران کننده است. علاوه بر این در آمریکا یک روند نگران‌کننده دیگر در جهت مهاجرستیزی به طور کلی، به ویژه آنهایی که از کشورهای مسلمان می‌آیند، وجود دارد.

او در ادامه می‌افزاید:

هرچند که ممکن است این فکر بیش از حد آرمانی جلوه کند، اما همچنان باور دارم که ادبیات مهاجرت یکی از بهترین وسایلی‌ست که برای مقابله با این روندها در اختیار داریم. این را اما می‌دانم که بسیاری از خوانندگان با من در این مورد هم‌نظرند.

او در ادامه درباره تأثیرگذاری ادبیات مهاجرت در آمریکا (و در سایر کشورهای غربی) می‌گوید:

حتی اگر افراد کمتری کتاب‌ می‌خوانند، اما کسانی که هنوز کتاب می‌خوانند، اشتیاق روزافزونی به کتاب‌هایی دارند که افق دیدشان را وسیع کند و به جهان‌بینی‌شان عمق دهد؛ کتاب‌هایی که در مقابل جریان اصلی بتواند بایستد. این خوانندگان به آثار نویسندگان مهاجر  در دیاسپورا جذب می‌شوند و درکی که از این کتاب‌ها به دست می‌آورند تأثیر زیادی دارد. نویسندگان مهاجر همچنان اهمیت دارند و آثار ما همچنان مهم است. در واقع می‌توان گفت که این امر اکنون مهم‌تر از هر زمان دیگری‌ست.

حدود تأثیرگذاری ادبیات مهاجرت اما فقط به کشور میزبان محدود نمی‌شود. راه‌های متفاوت و گاه خلاقانه‌ای که نویسندگان مهاجر ایرانی برای روایت داستانشان پیدا می‌کنند، ممکن است ادبیات معاصر ایران را هم تحت تأثیر قرار دهد. «زن» نوشته سوزان احتشام‌زاده چنین کتابی‌ست. شخصیت‌های او عمق دارند و به یاد می‌مانند و در ساخت داستان هم، نویسنده به ضرورت گاهی توضیحاتی می‌دهد که به درک بهتر موضوع کمک می‌کند. داستان‌های او فارغ از آموزه‌های «کارگاهی» نمونه‌های کم‌نظیری از تجربه رهایی در ادبیات معاصر ایران و نحوه عرضه این تجربه‌ها به خوانندگان غیرایرانی‌‌اند.

Ad placeholder