دیدگاه

چند روز پیش این فرصت برایم پیش آمد که با جمعی از نوجوانان دبیرستانی ایرانی دیداری داشته باشم. به روالِ معمول ما ایرانیان حرف به سیاست کشید، و من متوجه شدم جز یکی دو نفر بقیه چیزی از کشتار ۶۷ نمی‌دانند. آن یکی دو نفر هم اطلاعات‌شان در حدی نبود که بتوانند تحلیل که نه، حتی داستانی کوتاه از آن نقل کنند. 
در حین گفت‌وگو با آنان تصاویر تلویزیونی مراسم اخیر تشییع جنازه‌ها در تهران و به‌خصوص در مشهد از جلوی چشمم می‌گذشت: روسری‌ها و پوشش‌ها و قنداق‌های کودکانی که برای تبرّک روی تابوت مردگان سانحه‌ی اخیر کشیده می‌شد…

مقایسه با اسپانیا

کسانی که راه‌شان به اسپانیا افتاده باشد، می‌دانند هنوز پس از دهه‌ها موضوع جنگ داخلی اسپانیا و دوران فرانکو مسئله‌ی حساسی است و بسیاری از مردم عمدتا از حرف زدن درباره‌اش پرهیز می‌کنند.

جایلز ترملت، مورخ و روزنامه‌نگار بریتانیایی که سال‌ها در اسپانیا اقامت داشته، در کتاب «اشباح اسپانیا»[۱] می‌نویسد که پس از مرگ فرانکو در اسپانیا قراردادی غیررسمی به اجرا گذاشته شد تحت عنوان Pacto del Olvido – به معنای «پیمان فراموشی»- که به موجب آن، عملا از زیر سؤال بردن گذشته‌ی دردناک دوران فرانکو اجتناب می‌شود تا به این ترتیب همه بتوانند با تمام قوا روی تاسیس آینده‌ای دموکراتیک تمرکز کنند. 

در ادامه خواهیم دید این فرض نادرست به چه نتایجی منجر می‌شود.

Ad placeholder

 در دوران دیکتاتوریِ خونین ژنرال فرانکو که در سال ۱۹۳۹ پس از پایان جنگ داخلی اسپانیا با پیروزی ملی‌گرایان به رهبری او آغاز شد و سال‌ها ادامه یافت، افراد بسیاری اعدام، زندانی یا تبعید شدند و آن ایام زخم‌های بسیار عمیقی بر تاریخ اسپانیا بر جای گذاشت. با مرگ فرانکو در سال ۱۹۷۵ اسپانیا وارد مرحله‌ی -به‌اصطلاح- گذار به دموکراسی شد و در این دوره، قراردادی خاموش به نام «پیمان فراموشی» رواج یافت که بر اساس آن، مصائب جنگ داخلی و دوران دیکتاتوری به سکوت برگزار شود. با قانون عفو عمومی ۱۹۷۷ جرایم سیاسی ارتکابی در آن دوره بخشیده شد. در طول دهه‌های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ اسپانیا بر رشد اقتصادی و نوسازی متمرکز شد. از اواخر دهه ۱۹۹۰ جنبش‌های مردمی مختلف برای احیا و بازنمایی خاطرات قربانیان جنگ داخلی و رژیم فرانکو ظهور کرد و در نتیجه‌ی این کوشش، Ley de Memoria Histórica (قانون حافظه‌ی تاریخی) در سال ۲۰۰۷ با هدف به رسمیت شناختن قربانیان جنگ داخلی و دیکتاتوری، و تسهیل نبش قبرهای دسته‌جمعی و حذف نمادهای فرانکو از فضاهای عمومی به تصویب رسید. با این حال، سال‌ها طول کشید تا اقداماتی مشخص در این زمینه انجام شود و تنها پنج سال پیش در سال ۲۰۱۹ بود که نام فرانکو از مقبره باشکوه Valle de los Caídos (دره‌ی شهدا) در مادرید حذف شد.

در حالی که در رسانه‌های آزادی‌خواه ما هر ازچندگاهی اشاره‌ها و تحلیل‌های نسبتا جامعی از کشتار سال ۶۷ ارائه می‌شود، باز هم به نظر می‌رسد در همین مدت زمان کوتاه از نظر تاریخی، در سطح جامعه با یک نسیان عمیق و عمده روبه‌رو هستیم. و همین می‌رساند که حافظه‌ی اجتماعی چگونه به صورت انتخابی کار می‌کند. بدون تردید، فضای سیاسی و پروپاگاندای حاکمیت نیز بر نحوه‌ی یادآوری یا فراموشی این رویدادها تأثیرگذار است. این موقعیت نمونه‌ای مهم برای نه تنها فراموش کردن یک رویداد، بلکه نحوه‌ی شکل‌گیری و هدایت حافظه‌ی اجتماعی است.

آیا فراموشی چاره‌ساز است؟

سؤال این نوشته این است که آیا آن پیمان ضمنی فراموشی که سال‌ها به قوت خود باقی ماند، واقعاً توانست نقشی در تضمین آشتی اجتماعی داشته باشد؟

جایلز ترملت بر این باور است که شکاف ایدئولوژیک بین چپ و راست همچنان بر سیاست اسپانیا تأثیر می‌گذارد؛ بسیاری از خانواده‌ها در جستجوی اجساد یا بهتر است بگوییم استخوان‌های بستگان خود هستند و میراث فرانسیسکو فرانکو همچنان باعث دشمنی و تفرقه می‌شود. تغییر نام بناهای تاریخی و خیابان‌ها همچنان محل مشاجره باقی مانده و همین، نماد ناکامی در مقابله با دیکتاتوری گذشته است. عدم رویارویی با این گذشته تأثیرات تلخ و ماندگاری بر خانواده‌های قربانیان بر جای گذاشته و باعث شده است که داستان‌های از دست‌دادن‌ها، قتل‌ها و سرکوب‌ها از نسلی به نسل دیگر تنها میان این خانواده‌ها منتقل شود. نحوه‌ی معیوب آموزش و یادآوری جنگ داخلی و دوران فرانکو در مدارس و گفتمان عمومی همچنان بر چگونگی درک نسل‌های جدید از تاریخ خود و هویت کشورشان تأثیری منفی گذاشته است.

این فرآیند فراموشی اجتماعی، که ترملت در کتاب «اشباح اسپانیا» به تفصیل آن را شرح می‌دهد، همچنین موضوعی است که در فیلم «مادران موازی» (Madres Paralelas ) پدرو آلمودوار در سال ۲۰۲۱ به آن پرداخته شده است. «مادران موازی» داستان دو زن به نام‌های خانیس (پنه لوپه کروز) و آنا (میلنا اسمیت) را روایت می‌کند که در یک زایشگاه با هم آشنا می‌شوند و در همان روز وضع حمل می‌کنند. از میان این دو زن که زندگی‌شان به شیوه‌های غیرمنتظره‌ای در هم تنیده شده است، خانیس یک عکاس حرفه‌ای است که بسیار زیاد علاقه‌مند به یافتن بقایای جسد پدربزرگش است که در جریان جنگ داخلی اسپانیا کشته شده و در یک گور دسته‌جمعی بی‌نشان دفن شده است. داستان پدربزرگ خانیس و تلاش برای کشف بقایای او نمادی از سکوت عمیق اجتماعی و فشار بی حد و حصر برای مقابله با یادآوری گذشته است.

در این فیلم، جست‌وجوی خانیس برای قبر پدربزرگش، گذشته‌ی خانواده‌اش را به زمان حال متصل می‌کند، و ما تأثیر جنگ داخلی و دیکتاتوری در نسل‌ها را به چشم می‌بینیم. این فیلم نشان می‌دهد که چگونه مسائل تاریخیِ حل نشده همچنان جامعه‌ی اسپانیا را به گروگان گرفته است. همراه با تلاش‌های خانیس برای نبش قبر دسته جمعی، بحث عمومی جاری در مورد چگونگی پرداختن به میراث جنگ داخلی در فیلم نمایش داده می‌شود: اولین گام‌هایی که راه را برای بحث‌های عمومی گسترده‌تر در مورد حافظه‌ی تاریخی هموار می‌کند. داستان‌های شخصی شخصیت‌ها، به‌ویژه خانیس با حافظه‌ی جمعی جنگ داخلی درآمیخته شده است. مهم درک تاریخ و کنار آمدن با آن از خلال روایت‌های شخصی است. آلمودوار با ترکیب داستان‌های شخصی با رویدادهای تاریخی، بر تأثیر ماندگار جنگ داخلی و دیکتاتوری فرانکو بر جامعه امروز اسپانیا تأکید می‌کند. این فیلم بر اهمیت یادآوری و رویارویی با گذشته به منظور بهبود و حرکت رو به جلو انگشت می‌نهد و فرآیندهای واقعی تاریخی حافظه و آشتی در اسپانیا را منعکس می‌کند.

آلمودوار می‌گوید که هنوز در خانه‌ها در اسپانیا از دوران دیکتاتوری زیاد صحبت نمی‌شود و این موضوع که دائماً زیر قالی جارو می‌شود، مهم‌ترین عامل آسیب‌زا بر روان‌شناسی جمعی است، زیرا خاطره‌ی این دوران تنها از نسل‌های ضربه خورده به نسل بعد منتقل می‌شود. وی با بیان اینکه می‌خواهد این موضوع را آشکار کند، می‌افزاید: «من پس از ۸۵ سال زندگی در اسپانیا، معتقدم تا زمانی که بدهی‌هایمان پرداخت نشود، نمی‌توانیم این صفحه را در تاریخ اخیر خود ببندیم.»

«پیمان فراموشی» رویارویی با گذشته را به تعویق انداخت و جامعه را با آسیب‌ها تنها گذاشت. این توافق اجتماعی که برای اجتناب از بحث در مورد رژیم فرانکو و «تضمین گذار مسالمت آمیز به دموکراسی» طراحی شده بود، منجر به این شد که بسیاری از جوانان جامعه‌ی اسپانیا با دانش یا آگاهی محدود از این رویدادها رشد کنند. برای سال‌های متمادی، جنگ داخلی و دیکتاتوری به طور گسترده در آموزش و رسانه‌های اسپانیا پوشش داده نمی‌شد و به فراموشی جمعی دامن می‌زد. جنبش‌های مردمی و تغییر در نگرش‌های سیاسی برای بازگرداندن این مباحث به گفتمان عمومی ضروری بود. با گذشت زمان، فشاری اجتماعی برای یادآوری و پرداختن به گذشته پدید آمده است، چرا که تولیدات فرهنگی مانند فیلم، کتاب و هنر همچنان نقش مهمی در بحث بازگرداندن تاریخ جنگ داخلی و دیکتاتوری به آگاهی عمومی دارند.

کسانی ممکن است با توجه به ابعاد گسترده‌تر مظالم و جنایات فرانکو و قطبیت اجتماعیِ رخ‌داده در آنجا، چنین مقایسه‌ای را ناموجه بدانند. درست است که جنگ داخلی اسپانیا و دهه‌های پس از آن زخمی بسیار عمیق بر پیکر جامعه‌ی اسپانیا گذاشته است، اما فاجعه‌ی تابستان ۱۳۶۷ نیز برای ما اوج یک آغاز خونین در استقرار پایه‌های نظام فعلی است تا حدی که می‌توان گفت از رهگذر آن قتل‌عام است که رژیم جمهوری اسلامی تا به امروز قادر شده به شکلی تصاعدی در حذف گسترده‌ی تمام غیرخودی‌ها کوشش کند و هر که و هرچه را غیر شمرده، حتی به طور فیزیکی از میان بردارد. در آن تابستان مخالفت جدی‌ای با سیاست رژیم از بیرون از قلمرو حاکمیت رخ نداد. انتظاری بیهوده می‌رفت که دینداران و هواداران آیت‌اله منتظری اعتراض‌های جمعی و توده‌ای به راه بیاندازند. چنین نشد. اما ما نمی‌توانیم امروز انگار که چنین حادثه‌ای پیش نیامده است، جلو برویم. نقطه‌ی مبداء هر حرکت سیاسی و اجتماعی، درست مثل اسپانیا، باید بازگشت به آن سال باشد. زیرا هنوز که هنوز است طیف غالبِ قربانیان و کشته‌شدگان و زندانیان در این چهار دهه‌ی اخیر از حیث طبقاتی و گرایش‌های سیاسی از میان همان کسانی است که در آن سال کشته شدند. 

Ad placeholder

کشتار ۶۷ و نقشی که فرهنگ‌سازان برعهده دارند

با بازگشت به آغاز نوشته می‌توان گفت در حالی که در رسانه‌های آزادی‌خواه ما هر ازچندگاهی اشاره‌ها و تحلیل‌های نسبتا جامعی از کشتار سال ۶۷ ارائه می‌شود، باز هم به نظر می‌رسد در همین مدت زمان کوتاه از نظر تاریخی، در سطح جامعه با یک نسیان عمیق و عمده روبه‌رو هستیم. و همین می‌رساند که حافظه‌ی اجتماعی چگونه به صورت انتخابی کار می‌کند. بدون تردید، فضای سیاسی و پروپاگاندای حاکمیت نیز بر نحوه‌ی یادآوری یا فراموشی این رویدادها تأثیرگذار است. این موقعیت نمونه‌ای مهم برای نه تنها فراموش کردن یک رویداد، بلکه نحوه‌ی شکل‌گیری و هدایت حافظه‌ی اجتماعی است.

https://www.radiozamaneh.com/673771

در حالی که آسیب‌های ناشی از رژیم فرانکو و جنگ داخلی در اسپانیا با سکوتی که برای نسل‌ها ادامه داشت، به فراموشی تحمیلی و ساخت یک هویت جدید منجر شد، فراموشی کشتار ۶۷ نیز از سوی نسل‌های جوان در ایران نمونه‌ای نو از مهندسی حافظه‌ی اجتماعی است که از طریق نهادها و رسانه‌های مسلط داخلی و اپوزیسیون راست خارج از کشور شکل می‌گیرد. این نشان می‌دهد که چگونه حافظه‌ی جمعی می‌تواند از طریق ترکیبی از سیاست‌های دولتی، رسانه‌ای، نهادهای آموزشی و روایت‌های فرهنگی شکلی بی‌محتوی به خود بگیرد.

با این همه، حافظه‌ی اجتماعی هرچند می‌تواند یک فرآیند مهندسی شده باشد، اما گهگاه ممکن است خاطرات مدفون شده در تاریخ نزدیک پس از تحولات پویای اجتماعی دوباره ظاهر شوند و تبدیل به واقعیت قوی زمان ما گردند. 

در پایان این پرسش هم جای تأمل دارد که آیا سینماگرانِ مستقل ما که برای بیان داستان‌های خود از هیچ فداکاری‌ و تحمل سختی و زندان و گریز اجباری و دربه‌دری در خارج از کشور کوتاهی نمی‌کنند، ممکن است روزی به صرافت بیافتند که در برابر سیاست‌های فراموشی و جرم‌انگاریِ بیان واقعیت عمیق تابستان ۶۷ مقاومت کنند یا نه.

Ad placeholder

پانویس:

1. GILES TREMLETT, Ghosts of Spain, Travels through a country’s hidden past, Faber&Faber, 2021