دیدگاه

کتاب «سێبەری قەلەبەرد، لە سەر ئاڵمانە و تاڵەسوار» (سایه قلەبرد، درباره آلمانه و تالەسوار)[۱] به قلم ملکه مصطفی سلطانی یکی از بهترین خودزندگی‌نامه‌هایی است که در مورد زنان فعال سیاسی دهه ۶۰ کردستان ایران نوشته شده است. این کتاب با نثری کوتاه، شیوا و روان به زبان کوردی در سال ۲۰۲۳ در ۵۲۳ صفحه در سوئد به چاپ رسیده است. ملکه مصطفی سلطانی در این کتابِ جذاب اما تراژیک در ده فصل به شکل گیرایی خواننده را با خود همراه می‌کند. او با روایت‌هایی که از خود، خانواده، اطرافیان و دیگر مبارزان این دوره می‌دهد، در کنار شرح رویدادهای سیاسی و مهم کردستانِ قبل از انقلاب، دهه ۶۰ و سال‌های بعد از تبعید به سوئد، تصویری از تاریخ کردستان به دست می‌دهد که از فضای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی کردستان، خصوصاً انقلاب مردمی ۵۷، بسیار متاثر است.

پیروزی انقلاب مردمی ۵۷ و روی کار آمدن جریانات اسلامی به رهبری خمینی، که سیاست‌هایی غیردموکراتیک، ارتجاعی و اقتدارگرایانه را در دستور کار قرار داد، بسیاری از گروه‌های سیاسی کردستان از جمله فعالان حزب دمکرات و سازمان نوپای کومله را به واکنش واداشت. اکثریت آنها از همان آغاز با گفتن یک «نه» بزرگ مخالفت صریح و علنی‌شان را با این سیاست‌ها ابراز کردند. به تدریج اما مخالفت‌هایی که هدفشان تضمین حقوق سیاسی و فرهنگی کردها با شعار «دمکراسی برای ایران و خودمختاری برای کردستان» بود، جای خود را به مذاکرات سیاسی و حتی بعدتر با حملات نظامی گاه‌وبیگاه به کردستان، به مبارزات مسلحانه داد. اواخر دهه ۶۰، مناطق مختلف کردستان به صحنه‌ای وسیع از این مبارزات تبدیل شده بود. درگیری‌های مسلحانه در نهایت با فرمان جهاد خمینی و لشکرکشی نظامی به کردستان و قتل عام‌هایی که رخ داد، به نفع نیروهای نظامی حکومتی خاتمه یافت و نیروهای سیاسی کورد شکست سیاسی و نظامی خود را ناچاراً پذیرفتند. آن دسته از فعالان که جان سالم به در بردند، راه تبعید به دیگر کشورها، خصوصاً کشورهای اروپایی، را در پیش گرفتند.

یکی از ویژگی‌های بارز فضای سیاسی دهه ۶۰ کردستان، حضور گسترده زنان در مبارزات این دوره بود. برای اولین بار صدها زن جوان برآمده از طبقات مختلف جامعه (زنان معلم و کارمند، دختران دانش آموز و زنان خانه‌دار)، در شهرهای کوچک و بزرگ کردستان فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی خود را در قالب سازمان‌های سیاسی آن دوره آغاز کردند. فعالیت‌های آنها به فضای شهری محدود نماند و با آغاز مبارزات مسلحانه، خصوصاً در بین صفوف سازمان کومله – سازمان چپ کردی که چند روز بعد از پیروزی انقلاب ۵۷ در عرصه سیاسی کردستان ایران ظهور پیدا کرد – به این مبارزات پیوستند.

Ad placeholder

این فعالیت‌ها و مبارزات علیرغم این واقعیت انکارناپذیر که تجربه‌ای بی‌همتا برای بسیاری از زنان بود، اما بسیار پرهزینه برایشان تمام شد. بسیاری از آنان در زندان و یا طی مبارزات مسلحانه بازداشت، زخمی و کشته شدند و آنهایی که جان سالم به در بردند، مجبور به ترک کردستان شدند.

علی‌رغم مشارکت فعالانه و مؤثر زنان، تجربیات آنها از این مقطع مشخص در تاریخ‌‌نگاری‌های غالب از این دوره به ندرت جایی داشته یا اصلاً بازگو نشده است. علی‌رغم پیوستن زنان به جنبش‌های این دوره، تا مدتها تجربیات زنان ناگفته ماند. حتی درون حزب سوسیالیستی کومله که گسست مهمی در نُرم‌های مسلط جامعه ایجاد کرده بود، روایتی که از تاریخ کومله داده شده بود، همچون سایر احزاب سیاسی ایران، روایتی مبتنی بر تاریخ‌نگاری مردانه بود: تاریخی روایت‌شده توسط مردان و برای مردان.

اما از آنجا که طرد همواره با مقاومت پاسخ داده می‌شود، این به‌حاشیه‌راندگی تاریخی در سال‌های اخیر به همت برخی از زنان مبارز فعال در جنبش‌های این دوره به چالش کشیده شده است. معدودی از زنان عضو کومله و فعال در دهه ۶۰ از جمله گلرخ قبادی، طوبی کمانگر، اختر کمانگر، آمینه کاکه باوه، دیانا نامی و… در قالب کتاب و یا نوشته‌های پراکنده، به بیان خاطرات و تجربیات این دوره خود پرداخته‌اند و با تاکید بر تجربیات‌شان، به سهم خود پرده از برخی زوایای پنهان و کمتر شناخته‌شده‌ی مبارزات سیاسی این دوره کردستان برداشته‌اند.

یکی از ویژگی‌های بارز فضای سیاسی دهه ۶۰ کردستان، حضور گسترده زنان در مبارزات این دوره بود. ولی علی‌رغم مشارکت فعالانه و مؤثر زنان، تجربیات آنها از این مقطع مشخص در تاریخ‌‌نگاری‌های غالب از این دوره به ندرت جایی داشته یا اصلاً بازگو نشده است.

کتاب خاطرات ملکه مصطفی سلطانی یکی از همین کتاب‌هاست؛ یک اتوبیوگرافی مربوط به این دوره که به خوبی توانسته تاریخ نامرئی و نانوشته زنان کورد، خصوصا مبارزان زن کومله، را برجسته کند. نویسنده از همان ابتدا حساسیت خاص خود به مسائل زنان و تجربیات آنها را به عنوان محور مرکزی این اتوبیوگرافی ارزنده نشان می‌دهد. آنچه او بیان می‌کند روایت‌هایی است که در تاریخ مردمحور و غیرسیاسی غالب گم شده‌اند. ملکه مصطفی سلطانی در تقدیم این کتاب به مادر و دخترش می‌نویسد:

خاطرات و سرگذشتم را بە دو زن تقدیم می‌کنم: اول مادرم «دایە بهیە» کە مصائب و رنج‌های زندگی‌اش هیچ‌گاە پایان نیافت، و دیگری تنها جگرگوشە و شاخەگل پژمردەی زندگیم «بیان» کە در تراژدی جان‌باختن‌اش نتوانستم برای آخرین بار فریاد غم‌بار و پر از رنجش را بشنوم.

پیروزی انقلاب مردمی ۵۷ که بنا بود نویدبخش جهانی بهتر برای قشرهای مختلف مردم باشد، برای خانواده مصطفی سلطانی و خصوصاً شخص ملکه مصطفی سلطانی بسیار گران تمام شد. تیتر یکی از مصاحبه‌های ملکه مصطفی سلطانی آشکارا آنچه در دهه شصت بر ملکه و خانواده‌اش رفته را نشان می دهد: «شاهد عینی اعدام‌های دهه شصت»[۲]. آنچه بر سر این خانواده گذشته به خوبی ماهیت سبعانه جمهوری اسلامی را آشکار می‌کند: سه برادر ملکه مصطفی سلطانی در فاصله یک هفته جان خود را از دست دادند؛ حسین و امین مصطفی سلطانی در ۳ شهریور ۱۳۵۸ به همراه هفت زندانی سیاسی دیگر در پادگان شهر مریوان تیرباران شدند. شش روز بعد در ۹ شهریور ۱۳۵۸، فواد مصطفی سلطانی، یکی از رهبران کاریزماتیک و خوشنام کومله (که بسیاری از پسران متولد شده این دوره به یاد و برای احترام به او «فواد» نامیده شدند)، طی یک درگیری نابرابر با نیروهای حکومتی جان خود را از دست داد. دو برادر دیگر ملکه به نام‌های ماجد و امجد در ۸ تیرماه ۱۳۶۰ در زندان تبریز تیرباران شدند. طی این دوره بسیاری از اموال خانوادگی خانواده مصطفی سلطانی مصادره و برخی از اعضای خانواده، از جمله والدینِ پا به سن گذاشته ملکه، راه تبعید اجباری را در پیش گرفتند. دکتر جعفر شفیعی، همسر ملکه و یکی دیگر از رهبران کاریزماتیک کومله در ۷ آبان ۱۳۶۶ طی یک مأموریت حزبی در اثر سانحه تصادف ماشین جانش را از دست داد. سرگذشت تراژیک ملکه مصطفی سلطانی تمامی نداشت و در نهایت در سال ۲۰۱۶ نیز تنها فرزند او به نام بیان در کشور سوئد جانش را از دست داد.

تصویری از جلد کتابِ اتوبیوگرافیِ ملکه مصطفی سلطانی (به کُردی). در طرح جلد کتاب پرتره‌ای از خود نویسنده با لبخند نقش بسته است.
جلد کتاب «سێبەری قەلەبەرد، لە سەر ئاڵمانە و تاڵەسوار»، اثر ملکه مصطفی سلطانی

ملکه مصطفی سلطانی هدف از نوشتن زندگی‌نامه‌اش را اینطور توصیف می‌کند:

هدف من از نوشتن این کتاب آن است که زندگی پر از فراز و نشیب‌ام، تراژدی‌های جان‌باختن برادرانم، کاک فواد، حسین، امین، ماجد و امجد، همسرم دکتر جعفر شفیعی، تنها فرزندم، بیان و پسرعموهایم ناصر و احمد، رئوف کهنه‌پوشی، دوران پیشمرگه بودن‌ام و تبعیدهای یکی پس از دیگری‌ام را ثبت کنم. به این امید که به درسی برای نسل های جدیدی که راه مبارزه را در پیش گرفته‌اند، تبدیل شود.

ملکه مصطفی سلطانی در ۴ تیر ۱۳۳۷ در یک خانواده پرجمعیت و شناخته شده روستای «آلمانه» در مریوان به دنیا آمد. او از اولین دختران روستایی بود که با حمایت خانواده‌اش به مدرسه رفت و تحصیلات خود را در شهر مریوان و سنندج پی‌گرفت. مثل بسیاری از فعالان سیاسی قبل از انقلاب، با هدف خدمت به مردم محروم روستایی به شغل معلمی روی آورد. دوران نوجوانی او با افزایش مخالفت‌ها با حکومت پهلوی همراه شد. ملکه همراه با برادرانش از همان آغاز به صفوف مخالفان حکومت محمدرضا شاه پیوست. بازداشت برادر بزرگترش، فواد مصطفی سلطانی، او را بیش از پیش در مخالفت با رژیم پهلوی مصمم‌تر کرد. ملکه یکی از اعضای سابق سازمان کومله است که با انقلاب ایران به صفوف مبارزات سیاسی علیه حکومت پهلوی پیوست. بعد از انقلاب فعالیت‌های سیاسی خود را در خدمت سازمان کومله ادامه داد. او از همان آغاز یکی از اعضای فعال این سازمان در مریوان و یکی از اعضای اصلی اتحادیه زنان این شهر بود. مبارزه برای عدالت اقتصادی و اجتماعی، کسب حقوق سیاسی کوردها و مبارزه در جهت تثیبت سوژگی زنان در عرصه سیاسی همواره از اهداف زنانی چون ملکه بود.

با شروع مبارزات مسلحانه و عقب‌نشینی اعضای سازمان کومله به مناطق روستایی و کوهستانی کردستان، ملکه مصطفی سلطانی از اولین زنانی بود که مبارزات خود را در قامت یک زن پیشمرگه ادامه داد. رنج از‌دست‌دادن برادرانش، فشار و تهدید نیروهای حکومتی بر خانواده و در نهایت مصادره اموال خانوادگی ملکه مصطفی سلطانی، همواره با مسایل و موانع دیگر، که اغلب ناشی از «زن» بودن او بوده، همراه است. او در کتاب بدون هیچ لکنتی سازمان سیاسی‌ای را که خود و خانواده‌اش از اعضای اصلی آن بوده‌اند نقد می‌کند بدون آنکه وجوه مثبت یا اهمیت آن را نادیده بگیرد، موانعی که خواسته یا ناخواسته مصائب پیش روی زنان را سخت و سخت‌تر می‌کرده است. به دنبال حمله حکومت جمهوری اسلامی به کردستان در اوایل ۱۳۵۸ و بعد از خروج اجباری برخی از زنان از شهرها به مناطق روستایی، در حالی‌که جانشان در خطر بود، سازمان نوپای کومله هیچ برنامه‌ای جهت پذیرش زنان به عنوان پیشمرگه نداشت. در نتیجه زنانی چون ملکه مصطفی سلطانی به فعالیت‌های زحمت‌کشی و کمک به خانواده‌های روستایی فراخوانده می‌شوند، موضوعی که به مخالفت برخی زنان منجر می‌شود. ملکه مصطفی سلطانی در صفحه ۱۸۸ کتابش می‌نویسد:

مادرم شنیده بود که بخش زیادی از فعالیت‌های‌مان، مراقبت از کودکان روستایی است. از ما خیلی عصبانی شد و گفت اگر قصد بچه‌داری دارید چرا خودتان ازدواج نمی‌کنید و کودکان خودتان را بزرگ نمی‌کنید؟ اگر وارد فعالیت‌های انقلابی شده‌اید این نوع فعالیت‌ها هیچ ارتباطی به انقلاب ندارد. چرا مسلح نمی‌شوید؟ چه کم از مردان دارید؟

با وجود امتناع اولیه کومله از پذیرش زنان، با خروج بیشتر زنان از مناطق شهری، این سازمان سیاسی در نهایت مجبور می‌شود زنان را بپذیرد. آنها ابتدا در ارگان‌های مختلف سازمانی چون بخش رادیو و انتشارات، خدمات، فعالیت‌های تشکیلاتی، آموزشی و در ادامه در بخش نظامی نیز به فعالیت پرداختند. اولین گروهِ ده‌نفره زنان کومله در ۱۰ آبان ۱۳۶۱ مسلح شدند و توانستند آخرین ارگان سازمانی را که همواره از «مردانه»‌ بودن خود و عدم اختلاط با زنان محافظت می‌کرد، فتح کنند. ملکه در این باره در صفحه ۲۵۷ کتابش می‌گوید:

کومله اولین سازمان سیاسی کورد بود که زنان را در بخش مسلحانه سازماندهی کرد، ابتکاری رادیکال و مترقی. […] اما تنها مسلح کردن زنان نمی‌توانست لزوماً به برابری بین زنان و مردان بینجامد. چون هنوز هم مردسالاری کم و بیش بر بخش‌های مختلف سازمان حاکم بود. این تفکر در بخش‌های مختلف سازمان خود را هر از گاهی تحمیل می‌کرد.

ملکه مصطفی سلطانی در بخش‌های مختلفی از جمله بخش تبلیغات سازمانی در بین زنان روستایی و رادیو و مخابرات سازمان مشغول به کار شد.

کتاب ملکه مصطفی سلطانی سرشار از روایت‌هایی است که متفاوت‌بودن تجربه زیسته زنان و مردان را در عرصه مبارزات سیاسی به خوبی نشان می‌دهد. اما بخش ویژه و برجسته این کتاب مربوط به مسئله مادری است چرا که تجربه نویسنده در این باره به شکل تراژیکی منحصربه فرد است. 

در اوج مبارزات مسلحانه، در میانه جنگ ایران و عراق و درگیری‌های بین سازمان کومله و نیروهای دولتی، او علاوه بر انجام وظایفش در بخش‌های مختلف سازمان، با یکی از همرزمانش ازدواج می‌کند و در فاصله‌ی کوتاهی صاحب فرزند هم می‌شود. مادرشدن و مصائب مادری بخش مهمی از کتاب ملکه مصطفی سلطانی را به خود اختصاص داده: از دوران بارداری گرفته تا زایمان و چگونگی نگهداری از کودکان. مادری و مادری نکردن و انطباق‌نداشتن وظایف سازمانی با مادرانگی، که با پیروی از الگوی تقسیم کار جنسیتی انقلابی همواره نقشی زنانه محسوب می‌شده، یکی از دردناک‌ترین تجربیات اکثریت زنان پیشمرگه کومله بوده است و ملکه هم از این قاعده استثنا نیست. بسیاری از آنها خواسته یا ناخواسته باردار می‌شدند، بدون کمترین امکانات و علی‌رغم اینکه همواره باید با خطرات ناشی از درگیری و بمباران‌های پی‌در‌پی حکومت ایران و بعضاً حکومت عراق دست و پنجه نرم می‌کردند. بسیاری مجبور می‌شدند فرزندان خود را نزد خانواده‌های خود بفرستند، فرزندانی که بعد از سال‌ها هیچ شناختی از والدین خود نداشتند و با آنها مثل یک غریبه برخورد می‌کردند. کتاب ملکه مصطفی سلطانی روایت دردناکی است از تجربه مادری در دوران درگیری‌های مسلحانه و نشان می‌دهد تا چه اندازه این تجربه می‌تواند برای مادران و کودکان سرشار از تراژدی و کابوس باشد.

ملکه مصطفی سلطانی نه تنها یکی از قربانیان زنده سیاست‌های سرکوبگرانه جمهوری اسلامی است، بلکه در کشور سوئد نیز به عنوان یکی از مهاجران «جهان سوم» شکلی دیگر از قربانی‌شدن را تجربه کرد. مصائب مربوط به مادرانگی او تنها به دهه ۶۰ محدود نشد و بعد از پناهنده‌شدن به کشور سوئد نیز همواره با او باقی ماند. رابطه مادری و فرزندی او با دخترش بیان یکی از مثال‌های بارزِ غلبه رویکردهای اوریانتالیستی و اعمال نژادپرستی سیستماتیک دولتی علیه مهاجران غیرسفیدپوست در کشورهای اروپایی است.

بیان، دختر ملکه مصطفی سلطانی، در اوج بحران‌ها و درگیری‌های مسلحانه کردستان با حکومت مرکزی جمهوری اسلامی ایران در ۹ شهریور سال ۱۳۶۲ متولد شد. او یکی از کودکان قربانی بود که از همان بدو تولد ناگزیر از تحمل مسائلی بود که برای کودکی در سن و سال او قابل تحمل نبود. نبود امکانات کافی تغذیه و بهداشت در اردوگاه سازمان کومله، بمباران‌های هوایی گاه و بیگاه حکومت ایران و عراق، مرگ تراژیک پدرش که به شدت به او وابسته بود، دوری اجباری از والدین با هدف حفظ امنیت و در امان ماندن از شرایط سخت و طاقت‌فرسای اردوگاه، تبعید اجباری به سوئد، از دست دادن دو تن از دوستان نزدیکش در اثر تصادف و خودکشی و… بیان نوجوان را، که ساکن شهر اوپسالا در کشور سوئد شده بود، خیلی زود با مسایل و مشلات روحی درگیر کرد.

Ad placeholder

بیان، که تجربه‌ زیسته‌ تلخ و دشواری را از کودکی پشت سر گذاشته بود، به عنوان راه گریز از تروماهایی که همواره با آنها دست و پنجه نرم می کرد، تصمیم می‌گیرد به کلی با گذشته خود و هر کس که برای او یادآور آن گذشته تلخ است، فاصله بگیرد. با این هدف، به نهادهای اجتماعی سوئد مراجعه می‌کند و با اعلام اینکه خانواده‌اش به دلیل آنچه مسائل «ناموسی» نامیده می‌شود روابط شخصی او را محدود و کنترل می‌کنند، از آنها درخواست کمک می‌کند. راه حل بیان در فضایی که بسیاری از مهاجران غیرسفیدپوست در رویکردی تعمیم گرایانه با خشونت علیه زنان و قتل‌های موسوم به «ناموسی» بازنمایی می‌شدند، کارساز بود. این فضا خصوصاً به دنبال قتل فاطمه شاهیندال اهل کردستان ترکیه توسط پدر و برادرش در ۲۱ ژانویه ۲۰۰۲ به شدت تشدید شد. در چنین شرایطی، صدای ملکه مصطفی سلطانی، مادر بیان به هیچ وجه از سوی مسئولان سوئدی شنیده نمی‌شود. علیرغم مدارک قابل استناد او مبنی بر مشکلات روحی دخترش و پیگیری‌های مداوم او، هیچکدام از نهادهای مربوطه حاضر به پذیرش ادعاهای او نشدند. همه این نهادها با نام مبارزه با قتل‌های موسوم به «ناموسی» برای بیش از هشت سال مانع از دیدار ملکه مصطفی سلطانی با تنها دخترش شدند طوری که او حتی از شرایطی که دخترش در آن قرار داشت، هیچ اطلاعی نداشت.

در نهایت دخترش به علت مسایل روحی که با آن کماکان درگیر بود و در اثر کم توجهی پزشکان، در سال ۲۰۱۶ جانش را از دست داد. ملکه مصطفی سلطانی بعد از هشت سال جست‌وجو تنها حین برگزاری مراسم دفن دخترش توانست او را برای آخرین بار ببیند. در ارتباط با مرگ دخترش در صفحه ۴۲۱ کتابش می‌نویسد:

۳۳ سال تلاش برای بزرگ‌کردن فرزندم، ۱۴ سال تلاش برای درمان بیماری‌اش، ۸ سال مفقود شدن، انتظار همیشگی برای بازگشت‌اش و اما سرانجام یافتن جسد بی‌جان او. به راستی چه چیزی می‌تواند بیشتر از این برای من مادر جگرسوزتر باشد؟

خواندن روایات ملکه مصطفی سلطانی در کتاب زندگینامه‌اش، که خوشبختانه ترجمه فارسی آن هم در دست انتشار است، از آن رو ارزش بسیار دارد که به خوبی نشان می‌دهد مبارزات زنان تنها منحصر به رویارویی سیاسی با حکومتی سرکوبگر چون جمهوری اسلامی نیست. هر زنی به حکم زن‌بودن، چه از جانب خانواده و اطرافیان و چه از جانب جامعه و حزب و قانون، با عوامل مختلف سرکوب روبروست و درست به همین دلیل زنان مجبورند همزمان در چندین جبهه مبارزه کنند، و در نتیجه مبارزات‌شان اغلب عمیق‌تر، چندجانبه‌تر و متاسفانه طولانی‌تر خواهد بود.

Ad placeholder

پانویس:

[۱] قله برد کوهی در اطراف مریوان، آلمانه یکی از روستاهای مریوان، و تاله سوار قبرستانی در روستای آلمانه و محل دفن ۱۷ نفر از مبارزان کورد

[۲] گفت‌وگو با ملکه مصطفی سلطانی، شاهد عینی اعدام‌های دهه شصت